هم اکنون اگر امریکا یک کشور اسلامى را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، چه کسى جلوى او را خواهد گرفت؟ پس راهى جز مبارزه نمانده است، و باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصاً امریکا را شکست، و الزاماً یکى از دو راه را انتخاب نمود: یا شهادت. یا پیروزى.
امام روح الله خمینی
صحیفه، ج21، ص74
نویسنده : فرشته قنبری
· « وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ» انعام/112
· پس از جنگ ایران و روس، به واسطه ی سلاح های پیشرفته ی مورد استفاده روس ها در جنگ، دستگاه قاجاری به فکر گسیل نیرو به اروپا افتاد تا کمی در جریان پیشرفت های آن ها قرار بگیرد. مردم اما، جز افرادی معدود از هیچ چیز خبر نداشتند و در مواجهه با فرهنگ و پیشرفت غربی مات ومبهوت شدند و نتوانستند ذهن و عقل خود را به کار گیرند و از پیشرفت طرف مقابل به فکر پیشرفت خود بیفتند. نتیجه آن شد که روشنفکران گفتند برای پیشرفت، ایران باید از فرق سر تا پا غربی شود...تقلید محض.
· حکومت پهلوی آمد و سعی کرد تا تئوری روشنفکران عهد قاجار را با سرعت بیشتری ادامه دهد...ایران باید غربی شود. کشف حجاب...مسئله ی تغییر لباس...حذف عناصر فرهنگی...
· پس از کنار گذاشتن رضاخان توسط انگلیسی ها، ردپای آمریکا با روی کارآمدن محمدرضا در همه ی ارکان حکومت دیده شد.همه چیز به سمت نابودی اصالت ها...
· ایران اما...هیچ پیشرفتی نکرد...همچنان مصرف کننده اقتصادی و البته فرهنگی...
· ایالات متحده در دوران جنگ سرد1، برای مبارزه فرهنگی و اطلاعاتی با شوروی دست به تشکیل سازمان های به ظاهر فرهنگی و دانشگاهی زد که مستقیما توسط سازمان سیا اداره می شد. این سازمان ها در حیطه های مختلف به فعالیت های فرهنگی مشغول بودند که از جمله ی این فعالیت ها می توان به چاپ کتب ومجلات و کنترل محتوا و حتی جهت دهی به هنرهایی مانند موسیقی، نقاشی و فیلم سازی اشاره کرد...سازمان هایی با نام ناتوی فرهنگی...
· بعد از فروپاشی شوروی، درست در زمانی که آمریکا می خواست طعم امپراتوری بلامنازع جهان را بچشد، تأثیرات شگرف انقلاب اسلامی ایران بر همه ی ملت های مسلمان و غیر مسلمان در گوشه گوشه ی جهان پدیدار شد.
· حضرت امام اصلاح فرهنگ را در راس همه ی اصلاحات می داند و معتقد است اگر فرهنگ جامعه ای وابسته به فرهنگ مخالف باشد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه نیز به جانب مخالف گرایش پیدا می کند و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست می دهد.
«ای مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید به پاخیزید...دست خیانت ابرقدرت ها را از ممالک خود و خزائن سرشار آن کوتاه کنید و مجد اسلامی را اعاده کنید...بر فرهنگ اسلام تکیه زنید و با غرب و غرب زدگی مبارزه نمایید...و هویت خویش را بازیابید...امروز زمانی است که ملت ها باید چراغ راه روشنفکران شوند و آنان را از خودباختگی و زبونی در مقابل شرق و غرب نجات دهند که امروز روز حرکت ملت هاست...»2
· تعدادی از مؤسسات اقتصادی آمریکا با چنگ انداختن بر بخش رسانه ای و اطلاع رسانی، بیشتر شبکه های بزرگ رادیویی، کانال های تلویزیونی و روزنامه ها و نشریات دیگر را در اختیار دارند. آن ها بر روی دو هدف عمده تأکید می کنند: اینترنت و حذف مقررات ضد انحصار. زیرا این مؤسسات از محدودیت های بیش از حد ناشی از فشارهای قانونی لطمه خواهند خورد.در راستای این هدف، این شرکتها کمیسیون ارتباطات را به سمت تجدیدنظر در قانون 1993م، که شرکت ها را از در اختیارگرفتن بیش از 30 درصد بازار منع می کرد، سوق دادند. قانون مخابرات تغییر می کند و محدودیت های وارده بر تمرکزگرایی در مالکیت ایستگاه های رادیویی لغو می گردد...
