بیایید به هم بپیوندیم. بیایید تمام قلمها و تمام قدمها و تمام گفتار ما بر منافع این قشر مستضعف باشد. نگذارید خون این شهیدان هدر برود. نگذارید زاغه نشینان ما باز ادامه بدهند به زاغهنشینى.
امام روحالله خمینی
(صحیفه، ج10، 473)
نویسنده: محمد ثقفی
گزارشی از محلهای محروم در جنوب تهران
این جا محلهیِ ...[1] است. از مترو بیرون می آیم. آقا محسن خوب در و دیوار مترو را زیباسازی کرده است: بیگانه با چهره های محروم مردم.خانه های کوچک، دیوارهایی با نوشتههایی تکراری: پرسپولیس سرور استقلال ، ... مستضعف باشی و سرت را به کسانی گرم کنند که از قِبل همین غفلت تو در رفاه غرق شده اند. چهره ها آشکارا متفاوت از دانشجویان دانشگاهمان است؛ چهره هایی که خشونت فقر خشنشان کرده است. «درخت بیابانی چوبش سخت تر و درختان کنار جویبار پوستشان نازکتر است، درختانی بیابانی که با باران سیراب می شوند آتش چوبشان شعله ورتر و پردوام تر است.» (نهجالبلاغه، نامه45) آیا روزی می رسد که آتش چوب این درختان بیابانی عشرت ناصواب این درختان کنار جویبار را برهم زند؟
کوچه های تنگ و پیچ در پیچ، زنانی که به زحمت فرش های ماشینی مستعملشان را می شویند. عید نزدیک است، عیدی که مرفهین بی درد را به ویلاهایشان می رساند و محرومین را زمانی از فشار فقر غافل میکند. خانههای کوچک با حیاطهایی بعضاً پر از آشغالهای جمع شده: آهن قراضه، زبالههای پلاستیکی و.... باقیماندهی عشرت دیگران مایهی زندگی اینهاست. مدرسهای در انتهای کوچه، اثری رنگپریده از جملهای روی دیوارش: «اسلام حامی مستضعفین»، البته روی این دیوار پررنگتر است تا در ذهن مسئولین بالاشهر نشین.
پارکی زیبا، در ورودی پارک زده است: «همراه داشتن حیوانات دست آموز ممنوع!»، تنها حیوانات دست آموز این محل مرغ و خروس اند. پارکها خشونت محرومیت را کاهش میدهند ولی درد مرد را....
لیلا امسال کنکوری است و هر روز پس از مدرسه برای درس خواندن به کتابخانهی پارک می آید. پدرش تعمیرکار موتور است. ادبیاتش به شدت مذهبی است گرچه ظاهرش نه. در مدرسهی نمونه دولتی درس میخواند. مدارسی که آخرین تقلاها برای تحقق عدالت آموزشی اند. دانشگاه برایش یک آرمان است. دانشگاه ما برایش رؤیایی دست نیافتنی است. دانشگاه ما که برای اینها نیست! غالب دانشگاهیان دانشگاه های خوب تهران بچه های مسئولین و حجتیهای های بازاری و ثروتمندان بیدین اند که پول شهریههای میلیونی مدارس غیرانتفاعی را دارند.
اینجا میدان چهارمِ ... است. خبری از «ایستگاه های شکم» نیست: کافی شاپها، آبمیوهفروشیها، ساندویچیها و... . این جا جای مغازههایی نیست که نیاز کاذبی معرفی کنند و به لطف آن جیب خرپولها را خالی کنند. مسجدی قدیمی و فرسوده در کنار میدان است. کنار مسجد یک فرهنگسراست، معماری زیبایی دارد نه هماهنگ با دیگربناهای محله، بنری برای تبلیغ برنامهی جدیدش زده است: «کارگاه الگوی زیبا زیستن»! سوغات مرفهین برای مستضعفین. این قسم ژستها مناسب حال مترفی است که از شکم سیری و بی دردی به کسالت افتاده است.
