سروش سیاری
در دوران جنگ سرد، بروز اختلافات نظامی و ایدئولوژیکی مابین دو ابرقدرت وقت یعنی شوروی و آمریکا در دو محور حوزه نفوذ در سایر کشورها و رقابت تسلیحاتی، فضای سنگینی را بر ظرفیت کشورها در روابط بین الملل حاکم ساخته بود. در این خفقان سیاست خارجی و در شرایطی که تمامی تحرکات دیپلماتیک کشورها زیر نظر این دو ابرقدرت بود، کشورها در تلاش بودند تا خود را با پناه بردن به یکی، از گزند دیگری در برابر درگیری احتمالی مصون سازند. در این اوضاع، ملت ایران با شعار«نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» کوس استقلال خواهی را در برابر زیاده خواهیهای شرق و غرب به صدا درآورد. در واقع این استقلال طلبیِ برخواسته از روحیه اسلام خواهی توجه جهانیان بخصوص سوسیالیستهای شرق و لیبرالیستهای غرب را به خود معطوف ساخت و با بیداری جنبشهای آزادیبخش و ملتهای آزاده دنیا، تفکر غالب بر اذهان عمومی مبنی بر حاکمیت بلامنازع یک یا دو کشور بر جهان را با علامت سوال بزرگی روبرو کرد. این عدم وابستگی ایران به بلوکهای شرق و غرب که استراتژی آمریکا در منطقه را آسیب پذیر کرده بود در مواردی چون انحلال پیمان سنتو، انحلال دکترین نیکسون-کسینجر، اشغال سفارت آمریکا، شکست مفتضحانه عملیات نجات گروگانها در طبس و... بروز یافت. آنچه این مار زخمی را بیش از همه آزار میداد از دست دادن کشوری که نقش ژاندارمی آمریکا در حساسترین منطقه جهان موسوم بهHeart Land، را بخوبی ایفا میکرد بود. آمریکا که ادامه این وضع را هم راستا با تأمین منافع نامشروع خود نمیدید، اقدام به تأسیس جاسوسخانه در محل سفارت خود در ایران کرد که این توطئه هم با هوشیاری امام راحل و دانشجویان و پشتیبانی مردمی شکست خورد. این شد که امروز مارک پالمر، استراتژیست بنام آمریکا از «جای خالی سفارت آمریکا در ایران»(1) لب به اعتراف می گشاید. پایداری ایران بر استقلال سیاسی خود از یک سو و عدم تحمل غرب از سویی دیگر باعث شد تا تنها دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جنگی8ساله بر مردم ایران تحمیل شود. جنگی که دقیقأ برعکس محاسبات حامیان مادی و معنوی آن مُهر تأییدی شد بر اقتدار جمهوری اسلامی در عین مظلومیت.
آنچه امام راحل در حوزه سیاست خارجی و روابط بین الملل که امروز یکی از مناقشه برانگیزترین حوزهها محسوب میشود، میخواست برخاسته از مبانی و اصول اسلام بود. مطابق این اصول، سیاست خارجی باید دارای پنج پایه جهان شمولی دین اسلام، اصل دعوت، نهی ولایت کفار(اصول2و3و8)، حفظ دارالاسلام و جهاد باشد که عناوینی چون پایبندی به تعهدات بین المللی، حمایت از مستضعفین(اصل3و152و154)، روابط صلح آمیز با دول غیر محارب(اصل152)، مبارزه با تبعیض نژادی و... را در برمیگیرد. ایران باید به عنوان ام القرای اسلام در تلاش باشد تا حکومت جهانی اسلام را برقرار سازد. در همین راستا باید از جنبشهای آزادی بخش سراسر جهان و بخصوص مروّجان دین مبین اسلام حمایت صورت گیرد و البته این هرگز به معنای مداخله در امور سایر کشورها نیست(اصل154). بنابراین بر مسلمان ایرانی دو تکلیف واجب است: یکی تلاش برای برقراری حکومت جهانی اسلام و یا بعبارتی صدور انقلاب اسلامی(«او کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.» صف/9) و دیگری حمایت از جنبشهای آزدیبخش در سراسر جهان.(«اگر در حفظ دین از شما یارى طلبند، بر شماست که آنها را یارى کنید.» انفال/72) مطابق با آنچه در فصل دهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده، دولت تکلیف دارد این راه را ادامه دهد و در این راه دارای فرصتها و تهدیدهایی است. ایام حج، روز قدس، سازمان کنفرانس اسلامی و... از جمله حوزه نفت که بارها مورد تأکید امام(ره) بود تا بلایی که بر سر اسرائیل در جنگ با اعراب آمد بر سر آمریکا بیاورند، فرصتهایی است که در جبهه مقابل شاه بیت تهدیدها یعنی اختلاف افکنی میان مسلمین قرار دارد.