در نتیجه این قبیل اقدامات تمرکزگرایانه، روزنامه نگاران این مؤسسات دیگر در نقادی درباره ی مالکین خود تشویق نمی شوند و اطلاع رسانی به صورت کالا در می آید...3
· «مطبوعات در آمریکا آزاد نیست. در میان 2000 روزنامه، هیچ یک دیدگاه فلسطینی ندارند. بیشتر آمریکاییان از مسئله فلسطین بی خبرند و بی خبری آنان ناشی از آن است که یهودیسم و صهیونیسم، بر اکثریت عظیم رسانه های آمریکا سیطره دارد. این کنترل، تنها برای مخفی کردن جنایات اسرائیل در فلسطین صورت نمی گیرد؛ بلکه برای این نکته است که یهودیان و نظم جهانی آن ها به دنبال نابودی هر ملت، فرهنگ، میراث و نژادی جز یهود است. آنان به دنبال سلطه بر رسانه ها، اقتصاد و حکومت ها هستند. گرچه باید از آرزوی یهودیان در حفظ نسل، فرهنگ و دینشان حمایت و دفاع کرد، اما سلطه جویان یهودی، به دنبال نابودی هر جنبش میهن پرستانه، به غیر از جنبش خود هستند و این کار، نخست از طریق رسانه ها انجام می گیرد» 4
· عده ای اما باور نکردند...دشمن مبدل شد به یک مفهوم خیالی و توهمی...بر این نکته تأکید کردند که آنچه در مورد توطئه گری ها و دسیسه چینی ها و دخالت های آمریکا گفته می شود، چیزی جز یک توهم نیست و بهره ای از حقیقت ندارد.چشم ها را بشویید و جور دیگر ببینید...
گفته اند: امیر مبارزالدین آمد در اطراف بیابان های شیراز اردو زد و داشت خودش را برای حمله به شیراز آماده می کرد. حاکم شیراز اما غرق در عیش و نوش بود و گفته های وزیر را باور نمی کرد و پیوسته می گفت: شما بیهوده نگرانید. یک روز وزیر تدبیری اندیشید و او را به بالای پشت بام کشاند تا شاه اردوی مبارزالدین کرمانی را با چشم های خود ببینید...
حرف این نیست که آنان که مارا به توهم توطئه داشتن و دگماتیسم متهم می کنند در عیش و نوش غرقند و فرصت اندیشیدن به هجوم بی صدای دشمن را ندارند. حرف این است که شاید نتوانسته اند تفاوت میان ترویج فرهنگ با تهاجم فرهنگی را درک کنند. اینکه نمی دانند معنی مبارزه با تهاجم فرهنگی به معنی نفی هرگونه نوگرایی و پشت پازدن به ابزارهای مدرن فرهنگی نیست؛ بلکه مخالفت با اشاعه هر آن چیزی است که می خواهد ضربه بزند به فرهنگمان. فرهنگی که در این جا عبارت است از ارزش ها، اعتقادات و رفتارها. ارزش هایی که دشمن آن ها را اعتباری می داند و در درستی آن ها شک ایجاد می کند. اینکه شاید نمی دانند نصیب ما از لطف دشمن در ترویج فرهنگ و تمدنش فقط ترویج بی بندوباری و رذالت های اخلاقی و افکار و رفتارهای ضدالهی و ضد اسلامی است. اینکه در صدور تمدنشان، سبب رشد علمی ما نمی شوند و فقط در جوانان کم تجربه و کنجکاومان تردید و وسوسه و بی باوری ایجاد می کنند تا آن ها را نسبت به فرهنگ خود شیفته کنند و اتوپیای تخیلی خود را به رخ جهانیان بکشند.
حقیقت است اینکه دشمن تمام توان خود را جمع کرده تا ساختارها و ارزش های اصیلی را بشکند که ادیان و مذاهب به دنبال تثبیت آن هستند و به رسمیت نمی شناسد مگر اندیشه هایی را که در متن آن ها ماتریالیسم نهفته است؛ البته این حقیقت، حقیقت تلخی است...
