بدترین اشکال و اشکال وارد بر محیط دانشجویى این است که دانشجو دچار محافظه کارى شود و حرفش را با ملاحظه ى موقع و مصلحت خیالى بیان کند؛ نه، دانشجو باید حرفش را صریح بزند. البته در کنار این صراحتِ در بیان، صداقت در نیت هم باید وجود داشته باشد و در کنار او، سرعت در پذیرش خطا؛ اگر ثابت شد که خطاست. فرق شماى جوان و دانشجو و صادق و پای کز هدل، با یک آدم سیاس کىار باید در همین باشد؛ حر فتان را صریح بزنید؛ آن چه را که م یزنید، از دل بزنید؛ و اگر چنان چه معلوم شد که اشتباه است، سریع پس بگیرید؛ راحت. این، به نظر من یکى از بهترین شاخصه هاى دانشجویى است.
دیدار با دانشجویان
7 مهرماه 87
آیین گرامیداشت روز دانشجو در سا لهای اخیر و به ویژه در دهه ی 80 همواره عرصه ی عرض اندام طیف های مختلف دانشجویی برای طرح مطالبات خود و مهم تر از آن برای اعلان هویت خود بوده است. مروری بر کیفیت حضور گروه های مختلف در این مراسم ها، می تواند تحلیل جامع تری را از میزان توفیق و تأثیرگذاری طی فها و گروه های گوناگون دانشجویی به دست دهد. در ادامه سعی می کنیم با بازخوانی برش هایی از خاطرات و روایت های دانشجویان از بزرگداشت روز دانشجو در دانشگاه تهران از سال 83 ، به ارزیابی میزان پویایی و عقلانیت انقلابی در جریانات دانشجویی بپردازیم.
آذر 83 ؛ حضور تلخ خاتمی در قامت رئیس دولت
یکی از دانشجویان ورودی 83 نرم افزار می نویسد:
«صبح روز شانزدهم آذر حدود ساعت هفت صبح در مقابل در اصلی دانشکده ی فنی حاضر شدیم... اگر کسی به ترکیب جمعیتی مقابل در دانشکده ی فنی نگاهی می انداخت، برایش مشهود بود که حضور این تعداد دختر چادری و پسر مذهبی نمی تواند اتفاقی باشد؛ بچ ههای بسیج دانشجویی دانشگاه تهران در یک اقدام هماهنگ برای حضور در برنامه ی سخنرانی خاتمی و پر کردن صندل یهای سالن، صبح زود در مقابل در دانشکده ی فنی حاضر شده بودند... تقریباً تمامی صندلی های جلویی سالن در انحصار بچه های بسیج قرار گرفته بود؛ پس از آن که صندلی های سالن شهید چمران پر شد، تیم حفاظت رئی سجمهور بر خلاف سایر برنامه های دانشجویی که اجازه داده می شد دانشجویان در کف سالن و سکوهای آن بنشینند، از حضور دانشجویان ممانعت به عمل آوردند؛ از طرفی طیف دانشجویان تندروی اصلا حطلب که قصد داشتند در آخرین حضور خاتمی در دانشگاه تهران صدای اعتراض خود را به او برسانند، تمام کوشش خود را برای ورود به سالن به خرج دادند؛ ابتدا کوشیدند که از در اصلی وارد شوند، ولی تیم حفاظتی در طرف هالعینی اقدام به نصب داربست در مقابل در اصلی تالارکرد؛ ولی در مرحل هی بعد دانشجویان معترض از در میانی سمت راست سالن هجوم آوردند و به شدت مورد ضرب و شتم نیروهای امنیتی واقع شدند. حدود ساعت ده و ربع و در میانه ی صحبت نمایندگان تشکل های دانشجویی بود که در نهایت به رغم تمامی تلاش های تیم حفاظتی، دانشجویان معترض پس از شکستن درب راست سالن به داخل هجوم آوردند و طبیعی بود که با وجود چنین استقبال گرمی از ایشان، چه واکنشی در مقابل آقای خاتمی داشتند.... سخنرانی آن روز خاتمی شاید یکی از انقلابی ترین صحبت های او بود؛ روزی که گفت از اردوگاه اصلا حطلبان صدای انحراف به گوش می رسد. جالب آن جا بود که همین سخنان خاتمی مورد تشویق دانشجویانی قرار می گرفت که صندل یهای جلوی سالن را پر کرده بودند. ساعت حدود دوازده ظهر بود که برنامه به پایان رسید و از سالن بیرون آمدم. در مقابل در دیدم که بعضی ها می گویند سالن را از ساعت هفت صبح توسط عد های لباس شخصی پر کرده بودند!... .» اتفاقات همین جلسه بود که بعدها دست مایه ی ساخت کلیپ معروف «تفاوت دو رئی سجمهور » شد؛ کلیپی که در قسمت اول آن خاتمی ضمن تهدید دانشجویان معترض از انتظامات م یخواهد آ نها را بیرون کنند و در قسمت دوم احمد ینژاد در دانشگاه امیرکبیر و در واکنش به آتش زدن عکسش، با یک ژست آرمان خواهانه فریاد می زند که حتی یک سانتی متر هم از آرما نهایش عق بنشینی نخواهد کرد!
آذر 84 ؛ دانشگاه در خواب زمستانی
در این سال، دانشگاه های تهران در روز 16 آذر به بهانه ی آلودگی هوا تعطیل شد و نکت هی جالب این که در روزهای قبل و بعد نیز هیچ تحرکی از سوی جریانات و تشکل های دانشجویی دیده نشد. شاید بتوان این بی تفاوتی را نشانه ای از خمودگی جریان دانشجویی در این سال، لااقل در سطح دانشگاه تهران دانست؛ هرچند آغاز به کار دولت عدال تمحور و حضور احمد ی نژاد در برخی محافل دانشجویی که فعالیت فشرده ی دانشجویان را به همراه داشت، تعمیم این برداشت را سخت می کند.