علی با موتورش وارد فرهنگسرا می شود. ریش خاص و مدل موی فشِن. از خوبیهای آمریکا می گوید و این که برای پیشرفت باید با او دوست شد. ارزشهای غربی را بریده بریده بازگو میکند. از مرفهین و مسئولین بی مسئولیت برایش می گویم و شکاف فقر و غنا را برایش تصویر می کنم. بچههای بی بصیرت ما در ایام تبلیغات انتخاباتی به جای اتلاف وقت در میدان ولی عصر باید به میدانهای خزانه می آمدند. از حرفهایم خوشش میآید ولی از خودم نه! آخر من نمایندهی قشر شکم سیر هستم!
به محلهیِ ... میرسم. کوچهای طولانی است. پسربچهها مقوا آتش میزنند و سیگارت میاندازند. دختر بچهها هم کشبازی میکنند. روی دکل برق عکسهای تبلیغی احمدینژاد مانده است: «احمدینژاد خشم اربابان معبد را برانگیخته»، «ما می توانیم» و عکس سال 84 و 88 محمود در کنار هم که نشان می دهد مو و ریشش سفید شده است. محمود با آرای اینها رئیس شد ولی کاری در زمینهی متشکل کردن و نیرومند کردن آنها نمیکند. تو گویی باید همینگونه بمانند تا همیشه در برابر راستیها و چپیهای مرفه به احمدینژاد رآی دهند و خود، احمدینژادها نشوند. درست درکنار عکسهای محمود، خانهای که بخشهایی از آن از حلبی ساخته شده است. مرحبا! در شهر برج میلاد و تونل توحید خانهی حلبی هم هست. دخترکی از پنجرهی خانهای آجری به من سلام می کند.
وارد کوچه ای میشوم. کوچه بسیار تنگ است، تقریباً از آسفالت خبری نیست. خانههای بسیار کوچک یکی دو طبقه، آجری، سیمانی و بعضاً حلبی با پنجرهها و درهای داغان. پیرمردی کنار دیوار نشسته و جوانی مبتذلپوش که ساسی مانکن می خواند. پیرمرد اتاقی اجاره کرده است، پول اجارهی 25 هزارتومانی را به دشواری میدهد. مرفهین بیدرد که این فقر را میبینند دردشان میگیرد و کمی از سرریز پولشان را به اینها صدقه می دهند. کسی نیست بپرسد که چه شده است که کسی 25 هزارتومان اجاره را نمی تواند بدهد و دیگری در خانه ی هزارمتری به قرار متری هشت میلیون زندگی می کند که حالا از سرریز پولش صدقهای از سر اشرافیت و خودبرتر بینی به فقیری بدهد و انتظار تشکر و تملق او را داشته باشد.
چند کوچه پایین تر، یک ساختمان بزرگ و بدریخت، یک موتوری یک السیدی 34 اینچ آورده است. الله اکبر! کدام گشنه بورژوایی پیدا شده که در این محله ی محروم از این پزها می دهد؟ بالاخره وقتی پولداری ارزش شد همه دوست دارند به این ارزش متصف شوند و آن را به رخ دیگران بکشند.
بازارچهی کوچکی است. اجناس ساده تر و قیمت ها ارزان تر. کوچه ای تنگ و مردم گرم صحبت. فضای گرم و خودمانی ای که در بالای شهر و پاساژهای پر زرق و برقی که در آن چهرههای پرافاده به نخوت قدم می زنند پیدا نمی شود. روی دیواری نوشته است «احمدی نژاد مرد با جسارت ایران» این جا شعارنویسی کم است.
دختر بچه ها در کوچه ای پر از خانه های حلبی و سیمانی کشبازی می کنند. چهره های زرد و بی فروغی دارند. وضع آسفالت افتضاح است. شهرداری، خیابان ولی عصر را سنگفرش می کند تا جوانکی که با دوست دخترش آن جا قدم می زند فکر کند در شانزه لیزه است. بله! اوست که اگر در رفاه نباشد به خیابان میآید و می شود لمپن بورژوآی جنبش سبز و سطل آشغال آتش می زند و اگر دولتی پول مفت را از محلههایشان به سمت محلههای محروم و روستاها منحرف کند بلوا می کند. این بیچارههای زاغه نشین که راضی اند و نیاز به «حق السکوت» ندارند! همیشه برای دفاع از انقلاب هزینه می دهند و کم ترین خرج را برای نظام دارند «باید فرق باشد مابین دولتى که مىگوید من اسلام هستم و دولت اسلامى هستم، با دولتهایى که طاغوتى هستند. یک فرقش هم این است که عنایت شما فرماندارها یا خدمتگزاران به خلق، به این طبقه ضعیف بیشتر باشد تا آن طبقه بالا.» (صحیفه امام، ج9، ص123)
وارد مسجد کوچکی می شوم. نزدیک نماز مغرب است. مسجد آبادی است در این نا آبادی! فرشهای خوبی افتاده و تمیز است. این مستضعفین اند که بهترین چیزهایشان را برای خدایشان و دینشان می خواهند. هر کس وارد مسجد میشود به همه سلام می کند.
