شعر
در دین ما حرام است با چشم بسته مردن
سید حسن حسینی
حیف است از تکاپو طرفی نبسته مردن
یک عمر شب نشینی، در شب نشسته مردن
خفاش سان پریدن، در تیرگی چه حاصل؟
همچون شهاب باید شب را شکسته مردن
آنجا که ماه سنگ است پای ستاره لنگ است
ماندن قرین ننگ است، آنک خجسته مردن!
تکرار، ابتذال است، خود مایه ملال است
با پای خسته رفتن، با پای خسته مردن
هنگام مرگ یاران، چشم مرا مبندید
در دین ما حرام است با چشم بسته مردن
سرودن علی رغم زنجیر اعجازشان بود
دلا دیدی آن عاشقان را؟
جهانی رهایی در آوازشان بود
و در بند حتی
قفس شرمگین از شکوفایی شوق پروازشان بود:
پیام آورانی که در قتلگاه ترنم
سرودن -علی رغم زنجیر-
اعجازشان بود!
به سرسبزی نخل ایثار
به این آیه های تناور
دلا گر نه ای سنگ،
ایمان بیاور!