آذر 85 ؛ دوران جولان چپ ها و یقه گیری لیبرال ها
یک دانشجوی ورودی 85 برق می نویسد: «از هفته ی قبل از 16 آذر کل در و دیوار دانشگاه را از پوسترهایی با عنوان «دانشگاه زنده است » پر کرد هاند. فراخوان تجمع ضدنظام در دانشگا همان از همه ی دانشجویان دانشگا هها. فراخوانی که طیف افراطی دفتر تحکیم وحدت )طیف علامه( تدارک دیده است. تحکیم، تشکلی لیبرال و حامی غرب بود؛ با این حال برای مبارزه با جمهوری اسلامی به کمونیس تهای ضدلیبرال نیز دست دوستی م یداد! حال و هوای آن سال دانشگاه متفاوت از الآن بود؛ کمونیس تها با وجود تعداد کم شان نشریات متعددی داشتند و فضای دانشکده ای مانند حقوق را با اطلاعیه ها و بیانیه ها و جریده هایشان مثل پاریس پنجاه سال قبل کرده بودند... روز تجمع رسیده بود. کم کم بیش از هزار نفر روبه روی دانشکده ی فنی جمع شدند. ضبط صوت و بلندگو هم داشتند و یکی از آهنگ های داریوش که سروده ی شاملو بود را پخش می کردند. کردهای جدای یطلب و ترک ها نقش پررنگی در تجمع داشتند. من هم که دانشجوی سال اولی و چشم و گوش بسته بودم، حاج و واج نگاه می کردم. علیه نظام و حتی اسلام سیاسی به صراحت شعار می دادند... پس از گذشتن ساعتی، جمعیت به وسط دانشگاه آمد. پلاکاردهای متعدد سرخ رنگ با شعارهای سوسیالیستی بین جمعیت پخش شد. «دانشجو، کارگر، اتحاد اتحاد ،» «سوسیالیسم یا بربریت « ،» آزادی، برابری، برادری ،» «ناصر زرافشان را آزاد کنید » و .... من دانشجوی سال اولی هم می دانستم که این شعارهای چپ به گروه خونی تحکیم علامه ی لیبرال نمی خورد. بعداً در بیانی ههای دو طرف فهمیدم که چپ ها از موقعیت سوءاستفاده کرده بودند و پلاکاردهای خود را پخش کرده بودند؛ جمعیت هم که انگار کلاً فرق چپ و راست و شعارهایشان را نمی فهمیدند و فقط خوشحال بودند از این که پلاکاردی با شعاری ده نپرکن در دست گرفت هاند! تحکیمی های عصبانی نیز بعد مراسم بساط فروش کتاب و نشریه ی چپ ها را در دانشکده حقوق به هم ریخته بودند. درگیری ای که سال بعد تجمع 16 آذر چپ ها و تحکیمی ها را جدا کرد... آن سال هنوز بسیجی ها خواب بودند و حضوری در این مناسبت های مهم نداشتند، مگر همایشی در سالنی در دانشکده ای. آن سال این چ پها و تحکیمی ها بودند که بزرگ تر از دهان شان فریاد م یزدند و شب شرح حماسه های خود را در «خبرنامه ی امیرکبیر » و «روزآنلاین » و ... م یخواندند. »
آذر 86 ؛ نخستین عرض اندام عقلانیت انقلابی
یک دانشجوی ورودی 86 مهندسی مواد این گونه می نویسد: «...در آن چند ماه اول، پر واضح بود کهدانشجو بودن به کارت دانشجویی نیست؛ چه بسیاری که کارت دانشجویی داشتند ولی به جای دان شجو بودن، دانش نجویی را برای خود برگزیده بودند!... از قدیم الایام شنیده بودم که 16 آذر روز دانشجوست؛ اما این که این روز، روز دان شجوست یا آ نهایی که فقط کارت دانشجویی داشتند را نمی دانستم... خاطرم نیست که سال 86 مراسم معنویِ! این دست دارندگان کارت دانشجویی دقیقاً چه روزی برگزار شد؛ ولی وقایعی که آن روز به چشم خودم دیدم، به شدت برایم عجیب بود... آن روز شبه دانشجویانی را دیدم که پلاکارد قرمزرنگِ جدایی طلبی قومیتی بلند کرده و خواستار پاره پاره شدن وطن شان بودند؛ در نماد آموزش عالی کشور، شعار «دانشجو، کارگر، اتحاد، اتحاد » م یدادند، شاید برای پیوستن کارگران به جمع محدودشان به سمت در 16 آذر یورش بردند و در دانشگاه را شکستند تا از بیرون عد های به جمع شان بپیوندند و علناً خود حریم محل علم جویی را هتک کردند و از همه مهم تر، علی رغم ادعای خو نخواهی «سه قطره خونی » که علیه نیکسون معاون وقت رئیس جمهور ایالات متحده در صحن دانشکده مان به زمین ریخته شده بود، از سینه چاکی برای «مستر پرزیدنت یواس آ » ذره ای فروگذار نبودند! » در میان این تحرکات هرج و مرج گون، بسیج دانشجویی هم در مراسم خود، پس از پایان سخنان رحی مپور تصمیم به حضور در صحن دانشگاه م یگیرد؛ حضوری که سال به سال پررنگ تر شد.
آذر 87 ؛ غلبه ی گفتمانی جریان همبسته ی دانشجویان حزب اللهی
«...تریبون آزاد مثل همیشه واقعاً آزاد بود؛ موافق و مخالف صحبت کردند؛ «بعض یها » هم صحبت کردند... سخنران مراسم که بالای سن رفت، سالن در شرف انفجار بود. جمعیت لبریز شده بود بیرون؛ بچه ها مجبور شدند بالای سن را پر کنند؛ تا بیخ گوش زیباکلام جمعیت نشست؛ اما شور و اشتیاق بچه ها برای بیرون رفتن خیلی بیش تر از گوش دادن به صحبت های سخنران بود. همین که زیباکلام از خستگی جماعت پرسید، با پاسخ مثبت روبه رو شد؛ سؤالش از جماعت در مورد ادامه ی سخنرانی نیز پاسخی جز «نه » نداشت! والسلام را گفت. جمعیت دانشجو دم گرفتند و بیرون آمدند. سرسرای فنی مملو از شعارهای انقلابی شد و این جا بود که مفرح ترین خاطره ی 16 آذر 87 رقم خورد: تجمع 20 نفره ی «بعضی ها » با عکس هایی از خاتمی در دست و شعارهای فر حانگیزترشان شروع شد. خیل جمعیت دانشجویان بسیجی به سمت آن ها برگشت؛ نزدیک بود از روی آن ها رد شوند! «بعض یها » باید خیلی ممنون من باشند که اجازه ی چرخش جمعیت را ندادم، وگرنه بدجوری له شده بودند... چرخی در دانشگاه زدیم، گوش درب 50 تومنی را با شعارهای انقلابی نواختیم و ...
