نویسنده :فائزه نوروزی
صرف نظر از انواع "ما" های ساختگی و قراردادهای اجتماعی ، هر انسان خود را عضوی از یک "ما" به مثابه ی هویت جمعی خویش و دیگر اعضا می بیند. اما مبنای هویت چیست و چه تعریفی از خود داریم؟ معیار قلمروها و واحدهای سیاسی کدام اند؟ در این باره می توان به برخی الگوهای تاریخی و کنونی اشاره کرد :
نظام دولت- شهر در یونان باستان که شهر قلمرو سیاسی حکومت به شمار می رفت، قبیله که طی آن هر قبیله یک واحد سیاسی قلمداد می شد، نظام پادشاهی، امپراطوری که در حاکمیت کلیسا در قرون وسطی در اروپا قابل مشاهده است.
و در عصر حاضر با انقلاب فرانسه به عنوان یک نقطه ی عطف , هویت قراردادی در قالب دولت-ملت شکل گرفت و تحت عنوان "ملت" صورت بندی وسپس به اروپا و دیگر ممالک صادر شد. مدار هویت و سیاست گذاری در دولت- کشور، منافع ملی بود.
بر اساس چنین الگوهایی هرگاه در بخشی از امت اسلامی ندای مظلومیت خواهی بلند می شد، با الگوی تعریف شده بر اساس ملت پاسخ می یافت که آیا چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام نیست؟
نویسندگان مغرب زمین در جهت تبیین مفهوم مدرن دولت ، در چارچوب ملت کوشش شایان توجهی کردند که به سه نظریه فرهنگی ، نظریه جغرافیایی- که طبق آن مرزهای جغرافیایی در قلمرو مشترک اساس هویت قلمداد می شود- ونظریه سیاسی - که در آن حکومت و سازمان سیاسی وجه تمایز ملت ها به شمار می آید - می توان اشاره کرد.
این دیدگاه ها بر مبانی متفاوتی استوار بوده و مورد نقد جدی است. فرهنگ ها به شدت در هم آمیخته اند و نمی توان خط فاصلی میان آن ها ترسیم کرد. مرزهای جغرافیایی در گذر تاریخ سیال بوده اند و ساختارهای سیاسی ساختاریافته بر اساس حکومت نیز در طول تاریخ دچار تغییر و تحول شده اند.
با نقد این نظریه ها همچنان این پرسش مطرح است که ما کیستیم ؟ و در پاسخ می توان سه دسته بندی بر اساس نوع رابطه و پیوند میان اعضا از "ما" ارائه کرد:
اول. تعریف ما بر اساس قرارداد اجتماعی و اشتراک اعتباری افراد در منفعت مشترک. چنین پیوندی ناپایدار بوده و تنها افق مادی را فارغ از عواطف انسانی می نگرد.
دوم. نژاد ، خون و قبیله ؛ این پیوند هرچند از استحکام بیشتری نسبت به دیدگاه نخست برخوردار است ؛ اما چون چنین قراردادی فارغ از ارزش های متعالی، قدرت و تعالی است لرزان بوده و اراده ی انسان ها در تکوین آن نقشی ندارد.
سوم. هویت یابی بر اساس عقاید و آرمان های مشترک در چارچوب یک ایدئولوژی و جهان بینی مشترک. چنین هویتی مستحکم و پایدار بوده و گسست اجتماعی تنها با تزلزل در باورها امکان پذیر است. این پیوند از قداست برخوردار بوده و در ادبیات اسلامی اخوت دینی را به دنبال داشته و مرزهای هویت را بر پایه ی "امت واحده ی اسلامی " تعریف می کند. دارالاسلام مرز هویتی امت اسلامی است. و مرزهای جغرافیای ، نژادی و بر پایه ی منافع ملی و قبیلگی نشانگر افق محدود و مادی است که زیبنده ی مسلمانی نیست.
بر این اساس امام خمینی (ره) نظام سیاسی –جغرافیایی را که امروزه مسلمین در قالب آن نظم داده شده اند برنمی تابید .از منظر امام خمینی (ره) :"ملت ایران با ملت عراق دو نیست. این ملت با ملت های مسلم دیگرهم دو نیست. این یک ملت است و دارای یک میلیارد جمعیت."
با وجود این عقیده ، چه شد که گروهی در سال های پس از جنگ از فرهنگ اسلام و ایثار و شهادت فاصله گرفته و فلسطین را که بخشی از خانه و دارالاسلام است بیگانه شمردند. در آسیب شناسی این امر می توان به محورهای زیر اشاره کرد:
1. فقدان عدالت اجتماعی و رواج تبعیض
2. عملکرد مسئولین و خواص؛ با توجه به این که رفتار مسئولین فرهنگ ساز است.
3. ضعف بینشی
4. رواج سکولاریسم و عرفی شدن ارزش های دینی
5. ناسیونالیسم که بعضا در نگاه بعضی مسئولان فرهنگی به چشم می خورد.
6. تفرقه ی مذهبی؛ از سوی دشمنان.
