سمانه جعفری
در سال های پایانی دهه 1330شمسی برخی از روحانیون و فضلای حوزه، با توجه به برخی کاستیهایی که در نظام حوزوی وجود داشت درصدد اصلاح نظام آموزشی رایج حوزه وسامان دهی آن برآمدند. مرحوم حقانی باهمکاری مرد خیّر دیگری و با نفقه و مباشرت خود در حوزه ی علمیه قم، واقع در پل آهنچی در حال تاسیس مدرسه ای بود. اصلاح گران حوزه برای اجرای برنامه های خود، مدرسه نیمه ساز حاج علی حقانی را در اختیار گرفتند. مدرسه ای که به این ترتیب تاسیس شد، به نام سازنده ی آن به«مدرسه حقانی»معروف گردید.
آیت الله سید محمد بهشتی، که از پیشگامان اصلاح حوزه و یکی از اعضای پایه گذار مدرسه حقانی بود، قصد داشت برای پیشبرد اهداف مدرسه از حمایت و کمک برخی مراجع تقلید، اما بدون دخالت آنها، استفاده کند، که فقط آیت الله میلانی بود حمایت مالی و معنوی بدون دخالت در امور مدرسه را پذیرفت.
آیت الله بهشتی که ایشان را طراح و مهندس مدرسه حقانی می دانند، هدفش تربیت «مصرف کننده آگاهی های اسلامی» نبود بلکه می خواست «طلبة آگاه شدهی آگاه کننده» تربیت کند. زیرا عقیده داشت طلبه باید با همه ادیان آشنایی داشته باشد، طلبه باید انسان و اسلام را محققانه و نه مقلدانه بشناسد. شهید بهشتی شخصیتی دوراندیش و نوآور بود و برنامه ریزی مدرسه حقانی نیز برخواسته از این دو خصلت او بود.
شهید قدوسی و شهید بهشتی بر این باور بودند که انبیا واقعا می خواستند اسلام شناسانی جامع، بار بیاورند و تربیت کنند که بتوانند پاسخگوی جهان اسلام باشند. به همین جهت آیت الله بهشتی برای زبان انگلیسی اهمیت خاصی قائل بود و برای این درس شهریه ویژه ای تعیین کرده بود. هر طلبه ای که ساعات بیشتری زبان انگلیسی مطالعه می کرد، پس از ارائه ی گزارش کار، شهریه خاص را دریافت می کرد. آیت الله بهشتی افزون بر زبان انگلیسی، فلسفه غرب (فلسفه هگل، کانت، دکارت) را تدریس می نمود.
بنیان گذاران و اساتید مدرسه حقانی در دروس و کتاب های درسی متداول در حوزه، تجدیدنظر کردند.کتاب های درسی حوزه دارای متنی سنگین،خسته کننده و مشکل بود. برخی از کتاب ها حذف شدند و به جای آن ها کتاب هایی تدریس می شد که زبان ساده تری داشت یا تحریر و تلخیص کتاب ها بود. همچنین آنها علوم اسلامی فراموش شده را نیز احیا کردند. مانند: تفسیر قرآن، نهج البلاغه، محاوره عربی، تاریخ اسلام و...
گرایشهای سیاسی فکری مدرسه حقانی
مدرسه حقانی، علاوه بر کارکردهای آموزشی و تربیتی، دارای کارکردهای سیاسی و اجتماعی نیز بود زیرا با شروع نهضت اسلامی طلبه های مدرسه فوق، فعالانه در آن حضور داشتند و حتی جرقه ی قیام 19 دی ماه قم توسط آنها زده شد و یکی از شهدای این قیام از میان طلبه های آن مدرسه بود. پس از انقلاب نیز بسیاری از فارغ التحصیلان این مدرسه، هدایت انقلاب اسلامی را به عهده گرفتند.