آذر 88 ؛ عرصه ی نبرد بصیرت انقلابی با شعله های فتنه
آذر 88 به شدت متأثر است از فتنه ی 88 . هر روز یک خبر دروغ و یک بیانیه ی خیان تآمیز و یک ابتکار رسانه ای در خدمت دشمن روی برد برخی از مجمع ههای دانشجویی قرار م یگیرد. 16 آذر، مشابه دو سال گذشته برنامه ی بسیج هماهنگ می شود؛ اما حضور میهمانان ناخواند هی سبز و ورود عده ای غیردانشجو، معادلات را قدری بر هم می زند. یکی از بچه های برق ورودی 85 م ینویسد: «امروز شانزدهم آذر است... خسته ایم و روی زمین نشسته ایم. خیلی سرپا بوده ایم تا مراسم به خوبی اجرا شود و درگیری جد یای رخ ندهد. به خصوص آن زمان که جلوی سردر فنی را سبزها گرفته بودند و جماعت حز باللهی را راه نم یدادند که بروند سالن چمران. م یگفتیم که راه را باز کنید! برنامه داریم! و پسره ی سبز م یگفت: «ب یخود برنامه دارید! »... همان جا بود که آن دانشجوی بسیجی رفت بالای درخت، پرچم ایران در یک دست و عکس امام و آقا در یک دست دیگر. ساکت بود و سبزها را می نگریست. شعارها شروع شد: «میمون بیا پایین ،» «حیوون بیا پایین « ،» دلقک بیا پایین »... تو گویی تحمل دیدن او را هم نداشتند! سنگ اندازی شروع شد... یک سنگ به سر دانشجوی بالای درخت خورد. شقیقه اش خون آمد. اما پایین نیامد! به قول حاج همت: حاشا که بسیجی میدان را خالی کند!... شعارها اول از طرف ما از این دست بود: «دانشجوی مسلمان، اتحاد، اتحاد « ،» سلاح هر دانشجو، عقل، منطق، گف توگو » و این ها. شعار آ نها ولی کماکان «مرگ بر دیکتاتور ،» «مزدور برو گم شو « ،» حیوون برو گم شو » بود. آخر این شعارها را زمان زدوخورد م یدهند، نه الآنی که جماعت آرام اند! شعارهای طرف ما هم تند می شود: «مرگ بر منافق « ،» سبز فقط سبز علی، ننگ به سبز اموی » و از این دست. به یکی از بچه های سبز می گویم که «شعارهاتون رو تند نکنید، درگیری می شود. »، بِر و بِر من را نگاه میکند... به جماعت سبز نگاه میکنم. به سمت ما گل پرتاب میکنند و ه مزمان پول خرد و اسکناس و «مزدور برو گم شو! ». در آن گیر و دار، این تناقض را از دانشجوی سبزی که در زنجیره ی انسانی آن ها بود می پرسم. از بچ ههای معدن است. ماسک زده که شناسایی نشود، ولی تابلوتر از این حرف هاست. می گویم: «فحش و گل؟ یعنی چه؟ » می گوید: «شما حرف سرتان نمی شود! »؛ فکر نکنم تا به حال سعی کرده باشد با بسیجی ها حرف بزند. می پرسم: «این می شود دلیل فحش! گل چه طور؟ » پاسخ م یدهد: «برای جلوه ی بین المللی جنبش ماست! ». الله اکبر! کسی که این گونه ریا میکند، چگونه به خود اجازه م یدهد از ریاکاری دیگران انتقاد کند؟... یک دختری از طرف سبزها می پرد و عکس امام خامنه ای را که دست یکی از بچه ها بود، پاره میکند... شعارهای جماعت سبز رادیکال تر م یشود: «مرگ بر اصل ولایت فقیه ،» ...سرم داغ می شود. نمی تواتم شنیدن این شعارها را تحمل کنم. منافقین را هم در میان جمع شان م یبینم! آن ها که در مرامنام هی تشکل شان اعتقاد به ولایت فقیه و ولایت امام خامن های هست! این نقاب های مسخره نمی تواند نفاق شان را پنهان کند... )بعداً در بیانی ههای انجمن اسلامی ضد و خوردها )آن هم با تفسیری ی کطرفه( و شکسته شدن شیشه ها )که اکثراً ناشی از لگدپراکنی و سن گاندازی خود سبزها بود( و آسیب دیدن درِ انجمن، هتک حرمت دانشگاه و دانشجو خوانده شد؛ اما هیچ موضعی در برابر هتاکی به ولایت فقیه و ولی فقیه و توهین به همکلاسی های بسیجی گرفته نشد. شیشه ی دانشکده ام بشکند بیش تر هتک حرمت شده ام یا عکس امام و مرجعم پاره شود؟... » روز 17 آذر هم ماجرای تقریباً مشابهی رقم می خورد: حضور عده ای غیردانشجو، تجمع تحری ککننده ی سبزها، هتاکی و حرم تشکنی و درگیری و ...؛ همان دانشجو در ادامه این طور م ینویسد: «این دو روز به این یقین رسیدم که «اقلیت شدن » جنبش سبز به علت کارهای رادیکال و تناقضات درونی، اصلاً برای سبزها قابل تحمل نیست، و اضطراب از این «اقلیت بودن » آن ها را به فحاشی کردن و شعار تند دادن وام یدارد. همین اضطراب است که بر آن م یداردشان تا اکثریت قریب به اتفاق جمعیت حاضر را غیردانشجو بینگارند و درگیری های محدود رخ داده را با ذهن فانتزی خود حمله به دانشجویان بی دفاع با قمه، چاقو، میل گرد، اشک آور، فلفل، باتوم، شوکر و در بیانی هی اخیر کلت کمری)!( جلوه دهند. این اضطراب است که آن ها را برم یانگیزاند که با داستان سازی، تخیلاتی چون «نماز فتح » را کلیدواژه کنند. به راستی چرا یک عکس از افراد چاقو به دست یا باتوم و می لگرد به دست وجود ندارد؟ و یا چرا من از هیچ کسی با هر گرایشی پس از این همه پر سوجو نشنیدم که باتوم و می لگرد و قمه به دستی دیده باشد؟ چرا هیچ کس نماز فتح با قبل هی اشتباه را ندیده است؟ از جنبشی که سرانش در مجلس ختم انسان زنده شرکت میکنند، انتظاری جز این نیست که بی پروا بر موج شایعه ها سوار شوند... »
روز 18 ام اما وضعیت فرق م یکند؛ عده ای از سبزها در پناه بچه های انجمن اسلامی برای اعتراض به دفتر رئیس دانشکده می روند؛ آقای رئیس هم بلافاصله جلسه ای در سالن چمران ترتیب می دهد تا مطالبات آ نها را بشنود. یک دانشجوی ورودی 83 کامپیوتر (نویسنده ی وبلاگ جسد زنده) این گونه روایت می کند: «...جمع شدند پشت در شورای دانشکده و با ریاست پردیس فنی دعوا و احتجاج که دکتر! تریبون آزاد بگذارید تا حرف هایمان را بزنیم... با هماهنگی حراست، سبزها را از جلوی دانشکده هدایت کردند به داخل چمران. انتظامات ریاست دانشگاه، شخصاً جلوی سالن چمران کارت دانشجویی بچه ها را کنترل م یکرد. همه ی حاضران در سالن دانشجو بودند... یکی گفت شما مزدورید. آن یکی )که کرد بود( گفت این قدر نگویید قانون، ما قانون را قبول نداریم! همه برایش کف زدند... عکس همت را که مزین به جمل های از وی در مورد ولایت فقیه بود، ابتدا پشت و رو کردند تا همه ی جمعیت به وجد آمده و مست باده ی پیروزی جیغ و هورا بکشد، سپس آن را از سالن بیرون بردند! بله! بسیجی واقعی، همت بود و باکری!... نماینده ی انجمن به بالای سن رفت و همه ی حرف ها را تأیید کرد... یک دانشجوی بسیجی هم به بالا رفت و راجع به قانونی بودن برنامه ی 16 آذر توضیحاتی داد، اما جواب چه بود؟ عده ای به اعتراض سالن را ترک کردند و عده ای فحش و «هوکردن » را در دستور کار قرار دادند. توضیحات دانشجوی بسیجی راجع به این که شما حیات جنبش تان را مدیون بسیج دانشجویی هستید را کدام گوش شنوایی م یخواست بشنود؟... »
آذر 89 ؛ آذر عاشورایی
تقارن روز دانشجو با اولین روز از محر مالحرام، گویی هویتی حقیقی و متعالی را در پیکره ی برنامه های این سال جاری کرده بود: آذر عاشورایی.