7. یاس و انفعال که از سوی برخی دشمنان القا می شود.
8. ناآگاهی از تاثیر انقلاب اسلامی بر جهان معاصر،
9. غفلت از خود حقیقی خویش، و پایبند شدن به خود نمایشی (مادی).
10. عدم همراهی متقابل برخی اجزای امت اسلام؛
---------------------------------------
بدین سان می توان نتیجه گرفت که انقلاب اسلامی هویت امت واحده را به اجزای نیمه جان امت بازگرداند تا هویت حقیقی خود را در سایه ی ایمان به عقاید اسلامی جستجو کنند. بی شک از لوازم ایجاد جامعه ی موعود جهانی که در انتظارش بوده ایم، پیدایش و بسط چنین نگاهی است؛ نگاهی مبتنی بر ایمان و عقیده و فراتر از رنگ , نژاد , قبیله و ملیت. یعنی بسیجیان پایگاه مقاومت فلان مسجد تهران، خود را همسنگر بسیجیان مسلمان بوسنی و کوزوو و مبارزان فلسطین و اسلام گرایان مصر و ترکیه ببینند؛ در یک جبهه ی واحد.
خانه همین جاست؛ ایران. اما این همه ی خانه نیست. خانه را برای ما تنگ تعریف کرده اند تا چراغ هایمان را از یکدیگر دریغ کنیم. محله ی امروز مسلمانان همان خانه ی وسیع قدیمی است که در طول تاریخ با انواع دیوارهای قومی، فرقه ای و ملی و ... تکه تکه شده است ؛ آن قدر از ما ، "ما" ساختند تا فراموش کنیم که :
"از حجاز و چین و ایرانیم ما
شبنم یک صبح خندانیم ما" [1]
روایتی از راهپیمایی روز قدس امسال
نویسنده: هادی آگاهی *
امروز روز قدس است و من قرار بود که به قرار ساعت 11 برسم و با دوستان درون دانشگاه نماز بخوانم اما اینبار هم مثل نمازجمعه ی پیشین هاشمی، خدا یک لطفی کرد و من را کمی خواب آلوده کرد و به قرار نرسیدم. ساعت حرکت از خانه، 11:05 بود و اینبار تنها و با یک قرآن و جانماز و یک چفیه که همه را درون مشمایی مشکی پنهان کرده بودم به سمت مترو رفتم.
***
ایستگاه دروازه شمیران که رسیدیم، راهپیمایی بروها پیاده شدند، امت حزب الله موج می زد! تک و توک با سر و وضع غیر حزب اللهی هم دیده می شد. بعضی از طرفداران موسوی ( با علایم سبز) از همان ایستگاه برگشتند. جو خیلی سنگین بود و به وضوح به نفع احمدی نژادی ها می چربید. حساب کار را بعضی از همان اول کردند.
***
حول و حوش پل حافظ بودیم که یک خانمی با بادکنک سبز (آنهم به چه بزرگی) توجهم را جلب کرد. البته بادکنکش ها! بعد هم تا دلتان بخواهد پرچم ایران دیدم. دلم قرص شد که ما بیشتر هستم و حرفی در اکثریت بودن ما نیست. مرد و زنانی که پرچم حمل می کردند را تنها در مصلا دیده بودم و نه در هیچ راهپیمایی قدسی! اینها همان دختر و پسرهایی هستند که من به آنها می گویم رویشهای انقلابی انتخابات احمدی نژادی!
***
امیر آباد را به سمت بالا می آمدم و به نظرم خیلی همه چیز خیلی طبیعی بود. ماشین هایی که از سمت شمال کارگر آمده بودند می خواستند به غرب بروند که پلیس مانع شده بود و مطابق روال می گفت که باید از امتداد بلوار به مسیر ادامه می دادید... البته دیری نپایید. هنوز احمدی نژاد داشت حرف می زد. صحبتش در مورد عدم صداقت غرب در مواجهه با کشته شدن انسانها و نسبت عکس العمل آنها در برابر کشته شدن فلسطینیان و رفتن دست گربه ای به زیر ماشین در ایران بود!
نویسنده: محسن بانژاد *
جهت گیری های سابقاً ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی در صحنه بین الملل در زمان مدیریت تکنوکرات ها (?? سال بعد از جنگ) چنان «فایده گرایانه» و «ملی گرایانه» تنظیم شده است که تنها در برابر برخی رویدادهای جهان اسلام و آن هم با ملاحظات فراوان و بسیار محدود موضع میگیرد.