باید باور کنیم که ناتوی فرهنگی روزی با استفاده از «هنر استراتژیک» 5 خود جیمزباند را می ساخت تا با شوروی مقابله کند و امروز پروژه ی اسلام هراسی و به تصویر کشیدن خشونت مسلمانان را در برنامه دارد. باید باور کنیم که در این سینمای استراتژیک تصویری غیر واقعی از مسلمان ارائه می شود که خشونت طلب است و اگر هم بخواهد نمی تواند تمدن سازی کند6. باید باور کنیم که فضای کلی سینمای ناتوی فرهنگی-به استثنای موارد جزئی-یقین زدایی، حیازدایی، ایمان زدایی و تقوازدایی را به عنوان اهداف اصلی دنبال می کند؛ چهار رکنی که در اسلام برای تمدن سازی، نقش کلیدی را ایفا می کنند. باید باور کنیم که او درصدد ترویج این فکر است که تنها مدینه ی فاضله ای که انسان ها می توانند آن را به عنوان مأمن انتخاب کنند تمدن لیبرال آن هاست و هر کس اگرهم بخواهد از این تمدن فرارکند، باز هم ناگزیر است به برگشت و در همه ی این امور این آنها هستند که باید برای بشر تصمیم بگیرند و تمدن بسازند و منجی باشند...7
اینکه هدف استکبارجهانی از این همه تلاش چیست شاید در دو کلمه خلاصه شود و آن «زر و زور» است. همه ی تلاش ها در جهت کسب قدرت و در راستای منافع اقتصادی است. باید فرهنگ همه ی جوامع به گونه ای تغییر کند که همگان تبدیل به موجوداتی شوند که صرفا مصرف کننده هستند. تا در پی این مصرف کنندگی اقتصادی، تسلیم همه ی سیاست های استکبار شوند تا او باز هم بر قدرت و ثروت خود بیافزاید.
والبته این هجوم فرهنگی مقوله ی جدیدی نیست و همانطور که از آیه ی ابتدای این مقال بر می آید از ابتدای هبوط انسان به این کره ی خاکی جنگ میان پاکان و شیاطین ادامه داشته و ادامه خواهد داشت. جالب است دانستن این نکته که کار انبیای الهی نیز هجوم فرهنگی بوده به باورها و اعتقادات مردم. اما هجوم فرهنگی ای که اصالت داشته و تنها هدف نبوده و وظیفه ی آن نه کسب قدرت و ثروت بلکه اصلاح اندیشه ها و باورهای غلط و ضدالهی و هدایت انسان ها به سمت کمال الهی بوده است.« قابل تأمّل است که خداوند نمىفرماید کار شیاطین جن و انس آن است که حق دیگران را تضعیف کنند، ظلم نمایند یا قتل و غارت کنند، بلکه کار شیاطین را هجوم فرهنگى قلمداد مىکند. آنان فکر و اندیشه را عوض مىکنند تا نگذارند ایمان به آخرت، بینش معنوى، ارزشهاى والا و فوق مادى براى انسانها مطرح شود. آنها تمام فعالیتهاى خود رامتوجه این مسأله ساخته اند، چون اگر تهاجم فرهنگى واقع شد در سایر قسمتها نیز به پیروزى رسیدهاند آنچه در مقابل مفاسد، انحرافات، اشتباهات و سوء استفاده هاى مستکبران مانند سدّى ایستاده است افکار و اعتقادات صحیح و باورهاى اصیل است. با وجود اینهاست که آنان نمىتوانند به اهداف خود نایل شوند. از این رو تلاش مىکنند که این دژ محکم را تسخیر کنند. پس اصلى ترین کارى که دشمنان انبیا؛ در سطح اجتماعى انجام مىدهند، تأثیر گذاردن بر اندیشه هاست.»8
· از این رو به جاست در این عرصه به تولید فرهنگ بپردازیم تا توانایی مقابله با هجوم بی صدا ولی پرخطر دشمن را داشته باشیم .حضرت امام جامعه ای را بنیان نهاد براساس ارزش های اسلامی و فطری که حفظ آن بارها و بارها توسط مقام معظم رهبری مورد تأکید قرار گرفت اما به علت سهل انگاری های صورت گرفته در این عرصه نتوانستیم به سطح مطلوبی از فرهنگ برسیم. فرهنگ اسلامی و ایرانی دارای ظرفیت های نامحدودی است وما باید به جایگاهی برسیم که بتوانیم جامعه آرمانی و موردنظراسلام و انسان های تراز اسلام و قرآن را در سطحی ازهنر ارائه دهیم که هم سطح و یا حتی بسیار بهتر از ارائه ی مدینه فاضله ای باشد که آنها دوست دارند به تصویر کشند. و در غیر این صورت با ادامه ی این روند باید انتظار نسلی را بکشیم که نه ایمان محکمی خواهد داشت، نه شناخت یقینی، نه جهان بینی روشنی و نه رفتار ثابتی که ناشی از هویت فرهنگی خودش باشد.
