از آنجایی که جنگ روانی و استفاده از شایعهپراکنی ابزاری قوی جهت مشوش کردن ذهن مردم است خاصه آنکه محوریت اخبار، یک شخص و آن هم از ردهی بالای مملکتی باشد؛ برآن شدیم تا در این نوشتار خلاصهای از مصاحبه اختصاصی روزنامه کیهان با شهید بهشتی در شهریور 59 را بازخوانی کنیم تا هم کمی با شدت جنگ روانی علیه رییس وقت دستگاه قضا آشنا شویم و هم حرفهایی از شهید بهشتی بشنویم که برای امروز انقلاب اسلامی هم بسیار مفید است.
آقای بهشتی به طور صریح و رک نظرتان را راجع به سازش و سازشگری بگویید.
من درباره سازش نظر خودم را مکرر اعلام کردم. به نظر من انقلاب اسلامی ایران وقتی میتواند موفقیتآمیز به جلو برود که هیچ گونه سازش با قدرت بیگانه در طرح و نقشه رهبری انقلاب و اداره انقلاب رخنه نکند. البته به نظر من دو نوع سازش وجود دارد در عالم سیاست که فکر میکنم هر دو مردود باشند. یکی سازش خیانتکارانه و دیگری سازش مصلحتاندیشانه است. من شخصاً هر دو نوع سازش را رد میکنم. در مورد سازش خیانتکارانه مطلب روشن است. کسانی هستند که برای اینکه در یک کشور در دنیای سوم به حکومت برسند بیایند و با آن ابرقدرتی که حامی حکومت وقت است وارد مذاکره میشوند و زیر پای حکومت قبلی را خالی میکنند تا خودشان با حمایت آن ابرقدرت، جای او بنشینند. این سازش خیانتکارانه است و معمولاً در این رویه این گونه افراد یا گروهها مجبور میشوند امتیازی به آن ابرقدرت بدهند تا او را راضی کنند خودشان جانشین حکومت قبلی باشند. نوع دوم سازش این است که یک گروه علاقهمند به مصلحت ملت و کشور، خط مشی سیاسی انتخاب کرده که در آن خط مشی به جای مبارزهای قوی و نیرومند با ابرقدرتهای استعمارگر بیاید و با آنها وارد مذاکره هم بشود و به خیال خودش آنها را هم قانع کند که دست از سر یک کشور دنیای سوم و یک ملت دنیای سوم بردارند و بخواهد به ملت خودش خیانتی کند. به این میگوییم سازش مصلحتجویانه و از نظر من این نوع سازش هم محکوم است. در طول این سالهای مبارزه ملت ایران، من به روش دوم اعتقادی نداشتهام، ولی هیچگاه برای گفتوگو با ابرقدرتهای دشمن قدمی به جلو نگذاشتم و حتی افراد و گروههای اجتماعی محترمی را که به این راه معتقد بودند مکرر با آنها بحث میکردم که فکر نمیکنم این روش، روش صحیحی باشد و این روش، روشی است که اصولاً با روحیه انقلاب سازگار نیست.بله من در عین اینکه هر نوع مذاکره براساس سازش مصلحتجویانه را صریحاً نفی میکنم و نفی کردهام و در این راه هیچ وقت آن را جزو طرح و برنامه مبارزاتی برای خود و همفکرانم قرار ندادهام، مواردی پیش آمده که عکس مطلب بوده، دشمن خواسته برای مسئلهای با ما تماس بگیرد، نه اینکه ما خواسته باشیم دشمن با ما تماس بگیرد، او خواسته با ما تماس بگیرد. در این موارد که دشمن خواستار تماس با ما بوده در جمع دوستان و همفکران دو نظر وجود داشته؛ یک نظر اینکه حتی در این موارد هم باید از هر نوع مذاکره با دشمن خودداری کرد و یک فکر اینکه باید سنجید اگر در گفتوگوی رویاروی با دشمن ما میتوانیم به سود انقلاب گامی برداریم و قدرت نفس و اعتماد به نفس و آگاهی و پرمغزی و پرمحتوایی انقلاب را نشان دهیم و ضعف او را دریابیم در این صورت میتوانیم در موارد لازم با او صحبت کنیم.