برای در مورد چین نوشتن کمی دیر است، اما نوشتن این نکات را بهتر از ننوشتن آن می بینم. این که در چین چه گذشت و میگذرد را نمی دانم، اما آنچه در تهران گذشت حاوی چند نکته بود:
?- توده مردمی اصلاح طلبان که در جنبش سبز دیده شدند، تازه فهمیدند دستگاه دیپلماسی کشور ایدئولوژیک رفتار نمیکند. دستگاه دیپلماسی کشور مدتهاست که ایدئولوژیک رفتار نمیکند ولی دوستان سبز باید از خودشان بپرسند چرا؟ چه نظامی بر این دستگاه حاکم شده است که حتی حضور چهار ساله ی ایدئولوژیک ترین رئیس جمهور در صحنه سیاست خارجی هم نمی تواند رفتار های آن را به معیار اصلی بازگرداند؟
واقعیت این است که جهت گیری های سابقاً ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی در صحنه بین الملل در زمان مدیریت تکنوکرات ها (?? سال بعد از جنگ) چنان «فایده گرایانه» و «ملی گرایانه» تنظیم شده است که تنها در برابر برخی رویدادهای جهان اسلام و آن هم با ملاحظات فراوان و بسیار محدود موضع میگیرد. اگر رفتار سخنگوی وزارت خارجه دولت اصلاحات با دولت مهرورزی را مقایسه کنیم شاید به این شباهت راهبردی پی ببریم. واکنش دولت های هشتم و نهم در برابر وقایع کشمیر، ترکیه، کویت، چچن، اوستیا، عراق، افغانستان، یمن، حجاز، سومالی و … واکنشهایی بسیار سرد، غیر ایدئولوژیک، مبتنی بر روابط دوجانبه با کشور مورد نظر، اساساً محافظه کارانه و بدون هیاهو و جنجال بوده است.
?- توده سبزی که شعار مرگ بر روسیه و مرگ بر چین سر میدهد، اصلا استکبار ستیز نیست. این توده سبز قرابت موطنی با امپریالیسم دارد، رسانه اش BBC است، مرجع تقلیدش هیلاری کلینتون و حضرت باراک اوباماست. اگر این توده بخواهد برادری خود را ثابت کند باید «مرگ بر آمریکا» را همراه «الله اکبر» گفتنهای نیمه شب از پشت بامها فریاد کند. متاسفانه پیاده نظام امپریالیسم شدن به معنای آزادی خواهی نیست.
?- به اشارت و اجمال به این نکته اشاره میکنیم که جنبش سبز برای «مخالف بودن با حاکمیت»، زیر بیرق کسانی سینه می زنند که خود «عامل انحراف حاکمیت» هستند، چه از جمهوریت و چه از اسلامیت.
جریانی که امروز فریاد مرگ بر چین سر میدهد باید از دوستان عموماً «خط امامی!» مانند آقای هاشمی و محتشمی پور و کروبی بپرسد که چرا «چین برای ما متحد استراتژیک شده است؟» و چرا شعار «نه شرقی نه غربی» در این ?? سال پایمال بی ایمانی مسئولین شده است؟ حال چه شده است که پیروان همان تکنوکرات ها، که ?? سال در برابر این رویه نادرست سکوت کردند امروز برای مردم چین اشک ماتم می ریزند و نوحه عزا سر میدهند؟
4- مرگ بر روسیه و مرگ بر چین در نماز جمعه ای گفته شد که امام اش سردمدار رابطه با شرق بوده است. اینکه چه قدر مواضع نظام در مورد شرق، به شخص آقای هاشمی مربوط است و چقدر به مواضع استراتژیک و راهبردی نظام بحث مفصلی می طلبد و اینکه اصلا همه مواضع راهبردی نظام، منطبق با قرآن و سیره ائمه طاهرین است هم بحث مفصلی می طلبد و اینکه تناقضات رفتاری نظام با رفتار بنیان گذار نظام دست پخت آقایان تکنوکرات است یا حرکت جوهری نظام هم در این مقال نمی گنجد.
?- کشور چین برادر ما نیست، همچنان که روسیه نیست، همچنان که هندوراس و کلمبیا و مکزیک نیستند. اما هیچ کدام از این کشورها در امور داخلی ما دخالت نکردند. مرگ بر انگلیس و مرگ بر آمریکا که سالهاست در امور داخلی ما دخالت می کنند و حاکمیت ملی و استقلال ما را زیر سوال می برند. ننگ باد بر جنبش سبزی که «مرگ بر انگلیس» نگوید، ننگ باد!
رفتار جنبش سبز در مورد وقایع چین نشان داد که این جنبش اساسا خاستگاه غربی دارد. و آقایان مسئولان سیاسی و فرهنگی و رسانه ای باید پاسخ گو باشند که چرا بخش اعظمی از رای دهندگان تهرانی در دهه چهارم انقلاب، باید تا این حد حلقه به گوش BBC و هیلاری کلینتون باشند؟ آیا آقای هاشمی نباید پاسخ گو باشند که در این ?? سال مدیریت چه بر سر فرهنگ و بینش مردم آمده است که کار بدین جا رسیده است؟ آیا آقایان «خط امامی!» نباید از خود بپرسند که چه شده است که این همه «ضد انقلاب» در تهران و شهرهای بزرگ بار آمده است؟ البته از میرحسین ای که رسانه اش BBC است انتظاری نمی رود و روی سخن با بزرگان اصلاحات است که هنوز نیمچه پای بندی به قانون و نظام دارند و هنوز دم از «امام» می زنند!
* به نقل از وبلاگ شخصی نویسنده