1. دوران جنگ سرد از سالهای بعد از جنگ دوم جهانی آغاز و با فروپاشی شوروی سابق پایان یافت.
2. امام خمینی. صحیفه نور، جلد سیزدهم، ص83.
3. بن باگو دیکیان در کتاب «انحصار رسانه ای»
4. خلاصه ای ازنظرات دیوید داک، نماینده پیشین مجلس آمریکا از ایالت لوئیزیانا
5.هنر استراتژیک به اثری هنری گفته می شود که در متن خود به مناسبات اجتماعی و مکاتب فکری و ایدئولوژی اشاره می کند و در واقع دارای استراتژی است.
6. به عنوان مثال می توان به فیلم هایی چون 300 و 2012 وبازی هایی مانند دلتا فورث
7. برگرفته از نقد فیلم لاست-دکتر حسن عباسی
8. برگرفته از کتاب تهاجم فرهنگی-استاد مصباح یزدی
نویسنده: میثم زعفرانی
قریب به صد سال از حکومت قدرت های امپریالیستی بر جهان می گذرد و تاریخ همواره شاهد درگیری های عظیم میان این قدرت ها بوده است. می توان جنگ سرد در نیمه دوم قرن بیستم میان امپریالیسم ایالات متحده و بوروکراسی اشتراکی شوروی سابق را مظهر تمام نمای این گزاره دانست، به طوری که دامنه این جنگ تا سینما نیز کشیده شد.کش مکش میان دول غربی را می توان برگرفته از نظام ژئوپولتیک حاکم بر نظام امپریالیستی غربی دانست تا جایی که تنازع میان رهبری جهان و سلطه بر جهان همواره نان داغ میان سفره استراتژیست های امریکایی بوده است. اینکه در حقیقت چه تفاوتی میان رهبری جهان و سلطه بر جهان وجود دارد برای ما موضوع قابل تاملی نیست و نکته پر واضح برای ما این است که هر دو از روح استکباری غرب ناشی می شود.
پس از طی یک دوران گذار فلسفی امروز کم تر کسی بین متفکران غربی را می توان یافت که به جامعه لیبرال معتقد نباشد. بدین سان که امروزه با در نظر داشتن نسبی بودن اخلاق و وجوب جامعه لیبرال دیگر نمی توان بر الوین تافلر متفکر آمریکایی خرده گرفت. او در کتاب موج سوم خود بر اهمیت وجود خانواده اشتراکی برای ایجاد جامعه ای اقتصادی تاکید می کند.
دیدگاه اجتماعی لیبرالی، نظام اقتصادی کاپیتالیستی و دیدگاه امپریالیستی به جهان، سبب ایجاد شالوده ای از مفاهیم غیر خدایی، غیر دینی و نهایتا غیر انسانی به نام آمریکا شده است. نکته حائز اهمیت اینجاست که روح استکباری غیر ساکن بالذات است و همواره در پی اشاعه نوع دیدگاه خود به تمام جوامع بشری است. القای مباحث فرهنگی، وابسته سازی اقتصادی و جنگ روانی نهایتاً منجر به موفقیت -که همان سلطه است- می شود.
جهان اسلام، خاورمیانه، ایران- دولت ایالات متحده (نظام سلطه امروز) را میتوان دشمن مشترک تمام مسلمین جهان دانست، زیرا علاوه بر آیات و احادیث فراوان در راستای مبارزه با استکبار، روح و قالب اسلام نیز با امپریالیسم در تعارض است، لذا مسلمان از هر آئین و مذهبی که باشد، همواره در جهت مبارزه با استکبار قدم بر می دارد و با افزایش جمعیت مسلمانان جهان، خطر فروپاشی برای نظام سلطه روز به روز جدی تر می شود. در این بین می توان خاورمیانه را به عنوان استراتژیک ترین منطقه جهان اسلام دانست زیرا که درصد بالایی از منابع سوخت جهان به خصوص صنعت آمریکای شمالی در این منطقه مدفون است. همچنین اهمیت ایران به دلیل وجود حکومت اسلامی و همچنین مسئله فلسطین، بیش از سایر کشور های مسلمان است.
