مصاحبه با دختر شهید بهشتی خانم ملوک السادات بهشتی
چه عامل یا عواملی سبب شد شهید بهشتی، شهید بهشتی شود؟
از صفات اخلاقی شهید بهشتی، خلق و خوی محمدی و رفتار محبت آمیز ایشان نسبت به دوست، آشنا، فامیل و حتی در برخورد با مخالفین و بدخواهانشان بسیار رئوف و از خودگذشته بودند. ایشان از ظرف زمان حیات خود و لحظه لحظه های عمر گرانبهایشان بیشترین وبهترین استفاده را می نمودند و چهره ایشان نورانی و همواره و در همه حال به یاد پروردگار متعال،بود؛ حتی زمانی که به ظاهر کارهای پیش پا افتاده و ساده مانند رسیدگی به گل وگیاه خانه که مورد علاقه خاص ایشان بود، مشغول بودند چهره ایشان نمایانگر تسبیح گویی خالق متعال و کسب رضای خدا بود و این نکته که لحظه لحظه عمر خود در فعالیت های اجتماعی و علمی و حتی زندگی روزمره خود را در حال عبادت دانسته و از اینرو ثانیه های فرصتی که خداوند در اختیارشان گذاشته بود را از دست نمی دادند و به غفلت و بیهودگی نمی گذراندند، رمز موفقیت ایشان در زندگی خانوادگی و اجتماعی ایشان بود.
شیوه و منش تربیتی شان در مورد فرزندان چگونه بود؟
*پدر برای رسیدگی به وضعیت درسی فرزندانشان هر شب تکالیف آنها را می دیدند و راهنمایی می کردند و شخصا به مدرسه فرزندانشان می رفتند و جویای پیشرفت تحصیلی آنها و احتمالااشکالات کار می شدند. همین توجه و دقت پدر در این امر سبب شده بود که فرزندانشان در انجام تکالیف درسی نهایت سعی خود را بکنند و برای درس خواندن و تحصیل علم اهمیت فراوان قائل باشند. ما فرزندان سعی می کردیم کاری نکنیم که پدر ناراحت شوند، اما هنگامی که چنین وضعی پیش می آمد و خطایی مرتکب می شدیم با آن که به شدت ناراحت می شدند، اما هیچگاه شدت عمل به خرج نمی دادند بلکه سعی می کردند با گفتگو و علت یابی و چاره سازی مشکل را حل کنند.
تنبیه بدنی در خانه ما معنی نداشت، برعکس تا جایی که می توانستند مارا در راه قدم برداشتن صحیح تشویق می کردند و به مناسبت های مختلف هدایایی برایمان می خریدند. در انتخاب هدایا نیز با خود ما مشورت می کردند و هر آنچه مورد نیاز و علاقه هرکدام ما بود را تهیه می کردند.
تصویر خاص ماندگاری که بیشتر اوقات از شهید به یاد می آورید؟
یکی از جالب ترین ساعات زندگی ما وقتی بود که پدر، به رغم مشغله زیاد اجتماعی زیاد، به خانه می آمدند و بچه ها را دور خودشان جمع می کردند و بخصوص در روزهای جمعه که کاملا اختصاص به خانواده داشت به قصه گویی می پرداختند. در این ساعات پدر نکاتی آموزنده را در قالب داستان های زیبا برای ما بازگو می کردند که جزو لذت بخش ترین ساعات زندگی ما محسوب می شد. اصولا ایشان علاقه فراوانی به آثار ادبی و شعر داشتند و بسیاری از اشعار بزرگان را با حافظه قوی که داشتند به خاطر سپرده و گهگاهی مخصوصا در سفرها و موقع رانندگی این اشعار را برای ما با صدای پرطنین و زیبایشان می خواندند.
رابطه ایشان با خانواده و خصوصیات اخلاقی شان در خانه با توجه به اینکه می توانند الگو باشند، چه طور بود؟
*پدر برای تک تک اعضاء خانواده، چه مادر و چه فرزندان، چه پسر وچه دختر دوستی مهربان و دلسوز محسوب می شدند، هرگز به عنوان پدر و ولی خانواده که جایگاه برحق ایشان بود، بر خانواده تحکم نکردند و به جای تهدید و تجویز نکات اخلاقی چه مثبت و چه منفی از طریق دوستی با فرزندانشان، از طریق بحث و گفتگو و با توجه به استدلال منطقی و قوی ایشان برای فرزندانشان نکات اخلاقی را بازگو می کردند و همراه فرزندانشان از رویدادهای اجتماعی نتیجه گیری می کردند.
