نویسنده: امیر علی شرانلو
چون سینماتوگراف به بلادها صادر شد، صف های طویل برپا کرد و سکه ها و دینارهای فراوان نصیب کمپانی های مایر طلایی و اخوان وارنر کرد. بزرگان و لعبت پیشه گان شهر گرد هم آمدند که مگر ما را چه از آن ها فرو باشد که زر روی زر نگذاریم و فیلم های بِرفروش به خلائق عرضه ننمائیم. پس فیلم فارسی ها را درست و سالن ها برپا بکردندی لیکن هر چه تلاش کردندی، نتوانستندی خلائق را به شور و وجد بیاوردندی و سالن ها را پر بکردندی. پس اندیشیدند تا مگر راهی بیابندی.
و اما بعد ...
روزی را نام نهادندی به نام یوم الآشتی با سی نما و به حیلت فراوان مردم را به مُفت به سی نما ها کشانندی. خلائق، که سال ها از تفریحات سالم و کم خرج فارغ شده بودندی به سالن ها هجوم آوردندی و درها بشکنندی و از برای ورود از سر و کول هم بالا بپردندی اما چون نگاتیوها به نیمه ی خود رسید، فحش ها و ناسزا ها دادندی و سالن را ترک بکردندی و خسارت ها زدندی و عطا را به لقا بخشیدندی.