تاریخچه رابطه ایران و آمریکا پس از جنگ- پس از پذیرفتن قطعنامه توسط امام(ره)، مرسوم به جام زهر، می توان اولین مسئله قابل بررسی را ایران گیت دانست. پس از اعترافات مهدی هاشمی و روشن شدن نقش علی اکبر هاشمی رفسنجانی در این قضیه، تمایلات رئیس دولت سازندگی، برای برقراری رابطه اقتصادی، تجاری با آمریکا به یک باره بر همگان روشن شد و این اولین نشانه برای پراگماتیست بودن دولت سازندگی بود. چنانچه بعدها غلامحسین کرباسچی در یک اظهار نظر عجیب اعلام کرد که رابطه اقتصادی با آمریکا جدای از دین و فرهنگ ماست.
به یقین دوران اصلاحات را می توان زمان نفوذ حداکثری امریکا در کشور دانست، زیرا که اینبار دشمن لشگر عظیمی از به اصطلاح روشنفکران درون نظام را به همراه داشت. شبهه افکنی در دین، مطبوعات زنجیره ای، دروغ افکنی و ... را نیز می توان مهم ترین ابزار این طیف انتلکتوئل دانست که در نهایت پروژه قتل های زنجیره ای، کوی دانشگاه و... را به دنبال داشت.
با پیروزی محمود احمدی نژاد در نهمین دوره ریاست جمهوری و به دنبال ناامیدی سران امریکایی از ایران، دولت ایالات متحده در پی برنامه ای جدید با رهبری علی اکبر هاشمی و محمد خاتمی و با چهره میرحسین موسوی دست به پروژه ای برای براندازی نظام جمهوری اسلامی پس از انتخابات دهم زد. جنبش سبز(انقلاب شمال شهری ها) جدیدترین برنامه ی نظام سرمایه داری برای نابودی جمهوری اسلامی بود. جنبشی از نوع انقلاب مخملی که قبلا در کشور های اروپا شرقی مثل گرجستان پیاده شده بود. «احمق ها خیال کردند اینجا گرجستان است.»
امروز که درابتدای دهه چهارم انقلاب هستیم و تمام این سختی ها را با موفقیت پشت سر گذاشته ایم باید بدانیم که استکبار جهانی هر لحظه در پی ایجاد فتنه ای دیگر در کشور است. تا امریکا هست ما نیز برای مبارزه هستیم.
گذری بر تاریخ استثمارها و جنایات آمریکا
نویسنده: محمدثقفی
1. کریستف کلمب پس از کشف آمریکا:«...به دقت به حرف های بومیان گوش کردم و سعی کردم بفهمم که طلا دارند یا نه... من به کمک پنجاه نفر از افرادم میتوانم به آن مردم غلبه کنم و هرطور که مایلم بر آنها فرمان برانم...» واین کار را کرد! برده برای اسپانیا و کار اجباری. پس از چند دهه، نسل بسیاری از قبایل سرخپوست منقرض شد. ناله های زاده شدن آمریکا!
2. مهاجران از راه میرسند تا مالک زمین های بیصاحب (سرخپوستها که حق مالکیت زمین ندارند، دارند؟) و معادن سرشار و برده های سرخپوست شوند. سرخپوستها حق ندارند از محدوده خود خارج شوند (حتی برای شکار و تأمین غذا) و اگر بشوند میمیرند! مهاجران سفید تفریحات جالبی هم پیدا میکنند: شکار سرخپوست، کندن پوست سر سرخپوست، قطع اعضای بدن سرخپوست و...! مهاجران از آفریقا دسته دسته برده وارد میکنند، برده هایی که وحشیانه شکار میشوند و وحشیانه در کشتی حمل میشوند و آنهایشان که وحشیانه در راه نمیمیرند وحشیانه به کار گرفته میشوند تا بمیرند. در سال 1660 در برخی ایالتها مجازات قتل عمد یک سیاهپوست سه ماه زندان و مجازات دست بلند کردن یک سیاهپوست روی یک سفیدپوست قطع بینی و سوزاندن صورت است! آمریکا هنوز نوزاد است.
