نویسنده: فاطمه شکری
در ساختمان نهضت مقدس حسینی سه عنصر اساسی دخالت داشته است و به این حادثه بزرگ شکل داده است. یکی این که بلافاصله بعد از معاویه، یزید بن معاویه فرمان میدهد که از حسین بن علی علیه السلام الزاما بیعت گرفته شود. امام در مقابل این درخواست امتناع میکند. از همین جا تضاد و مبارزه شدید شروع میشود. عامل دومی که در این نهضت تاثیر داشته است و باید آن را عامل درجه دوم و بلکه سوم به حساب آورد این است که پس از مهاجرت امام به مکه و پس از یکی دو ماه اقامت خبر به مردم کوفه میرسد. آن وقت مردم کوفه به خود آمده، امام را دعوت میکنند. برعکس آنچه ما غالبا میشنویم، دعوت مردم کوفه علت نهضت امام نیست، نهضت امام علت دعوت مردم کوفه است. نه چنان بود که بعد از دعوت مردم کوفه امام قیام کرد، بلکه بعد از اینکه امام حرکت کرد و مخالفت خود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند و امام را دعوت کردند. عامل سوم، عامل امر به معروف و نهی از منکر است. این عامل را خود امام مکرر و با صراحت کامل و بدون آنکه ذکری از مسئله بیعت و دعوت اهل کوفه به میان آورد، به عنوان یک اصل مستقل و یک عامل اساسی ذکر نموده و به این مطلب استناد کرده است. این عامل، ارزش بسیار بسیار بیشتری از دو عامل دیگر به نهضت حسینی میدهد. زیرا نه متکی به دعوت است و نه متکی به تقاضای بیعت. یعنی اگر دعوتی از امام نمیشد حسین بن علی علیه السلام به موجب قانون امر به معروف و نهی از منکر، نهضت میکرد. (1)
مىدانیم که امر به معروف و نهى از منکر به عنوان یک تکلیف عام در رساله هاى عملیه ذکر شده و شرایط و مراتبى دارد. با توجه به شرایط و مراتب این سؤال مطرح مىشود که اقدامى که سیدالشهداء علیه السلام انجام دادند، چگونه امر به معروفى بود؛ این کار با امر به معروفى که ما مىشناسیم مطابقت نمىکند. بنا بر آنچه در رسائل عملیه گفته شده، اگر امر به معروف موجب ضرر و حتى در مورد خوف ضرر باشد، تکلیف ساقط مىشود؛ اما در مورد سیدالشهداء علیه السلام در حالى که ضرر یقینى بود ایشان اقدام به این کار کرد، این چگونه امر به معروفى است؟
گاهى شرایطى پیش مىآید که فضاى فرهنگى حاکم بر جامعه، اسلامى نیست، امر واجبى را که مىخواهید به آن امر کنید اصلا ارزش تلقى نمىشود، ترک آن هم ضد ارزش نیست، شرایط به گونه اى شده است، که اگر به کسى بگویى چرا فلان کار را انجام مىدهى، فورى با گردن فرازى مىگوید دلم نمىخواهد! به او مىگویى این احکام خلاف شرع است، انقلاب شده است براى این که احکام شرع پیاده شود، مردم به خاطر اجراشدن احکام اسلام صدها هزار شهید دادند؛ جواب مىدهد بى خود شهید دادند! کمى اصرار کنید، علناً به اسلام هم بد مىگوید. خیلى ها گفته اند که اگر ما اسلام را نخواسته باشیم، باید چه کسى را ببینیم! جوّ فرهنگى طورى مىشود که تظاهر به مخالفت با اسلام دیگر زشت نیست؛ آشکار است، دیگر کسى شرم نمىکند، یا لااقل بعضى ها شرم نمىکنند که بگویند ما مخالف اسلام هستیم. در این جا چه باید کرد؟