«همه ی کلا سها به قوت خود برقرارند، آن قدر که برای شرکت در برنام هی چمران غیبت می خوریم... با احتساب این که برنامه متعلق به بسیج است، نباید دیر رسیده باشیم، اما سالن چمران و متعلقاتش پر از جمعیت است... بعد از این که حسین قدیانی از اتوبوسی که ما را به راهپیمایی می آورد، م یخواند و نوستالوژی ساندیس و نی های نظام را زنده می کند، آقای صفار هرندی برای سخنرانی به جایگاه می آید... در پایان مراسم مداحی شروع می شود؛ تراک تهای متن هر دسته پخش می شود و جمعیت به سمت سردر دم م یگیرند. روز اول محرم است و جامانده های کاروان حسینی گره از بغض ها می گشایند... بین مسیر سین هزنی به سمت سردر، فرصت م یکنم از جمع جدا شوم و چرخی در دانشکده بزنم به دنبال ردی از یک صدای دیگر... خلاصه به جز حضور چند قرمز! جمع دیگری رؤیت نشد... حافظه ی ما این قدر قد م یدهد که 18 آذر گذشته را به خاطر بیاوریم؛ روزی که به جز تک و توک بسیجی که عددمان به انگشتان دست نمی رسید، صدای مخالفی در تالار چمران نبود. لباس شخصی و احیاناً چوب پرچم! نبود. مسئولین برای پاس خگویی بودند، آزادی بود، اما نفاق بود، توهین و فحاشی بود؛ به دکتر کمره ای که هیچ، به عکس حاج همت هم رحم نکردند... تجمع پایانی و قرائت بیانیه در مقابل سردر دانشگاه بود که حقیقتاً حق مطلب را ادا کرد: ما وارثان مهدی رج ببیگی هستیم که فرمود: «می رویم تا خط امام بماند »؛ ...ما فرزندان رو حالله خمینی هستیم که فرمود: «ما در جنگ با آمریکا و تفاله های آمریکا به سر می بریم »؛ و بالأخره ما فرزندان سید علی خامنه ای هستیم که فرمود: «امام بزرگوار هیچ گاه به دشمن باج نداد و همه بدانند: ما نیز به هیچ کس باج نخواهیم داد .»
آذر 90 ؛ تکرار آذر عاشورایی...
محمد ثقفی
فرصتها و تهدیدها تسخیر سفارت انگلستان
دانشجویان دانشگاههای تهران روز سهشنبهی گذشته تجمعی اعتراضی مقابل سفارت انگلستان و همچنین باغ قلهک برگزارکردند. دانشجویان پس از درگیریهای مختصری با پلیس توانستند سفارت انگلستان و باغ قلهک را اشغال کنند، نیروهای پلیس با اولتیماتوم دادن به دانشجویان و سپس درگیر شدن با آنها موفق شدند کنترل سفارت انگلستان و باغ قلهک را در دست بگیرند و گروگانهای دانشجویان در باغ قلهک را آزاد کنند و به مسئولین سفارت انگلستان تحویل دهند. این تجمع در پی تصویب طرح کاهش روابط جمهوری اسلامی ایران با انگلیس و همزمان با سالگرد شهادت دکتر مجید شهریاری به دست سرویسهای اطلاعاتی برخی کشورها برگزار شد.
در طی تجمع و ورود دانشجویان به سفارت انگلستان، درگیریهای پراکندهای با پلیس رخ داد و برخی از دانشجویان زخمی شدند. فرمانده نیروی انتظامی که برای مدیریت خارج کردن دانشجویان از سفارتخانه خود در محا حضور یافت، بعداً در مصاحبهای، از شناسایی و آغاز بازداشت عوامل حمله به سفارت انگلستان خبر داد. در جریان این تجمع به اموال سفارتخانه خسارتهایی وارد شد.
ابتدای این هفته، مجلس جمهوری اسلامی ایران، طرح کاهش روابط با انگلستان را با رأیی قاطع تصویب کرد. این طرح در پی مطرح شدن بحث تحریم بانک مرکزی کشورمان از طرف مقامات انگلیسی به رأی گذاشته شد.
در اولین واکنش در جریان تجمع، وزارت خارجهی انگلیس در بیانیهای از پلیس دیپلماتیک ایران خواست وظایف خود در حفاظت از سفارت این کشور را به درستی انجام دهد. پس از اشغال سفارت و بازتاب آن در رسانههای غربی، نخست وزیر انگلیس، وزارت خارجهی این کشور، رئیس جمهور و وزیر خارجهی امریکا، کاخ سفید و سخنگوی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در پی بیانیهها و اظهاراتی حمله به سفارت انگلستان را محکوم کردند. وزارت امور خارجه کشورمان نیز در ناباوری دانشجویان ضمن تأکید بر رعایت قوانین بینالمللی از این اقدام معترضین اظهار تأسف کرد و خواستار پیگیری فوری موضوع توسط مسئولین شد.
ایدهی تحریم بانک مرکزی ایران در پی افزایش اخیر فشارها بر جمهوری اسلامی ایران به بهانههایی چون گزارش دبیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره انحراف نظامی برنامه هستهای ایران، گزارش احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل و قطعنامه شورای حقوق بشر این سازمان درباره کشورمان، سناریوی اتهام برنامهریزی برای ترور سفیر سعودی در امریکا و تصویب قطعنامهای در شورای امنیت در محکومیت آن بود. تهدید ایران به حملهی نظامی، ترور فرماندهان سپاه و افزایش تحریمهای بانکی از جملهی این فشارها بود.
برنامهریزی برای حمله و اشغال سفارتخانهها ایدهای قدیمی بین جنبش دانشجویی پیرو گفتمان انقلاب اسلامی بوده است. سفارت انگلیس پیش از این دوبار مورد حملهی جدی دانشجویان برای اشغال قرار گرفته بود. همچنین سفارت مصر –در زمان حکومت نظام مبارک- به خاطر همکاری با اسرائیل در حصر غزه و سفارت اردن در ایام جنگ بیستودو روزه غزه مورد هجمههای جدی دانشجویان معترض قرار گرفتند. در همهی این حوادث دخالت پلیس و نقل قولهایی از نهادها و شخصیتهای طراز اول نظام باعث میشد اقدامات دانشجویان به نتیجهای نرسد.
در همهی این سالها ایدهی تسخیر سفارت یک کشور در اعتراض به سیاستهای دولت آن کشور مورد انتقادات مختلفی قرار میگرفته است. سوالاتی از این دست که آیا حمله به سفارتخانهی یک کشور که قانوناً بخشی از خاک آن کشور است چه توجیهی دارد؟ و آیا این قانونشکنی افکار عمومی جهان را علیه ما بسیج نمیکند؟ آیا این دست اقدامات بهانهی رسانهها و دول غربی و نهادهای بینالمللی برای ساختن تصویری وحشی و اعمال فشارهای مختلف بر کشورمان نمیشود؟ آیا در برابر تیره شده روابط خود با کشورهای قدرتمندی که به سفارتخانهشان حمله میکنیم، دستآورد ارزشمندی هم به دست میآوریم؟ آیا قطع روابط ما با کشورهای دیگر وقتی منافع جدیای در کشورمان ندارند اصلا ضرری به آنها میزند و اثر سیاسی مفیدی دارد؟ آیا این کار ما باعث اعمال فشار فزاینده بر ایرانیان مسافر یا مقیم کشور مذکور نمیشود؟ آیا اینگونه اقدامات با سیاستهای کلی نظام و ایدههای رهبری هماهنگ است؟
شاید نتوان به طور کلی روی ایدهی تسخیر سفارت ارزشگذاری کرد. باید دید کشوری که در برابر ماست از کشورهای اسلامی است یا غیر اسلامی؟ نظام مستکبر و قدرتمندی دارد یا استبدادی است ضعیف؟ افکار عمومی مسلمانان و جهان چه برداشتی از تسخیر سفارت این کشور میکنند؟ سیاستمداران و قدرتمندان جهان چه پیامی از این اقدام میگیرند؟ آیا این اقدام بهگونهای تفسیر نمیشود که بین صفوف مستضعفین تفرقه بیاندازد؟ برخورد با نظام آن کشور در اولویت است یا نه؟ منافعی که از دست میدهیم نسبت به دستآورد عدالتخواهانهای که به دست میآوریم قابل صرفنظر هست؟ سوالاتی از این دست میتواند پاسخ ما به سوال از لزوم تسخیر یک سفارتخانه را مشخص کند.