3. بریتانیاییها بر رقبا پیروز شده اند و میخواهند خرج جنگ را از مهاجران مالیات بگیرند، مهاجران هم مالیات بده نیستند: آغاز انقلاب آمریکا! انقلاب پیروز میشود و جرج واشینگتون اعلامیه استقلال را صادر میکند. در این اعلامیه آمده است: «همه انسان ها برابر آفریده شده اند» البته مگر این که سرخپوست یا سیاهپوست باشند! رنگینپوستهایی که با وعده آزادی برای بریتانیا جنگیده بودند قتل عام میشوند. استقلالت مبارک آمریکا!
4. سرخپوستها سر راه مهاجران به سمت غرب و راه آهن و روی معادن طلا و زمینهای حاصلخیز هستند، آمریکاییها دو راه پیش پای آنها میگذارند: کوچ کنند یا قتل عام شوند. پس از مدتی که مهاجران در کل آمریکا پخش میشوند فقط گزینه اول باقی میماند. بسیاری از قبایل سرخپوست با آمریکاییها پیمان صلح امضا میکنند و عده ای تسلیم میشوند، اما در عوض آن، خودشان و زنان و کودکانشان کشته میشوند. به قول ژنرال کاستر: «سرخپوست خوب سرخپوست مرده است!» معادن طلا و زمین های حاصلخیز و نیروی کار مجانی، نعمتهای خدایی برای آمریکا!
5. شمالیها که نیازی به برده برای کار مرگبار در مزارع، ندارند علیه برده داری جنوبیها اقدام میکنند: جنگ داخلی آمریکا! شمالیها پیروز میشوند و لینکلن برده داری را لغو میکند، لینکلن در نامه ای مینویسد: «من هرگز با مساوات سیاه و سفید موافق نبوده ام... من مایل نیستم به کاکاسیاهها اجازه احراز مشاغل دولتی داده شود...» شکار سیاهپوست تا مدت ها تفریح آمریکاییها باقی میماند، «کوکلس کلانها» با ظاهر و لباس مخوفشان گروهی فراگیر هستند که کارشان کشتن و تکه تکه کردن (=لینچ کردن) سیاهپوستان است. کارت پستال کردن تصاویر شکنجه و قطع دست و پا و کباب کردن سیاهها در اوایل قرن بیستم رواج پیدا کرده بود. روزولت میگفت: «لینچ کردن جنایتی نفرت انگیز است» ولی در نامه به خواهرش راجع به کشتار ایتالیاییهای نیواورلئان به جرم حمایت از سیاهان نوشت: «لینچ کردن ایتالیاییها کار شایسته ای بود!». زنده باد آمریکای آزاد!
...
7. بیستم فروردین سالروز قطع رابطه با آمریکاست. تمدنی برپایه غارت و استثمار و جنایت. خاکی که رنگین به خون سرخپوستها و سیاهپوستهاست و رژیمی که باعث و حامی استثمار و کشتار مستضعفین و دشمن حکومتهای مردمی است. حکومتی که هنوز گرسنه و ثلث میلیون بیخانمان دارد.«ما رابطه با امریکا را میخواهیم چه کنیم؟» امام خمینی.