مجاهدین خلق و مدرسه حقانی
یکی از ویژگی های جالب توجه مدرسه ی حقانی نفوذ جریان های فکری و سیاسی روشنفکری دینی در آن می باشد. از جریان طرفدار اسلام اصیل و مرجعیت گرفته تا جریان متاثر از مکاتب فکری غربی، به نوعی در میان طلبه های این مدرسه طرفدارانی به دست آوردند. اگرچه طیف غالب روحانیون حقانی در مشی سیاسی به طور کامل مطیع فرمان حضرت امام(ره) بودند، اما برخی از طلبه های این مدرسه به گروه هایی چون مجاهدین پیوستند و حتی درنهایت در صف معارضان نظام حکومت اسلامی قرار گرفتند.
دکتر شریعتی و مدرسه حقانی
اندیشه های علی شریعتی در بین طلاب و مسئولین مدرسه، بازتاب های متفاوتی داشت. سخنرانی های او در حسینیه ی ارشاد در اواخر دهه ی 1340 و اوایل 1350ش بسیار مورد توجه قرار گرفت. حضور تفکر شریعتی در مدرسه به خاطر خوی انقلابی طلبه ها یک چیز بسیار طبیعی بود. نفوذ تفکر او در مدرسه ی حقانی بیش تر در اواخر عمر رژیم بود.عکس العمل طلاب و اساتید مدرسه در برابر تفکر شریعتی متفاوت بود. از خاطرات و نوشته های طلاب و اساتید چنین برمی آید که برخی از آنها سخت مخالف اندیشه های شریعتی و برخی موافق بودند. برخی نیز ضمن انتقاد از او معتقد بودند که اندیشه هایش برکات ونتایج ارزنده ای برای جامعه و انقلابیون خواهد داشت.
مخالفت و طرفداری از اندیشه های شریعتی به جایی رسید که اگر اطلاعیه ای را موافقان در حمایت از شریعتی بر دیوار نصب می کردند، مخالفان می آمدند و پاره می کردند یا اطلاعیه هایی را مخالفین می زدند و موافقین پاره می کردند؛ حتی جواب سلام همدیگر را نمی دادند. آیت الله قدوسی به خاطر این که به این اختلافات پایان دهد و التهابات را از مدرسه کم کند، یکی دو نفر از مخالفین و یکی دو نفر از موافقین را بیرون کرد.گرچه جدال های لفظی و کلامی کمتر شد، اما تا پایان، این دو نگرش نسبت به شریعتی وجود داشت.واکنش سوم، در برابر اندیشه های شریعتی، واکنش معتدل و واقع بینانه بود کهدکتر بهشتی نیز طرفدار این نوع تفکر بود و آیت الله قدوسی هم در عمل موضع ایشان را تایید می کرد.
این کشاکش طلاب زمانی بالا می گیرد که آیت الله مصباح یزدی در آخرین جلسه درس «نهایة» با برخی طلاب، نوشته های شریعتی را نقد می کند. ایشان سه نقد اساسی را که مربوط به سه بحث بنیادی و از بحث های اسلام و شیعی است؛ خاتمیت و وحی و نقش انبیا، امامت و معاد مطرح می کند که به نظر آیت الله مصباح یزدی دکتر شریعتی (در این سه زمینه) مطلبی گفته که در دو بخش وحی و خاتمیت و معاد خلاف اصول مسلم اسلام است و در بخش امامت خلاف اصول مسلم تشیع است. او که یک شخصیت بارز دینیبا مطالعات عمیق اسلامی بود تفکر دکتر شریعتی را تفکر انحرافی می دانستند.