اشغال سفارت انگلستان، گرچه تبعاتی منفی نیز خواهد داشت ولی دستآوردهای جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت از این اقدام بسیار بزرگتر از آن است که به خاطر مشکلاتی که پیش خواهد آمد، این اقدام را نادرست بدانیم. تبعات منفیای چون ایجاد مشکل برای ایرانیهای مسافر یا ساکن در انگلستان، قطع روابط ما با این کشور و حرکتهای دیپلماتیک نمادین کشورهای غربی علیه ما در برابر آنچه به دست آورده ایم قابل صرف نظر کردن اند.
انگلستان و نهادهای بینالمللی و رسانهها چندان نمیتوانند به خاطر یک حرکت مردمی و دانشجویی جمهوری اسلامی را محکوم کنند. وظیفه قانونی نظام تنها، دفاع از سفارتخانهها توسط پلیس دیپلماتیک است. پلیس در تجمع اخیر روبهروی سفارت انگلستان با ورود دانشجویان به سفارت مقابله کرد، گروگانها را از دست دانشجویان آزاد کرد و دانشجویان را از سفارتخانه و باغ قلهک خارج کرد. انگلستان و دنیای غرب که مدعی رعایت حقوق بشر و کرامت انسانی اند نمیتوانند مقامات ایران را مورد مؤاخذه قرار دهند که چرا در برخورد با دانشجویان بیش از این به خشونت متوسل نشدید و سر و دست دانشجویان را نشکسته است.
تسخیر سفارت دولت مستکبر انگلستان در نگاه مردم منطقه و کشورمان که سابقهی ستمکاریهای این کشور و دستنشاندگاناش را در ذهن دارند اتفاق مبارکی است. مشاهدهی این که بریتانیای کبیر و قدرتمند در برابر چنین تحقیری کار زیادی از دستش برنمیآید از جنبهی دیپلماسی عمومی در جهان اسلام و جبههی مستضعفین اثرگذاری کمی ندارد و در دراز مدت به تشجیع و قدرتمندتر شدن ملت ما و جبهه جهانی مستضعفین میانجامد.
جمهوری اسلامی ایران مدتهاست که سفیری در انگلستان ندارد، سطح مبادلات تجاری ما با این کشور نیز چندان قابل توجه نیست، فلذا کاهش یا قطع روابط ما با انگلستان عملا منافع تجاری و سیاسی خاصی را در رابطه دوجانبهی ما به خطر نمیاندازد جز این که انگلستان پیام قویای دریافت میکند که ایران از تهدیدات شما نمیهراسد. همچنین تسخیر سفارت انگلستان و پذیرش قطع روابط با این کشور هشداری جدی برای کشورهای اروپایی مانند آلمان، فرانسه و ایتالیاست که مبادلات تجاری گستردهای با ایران دارند و از مصرفکنندگان نفت ایران اند. این که تهدید و تحریم جمهوری اسلامی ایران میتواند منافع تجاری آنها و امنیت تأمین انرژیشان را به صورت جدی به خطر بیاندازد.
از آن روز یعنی 16 آذر 1332، 9 سال میگذرد ولی وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گویی همه را به چشم میبینم؛ صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین میاندازد، سکوت موحش بعد از رگبار بدنم را میلرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحان را در میان این سکوت دردناک میشنوم، دانشکده فنی خونآلود را در آن روز و روزهای بعد به رایالعین میبینم.
آن روز ساکتترین روزها بود و چون شواهد و آثار احتمال وقوع حادثهای را نشان میداد، دانشجویان بیاندازه آرام و هوشیار بودند که به هیچ وجه بهانهای به دست کودتاچیان حادثه ساز ندهند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد؟ و چطور سه نفر از بهترین دوستان ما، بزرگنیا، قندچی و رضوی به شهادت رسیدند؟
اعمال خائنانه دولت کودتا هر روز بر بغض و کینه مردم میافزود و بر آتش خشم و غضب آنان دامن میزد. از روز 14 آذر تظاهراتی که در گوشه به وقوع میپیوست وسعت گرفت و در بازار و دانشگاه عدهای دستگیر شدند. روز 15 آذر مجددا تظاهرات بیسابقهای در دانشگاه و بازار صورت گرفت. در دانشکدههای پزشکی، حقوق و علوم، دندانپزشکی، تظاهرات موضعی بود و جلوی هر دانشکده مستقلا انجام میگرفت و سرانجام با یورش سربازان خاتمه مییافت و عدهای دستگیر شدند. در بازار نیز همزمان با تظاهرات دانشجویان، مردم دست به اعتصاب زده شروع به تظاهرات کردند و عدهای به وسیله ماموران نظامی گرفتار شدند.
ضمنا در تاریخ 24 آبان اعلام شده بود که نیکسون معاون رییسجمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران میآید. نیکسون به ایران میآمد تا نتایج «پیروزی سیاسی امیدبخشی که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است» (نقل از نطق آیزنهاور در کنگره آمریکا بعد از کودتای 28 مرداد) را ببیند.
دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، ضمن دمونستراسیون عظیمی، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداری خود را از دکتر مصدق نشان دهند. تظاهرات علیه افتتاح مجدد سفارت و اظهار تنفر به دادگاه «حکیم فرموده» همه جا به چشم میخورد و وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمی مینمود.
ولی این تظاهرات برای دولتیان خیلی گران تمام میشد زیرا تار و پود وجود آنها بستگی به کمک سرشار آمریکا داشت. این بود که دستگاه برای خفه کردن مردم و جلوگیری از تظاهرات از ارتکاب هیچ جنایتی ابا نداشت. روز 15 آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور میرسد که «باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیکسون صداها خفه گردد و جنبندهای نجنبد...»
دولت بغض و کینه شدیدی به دانشگاه داشت. زیرا دانشجویان پرچمدار مبارزات ملی بودند و با فعالیت مداوم و موثر خود هیات حاکمه را به خطر و سقوط تهدید میکردند. دولت با خراب کردن سقف بازار و غارت اموال رهبران آن، بازاریان را کم و بیش مجبور به سکوت کرد ولی دانشگاه همچنان خاری در چشم دستگاه میخلید و دست از مبارزه بر نمیداشت و دستگاه همچون درنده خونخواری به کمین نشسته دندان تیز کرده بود که از دانشجویان مبارز دانشگاه انتقام بگیرد. انتقامی که عبرت همگان شود.
این بود که به خاطر انتقام از دانشجویان و به بهانه تظاهرات علیه تجدید رابطه با انگلستان و برای جلوگیری از تظاهرات در مقابل نیکسون جنایت بزرگ هیات حاکمه ایران در صبح روز دوشنبه شانزده آذر ماه 1332 در صحن مقدس دانشگاه به وقوع پیوست. صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوقالعاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثهای را پیشبینی میکردند. نقشه پلید هیات حاکمه بر همه واضح بود و دانشجویان حتیالامکان سعی میکردند که به هیچ وجه بهانهای به دست بهانهجویان ندهند. از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاسها رفتند و سربازان به راهنمایی عدهای کارآگاه به راه افتادند.