نویسنده: محمد فیاض بخش
کار روشنفکر با مغز است. نکاهش، رو به جلو است. منش او، حق طلبی و دردمندی است. روشنفکر ضد ارتجاع و دشمن تهجر است. این ها برخی لوازم روشنفکری حقیقی است. اما تبار شناسی این جریان هزارتو، شدت و ضعف و بعضا برداشت های ناصواب کاراکتر های آن را نسبت به واژه های بالا به وضوح نشان میدهد. در برخی برداشت ها و ترجمه ها کار فکری به معنی انکار حقانیت عقل غیبی، رو به جلو به معنی پایمال کردن پیشینه، ضد ارتجاع به معنی ضد دین و تحجر ستیزی به معنی سنت ستیزی قلمداد شده است. ماجرای روشنفکری و ظهور انتلکتوئل ها از یک کوچ معرفتی آغاز میشود. کو چ از معارف کلیسا که حاکمیت 1500 آن دارای دو ایراد اساسی در ابعاد علمی و عملی بود: انجیل های چهارگانه منتخب کلیسا بود و برای قداست بخشی به این نوشته های پر از اشتباه جلوی هر پیشرفت علمی مخالف مندرجات آنها را می گرفت. همچنین برای مشارکت در قدرت حکومت های مختلف به توجیه دینی ظلم های آن ها می پرداخت. بنابراین علم ستیزی، توجیه ظلم، و سرانجام جنگ های 200 ساله صلیبی ره آورد حکومتی بود که به دروغ داعیه دیانت داشت. نتیجه روند مذکور عصیان و شورش بر علیه ایدئولوژی موجود رادر بر دارد. حال اتفاقی که می افتد یا بازگشت به سنت ها و دین راستین است یا انکار مبدائی را به دنبال دارد که کلیسا داعیه دار آن است. در اروپا اتفاق دوم افتاد. فرار از قل و زنجیر های کلیسا و پناهندگی به حکومت عقل گرایی و پوزیتیویسم ماحصل این گذار ایدئولوژیک بود. عقل گرایی با فلسفه دکارتی شروع به کار کرد، با اسپینوزا به کار خود ادامه داد و با هگل به تمامیت خود رسید: «آنچه اندیشیدنی نیست وجود ندارد و هر چه هست اندیشیدنی است». پایه گذار حس گرایی نیز فرانسیس بیکن بود که شناخت صحیح را فقط شناخت حواس مبتنی بر تجربه و ازمایش دانست. این مکتب نیز با لاک، هیوم و برکلی به کار خود ادامه داد و در نهایت بر حوزه های علمی غرب چیره شد.
بحثی در نگاه شهید آوینی به غرب
نویسنده: علیرضا عزیزگل
سید مرتضی آوینی، بعد از تحول روحی خود پس از انقلاب، به تبعیت از امام خمینی، به بحث های انتقادی راجع به جامعه ی خود پرداخت. چون برخورد این انقلاب و تفکرات اسلامی اش را با جوامع و فرهنگ های مهاجم برای نفوذ فرهنگی حس می کرد.
بنا بر تجربه های شخصی در دوران تحصیل خود در رشته ی معماری، تفاوت روحی و فکری شرق (اسلام به عنوان زنده ترین آنها) و غرب (انسان گرایی فعلی به عنوان خطرناک ترین آنها) را درک کرده بود.
«غرب مظهر اسم ظاهر است و شرق مظهر اسم باطن و تعهد تاریخی ما در این میانه ، جمع بین ظاهر و باطن است .» [1]
نگاه اسلامی به خصوص در حوزه های روش شناسی و فلسفی-عرفانی را می پسندید و این توقع را نیز از روشنفکر داشت.
«بالاخره، اگر چه رهبری تاریخی این خطه با رهبران دینی است، اما ضرورتاً با اشاعه ی تمدن غرب و ارزشهای ملازم با آن در سراسر جهان، در حد واسط بین تفکر اصولیِ دینی و تفکر متدیک رسمی، گروهی از انسانها واقع خواهند شد که نامشان را هر چه بگذاریم، روشنفکر یا غیر روشنفکر، وظیفةتاریخی آنها دفاع از شریعت و انحلال تفکر متدیک غربی در آن است. روشنفکران این مرز و بوم، اگر صداقت داشته باشند و شجاعتی که با آن به غرب و شرق و عجب و کبر ملازم با روشنفکری پشت کنند، آنگاه همچون مرحوم جلال آل احمد و شهید دکتر شریعتی و بسیاری از اقرانشان که هنوز در قید حیات هستند ، خواهند توانست هویت تاریخی خویش را بازیابند و از عهدة انجام وظیفهای که در خور آنهاست برآیند.» [2]
و در بعضی از اوقات نیز با تلخی به تمسخر و توهین آنها (روشنفکر نماها) جواب می داد.
