نویسنده : علیرضا شامخی
معمولا در بحث تولید علم بومی، دو موضوع خلط می شود: 1.بحث خودکفایی که کشور بتواند نیازهای علمی خود را به خصوص در زمینه های مهندسی، پزشکی و سایر دانش های تجربی رفع کند 2. تولید محتوای بومی (اسلامی). در مورد اول اختلاف نظر چندانی وجود ندارد؛ به خصوص اینکه مشکلات این حوزه به ساختار توسعه نیافته آموزشی و صنعتی کشور بر میگردد. منظور از تولید علم بومی در مورد دوم تولید علم مبتنی بر ارزش های دینی است.
برای ورود به بحث تولید علم اسلامی باید مقدماتی را بررسی کرد که در چند دسته از سوالات مطرح می شوند:
اولین و اساسی ترین سوالی که باید به آن جواب داد این است که آیا اساسا نظریه پردازی و حتی تجربه وابسته به ایدئولوژی است و یا اینکه نظریه پردازی فارغ از ایدئولوژی امکان پذیر است؟ آیا حیطه ای از علوم قابل تصور هستند که مستقل از ایدئولوژی باشند؟ به طور مثال قانون ساده عرضه و تقاضا در اقتصاد را تصور کنید: آیا این نظریه بر مبنای انسان شناسی خاصی ساخته شده و یا اساسا این نظریه سری در دنیای واقع دارد (=تجربی است و مستقل از ایدئولوژی)؟ دقت کنید که در این بخش صحبت از انسان شناسی و جهان بینی نظریه پرداز است و نه قوانین شرعی که نظریه پرداز به آن پایبند است. هرگونه پاسخ مثبت یا منفی به این سوال نتیجه عملی متفاوتی در بر دارد. به نکات زیر دقت کنید:
اقتصاد دان مسلمان ربا را حرام میداند. او انسان را گرگ خو نمی داند بلکه معتقد است انسانها «فطرت های پاک»ی دارند. اقتصاددان مسلمان، ارزش های اخلاقی مثل انفاق، صدقه و زکات را در تصمیمگیریها داخل میکند. او برای مصرف، محدودیتهایی قائل است.
هرکدام از گزاره های بالا می تواند به نحوی در نگاه اقتصاد دان مسلمان تاثیر بگذارد (که از توضیح آن صرفنظر میکنیم). در مجموع او ممکن است با قانون عرضه و تقاضا به سه شیوه برخورد کند:
1.این نظریه بر مبنای یک دیدگاه فلسفی خاصی بنا شده و فقط گاهی اتفاق می افتد (تجربی نیست و ایدئولوژیک است).
2.این نظریه اساسا یک نظریه تجربی است و فقط گاهی اتفاق نمی افتد.
3.این نظریه هرچند بر مبنای دیدگاه خاصی بنا شده ولی قابل پذیرش است زیرا بر اساس تجربه نیز اثبات شده است و با عقاید اساسی اسلامی تزاحم ندارد.
در صورتی که نظر اول را قبول کنیم یعنی علوم را «جهت دار» بدانیم، مجبوریم از ابتدا علمی را تحت عنوان علم اقتصاد با تعاریف و مفاهیم جدیدی تاسیس کنیم. در نظریه دوم بالکل وجود علم اسلامی را منکر می شویم ولی در نظریه سوم میتوانیم این علم را با ملاحظاتی قبول کنیم.
اگر علوم را جهت دار فرض نکنیم، اصولا علم اسلامی بی معنی است. اقتصاددان مسلمان فقط سعی می کند که ربا را از بانکداری حذف کند و یا اینکه سیستم حقوق و دستمزد را به نحوی طراحی کند که کارگران استثمار نشوند.
دسته دیگری از سوالات در این مورد است که آیا اساسا اسلام به دنبال دست یابی به «عقل و نظام خودبنیاد» (=وابسته به وحی و مستقل از ایدئولوژی بشرساخته) است که در حوزه های مختلف اقتصاد و سیاست و سایر نیازهای زندگی انسان تئوری پردازی کند؟ به طور مثال آیا از گزاره های اخلاقی که در بیانات ائمه اطهار وجود دارد، می توان به یک نظام خاص روانشناسی رسید یا اینکه در بیان این گزاره صرفاً به حقیقت آن مورد اشاره بود؟
مثال دیگر: قرآن اشاراتی در مورد خلقت اولیه از «ماء» به عنوان مادة المواد دارد و احادیث نیز عوارض آن را توصیف کرده اند؛ آیا این کلمات نشان از علم مستقل کیهان شناسی اسلامی است؟ یا اینکه کیهان شناس مسلمان صرفا بر مبنای آیات قرآن ممکن است به جنبه هایی توجه پیدا کند که زودتر از سایرین به حقیقت دست پیدا کند (یعنی به مثابه حقایق قابل اعتنا با آن برخورد می کند)؟
آیا صرف داشتن یک نظام حقوقی به معنی داشتن نظام خاصی در آن حیطه است؟ به مثال زیر توجه کنید:
اقتصاددان مسلمان معتقد به حد تکاثر است (= محدودیت در مالکیت) که از جهان بینی خاص او نشأت می گیرد؛ در نتیجه قوانینی مثل زکات و خمس را با هدف تعدیل اموال وضع می کند. سؤال اینجاست که آیا اقتصاددان مسلمان می تواند در فضای علم اقتصاد به این هدف جامه عمل بپوشاند؟ یا اینکه مجبور است برای پیاده سازی آن دست به تعریف یک نظام جدید بزند؟ در صورتی که اقتصاد دان مسلمان بتواند در حیطه علم استاندارد اقتصاد نظریه پردازی کنید نتیجه تلاش های او تحت عنوان «دانش مسلمین» طبقه بندی می شود و در صورتی که فضای جدیدی تاسیس کنید به آن «دانش مستقل اسلامی» می گوییم.
در مجموع این دو دسته سؤال و سؤالات بسیار زیاد دیگری وجود دارد که هنوز پاسخ درخوری برای آن پیدا نکرده ایم. هرگونه تعصب یا عجله سبب به ثمر نرسیدن علم بومی به هر مفهومی است. به خصوص اینکه نسبت تولید علم اسلامی با «قرآن و حدیث» و همچنین نسبت آن با «ابزارهای غربی» هنوز مشخص نیست که خود بحثی طولانی است.