حدود ساعت 10 صبح موقعی که دانشجویان در کلاسها بودند، چندین نفر از سربازان دسته «جانباز» به معیت زیادی سرباز معمولی رهسپار دانشکده فنی شدند. ما در کلاس دوم دانشکده فنی که در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس استاد نقشهبرداری تدریس میکرد. صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش میرسید. اضطراب و ناراحتی بر همه مستولی شده بود و کسی به درس توجه نمیکرد. در این هنگام پیشخدمت دانشکده مخفیانه وارد کلاس شده به دانشجویان گفت: «بسیار مواظب باشید. چون سربازان میخواهند به کلاس حمله کنند اگر اعلامیه یا روزنامهای دارید از خود دور کنید (آن روز «راه مصدق» و اعلامیههای نهضت مقاومت ملی به وفور در دانشگاه پخش میشد.) مهندس خلیلی به شدت عصبانی است و تلاش میکند از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کند ولی معلوم نیست که قادر به این کار باشد» او مهندس خلیلی و دکتر عابدی رییس و معاون دانشکده فنی با تمام قوا میکوشیدند از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کنند. ولی سربازان نه تنها به حرف آنها اهمیتی ندادند بلکه آنها را تهدید به مرگ کردند. تا بالاخره در کلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز «جانباز» با مسلسل سبک وارد کلاس شدند.
آغاز درگیریها
عدهای از سربازان، دانشکده فنی را به کلی محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد. اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم میدید و خود را کشته میدانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پر سوز و گدازش به شکل شعارهای کوتاه بیرون ریخت: «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه». هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجویان یکی پس از دیگری به زمین میافتادند به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی سه پله وجود داشت و هنگام عقبنشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پلهها افتاده نتوانستند خود را نجات دهند.
اجساد خونآلود شهیدان و آن همه نالههای پرشورشان نه تنها در دل سنگ این جلادان اثری نکرد بلکه با مسرت و پیروزی به دستگیری باقی مانده دانشجویان پرداختند. هر که را یافتند گرفتند و آنگاه آنها را با قنداق تفنگ زدند با دستهای بالا به صف و روانه زندان کردند و خبر پیروزی خود را برای یزید زمان بردند تا انعام و پاداش خود را دریافت دارند. در این واقعه مستخدمان و کارگران دانشکده فنی بیاندازه به دانشجویان کمک کردند.
به این ترتیب سه نفر از دوستان ما بزرگنیا، قندچی و شریعت رضوی شهید و بیست و هفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند. هنگام تیراندازی بعضی از رادیاتورهای شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحین در آمیخت و سراسر محوطه مرکزی دانشکده فنی را پوشاند، طوری که حتی پس از ماهها از در و دیوار دانشکده فنی بوی خون میآمد. ماموران انتظامی پس از این عمل جنایتکارانه و ناجوانمردانه از انعکاس خشم و غضب مردم به هراس افتاده برای پوشاندن آثار جرم خود خونها را پاک کردند ولی ماهها اثر خون در گوشه و کنار دیده میشد و سالها جای گلولهها بر در و دیوار دانشکده فنی نمایان بود و تا زمین میگردد و تاریخ وجود دارد، ننگ و رسوایی بر کودتاچیان خواهد بود.
جریان این فاجعه دردناک به سرعت منتشر شد و خشم و کینه آزادیخواهان را برافروخت. دانشگاه تهران به پیروی از دانشکده فنی و به عزای شهدای آن در اعتصاب عمیقی فرورفت. بعد از ظهر آن روز دانشجویان با کراوات سیاه از دانشکده حرکت کردند و با سکوت غمآلود و ماتم زده رهسپار خیابانهای مرکزی شهر شدند و مخصوصا در خیابانهای لالهزار و استانبول انبوه دانشجویان عزادار نظر هر رهگذری را جلب و او را متوجه این جنایت عظیم میکرد. بیشتر دانشکدههای شهرستانها نیز برای پشتیبانی از دانشگاه تهران اعتصاب کردند. تعداد زیادی از سازمانهای دانشجویی خارج از کشور نیز به عمل وحشیانه و خصمانه دولت به شدت اعتراض کردند. در مقابل سیل اعتراض، جنایتکاران شروع به سفسطه کردند و در مقابل خبرنگاران گفتند که دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نیز اجبارا تیرهایی به هوا شلیک کردند و تصادفا سه نفر کشته شدند.
یکی از مجلات، با آنکه سانسور شدیدی وجود داشت و کسی جرات نمیکرد علیه دستگاه کلمهای بنویسد به مسخره نوشته بود که «اگر تیرها هوایی شلیک شده، پس بنابراین دانشجویان پر در آورده به هوا پرواز کرده و خود را به گلوله زدهاند.» به عبارت دیگر گلولهها به دانشجویان نخورده بلکه دانشجویان به هوا پرواز کردهاند و خود را به گلولهها زدهاند.
قربانیان نیکسون
روز بعد نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بیگناه رنگین بود، دکترای افتخاری حقوق دریافت داشت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا وعده مساعدت و کمک داد و به رییسجمهور آمریکا پیغام برد که آسوده بخوابد چون او که نوشته بود؛ «... گو اینکه مخاطراتی که متوجه ایران بود، تخفیف یافته است. معذالک ابرهایی که ایران را تهدید میکرد، به کلی متلاشی و پراکنده نشده است. و مملکت نسبتا امن و امان است!»
صبح ورود نیکسون یکی از روزنامهها در سرمقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشادهای به نیکسون نوشت که فورا توقیف شد. ولی دانشجویان سحرخیزی که خواب و خوراک نداشتند و استراحت در قبل مرگ دوستانشان میسر نبود، زودتر از پلیس روزنامه را خواندند. در این نامه سرگشاده ابتدا به سنت قدیم ما ایرانیها اشاره شده بود که «هرگاه دوستی از سفر میآید یا کسی از زیارت باز میگردد و یا شخصیتی بزرگ وارد میشود، ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او گاوی یا گوسفندی قربانی میکنیم.» آنگاه خطاب به نیکسون گفته شده بود: «آقای نیکسون وجود شما آنقدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این کشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند.»
مصطفی چمران
سال 1341
مقدمه: آنچه در پی می آید روایتی است هرچند مختصر از سیر تطور فکری و سیاسی انجمنهای اسلامی، با تاکید بر چالشهای عارض شده در سالهای پس از انقلاب؛ روایتی که تلاش کرده در عین ایجاز، اهم تحولات، تاثیرات و تاثرات این جریان دانشجویی را با وفاداری به اصل امانتداری و عدالت، از قلم نیندازد. با این وجود، بدیهی است که غفلت از برخی جزئیات امری ممکن است؛ لذا نظرات و تذکرات خوانندگان گرامی برای نگارنده مغتنم خواهد بود.
انجمنهای اسلامی در تقابل با جریانات چپ مستقر در دانشگاه در دهه 20، و با انگیزه پیگیری دغدغه های دینی و اسلامی بویژه با رویکرد اسلامگرایی انفرادی شکل گرفت. تا اواسط دهه 40 رویکرد مسلط انجمن ها حفظ اسلام حداقلی فردگرا و هر از گاهی شرکت در بعضی مسائل سیاسی بود. ترسیم همین افق کوتاه از اسلامیت، سبب نفوذ و ایجاد بارقه هایی از نگاه لیبرال مسلک در انجمن شد که بعدها در برخی جریانات و احزاب همچون نهضت آزادی بروز یافت. بازرگان شاخص ترین چهره گروه مرجع دانشجویان این دوره بود.