پس از نماز با حاج آقای پیشنماز صحبت می کنم. از مترفین و مرفهینی که به دانشگاه وارد می شوند می گویم و دیده نشدن مستضعفین در دانشگاه. در حین صحبت ما پیرزنی می آید و به ترکی مشغول صحبت با حاج آقا می شود. حاج آقا بعدا می گوید که آن پیرزن از کار افتاده است و پول اجاره خانه اش را همیشه کم تر و دیرتر و آن هم با کمک مردم (همین مردمی که خودشان هم چندان دارا نیست اند) می دهد. صاحب خانه اش هم گرچه خود محتاج است به او سخت نمیگیرد. می گفت تازه پارسال برایش بخاری خریدم و امسال می خواهم برایش کولر بخرم! (البته در صحبت های بعدی دیدم که خود حاجآقا هم هشتش گروِ نهش است)
با حاج آقا به مدرسهی علمیه اش در شهرری رفتم و دیدم کسانی را که در فقر علم دین میآموختند، همانها که به قول امام «با سرمایه داران زالوصفت سرآشتی نداشته و ندارند». در راه از ده سال تلاش نافرجامش برای خرید مسکن گفت و این که پس از هشت سال اصرار همسرش تازه امسال یک دست مبل چهارصدتومانی توانسته برای خانه اش بخرد. با این حال می گوید تازه من وضعم خوب است، طلبهها وضع فقیرانهای دارند! از وضع دانشگاه می پرسد و پس از شنیدن پاسخ من،زمانی را به تمجید از عزت بین المللی احمدی نژاد و انتقاد از مشایی پرداخت. «شما اگر در تمام جبههها نگاه کنید، یک نفر از مردم بالانشین و سرمایهدار را نخواهید دید و تمامى افراد جبههها از همین مردم محروم و زاغه نشین هستند، و این انقلاب مال آنهاست و بقیه فقط تماشاچى هستند» (صحیفه امام، ج16، ص232)
با شما هستم! با شما که درگیر بازیهای قدرت شده اید. با شما که محرومین را به حساب نمی آورید و هم با شما که محرومین را پیرو خود می خواهید و نه خود را نمایندهی آن ها. با شما که خرطوم بر بیت المال انداخته اید و کسی یتوان مبارزه بافساد شما را ندارد. با شما که جز مطالبات طبقهی مرفه خود را به رسمیت نمی شناسید. شما که از سر سیری و بی دردی به خیابان می ریزید و علیه آرای مستضعفین عرض اندام می کنید. شما لمپنبورژوآهای سبز که محرومین را بی فرهنگ و بی سواد و «جواد مواد» خطاب می کنید. بترسید! بترسید از قیام آن ها علیه ظلم جامعه و مفاسد حکومت. بترسید از انقلاب مستضعفین.
«این نمى شود که همان مسائل زمان طاغوت حالا هم اجرا بشود. یک دسته آن بالاها بنشینند مُرفَّه و هرچه بخواهند هرزگى بکنند، یک دسته هم این زاغه نشینهاى تهرانى، که همهتان مى بینید... اگر خداى نخواسته جمهورى اسلامى نتواند جبران کند این مسائل اقتصادى را، که اول مرتبهی زندگى مردم است، و مردم مأیوس بشوند از جمهورى اسلامى و مأیوس بشوند از اینکه اسلام هم براى آنها بتواند در اینجا کارى انجام بدهد، اگر در این محیط یک انفجار حاصل بشود، دیگر نه من و نه شما و نه هیچ کس، نه روحانیت و نه اسلام، نمىتواند جلویش را بگیرد.» (صحیفه امام، ج10، 334)
[1] نام محلاتی که گزارش از آن ها تهیه شد در متن حذف شده است.
