***
فتنه ??، حاکمان را بیش از هر جای دیگر متوجه دانشگاه ها کرد. آرزوی به محاق روزمرگی رفتهی انقلابیون دیروز، که همانا «اسلامی شدن دانشگاه ها» بود، باز سر از سخنرانی ها و نشست ها و همایش های دولت خاسته و دولت خواسته برآورد. نهادهای نمایندگی و ستادهای اسلامیکردن دانشگاه به پرکردن بیلانها و گردشکارها مشغول شدند که بفرمایید! این هم دانشگاه اسلامی! انذارهای اساتید و دانشجویان انقلابی و علمای اسلام به صاحبان امر که شاید اسمشان را بتوان گذاشت «شورای عالی انقلاب فرهنگی»، چنان مغفول واقع شد که روزگاری از خواب برخاستند و سرای دانشگاه را مسیل لیبرالیسم و غفلت دیدند. صحت خواب برادر! البته باز جای شکرش باقیست که این رندان از خواب برخاستند؛ چرا که روزگار افرادی را به وزارت آموزش عالی دیدهاست که خوابشان به از بیداری بود. خود فرمان آشوب به دانشجویان میدادند و خود از آشوب مینالیدند و روزی نبود که استعفایشان روی میز رئیس جمهور نباشد. فشار از پایین و چانه زنی از بالا. و با این دعوای مبتذل و لودگی عوامفریبانه چنان همگان را به اشک و ناله خود مشغول کرده بودند که متولیان و دلسوزان شورای عالی انقلاب فرهنگی دو دست به نشانه تسلیم بالا برده بودند که سلّمنا! دانشگاه اسلامی نخواستیم. لااقل چریک ضدانقلاب تربیت نکنید آقای وزیر!
***
مطرح شدن «انقلاب فرهنگی» به شرط آنکه از آن انقلاب و تغییر دفعتاً و بخشنامهای منظور نشود امری مثبت بل لازم است. نگارنده بر این گمان است که این امر باید در چند محور شکل بگیرد تا رؤیای دانشگاه اسلامی ملموس تر شود. از آن جمله است: اصلاح برنامه ریزی شده مواد درسی و بازنگری دانش مندانه اساس برخی رشته های تحصیلی و تفکیک های غیرلازم ـ که نیاز به قیام عالمانه علیه دگم های مدرنیته دارد ـ و ایجاد رشته های بین رشته ای. از آن طرف باید نگاهی جدی به ساخت جمعیتی دانشگاه ـ اعم از اساتید و دانشجویان ـ داشت. آزمون ورودی دانشگاه، همآوردگاهی است ناعادلانه که دانشگاه را تبدیل به محملی برای پذیرش بی دردسر دانشآموزان متمول و غیرانتفاعی رفته کرده است. از آن سوی، برخی اساتید در دوره های گذشته با استفاده از ماده قانونی های خودساخته و فرعی دست به ایجاد مافیاهای غیرتخصصی و سیاسی زده اند که باید امحا شود. زد و بندهای برخی اساتید که بیشتر با مقاصد سیاسی صورت می گیرد تا تخصصی و علمی، امروزه دیگر قابل انکار نیست. ترس عمده دلسوزان انقلاب این است که «اسلامی شدن دانشگاه ها» به همان سرنوشتی دچار شود که «انقلاب فرهنگی» سال های آغازین دهه شصت دچار شد. متآسفانه نگاهی به فرهنگ دیوان سالار و غیرمتعهدانه دولتی، که حتی متخصصان و اندیشمندان پردغدغه و متعهد را نیز دلسرد و خمود میکند، امید ما را در این زمینه بدل به یأس میکند. نظر به بخش نامه ای کردن «کرسی های آزاداندیشی» بیش از هر چیزی پرده از این طنز تلخ برخواهد گرفت. با اینحال از صمیم قلب برای متولیان امر دعا می کنیم و ایشان را پند میدهیم که پی گیر کاری ریشه ای و اثرگذار باشند که مرضیّ خدای متعال باشد نه امری دفعی و عبث که تنها دستاوردش افزودن به سوابق آقایان باشد.