«تو را به خدا، اگر کسی حوصله دارد، داستان نگهداری جزیرة مجنون را برای این آقای آسانپرست تعریف کند تا بفهمد که چگونه میشود تا آنجا در برابر فرمان ولیّ امر عادل و صالح تسلیم بود که روزهای متمادی در محیط کوچکی که از آسمانش باران خمپارههای شصت و هشتاد و صد و بیست، و انواع توپهای روسی و فرانسوی... و بمبهای ناپالم میبارد، ماند و تسلیم دشمن نشد؛ و این همه را فقط برای رضای خدا انجام داد، نه آزادی و دموکراسی.» [3]
در جای دیگر به روند و روش علمی در زندگی اجتماعی ایراد می گیرد:
«اتکای بر علم نیز اگر به معنای ترک ولایت فقها و تسلیم در برابر مدیریت علمی یعنی ولایت ساینتیست ها و تکنوکرات ها باشد ، پیشنهاد ریاکارانه ای است در جهت نفی معتقداتی که انقلاب اسلامی و ولایت فقیه در خاک آن ریشه دوانده اند. اگر نه، ولایت فقیه یا حکومت دینی، بالذات، تعارض با علوم جدید را به مثابه یک ایدئولوژی اعتبار کنیم و بخواهیم که باید و نباید ها، یعنی احکام عملی حیات خویش را از آن اخذ کنیم. ما باید و نباید ها، یعنی احکام علمی زندگی خویش را از شریعت میگیریم و فقه است که واسطة حقیقتِ تشریع و حیطة عمل حیات ماست.» [4]
و در آخر نیز امیدی به ما در گذر از آخرین دوران رنج (نام مقاله ای از آوینی) می دهد:
«ما آمده ایم تا تاریخ را دیگر باره بنویسسم. تواریخ رسمی، تاریخ پادشاهان و ستمگران است. ما آمده ایم تا تاریخ مقاومت مظلومان را بنویسیم، تاریخ استقامت را ، تاریخ نهضت خونین انبیا را ، از آغاز تا امروز.»
[1] فردایی دیگر .آخرین دوران رنج. یادداشتی بر کتب عبور از خط.
[2] حلزون های خانه به دوش. روشنفکران ومعاصر بودن ص17.
[3] در حا شیه ی مقاله ی (حکومت آسان بی آینده) حلزونهای خانه به دوش . تحلیل آسان صص118 و 119.
[4] حلزون های خانه به دوش.یک هشدار. ص72.
سید مرتضی آوینی در سال 1326 در شهر ری متولد شد و دوران تحصیل خود را در شهرهای تهران ، کرمان و زنجان گذراند. سپس در رشته معماری در دانشکده هنرهای زیبا فوق لیسانس می گیرد. پیش از انقلاب در زمینه های ادبی فعالیت و سررشته داشته است و اشعار و نوشته هایی نیز داشته است که به گفته ی خود سید شهید، آنها را پس از انقلاب در گونی میریزد و آتش میزند به آن دلیل آن که آنها را «حدیث نفس» می پنداشته و تصمیم میگیرد که «خود» را از میان بردارد تا هر چه هست خدا باشد» و به حق در این راه پرتلاطم ، بسیار موفق بود.
بعد از انقلاب به ساخت فیلم مشغول میشود و در جهاد سازندگی نیز به انقلاب خدمت می نمود. اولین فیلم مستندش درباره جنگ را با نام «فتح خون» ساخت. با شروع عملیات والفجر8 ساخت مجموعه بی نظیر «روایت فتح» را به همراه بچه های جهاد سازندگی آغاز میکند. سید شهیدان اهل قلم پس از انقلاب قلم مستحکم خود را در مقالات زیادی به نمایش گذاشت. علاوه بر اینکه در رشته تخصصی خود(رسانه) قلم میزد به دلیل گستردگی اطلاعات تحت تسلطش در بسیاری از زمینه ها مقاله دارد. از «مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام» تا «توسعه و مبانی تمدن غرب». با آنکه منشا تفکرات سید مرتضی، ائمه معمصومین و امام خمینی(ره) بوده ولی با شناخت فرهنگ غربی و نظریات متفکران غربی در این خصوص به دقت سخن به میان آورده است.
شهید آوینی انقلاب اسلامی را «عصر توبه بشریت» نامید که انشاء الله به «ظهور دولت پایدار حق» منتهی خواهد شد.
شهید آوینی پس از سال 68 و اتمام جنگ ، مقالات متعددی در رشته های گوناگون به رشته تحریر در می آورد. در سال 70 به فرمان مقام معظم رهبری موسسه «روایت فتح» ، برای ساخت فیلم های مستند و سینمایی تاسیس می شود.
در نهایت سید مرتضی آوینی در حالی که در مناطق جنگی، مشغول ساخت فیلم 10 قسمتی «شهری در آسمان» بود در 20 فروردین 1372 به مقصد خود یعنی پرواز وشهادت نائل گشت.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.