نویسنده: هادی آگاهی
گفتمانِ عدالتِ دولت های پس از انقلاب
«دوستان قابل قبول نیست برای ما که اداره جامعه در دست ما باشد و باز هم در این مملکت کسی شب گرسنه بخوابد، کسی زیر طاقی بخوابد که نگران است بر سر او و عزیزانش خراب شود، از آب آلوده برای شرب استفاده کند، از بی درمانی جان خود و عزیزانش در معرض خطر باشد، این قابل قبول نیست.» (شهید بهشتی)
اقتصاد اسلامی، بعد از اینکه در متن قانون اساسی آورده شد، صاحبان زیادی پیدا کرد. هرکس از هرجا که می آمد تئوری می داد و راهکار می گفت. یکی از لزوم دولت بروکراتیک و کاغذبازی های گسترده دفاع می کرد (موسوی) و دیگری از انحلال سازمان های شاهنشاهی (رجایی) سخن به میان می آورد و دیگری از لزوم غارت اموال ثروتمندان و خانهای زورگو می گفت (اصلاحطلبان امروز) و عده ای نیز از لزوم گسترش خصوصی سازی و کوچک سازی دولت می گفتند (اصولگرایان امروز) و در این میان، تکنوکراسی تهرانی ( توجه بی حصر به مراکز استانی و کشوری) همچنان ادامه داشت و پایانی به خود نمی دید!
از اصلی به نام عدالت تا سیاستی به نام تعدیل
دورهی سازندگی، شروعی بود برای بازتعریف سازو کار های انقلابی؛ «فساد اداری، بی برنامگی، مدیریت غلط، تاراج اموال کشور، افت تولید، فقر مضاعف و... از جمله سیاست های دولت موسوی بوده است.» نقل به مضمون از هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه سال 68.
«اینکه شما می گویید در دورهی سازندگی و بعد از آن شاهدیم بعضی از نیروهای سپاه و بسیج که به سمت مسایل اقتصادی رفتند، نوعا آلوده به مسایل مادی و زندگی رفاه زده شدند... که به نوعی از مردم فقیر جدا افتادند را قبول ندارم. البته افرادی اینگونه شدند... وقتی تحملشان تمام شد و اگر عقیده نداشته باشند، به اینطرف بر می گردند» (بی پرده با هاشمی- چاپ کیهان)
«کاری نکنید که تنهافرق ما با طاغوتی ها فقط این باشد که ما ریش داریم و آنها ندارند» و «نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی بشود و فرزند انقلاب منزوی بشود، یه عده ای اشتباه گرفته اند مسایل را، یه عده ای سازندگی را اشتباه گرفته اند با مادیگرایی ... سازندگی یعنی کشور آباد بشود، طبقات محروم به نوایی برسند» آیت الله خامنه ای در دورهی دولت سازندگی
توسعهی سیاسی یا «دموکراسی همان عدالت است!»
دوم خردادی ها، این فرزندان بی واسطهی هاشمی، نمک خوردند و نمکدان شکستند اما دیری نگذشت که در آغوش پدر آرام گرفتند! و خلاصه اینکه انتقاد از تورم 50 درصدی هاشمی، تبدیل شد به حمایت از برنامه های اقتصادی هاشمی و عدالت و شعور مردم بازیچهی این قوم نخبه و سرفراز ایران شد!
