اینجا غزه است؛ ما در منطقه شیعه نشینش زندگی می کنیم. ما در آن سوی دریا مجرم هستیم. در نگاه همه غربی
ها هم مجرم هستیم. جرممان معلوم است. ما تروریستیم. ما خودمان، خودمان را بمباران
می کنیم؛ خودمان کودکانمان را فدای اهداف شوم خودمان می کنیم. ما اصلا نمی فهمیم
آزادی جنسی یعنی چی؟! ما نمی دانیم دیکتاتور یعنی چی؟! بسیاری از سوالهامان را
هنوز جوابی پیدا نکرده ایم... راستش را بخواهید اصلا وقتش را نداشته ایم ...
خودمان وقت خودمان را صرف کفن کردن بچه هامان که فدای خوی تروریسم بودنمان شده
اند،کرده ایم! ما تا به حال نه دولتی داشته ایم و نه حکومتی، حداقل اش این است که
من ندیده ام! راستی داشتن حکومت و دولت آزاد چه طعمی دارد. ما که آن را نچشیده
ایم. ما اصلا اعتراضی نداریم؛ چون تا به حال دولتی نداشتیم. همه اش شده است دعوا و
سنگ پرانی به سوی جبهه استکبار که البته ما را به خاطر همین خوی تروریست بودنمان
محاصره کرده اند! ما حق نداریم که آب و غذا برای خوردن داشته باشیم! ... چون ممکن
است با آن حمله کنیم به برنامه بمب هسته ای امریکا و شاید به قول یکی از
نویسندگانتان نی ساندیس مان را بکنیم توی چشم استکبار .. حالا می فهمم که من چقدر
تروریستم و خوب شد که تا حالا هیچ امکاناتی برای ابراز خشونت در دست نداشته ام .
حتی آب و نان و لوازم بهداشتی!
همه دلخوشی ان شده است که این سید حسن و برو بچه هایش
برامان آستین بالا بزنند و برهانند ما را از چنگال زنگ زده استکبار... ما می
خواهیم که پیروز شویم . مبارزه کنیم و تا آخرین نفس برای برقرای جبهه خودمان
بجنگیم و چه زیباست مردن در راه برقرای حکومت تروریست ها. بعد هم تشکیل بدهیم آن
جبهه صالحان را و در کمال آزادی و آزادگی زندگی کنیم ... مدام تحت فشار آمریکا و
جبهه استکبار باشیم، برامان قطعنامه صادر کنند، جاسوس بفرستند درونمان، سعی در
فروپاشی مان داشته باشند. برای مبارزه با ما پول خرج کنند، ما را مورد تهاجم
فرهنگی قرار دهند، با ما جنگ نرم راه بیاندازند ... یک جاسوس برامان بفرستند که با
یکی از نزدیکان سید حسن مذاکره کند؛ عده ای هراسان به سید حسن جام زهر بنوشانند،
یکی پیدا شود به شیخ حزب الله سیصد میلیون لیره لبنان - البته این خیلی کم است،
شما معادل ایرانی اش را در نظر بگیرید- هدیه بدهد، یکی راه بیافتد شهرک سازی کند و باند مافیایی
شهرک سازی اش کل باب التبانه را بخرد و بسازد. و چه صفایی دارد خستگی از حجاب و
راه انداختن فضای مبارزه با تحجر خود ساخته ... به سید حسن فحش بدهیم و خلاصه او
را بفرستیم اش به موزه لوور آنهم با پست حاصل از نگارش ادبی. چه لذتی عمیق دارد در
مجلس علیه سید حسن تحصن کنیم و به خیال خام خودمان تحت فشارش بگذاریم. قتل بکنیم و
بندازیم گردنش و هی و هی با نهایت آزادی راه بروی و به مظلومیتش نگاه تلخ
بیاندازیم.
توی دانشگاه بیروت به پدر و مادر و هفت جد اش با ژست
روشنفکری فحش بدهیم و بعد برویم و لانه اش را در ارزلان تسخیر کنیم ... وای ای کاش
اینقدر آزاد بودیم که فتنه سال هشتاد و هشتتان را با حدود یک قرن تاخیر در بیروت
عملی کنیم ... شمال شهری هامان که البته الان فقیر هستند را آنقدر شکم پر کنیم که
برای خودمان داد و بیداد کنند ... چه خوب است که حدودا صد سال بعد پشت کنیم به همه
آن آرمانها ... خانه تیمی راه بیاندازیم و هی و هی بیانه بدهیم که ما هم یار سید
حسن بودیم و مثلا معصوم...
چه صفایی دارد ادعای تجاوز بکنی ... کلی سبب شادی مردم
لبنان بشوی ... از نمایندگان مجلس ات حمایت کنی که نکند بر آنها نظارتی بشود ...
چه صفایی دارد؛ نان به نرخ روز خوردن!
در زندان اعتراف بکنیم اما طرفدارانمان ککشان هم نگزد. سه هزار مجوز روزنامه داشته
باشیم و هی و هی دم از عدم آزادی بیا بزنیم ! چه صفایی دارد ...
توی دانشگاه طرح اختلاط جنسی را تا بیخ اش ادامه دهیم و نه
اصلا انگار نه انگار که روی مزار خون آزاد مردان لبنانی و فلسطینی ایستاده ایم و انگار
نه انگار که تلنگری به تاریخ بوده ایم.
میدانید؟
من به شما ایرانی ها حسادتم می شود ... به همتان. اصلا
حرفهای شما برای من قابل فهم نیست . نمی دانم شاید مخم زیر شکنجه تکان خورده است و
شاید شما خیلی پیشرفت کرده اید. و شاید ایراد در عدم تفاهم در کلمات است ... نمی
دانم!
اما من به شما ایرانی ها حتی جنبش سبز هم حسادتم می شود!