آیت الله بهشتی در دو سخنرانی خود در میان طلاب مدرسه حقانی دیدگاه های خود را درباره عقاید علی شریعتی به طور روشن و واضح بیان می کند:
«من مکرر گفته ام دکتر شریعتی بیش از آنکه اندیشمند باشد شاعر است؛ روی قریحه حرف می زند، روی سینه حرف می زند، و این بزرگترین انحراف و خطای اوست. این مساله را به خود او هم گفته ام و از او خواستم که دیگر این کار را نکند. ایشان قول داد و بر اساس حسن ظنی که به من داشت گفت من قبول دارم؛ تو و امثال تو نظارت کنید؛ نگذارید حرف هایی
که به نظرتان نارواست اصلا از من منتشر شود. حتی آنجا قرار گذاشتیم که ایشان قبل از سخنرانی و نشرش این کار را بکند؛ اما دیگر آن دوران پایان پذیرفت.به دکتر شریعتی به سه دید ممکن است نگاه شود:
1.محقق جامع الشرایط و واجد حد نصاب همه شرایط لازم، برای یک اسلام شناس محقق و صاحب نظر مجتهد که صلاحیت علمی موثر را آن چنان که در حوزه ها معمول است به دست آورده و علاوه بر آن صلاحیت ها، صلاحیت های لازم دیگر را نیز که محققان حوزه های فعلی معمولا در حد نصاب از آن برخوردار نیستند کسب کرده و بر آن ها افزوده و در نتیجه به نوآوری های محققانه ای توفیق یافته که از اسلام شناختی نو و زنده و پاسخگو به نیازهای عصر در عین حال تحقیقی و مستند بدست آورده.که بنده نه تنها چنین دیدی را ندارم؛ بلکه با آشنایی قابل ملاحظه ای که با خودش و کارهایش دارم این دید را بسیار مبالغه آمیز و نابه جا می دانم.
2.نویسنده ایست مغرض و فاسد و مفسد، که می خواسته اسلام و تشیع را لجن مال کند. من چنین دیدی را نسبت به مرحوم شریعتی ندارم. با آشنایی که از احوال او دارم او را چنین نیافتم و نمی یابم.
3. الف)کاوشگر و جستجوگری بی آرام که اسلام را در حد کتابهایی که در دهه های اخیر در زمینه گوناگون اسلامی و شیعی نوشته شده و سخنرانی هایی که ایراد شده می شناخته است؛
ب) با سوالات و نیازهای نسل جوان، به خصوص جوان تحصیل کرده زمان خود، آشنایی فراوان دارد؛
ج) پاسخ بسیاری از این سوالات و نیازها را در آنچه که خوانده و شنیده نیافته است؛
د) به علوم اجتماعی معاصر برای یافتن پاسخ به این سوال ها ونیازها روآورده؛
ه) پاسخ این سوالات ونیازها را در آن ها نیافته؛
و) با پیوند ریشه داری که در دل و احساسش با اسلام و چهره های برجسته اسلام، بخصوص پیامبر و ائمه و قهرمانانی که شیعه نخستین را تشکیل می دادند، داشته، بار دیگر به اسلام شناسی پرداخته است؛
ز) آنچه را یافته نوشته، گفته و عرضه کرده تا با خود به گور نبرد، بی آنکه راه نقد آن ها را بسته و کار بازشناسی اسلام را تمام شده بداند.
بنده شریعتی را در این چهره می بینم. این بازشناسی خامی فراوان دارد و کار تحقیقی مستندش از کار فریحه ای بسیار کمتر است. من می دانم که در کنار این برداشت های سلیقه ای و ذوقی می تواند با خطاها و انحرافات همراه باشد، ضررها هم زده و میزند؛ اما در کنار این ضررها، سودها و جاذبه هایی برای عده ی زیادی از افراد دختر و پسر جوان به سوی اسلام و تشیع داشته و دارد. آیا از این ضرر و سود کدام بیشتر است؟ نمی دانم این مساله به آمارگیری احتیاج دارد. در دایره آگاهی های من، کسانی که با سخنان او اسلام آورده باشند بیشتر است از کسانی که منحرف شده باشند؛ ولی این شناسایی من است؛ ممکن است شناسایی دیگری عکس این باشد.
موضع من در برابر دکتر شریعتی و کارهای او موضع بهره برداری صحیح است، نه لگدکوب کردن و نه ستایش کردن و بالا بردن، بلکه حسن استفاده از سرمایه ای در خدمت هدفی با روشنگری بدون کم ترین محافظه کاری برای تمام نقطه های ضعف او. این موضع من است.»
*برگرفته از تاریخ شفاهی مدرسه حقانی/نویسنده بهمن شعبان زاده