در کارزار روابط بین الملل می توان جهاد کرد، تسلیم شد و یا سازش کرد. جهاد و یا بعبارتی باطل ستیزی که از فروع دین اسلام می باشد مبارزه ای است در دو جبهه درون و بیرون مملکت اسلام علیه دشمنان اسلام ناب محمدی(ص). مبارزه و جهاد در بیرون از کشور علیرغم تفکر غلط عده ای به اصطلاح روشنفکر، تنها در جنبشی علیه تجاوز به خاک کشور آن هم به گونهای خاک پرستانه خلاصه نمیشود! بلکه جهاد باید در هرکجای دنیا و از سوی هر کشور، تفکر، جریان و یا حزبی که علیه اسلام موضع گیری میشود، انجام بگیرد. «هرکس حکومت ظالمی را ببیند که حرام الهی را حلال میشمارد و عهد خدا را میشکند و با سنت پیامبر مخالفت میکند و در میان مردم به گناه و طغیان رفتار میکند، اگر با عمل و گفتار برضد آن اقدام نکند بر خداوند است که او را به کیفرش برساند.»(2) تسلیم و سازش در برابر استکبار به معنای تابعیت و تأثیرپذیری از این خوی و همچنین فلسفه بافی برای عبور از اصول در راستای تسهیل راه رسیدن به اهداف تعریف کرد. «اگر ما تسلیم آمریکا و ابرقدرتها مىشدیم، ممکن بود امنیت و رفاه ظاهری درست مىشد و قبرستانهاى ما پر از شهداى عزیزمان نمىگردید، ولى مسلماً استقلال و آزادى و شرافتمان از بین مىرفت. آیا ما مىتوانیم نوکر و اسیر آمریکا و دولتهاى کافر شویم تا بعضى چیزها ارزان شود و شهید و مجروح ندهیم؟! هرگز ملت زیر بار این ننگ نخواهد رفت وتن به این ذلت نخواهد داد. ملت ایران در مقابل آمریکا مىایستد و به امید خداوند پیروز است.»(3)
در طول عمر انقلاب، عده ای به اصطلاح اصلاح طلب بنابر هر دلیلی شرایط فعلی را در برخورد با جبهه غرب با شرایط ایام انقلاب و دفاع مقدس دارای تفاوتهایی میدانند. شاید مایلند با اندکی عقب نشینی از مواضع انقلاب، مشکلات دو طرف حل شود و شاید تفسیرشان از صلح توافق با غرب از موضع شبه ضعف است. اما بررسی جایگاه جمهوری اسلامی و غرب از آن زمان تاکنون بوضوح افول استراتژیک غرب را نمایان می سازد. «قرن آمریکا تمام شد. تراژدی غرب مدرن آنست که پیش از آنکه بتواند آرمان های خود را تحقق بخشد انرژی خویش را به انتها رساند.»(4) آیا سرنوشت کشورهایی که اصولأ هیچ چهارچوبی برای برقراری رابطه با غرب ندارند نمی تواند عبرت باشد؟! دو اشتباه مهمی که در این تفکر وجود دارد را می توان اینگونه بیان کرد:
o صلح را نباید در عقب نشینی از آرمانها تعریف کرد. صلح با لفاظی های رسانه ای و دیدارهای چندجانبه و انواع تاکتیک های رسانه ای محقق نمی شود. الزامات صلح مقتدرانه اعتمادسازی دو طرف به دور از هرگونه تحریم و تهدید در عمل است و الا عاقبت اعتمادسازی های یکطرفه نتیجه ای جز «محور شرارت» شدن درپی ندارد!
o استکبارستیزی با دشمنی کردن با چند کشور دنیا متفاوت است. موضع جمهوری اسلامی مبارزه با هر تفکر و جریانی است که خوی استکباری در آن ریشه دوانده. هر کس توانست این ریشه ها را در ساختار کاخ سفید و دولت های اروپایی بخشکاند آنوقت دم از مذاکره با این و آن بزند!
«در آن روزها خاتمى روحانى بود با تبسمى بر لب که وعده تغییرات داده بود. اصلاحطلبى که به جامعه مدنى، عدالت اجتماعى، برترى قانون و البته آزادى بیان معتقد و متعهد بود.»(5) این تمجیدی است که گرى سیک، مشاور کارتر مطابق تفسیرشان از گفتگوی تمدن های خاتمی از او کرده بود. اما گویا کنت تیمرمن، مدیر بنیاد دموکراسی ایران، بهتر از عده ای روشنفکرِ به تعبیر یورگن هابرماس، «انقلابیون مأیوس» میفهمید که: «برقراری روابط به معنای ختم انقلاب است. زمانی که ستون مبارزه با آمریکا فرو بریزد، کل انقلاب فرو خواهد ریخت.»(6) گویا او هم میدانست که حتی اصلاحاتیان هم نمیتوانند...
منابع:
1) روزنامه کیهان9/4/1388
2) کامل/ابن اثیر/ج3/صفحه280
3) صحیفه امام/جلد9/صفحه57
4) ریچارد رورتی/ارتش سری روشنفکران/انتشارات موسسه کیهان
5) تارنمای دیپلماسی ایرانی7/2/1389
6) مجله سیاسی صفیر/شماره289