دورهی خاتمی، دورهی عبور روشنفکران و طبقهی اشرافی جدید ( ناشی از تثبیت سیاست تعدیل اقتصادی که از نتایج مسلم آن ایجاد شکاف عمیق طبقاتی است) از مفهوم عدالت و ورود به جرگهی حامیان آزادی و گسترش آن بود. از این حیث، رفتار انقلابیون ایرانی، شباهت غیر قابل انکاری با انقلابیون فرانسوی پیدا کرده است (آنجا ناپلئون ساخت و اینجا کرباسچی!). سیری که از عدالت شروع و به توسعه ختم شده بود، حالا به آزادی رسیده بود. در این گذار تفلیدی، آخرین گام، حرکت طبقات بالادست مالی به سمت خودمحوری و «حقوق طبقات بالادستی» بود و عدالت مفهومی گنگ و بی مایه تلقی شد (انعکاس افکار لیبرال سرمایه داری در گفتمان اساتید دانشگاهی که با فروپاشی شوروی و برای حفظ آبروی علمی -که هیچگاه نداشته اند- به دامان غرب پناهنده شده بودند و برای اولین بار جنش دانشجویی لیبرال را در ایران سامان دادند!!! و به قول قدیمی ها، جنبش ترسوها)
احیای گفتمان عدالت خواهی
گفتمان عدالت خواهی، مبارزه با مفاسد اقتصادی، مبارزه با اشرافیت سیاسی و اجتماعی و در یک کلام عبور از بحران عدالت زدایی در گفتمان خواص.یه جدول زیر دقت کنید:
شعار اصلی |
کاندیدهای 84 |
کاندیدهای 88 |
عدالت |
کروبی، احمدی نژاد |
احمدی نژاد، موسوی، کروبی |
تعدیل و همهباهمکار |
هاشمی |
؟ |
آزادی |
معین (مورد حمایت موسوی) |
؟ |
مدیریت نو |
رضایی، قالیباف، لاریجانی، مهرعلیزاده |
رضایی |
گفتمان عدالت بر گفتمان ثروت اندوزان (که به قول هاشمی یا کم آورده اند یا از سر بی دینی چنین شده اند) پیروز شد و اما کلام آخر از مولای متقیان:
«ثم الله الله فی الطبقه السفلی» خدا را، خدا را، در بارهی طبقهی فرودست! ( نامهی علی علیه السلام به مالک اشتر)
* «همه بی نیاز می شوند اگر عدل در بین مردم برپا شود.» برگرفته از کلام حضرت امیر
نویسنده: هدی متقی مهر
یکی از ویژگی های منحصر به فرد انقلاب اسلامی ایران تفکر مستقل آن بر پایه ی اسلام ناب محمدی (ص) است. در تاریخ ظهور تمدن غرب، در این چند قرن، هرگز نه می توان تمدنی را پیدا کرد که توانسته باشد در برابر هجوم تمدن غربی تاب بیاورد و نه انقلابی را که بعد از پیروزی اش، برای تاسیس نظام حکومتی، بر قدرت های استکباری اتکا نیافته باشد. از این جهت انقلاب اسلامی ایران، انقلاب در «ارزش ها» بود، یعنی به ظهور یک نظام ارزشی مستقل انجامید که جایگزین نظام ارزشی گذشته شد. نظامی که سعادت مردم جامعه را در «عدالت» و «قناعت» می دید نه «ثروت» و «سرمایه». گفتمانی که امام خمینی (ره) در این راستا طرح کردند، تعبیر جنگ «فقر و غنا» برای نهضت مقدس اسلامی، در همان پیام تاریخی شان به حجاج بیت الله الحرام بود. ایشان با تاکید بر قداست این جنگ فرمودند: « باید.... نسل به نسل و سینه به سینه شرافت و اعتبار پیشتازان این نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند»(صحیفه امام، ج20، ص333). آن فقری که امام از آن به عنوان ارزش یاد می کرد، فقر به مثابه حفظ تقوا و قناعت است و نه فقر به معنای یک آسیب اقتصادی و پدیده زشت اجتماعی. از سویی وقتی از غنی صحبت می کرد، مدنظرشان خوی کاخ نشینی و ثروت اندوزی و شادخواری و اتراف بود که باعث می شد این دو جبهه رو درروی هم قرارگیرند.
آنچه که امام از جنگ میان فقر و غنا می گفت دو نظام ارزشی بود که تمام قد سال ها دربرابر هم ایستاده بودند. جنگ فقر و غنا در بیان این موضوع بود که برنامه های انقلاب بایستی در جهت حفظ بینش تقابلی ارزش کوخ نشینی با کاخ نشینی باشد.
اما به واسطه ی تهاجم فرهنگ غرب، روی کار آمدن تکنوکرات ها و گرفتار شدن مسئولین به بلای توسعه به مفهوم غربی آن، بار دیگر نظام «سرمایه محور» در لایه های فرهنگی و اقتصادی کشور بروز کرد. و این گونه جنگ بین فقیر و غنی، جایگزین جنگ فقر و غنا شد. سلطه طلبی، حرص و ولع و سرمایه داری ارزش، و کمک به فقرا و «خود را وقف به اسلام و جمهوری اسلامی و محرومان و مستضعفان بنمایید... مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان نورچشمان ما و اولیای همه هستند» (صحیفه امام، ج21، ص 412) به «تلاش برای یکپارچه سازی جامعه» و «حفظ آبروی کشور» و «سلامت سرمایه داران» تبدیل گشت، نه از باب کمک به محرومین، بلکه جهت تامین امنیت سرمایه و ایجاد تقاضای بالاتر و مصرف بیشتر!