در دوران انقلاب تا قبل از تشکیل شورای انقلاب هیچ وقت زمینه چنین صحبتی و ضرورت چنین صحبتی پیش نیامده بود ولی پس از تشکیل شورای انقلاب در چند مورد که قبل از پیروزی و بعد از پیروزی دشمنان خارجی و داخلی انقلاب میخواستهاند با ما صحبت کنند. هر جا از دید ما سودمند بوده است که بنشینیم و مطالب را رویاروی به آنها بگوییم گفتهایم. بنابراین من میخواهم مطلب را این طور خلاصهگیری کنم [که] سازش خائنانه با دشمن به هر حال محکوم است و محکومیت آن بدیهی و معامله بر سر مصالح ملت محکوم است. سازش مصلحتجویانه با دشمن [نیز] محکوم است.گفتوگوی مستقیم با دشمن اگر آهنگ مذاکرهای مصلحتجویانه سازشآمیز داشته باشد محکوم است. ولی گفتوگوی رویاروی با دشمن به منظور نشان دادن قدرت نفس و اعتماد به نفس و آگاهی انقلاب و انقلابیون و دریافتن نقطههای ضعف دشمن، مفید و در بسیاری موارد لازم است.
آقای بهشتی! شما روحانیت را بیشتر دوست دارید یا سیاست را؟ اگر بگویند که شما دیگر نمیتوانید سیاسی و سیاستمدار باشید، آن وقت چه میکنید؟
اگر بگویند؟ کی بگوید؟ من خود میگویم هیچ وقت سیاستباز نبودهام و از سیاستبازی متنفر بودهام. من به ایفای وظیفه سیاسی همیشه معتقد بودهام و حالا هم هستم. ایفای وظیفه سیاسی غیر از سیاست بازی است. سیاستبازی یعنی خودپرستی، یعنی مقامپرستی، یعنی سودپرستی، یعنی فدا کردن مصالح جامعه در راه مسائل شخصی، یعنی دروغزنی و دروغگویی و امثال اینها. اینها همه ضد اخلاق اسلامی است که همواره یک مسلمان از آن بیزار است و ایفای نقش سیاسی، یعنی به اندازه توانایی و در حدود شرایط، وظیفه و سهم خود را در بهتر اداره کردن جامعه انجام دادن؛ ما به این میگوییم سیاست و عمل سیاسی، این وظیفه است و همیشه به آن معتقد بودهام و خواهم بود؛ چون در اسلام همان طور که امام هم فرمودهاند، سیاست و عبادت یکی است. اسلام دینی است که سیاستش، عبادت است و عبادتش، سیاست؛ بنابراین میپرسید که آیا من روحانیت را دوست دارم یا سیاست را؟ روحانی هم یک مسلمان است و چو مسلمان است که دارای نقش خاص و آگاهیهای خاص هست، وظیفه سیاسی او سنگینتر است. فکر این که روحانیت را از سیاست دور کنند و روحانیت را در جامعه بار دیگر ایزوله کنند، این آن فکر شیطانی است که دشمنان اسلام میخواهند؛ ما با آن مبارزه خواهیم کرد. من به عنوان یک روحانی، هم روحانی هستم و هم روحانیت را دوست دارم و به همان دلیل که روحانی هستم و روحانیت را دوست دارم، در ایفای نقش خلاق سیاسی و پاک و خالص خود به عنوان یک مسلمان متعهد همچنان خواهم کوشید؛ بنابراین این که میگویید آیا این را بیشتر دوست دارم یا آن را، میگویم این یا آن، این با جهانبینی اسلام سازگار نیست.
ما که روحانیت مسیحی نداریم، ما که روحانیت بودایی نداریم، ما روحانیتی داریم که در حقیقت عبارت است از عالم متعهد پایبند به وظایف اسلامی. هر انسان مسلمان متعهد پایبند به وظایف اسلامی، به وظایف سیاسی خود نیز پایبند است. کوتاه سخن این که هم روحانی هستم و خواهم بود و هم در سیاست در حد توانایی، نقش خلاق مثبت خواهم داشت بی آن که خواستار هیچ مقام و منصب سیاسی باشم.