در روزهای اخیر شاید بتوانم بگویم که به این نتیجه رسیده ام بعضی مواقع نباید حق را بپذیرم!! شاید خنده دار به نظر بیاید ولی گاهی احساس می کنم که پذیرفتن اشتباهاتی از جانب گروه موافق افکارم نه تنها هیچ تاثیرمثبتی روی مخاطبان سبزم برای پذیرش اشتباهاتشان ندارد بلکه این روحیه را درایشان تقویت می کند که به طور مداوم از آنچه به زعم خود می پندارند درست است صحبت کنند.
در بحث با این افراد ابتدا سعی می کنم کاملا خونسرد و حق پذیر باشم. پس از اینکه طرف مقابل مسئله ای را مطرح می کند و آن را جزء اشتباهات برخی از هم فکرانم می داند همانطور که خواسته ام حق پذیر باشم بلافاصله با آن موافقت می کنم تا به او نشان دهم که روحیه ی حق پذیری در من وجود دارد و ضمنا به نوعی او را متوجه کنم که آنچه را بدان معتقدم با بنای حق بودن پذیرفته ام. در مقابل وقتی شروع می کنم نکاتی از اشتباهات این جنبش به اصطلاح سبز را بیان کنم که بطور مثال فلان مسئله، گفته یا عملکرد ایشان دارای این اشکال است یا اینکه فلان رویکرد این گروه از لحاظ اعتقادی دچار مشکل است، طرف مقابلم را می بینم که دوباره باز می گردد به اول ماجرا و اینگونه می شود احساس می کنم بهتر است...
البته این روحیه در این دوستان چندان هم دور از انتظارنبوده و نیست. نمونه ی این گونه نپذیرفتن شکست در این افراد و هم چنین سردمداران این گروه، در نپذیرفتن رای 24 میلیونی و اکثریت 63 درصدی رییس جمهور کنونی قابل رویت است. نپذیرفتن ایشان تنها محدود به قبول نکردن یک مسئله نیست بلکه این گروه در این مواقع شروع به انکار حقایق و نیز بیان مسائل نادرست و تحریک احساسات افراد دیگر می کنند. مانند بیان شایعه ی تقلب 11 میلیونی در انتخابات و دامن زدن به حوادث پس از آن.
امثال این بی صبری ها در ایام پس از انتخابات و حوادث بعد از آن به ما نشان داده که این دسته اقلیت از هم وطنان ما گویی قابلیت دیدن اکثریت مخالف افکار خود را ندارند و همیشه به شکلی در صدد نشان دادن خلاف واقعیت هستند. واقعیتی که آنها را ناراحت می کند، توهم اکثریت بودنشان را زیر سوال می برد و باعث می شود اندکی به فکر فرو روند.
واقعا برای من جای سوال است که تا چه زمانی این دوستان می خواهند آنچه را که عده ای دیکته کرده اند،بازگو کنند؟؟