با فرزندانشان آنچنان دوست وصمیمی بودند و آنچنان به تک تک آنان هر چند در سنین خردسالی بودند اهمیت قائل می شدند و شخصیت آنان را دارای تفکر وتعقل می دانستند که حتی در تصمیمگیریهای مربوط به آنان مانند انتخاب رشته تحصیلی، رفتن به سفرهای خانوادگی و... از قبل با هرکدام از فرزندانشان مشورت می کردند و از این طریق به او مشاوره می دادند تاراه صحیح را از ناصحیح بازشناسند و تصمیم درست و عاقلانه ای بگیرند.
ایشان را به عنوان یک پدر توصیف کنید؟ فرق شهید بهشتی با پدران دیگر؟
*همانگونه که گفتم پدر به تفریح همراه خانواده، همگام با فرزندان اهمیت می داند و در واقع اعضاء خانواده زندگی جدای از هم نداشتند تا همانند این دوران فرزندان خانواده از تفریحات سالم محروم بشوند تا جایی که هر کدام راه خود را انتخاب کنند و خدای ناکرده به بیراهه بروند. ایشان روزهایی را برای گردش، همراه خانواده به بیرون شهر می رفتند و به ورزشهایی چون کوهپیمایی و شنا و والیبال و پیاده روی می پرداختند. زمانی که در آلمان بسر می بردیم آخر هر هفته برای تفریح به پارک شهر می رفتیم، به موزه می رفتیم، به دیدن بناهای تاریخی می رفتیم. اصولا ایشان اهل سفر بودند، چه سفرهای زیارتی و چه سفرهای تفریحی و سیاحتی، چرا که حتی سفرهای سیاحتی را از جنبه مطالعه و آموختن از آثار تاریخی و یا روابط اجتماعی دوران ها و سرزمین ها و اقوام مختلف می دانستند. از اینرو همه جا خانواده را بهمراه خود می بردند و هر یک از این سفرها برای ما درسهایی جدید و نکاتی پند آموز داشت. بهمراه خانواده تفریح می کردند، چرا که سالم ترین شیوه بود حتی آنزمان که در قم بسر می بردیم و بسیاری از خانواده های روحانی چنین شیوه ای را به دور از ضوابط دینی می دانستند، ایشان خانواده را به باغ های آشنایان در اطراف قم برای تفریح می بردند.
و ایشان به عنوان یک همسر برای مادرتان، چگونه رفتار می کردند؟
*در خانه ما مادر جایگاه خاصی داشت و این همه بواسطه احترام وافری بود که پدر برای همسرشان قائل بودند. در کارهای خانه به ایشان کمک می کردند و فرزندان را نیز تشویق به همکاری و تعاون می کردند. با مشورت فرزندان برای هر کدام بخشی از کارهای خانه را تعیین کرده بودند که در شبانه روز به کمک مادر بشتابند. هنگام ورود به خانه اول به سراغ مادر می آمدند و از ایشان احوالپرسی می کردند و خسته نباشید می گفتند و دلجویی می کردند.
در جریان فعالیت های اجتماعی نیز همواره مادر را بهمراه خود می بردند. چه جلسات گوناگون که در داخل کشور داشتند و چه در خارج از کشور، بخصوص آن که در اروپا می خواستند زن مسلمان با حجاب کامل به جامعه اروپایی معرفی شود و احترام به همسر در محافل دانشجویی مسلملن نشان داده شود. در بازگشت به ایران، جلسات گوناگون سخنرانی برای دانشجویان، فرهنگیان، مهندسین، پزشکان،بازاریان و روحانیون به صورت جلسات هفتگی تشکیل می شد که ضمن تفسیر قرآن به بحث و بررسی مسایل سیاسی و اجتماعی روز مانند مسئله حجاب زن، انتخاب حجابی کامل برای محل کار و نیز مشاغل مختلف و نیز مسائلی چون تنظیم خانواده و دیگر مسائل مبتلا به روز می پرداختند. در این جلسات نیز سعی می کردند همسر و فرزندان خود را به هماره ببرند و در بسیاری از این جلسات ما نیز بهمراه مادر شرکت می کردیم که همین باعث شده بود که ما همه اعضای خانواده در جریان بسیاری از فعالیت های اجتماعی ایشان قرار بگیریم و از این بحث ها استفاده کنیم. پس از پیروزی انقلاب نیز در جلسات هفتگی «شناخت مواضع حزب جمهوی اسلامی» خانواده را همراه خود می بردند و از دیگرخانواده ها نیز دعوت می کردند که در این جلسات مشارکت فعال داشته باشند. پس می بینیم که به همسر خود تنها به عنوان فردی که به امور خانه رسیدگی کد و آشپزی و خانه داری کند نمی نگریستند، بلکه برای وی به عنوان یک زن مسلمان شخصیت مستقلی قائل بودند.