از سال 42 با آغاز نهضت روحانیت و بویژه پس از سیطره یافتن گفتمان امام و نقش آفرینی جدی چهره هایی نظیر شهید مطهری، دکتر شریعتی، شهید مفتح، شهید بهشتی و آیت الله خامنه ای، فضای غالب تحرکات و فعالیتهای دانشجویی به سمت تفکر اسلام انقلابی سوق پیدا کرد و رفته رفته گفتمان امام خمینی به تنها محور نقش آفرینی حرکت اسلامی دانشجویان و انجمن های اسلامی تبدیل شد. در این دوره مبارزات مردمی و مدنی، مباحثات ایدئولوژیک و روشن گری با حضور در بین اقشار مختلف مردم و راه اندازی راهپیمایی ها، مهم ترین مدل نقش آفرینی دانشجویان بود.
تاسیس و گسترش انجمنهای اسلامی خارج از کشور توسط دانشجویان مقیم و هدایت و پیگیری افرادی چون شهید بهشتی، ضریب تاثیر جریان دانشجویی در سیر نهضت را به شدت افزایش داد. آزادی عمل نسبی دانشجویان مقیم اروپا و امریکا سبب شد تا آنها، علاوه بر برقراری پیوند نخبگان داخل و خارج با افکار و شخصیت امام خمینی، پیام انقلاب را به مثابه تریبون نهضت به فضای بین المللی مخابره کنند.
با پیروزی انقلاب، به پیشنهاد امام انجمن های اسلامی در مجموعه ای تحت عنوان «دفتر تحکیم وحدت» مجتمع شدند. استکبار ستیزی، عدالت خواهی، صدور انقلاب، به راه اندازی نهادهای انقلابی، جهاد سازندگی و رسیدگی به محرومین، مباحثات ایدئولوژیک و وحدت حوزه و دانشگاه از مهم ترین عناصر گفتمان غالب بود؛ تنها «امام» محور و ملاک حرکت ها به حساب می آمد.
پس از تاسیس و توسعه تشکیلاتی حزب جمهوری اسلامی توسط کسانی چون شهید بهشتی و شهید باهنر، به تدریج رقیب جدیدی برای حضور دانشجویان مسلمان به نام «واحد دانشجویی حزب جمهوری اسلامی» به وجود آمد و بعضا اصطکاک هایی بین این دو شکل رفت؛ اصطکاکات زمینه های اولین تفرق ها را پدید آورد.
انقلاب فرهنگی همه گفتمان های رقیب و التقاطی نظیر انجمن های دانشجویان مسلمان وابسته به سازمان مجاهدین خلق را از صحنه فعالیتهای دانشجویی حذف کرد؛ پروژه ای که با خروج منافقین از نظام و انقلاب و اعلام جنگ رسمی در 30 خرداد 60 چهره جدیدی یافت. انجمن های اسلامی یکه تاز دانشگاه ها شدند؛ برای کاهش اصطکاک ها با حزب جمهوری، بچه های انجمن شرط عدم عضویت اعضا در احزاب را از اساسنامه حذف کردند.
شروع اختلافات درون نظام و حزب جمهوری و سازمان مجاهدین انقلاب، و تفکیک دو جناح چپ و راست بر محور عناصری نظیر حد و مرز ولایت فقیه و میزان پررنگی عدالت خواهی و استکبار ستیزی در گفتمان دانشجویان، انجمن ها را به سمت نزدیکی به جناح چپ، که خود را خط امام خوانده و در زمینه استکبارستیزی رادیکال تر عمل می کرد و عدالتخواهی در گفتمان آن پررنگ تر بود، کشاند. جریان نزدیک به جناح راست و شاخه دانشجویی حزب از تحکیم خارج شدند و یا حذف گردیدند. تحکیم به شدت از دولت مهندس موسوی دفاع می کرد. دوران دولتی کردن همه چیز حتی جنبش دانشجویی شروع شد. رفته رفته تحکیم به سکوی پرتاب به حاکمیت و رشد سیاسی بدل می شد. تحکیم در انتخابات ها لیست داد و مانند احزاب سیاسی با گروه ها ائتلاف کرد. در همین فضا، به تدریج شاخه های دانشجویی احزاب و گروه ها نظیر موتلفه فعال شدند.
آغاز دولت سازندگی، با بسته شدن فضای نقد، یکجانبه گرایی، سیاست زدایی از دانشگاه (که همان موقع با اعتراض شدید مقام معظم رهبری با جمله معروف «خدا لعنت کند کسانی را که نمی خواهند داشنگاه ها سیاسی باشد» رو به رو شد) و از سویی جبهه گیری جریان چپ علیه دولت همراه شد. دولت هاشمی نیز با استفاده از این فرصت به گروه های مخالف تحکیم در دانشگاه ها پرو بال داد. کار بر تحکیمی ها سخت شد و گروه هایی از دانشجویان که بیش تر متمایل به جناح راست بودند، تنش هایی در کنش با تحکیم پیدا کردند.
برخوردهای بسته دولت سازندگی با تشکل ها و علی الخصوص تحکیم، حذف جریان چپ از دولت، مجلس و قوه قضاییه و تصمیم آن جریان به خانه نشینی بعد از انتخابات مجلس چهارم و نیز برخی برخوردهای امنیتی، زمینه ساز رکود تحکیم شد. از سویی در مجموعه تحکیم چارچوبه فکری منسجمی وجود نداشت؛ تغییر مواضع و روابط سیاسی فردی برخی انقلابیون (مثلا در پذیرش رهبری فردی که در دهه قبلا عضوی از جناح غیر خودی بوده)، تحصیل و بلکه تاثیر پذیری منفعلانه تحکیمی های دهه 60 از گزاره های مدرن و پست مدرن علوم انسانی غربی و بازگشت آنها در قامت پدربزرگ، لیدر و تئوریسین، تحکیم را به دامن جریان های لیبرال و حتی نهضت آزادی برد. تبدیل شدن به تریبون تجدیدنظرطلبان، آغاز روند استحاله فکری و اخلاقی تحکیم بود. روندی که همه جریان های معارض چه مدافعین انقلاب اسلامی و چه مخالفین چپی را به اتحاد علیه ساختارشکنی سیاسی و معرفتی فراخواند. گرچه جایگاه تحکیم و پشتوانه های آن با انتخابات دوم خرداد 76 و مجلس ششم احیا شد، اما این روند به ویژه در پیوند با جناح چپ و جریانات روشنفکری درون آن ادامه یافت.
از ابتدای تشکیل تحکیم، تعدادی از انجمنها گفتمان حاکم بر تحکیم را برنتافتند و یا بعدها به واسطه منازعات درونی جدا شدند؛ امری که با انحراف فکری و اخلاقی و عملی تحکیم روند جدی تری یافته بود. در سال 77 و با محوریت انجمن هایی نظیر شهید چمران اهواز، تربیت معلم، شاهد، سمنان و برخی هسته های دیگر انجمنی، اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل تاسیس شد. مخالفت های جریان دوم خرداد و واکنش های تند تحکیمی ها از موانع پیش روی اتحادیه تازه تاسیس بود؛ تحکیم از همان ابتدا -و بعدها انجمنهای تهران و علامه تا همین امروز- هیچ گاه انجمنهای مستقل را به رسمیت نشناختند و آنها را نفوذی هایی معرفی کردند که قصد استحاله و فروپاشی هویتی انجمن اسلامی را دارند. در مقابل انجمنهای مستقل هم خود را «انجمنی های واقعی» قلمداد کردند که رسالت افشای انحرافات و خیانتهای گروه هایی در دل تحکیم و انجمن اسلامی را برعهده دارند، و همین افشاگری را عامل واکنش تند تحکیم و انجمن اسلامی اعلام کردند. بعدها جریانات اقماری مثل مرکز مطالعات استراتژیک جنبش دانشجویی مسلمان و اتحادیه دانشگاهیان جهان اسلام از دل آن جوشید و در ادامه، این جریان در نقش منتقد سیاسی دوم خردادی ها و تحکیم ادامه حیات داد.