جنگ فقر و غنا درصدد بیان یک ایدئولوژی برتر در میان ایدئولوژی های روزجهان بود که می گفت، فرهنگ سرمایه داری، تاب تحمل یک جامعه ارزشی با محوریت عدالت را ندارد. تقابل فقر و غنا، تقابل حق و باطل است. جنگ ایمان و رذالت است. مصداق جنگ فقر و غنا همان انقلاب پابرهنگان در برابر مستکبرین است و فقر در این تقابل یک ضعف نیست بلکه یک جهان بینی ارزشی است. این جنگ انسان ساز و جامعه ساز است. آنچه برای انقلاب خطر است، وجود طبقات اجتماعی در شرایطی است که طبقات بالاتر فخر می فروشند و طبقات پایین تر، نسبت به جایگاه خود احساس ضعف و ذلت می کنند. مرفه با استفاده از اقتصاد بیمار شبانه روز بر ثروت خود می افزاید و طبقه متوسط نیز مضطرب به دنبال رسیدن به طبقه بالاتر شبانه روز تقلا می کند و طبقه تهی دست جامعه نیز به حاشیه نشینی شهرها روی می آورد و به انواع امراض اجتماعی گرفتار می آید و در این رقابت نامتناهی است که بیماری افسردگی همه گیر می شود. و این همه به خاطر غفلت از آن جنگ مقدس بود و چه خوش می گفت آن پیر انقلاب ...
نویسنده: مرضیه مؤمنیان
مقاله ای در باب رابطه فرهنگ و عدالت
نوبت به نوبت می آیند و سهمشان را می گیرند، در دلش می گفت این بار کجا سرمایه گذاری کنم؟! شتر بخرم و کاروان ابریشم... نه نه!بازار ابریشم کساد شده... خانه ی دیگری در مصر... در این فکر بود که ناگهان خودش را جلوی خلیفه یافت.
_ این سهم تو..
و در دفتری نوشت.
بلافاصله رو کرد به غلام که کنارش ایستاده بود.
_ این هم سهم تو...
ماتش برده بود... من... زبیر... صحابه دیرین پیامبر... رزمنده ی جنگ های بدر و احد... و این غلام سیاه... هردو یک کیسه؟!! علی؟!! گویا فراموشت شده؟!!
ترسیم مسیر عدالت از مهمترین دغدغه های امروز جامعه ماست،راهی که مقصودش تکامل بشر در سایه ی توحید فردی و اجتماعیست. اما راه رسیدن به عدالت چیست؟ آیا تنها وجود یک حاکم عادل کفایت می کند؟ اگر حاکم حضرت علی (ع) باشد- که او را عین عدالت دانسته اند- برای اجرای عدالت در جامعه کافی است؟ قرآن در این باره می گوید « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط»2. این آیه را تاکنون بسیار شنیده ایم، که البته بیشتر از جنبه اثبات هدف انبیا، که همانا برپا کردن قسط است به آن پرداخته شده. اما وسیله تحقق آن چیست؟ تنها وجود یک پیامبر عادل؟ جواب این سوال در ادامه آیه آمده، با برانگیختن ناس یا همان مردم جامعه. بنابر این یکی از مهترین وظایف حکومت برانگیختن مردم برای برپایی عدالت است. بدین معنی که تا مرم نخواهند حاکم نمی تواند عدالت را برقرار کند.لازمه ی مطالبه ی عدالت از سوی عوام، اصلاح فرهنگ و الگوی زندگی است که مظهر عالی آن فرهنگ و ارزشهای اسلامیست. در دین اسلام بارها به این مهم تاکید شده تا آنجا که عدم عدالتخواهی و بی اعتنا بودن به مصادیق آن را همطراز با تکذیب قیامت دانسته اند. در سوره ی ماعون از مصادیق « الذی یکذب بالدین»3 آیه ی مبارکه «لا یحض علی طعام المسکین»4 ذکر شده است که در آن، بی اهمیت بودن مردم به قشر آسیب پذیر جامعه را مورد سوال قرار داده و با لحن توبیخ گونه ای سعی در ساختن فرهنگ عدالت در چهره ی جامعه ی اسلامی دارد.