شرایط حاکم بر جامعه در زمان سیدالشهداءعلیه السلام به مراتب از چنین شرایطى بدتر بود؛ احکام قطعى اسلام ترک مىشد؛ حدود الهى تعطیل شده بود، کسى که کاندیداى خلافت بود معروف به شرب خمر بود، معاویه مىخواست فرزندش یزید را به عنوان خلیفه پیامبرصلى الله علیه وآله معرفى کند، صحبت از یک بار و دو بار و چند بار نبود، بلکه عادت به شرب خمر داشت، و این مسأله اى علنى بود، براى مردم مخفى نبود، و سایر احکام اسلامى یکى پس از دیگرى مورد تردید و انکار قرار مىگرفت و علناً مطرود مىشد؛ ریختن خون مسلمان ها خیلى ساده شده بود. با این شرایط، اگر سیدالشهداء علیه السلام بین مردم مىآمدند و مىگفتند مردم خمس بدهید، زکات بدهید، حدود الهى را رعایت بکنید، شرب خمر نکنید، این موعظه ها براى کسى که معروف به شرب خمر است چه فایده اى داشت؟ مردم آگاهانه و دانسته با یزیدى که شارب الخمر، میمون باز و سگ باز بود بیعت کردند. این گونه بود که حضرت علیه السلام فرمود: اگر مردم به کسى مانند یزید مبتلا شوند، دیگر فاتحه اسلام را باید خواند، دیگر چیزى براى اسلام باقى نخواهد ماند.
البته در اواخر زمان معاویه هم جز ظواهر محدودى از اسلام باقى نمانده بود، اما به هر حال به گونه اى نبود که اشخاص به راحتى تظاهر به فسق کنند و مردم آن را بپسندند. حال، اگر در این جا کسى بخواهد امر به معروف کند، باید چه کند؟ اگر فعل حرام در جامعه واقع مىشود، همه مردم مسؤولند؛ چون امر به معروف واجب کفایى است، اگر ده نفر دیدند گناهى انجام مىشود، هر ده نفر مکلفنند و اگر یک نفر به معروف امر کند، از بقیه ساقط مىشود. اما اگر هیچ کدام این کار را انجام ندادند، هر ده نفر مسؤولند. اگر امر به معروف در موردى اثر نمىکند، آیا در این مورد جاى امر به معروف و نهى از منکر هست یا نه؟ بدترین حالت زمانى است که نه تنها قبول نمىکنند، بلکه با انسان دشمنى نیز مىکنند، آمر به معروف را اذیت کرده، مىزنند، و یا حتى مىکشند: "یَقْتُلُونَ الَّذینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاس"،(2) حال، با چنین مردمى که آمرین به معروف را مىکشند چه باید کرد؟ طبق این روایت جهاد با آن ها لازم مىگردد"هُنالِکَ فَجاهِدُوهُمْ بِأَبْدانِکُمْ... حَتّى یَفیئُوا اِلى أَمْرِ اللّه ". (3) از یک طرف تا حدى دایره امر به معروف گسترش پیدا مىکند که شامل تعلیم جاهل نیز مىشود؛ گرچه اصطلاحاً امر به معروف نیست، اما در روایات آمده که این هم نوعى امر به معروف است؛ موعظه و نصیحت کردن و با زبان نرم گفتن یکى از مصادیق بیّن و شایع آن است، که در روایات آمده است و از آیات نیز این گونه استفاده مىشود. از طرف دیگر نیز تا اندازه اى دایره این کار گسترش پیدا مىکند که جهاد هم از مصادیق امر به معروف مىشود. اگر سیدالشهداء در وصیت خود به محمد حنفیه مىفرماید "أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهى عَن الْمُنْکَر" فقط معناى خاص و محدودى را که در ذهن ما است و یکى از شرایط آن عدم احتمال ضرر است اراده نمىکند، بلکه معناى عام امر به معروف و نهى از منکر را اراده مىکند. (4)
1. حماسه ی حسینی، شهید مطهری، ص 197
2. آل عمران/ 21
3. اصول کافى، ج 5، ص 55، روایت 1؛ تهذیب الاصول، ج 6، ص 181، روایت 21
4. آذرخش کربلا، آیت الله مصباح یزدی