رابطه شما با شهید چطور بود؟
* برخورد ایشان با من به عنوان دختر خانواده با محبت وعطوفت و در عین حال همراه با آگاهی دادن در حد کمال بود. به عنوان مثال هیچگاه تحکم به داشتن حجاب و رعایت موازین شرعی نکردند، زیرا معتقد بودند اجبار در دین باعث دوری جوانان از مکتب پویای اسلام می گردد. همواره معتقد بودند که بایستی با مطالعه، بررسی و تفکر در مسائل گوناگون انتخاب صحیح را به عهده خود جوان گذاشت و اگر این امر همراه با استدلال منطقی نباشد پیروی جوان خانواده از این شئونات سرسری و کوتاه مدت خواهد بود. در خارج از کشور نیز هرگز مرا وادار به داشتن حجاب نکردند، بلکه همچون معلمی دلسوز و مهربان و با توجه به مشکلاتی که یک نوجوان در محیط بی بند وبار غربی دارد ساعت ها وقت گذاشتند و با صبر وحوصله به سوالات من گوش دادند و به بحث پرداختند. نکته حائز اهمیت این که با وجود آن که خودشان کارشناس مسلم مسائل دینی بودند، و در این راه مطالعات فراوان داشتند، اگر مسئله ای را نمی دانستند آنقدر شجاعت وشهامت داشتند که به سادگی بگویند: «نمی دانم. اما می روم مطالعه می کنم و نتیجه بررسی هایم را برایت می آورم.» این شهامت و این صداقت در گفتار و کردار، روش تربیتی ایشان را موجه و پذیرش استدلالهای ایشان را قانع کننده کرده بود. پدری که نه مطالعات چندانی دارد و نه حتی شجاعت و شهامت آنرا که بگوید در همه زمینه های علمی صددرصد نمی توانم نظر بدهم، چنین پدری نمی تواند در میان اعضاء خانواده موجه، الگو و نمونه باشد.
مهم ترین درسی که نسل سومی ها می توانند از زندگی شهید بزرگوار بگیرند؟
*ایشان از نظر اخلاقی و رفتار برای همه ما فرزندانشان الگو و نمونه بودند. وقتی پدر خانواده در رفتار و روابط با فرزندان و حتی جامعه کمترین خطا را دارد، می تواند الگو قرار گیرد. هرگز دروغ نمی گفتند و در بسیاری از موارد صراحت لهجه ایشان سبب رنجش افراد تملق گو و چاپلوس می شد. از تهمت و افترا به دیگران به شدت دوری می کردند و تا حقیقتی برایشان محرز نشده بود، در رفتار و گفتار دیگران تشکیک نمی کردند. از هوچی گری و سفسطه بازی به شدت عصبانی می شدند و سعی می کردند حقایق را بازگو کنند هرچند به ضررشان باشد. این شیوه هارا به دور از شان مومن می دانستند و معتقد بودند که افراد زبون و کم مایه برای جبران کاستی ها و ناتوانیهای خودشان از چنین شیوه هایی برای تخطئه رقبای خود استفاده می کنند. ایشان که از مقام علمی و معنوی بالایی برخوردار بودند و جزو توانمندترین مدیران، هرگز نیازی به این نداشتند که در مورد دوستان، آشنایان وحتی رقبای خود ناروا گویند و شک وظن در جامعه ایجاد کنند.
از مظلومیت ایشان همبفرمایید واینکه چرابا آن هجمه از توهین ها و افتراایشان راه خود را با صلابت تر ادامه می دادند و هیچ عکس العملی نشان نمی دادند.
*خود ایشان نیز به تهمت ها و افتراهایی که به ایشان زده می شد، بی اعتنا بودند. از اینرو وقتی به ایشان معترض می شدیم که چرا جواب تهمت ها و افتراهای دشمنان و بدخواهانتان را نمی دهید، در پاسخ می گفتند: « دخترم اینها همه ریشه در حسادت افراد وشخصیت های کم ظرفیت دارد. حیف عمر کوتاه ما که بخاطر صرف پاسخگویی به این اراجیف تلف شود. بگذار هر قدر می خواهند حرف بزنند و شایعه درست کنند. ما وقت زیادی نداریم و بایستی به کارهای مهم تر و ضروری تر برای این مملکت و مردم خوب این سرزمین بپردازیم و تاجایی که مهلت داریم به اسلام و مسلمین خدمت کنیم».