همان طور که گفته شد، اجرای عدالت تنها در صورتی قابل تحمل-به معنای واقعی تحمل!- خواهد بود که به صورت یک ارزش همگانی گسترش یابد. تا وقتی ضد ارزشها ارزش تلقی می شوند و شرافت افراد به متراژ ویلا و منطقه ی سکونت و مدل اتومبیل و نام مدارس غیر انتفاعی و هزینه ی تحصیلشان است سخن از اعطای حق هر ذی حق، از هزلیات است! و دم زدن از برقراری عدالت اقتصادی و آموزشی و ... سبب اعتراض سوء استفاده کنندگان خواهد شد. کما آنکه در تاریخ خلافت امیرالمؤمنین شاهد آن هستیم. خواصی که عدالت برایشان قابل تحمل نبود و مدام فتنه به پا می کردند و بعضا به دلیل قرابت هایی فامیلی با حضرت یا همرزم بودن، هوس رانت خواری، رشوه دادن و دور زدن قانون به سرشان می زد و عوامی که نمی توانستند حق خود را تشخیص دهند! چه رسد به اینکه آن را مطالبه کنند. ناگفته نماند که امیر المومنین در ابتدای خلافتشان به نبود این ظرفیت اشاره کرده بودند؛ زمانیکه من مسئولیت را قبول کنم وضعیتی خواهد شد که «لا یقوم لها القلوب و لا یثبت علیها العقول... .»4 دلهایتان می لرزد و عقلهایتان می جنبد...
از این رو نقش دستگاههای متولی فرهنگ جامعه در فرهنگ سازی پیرامون عدالت بسیار سنگین است. صداو سیما باید وظیفه خطیر خود را بداند و در این راستا با قوت بیشتری عمل کند، نه آنکه تمام برنامه های آن رواج فرهنگ اسراف و نمایش تجمل گرایی و اشرافی گری بی حد و حصری است که دل اکثریث مطلق جامعه را از درماندگیهاشان به درد می آورد و فیلمها و سریالهایی که جز به میزان تعلق به دنیا و مافیها، به چیز دیگری نمی افزایند. وزارت ارشاد نیز یکی از حساس ترین وظایف را برعهده دارد، چنانچه رهبر معظم انقلاب در این زمینه می فرمایند:« اگر وزارت ارشاد جز اصلاح فرهنگ عامه کار دیگری انجام ندهد برای آن کافی است.»
به امید ظهور آن افتابی که دلها را سرشار از عشق به حق و عدالت می کند.
پی نوشت:
1. برگرفته از عنوان کتاب «علی(ع) و شهر بی آرمان»
2. آیه 25 سوره حدید- به راستی ما پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و میزان فرستادیم تا مردم به عدل و انصاف برخیزند.
3. آیه1 سوره ماعون- کسی که روز جزا را دروغ می خواند.
4. آیه 3 سوره ماعون- به طعام دادن بی نوا ترغیب نمی کنند.
بحثی دربارهی دلایل استمرار فساد مالی
گاهی مغرضان در نوشتههایشان به وفاداران نظام اسلامی این برچسب را میزنند که «شما جمهوری اسلامی را معادل حکومت امیرالمومنین میدانید! وای که این کجا و آن کجا؟!
بعد از پیروزی انقلابِ مردم، و قبل از شکل گیری درست ارگانهای مختلف، از دست دادن بزرگان انقلاب، ضرباتی را به نهضت ما وارد ساخت. اولین دستگاه قضایی که قرار بود مطابق فقه شیعه اداره بشود، رئیسش را در خون غلطیده دید.
اتفاقات بعدی کشور نظیر جنگ تا حدودی نگاههای مسولین را از این دستگاه غافل کرد. در همان دوران جنگ عده ای مشغول سوء استفاده از نابسامانی ها و کیسه دوختن برای خود شدند که بدلیل اهمیت بیشتر جنگ گاهی از دیدها دور میماند.
