شاعر: مرضیه ذوقی (آوا)
لبخند بزن که خنده ات شیرین است یاد آور رستگاری دیرین است
احسنت به قدرت کلامت ای مرد فرمان تو بر دل سیهان سنگین است
پرپر شده اند نسل بعد از خورشید دستان پلید ظالمان خونین است
کردار تو اسوه ی ره حزب الله فریاد تو دادخواهی از مسکین است
بر باد بده آنچه که دشمن افروخت هر آنچه که کاشت ناخرد ننگین است
پر مهر تر از همیشه دستانت باد کان دست جواب رنج مظلومین است
بشکن تو نماد سلطه ی خونخواران روح شهدا ز ظلم ها غمگین است
از دیر زمان بوی جفا می آمد فریاد من و تو نیک آهنگین است
از جان و دل خویش گذشتیم و کنون آن مانده به کف که مشت پولادین است
بر دامنه ی وطن چه خون ها که نریخت این دشتِ پر از لاله، ز خون رنگین است
نه قدرت و عشق زر مرا چون واداشت این زحمت و رنج، بهر ملک دین است
ما هیچ نبودیم و هر آن می داریم از مرحمت و دعای معصومین است