این موضوع زمانی نمایش بارزی پیدا کرد که کشور پس از جنگ، وارد مسیر بازسازی شد. هزینه ای که تا دیروز خرج جبهه ها می شد و اغلب نسبت به آن حساسیت وجود داشت تبدیل به منابعی شد برای عمران. در بین مسئولان متعهدی که روی کار آمدند، جمعی هم وارد حلقه های مدیریتی شدند –یا بودند- که فسادهایی را آغاز کردند.
حتی بعضی اوقات مردم هم متوجه نمودهای زشتِ موضوع میشدند. وزیری از دولت سازندگی که برای استیضاح به مجلس رفته بود، اتومبیل های اهدایی به نمایندگان را به آنها یادآوری کرد. تودیع و معارفه هایی برگزار میشد که بعضاٌ برای جابجایی هدایایشان از کامیونت استفاده می شد. پندار «سهم داشتن در انقلاب» وعدم خودسازی معنوی از عوامل این مفاسد بود و گاهی با دلایل ظاهراً موجه-همانطور که در مناظرات انتخابات ریاست جمهوری اخیر دیدیم-انجام میشد. در شهرداری تهران-12سال قبل- در اعیاد، ظرف حاوی سکه ی طلا به مهمانان تعارف میشد. در زمان برگزاری دادگاه متهمان، خطیب جنجالی نماز جمعه در حمایت از این عمل میگوید مدیری که خدمت کرده اشکالی ندارد که... . البته این سخنان با واکنش مردم روبرو میشود.
رشد سریع «تجمل» در بین مسولین آن دوره و سرایت آن به بدنه جامعه و رقابت مردم -عدهی قلیل- برای زندگی های مجلل، از عوامل دان زدن به مفاسد در ادارات بود.
رهبر انقلاب بارها در همان دوره، با تکرار شعار «مبارزه با فقر و فساد و تبعیض»، عدم رضایتشان را اعلام کردند و خواستار اجرای دقیق قانون شدند و از مسولین قوا خواستند شخصاً پیگیر این موضوع باشند. اتفاقات مثبتی افتاد اما همانها که با فساد به اموالی دست یافته بودند، در روزنامه هایشان به ترور شخصیت مبارزان با فساد و تطهیر متهمان بودند. این نا آکاهی عمومی، مبارزه با دست های پرقدرت را سختتر میساخت. تا جایی که برخی میپنداشتند که مبارزه با فساد جلوی رشد اقتصادی را میگیرد.
مفسدین حتی گاه در این راه دست به تهدید و ترور افرادی زدند که در راه پیگیری عدالت کوتاه نمی آمدند. ترور آقای رازینی-دادستان و پیگیر پرونده شهرداری- از این دست بود.
مورد دیگر سرایت این فساد به خود دستگاه قضایی بود. پرونده هایی شکل میگرفت که پس از مدتی بدلیل ارتشای قاضی مختومه میشد. شکل گرفتن حلقه های فاسد ارتباط بین دولت و دستگاه قضایی، مانع برخورد با مدیران متخلف می شد و می شود. اطاله دادرسی هم خود دلیلی برای راکد ماندن پرونده هاست. عدم دقت در بکارگیری قضات با سلامت نفسانی و عدم رسیدگی به وضعیت معیشت آنان و عدم استفاده از افرادی در حد اجتهاد برای قضاوت-آنطور که مورد اشاره اسلام است و ما الآن ظرفیت آنرا در حوزه ها داریم- از دلایل دیگری است که میتوان به آن اشاره کرد.
با رویکرد های دولت نهم، قدری در روند بعضی از رابطه ها اخلال ایجاد شد اما هنوز هم روند مناسبی در مبارزه با فساد اقتصادی مشاهده نمیشود. با موضعگیریهای رئیس جدید دستگاه قضا، امید میرود شاهد اتفاقات مثبتی در این زمینه باشیم.
به نظر میرسد که مطالبهی مردم از مسولین میتواند راهکاری جدی برای شتاب بیشتر تحقق عدالت باشد. مطالبه ای که نیازمند اطلاع درست از وضعیت افراد و گروههاست. دانشجویان می توانند ابزار قدرتمند فشار بر مسولین برای حرکت جدی بسمت تحقق عدالت اقتصادی بجای فساد اقتصادی باشند. دانشجویانی که باید پرچمدار مبارزه با فساد در کشور باشند.