منازعات درونی دفتر تحکیم وحدت بر سر خروج از حاکمیت یا حضور در آن که از انتخابات دوم ریاست جمهوری آغاز شد، با دعوا بر سر پایبندی به اساسنامه شدت یافت؛ دخالت بعضی گروه های موسوم به اصلاح طلب نیز سبب عمیق تر شدن شکاف شد. در این بین و بعد از کشمکش ها و یارکشی های متعدد و تذبذب بعضی انجمن ها مثل انجمن تهران، تحکیم مدت ها بدون شورای جدید ماند تا با برگزاری نشست دانشگاه شیراز، بالاخره اکثریتی از انجمن ها که به حضور در چارچوب نظام معتقد بودند، شورای مرکزی را انتخاب کردند. پس از آن انجمن های مخالف با تشکیل نشستی دیگر در دانشگاه علامه شورای مرکزی دیگری انتخاب کردند؛ حاصل این اختلاف، تشتت و تفکیک تحکیم به دو گروه بود که به طیف شیراز و طیف علامه معروف شدند. طیف شیراز بعدها تداوم حیات داد و طیف علامه با تحریم انتخابات و طرح رفراندوم به سمت خروج از حاکمیت سوق پیدا کرد.
از آن پس بود که دوران اضمحلال هویتی تحکیم به عنوان یک مجموعه واحد شروع شد؛ از یک سو طیف علامه با حرکتهای ساختارشکنانه و عدم پایبندی به اساسنامه، به بستری برای اتحاد تمام گروهکهای ضد انقلاب، از لیبرالها تا کمونیستها و از ناسیونالیستهای باستان گرا تا پان کردها و پان ترکهای جدایی طلب تبدیل شد؛ اقداماتی همچون حمله به گزاره های صریح دینی از طریق نشر مطالب توهین آمیز در شبنامه ها، برگزاری تجمعات با شعار تغییر ساختار سیاسی کشور، همکاری بی پروا با سرویسهای اطلاعاتی امریکا و حتی حضور علنی در ملاقاتهای رسمی و غیررسمی با سیاسیون امریکایی و رابطین آنها، ایجاد آشوب و منازعات فیزیکی با جریانات اسلامی دانشجویی (مثلا در جریان تدفین شهدا در دانشگاه شریف و امیرکبیر) و ایستادن در کنار اشغالگران در جریان جنگ غزه، طیف علامه را خیلی زود به انحلال کشاند و اصطلاحا «غیرقانونی» کرد.
از سوی دیگر طیف شیراز با تاکید بر پایبندی به قانون اساسی و اصل، موضوع و مصداق ولایت فقیه، بخش عمده ای از انرژی خود را به نفی اقدامات ساختارشکنانه طیف علامه و اثبات هویت معتدل و چارچوب مند خود معطوف کرد.
در این میان برخی انجمنها همچون انجمن تهران هم عملا روکردی مستقل برای خود برگزیدند؛ رویکردی که از طرفی خود را داخل نظام تعریف کرده قانون اساسی را به رسمیت میشناسد و از طرف دیگر هیچ گاه زیر بار برائت از ساختارشکنان نمیرود؛ خود را خط امامی معرفی میکند اما هرگز مواضع تحکیم شیراز را در حمایت از توفیقات واضح نظام به رسمیت نمیشناسد؛ از یک سو در ارتباط با رسانه ها و نهادهایی مثل دانشگاه و نهاد رهبری در دانشگاه شدیداً بر اعتقاد به ولایت فقیه و وفاداری به آرمان های امام و جمهوری اسلامی تاکید میورزد و از سوی دیگر از حضور عناصر صریحاً سکولار یا ضداسلام و پان ایرانیست (در بعد نظری) یا بی مبالات به مظاهر شریعت (در بعد عملی) در این تشکل جلوگیری نمی کند و به نظر می رسد از این بابت نگران هم نیست.
از اواخر دولت خاتمی که رفتار رادیکال طیف علامه عملا این گروه را به عنوان انجمنی ها معروف کرد، و پس از انحلال این طیف که با انتخاب احمدی نژاد و تحول اساسی در جهتگیری سیاسی دولت و مجلس همراه شد، انجمنهای اسلامی (به جز طیف شیراز) که به شدت متاثر از قدرت سیاسی حاکم بودند، به انزوای نسبی کشیده شدند. نشستهای محفلی با دولتمردان سابق و مرور خاطرات دوران خاتمی، عمده فعالیت انجمن را شامل میشد.
نزدیک شدن به زمان انتخابات ریاست جمهوری دهم و زمزمه حضور خاتمی انجمن را به تحرک واداشت؛ دعوت از خاتمی برای حضور در انتخابات، استقبال از موسوی پس از اعلام حضور و تجلیل از کروبی در کنار موسوی، بار دیگر استقلال سیاسی انجمن را زیر سوال برد. عدم پذیرش نتیجه انتخابات و دامن زدن بر توهم تقلب، حمایت از تجمعات غیرقانونی که به آشوب کشیده میشد و حضور افراد شاخص انجمن در این تجمعات، شائبه پیوستن انجمن تهران به طیف ساختارشکن را تقویت کرد. این مسئله از یک سو و افول عقلانیت نظری در مواضع و فعالیتها از سوی دیگر سبب شد تا انجمن، اگر چه در یک دوره 4ماهه و با استفاده از التهابات بوجود آمده توانست خود را در جایگاه رهبری طیف معترض دانشجویی تلقی کند، اما به تدریج پیوند دانشجویانه خود را با بدنه دانشگاه کمرنگ ببیند.
در یک سال اخیر و پس از گذر از چالشهای پس از انتخابات، انجمن که به خوبی به تزلزل وجهه دانشجویی و نیز انقلابی خود پی برد، با تمسک به اقدامات سازنده و مثبتی همچون برگزاری اردوی خدمت رسانی، سعی در ترمیم و یا ایجاد وجهه اصطلاحا «غیر سیاسی» خود دارد. همچنین اخیرا انجمن تهران در چند نوبت (لااقل در نظر) از تمایل خود به حضور در محافل مباحثه و مناظره و گفتگوی آزاداندیشانه خبر داده؛ رویکردی که میتواند جایگاه تازه و مثبتی را برای انجمن اسلامی دانشجویان رقم بزند و این تشکل قدیمی را از اتهام وابستگی به جریانات و یا لااقل منازعات سیاسی تبرئه کند. اما آیا این رفتار جدید، ارتباطی با انتخابات اخیر مجلس دارد؟
احسان ابراهیمی
دانشجویان دانشگاههای تهران، روز سهشنبه هشتم آذرماه، تجمعی اعتراضی مقابل سفارت انگلستان برگزار کردند. دانشجویان پس از درگیریهای مختصری با پلیس توانستند وارد سفارت انگلستان شوند؛ نیروهای پلیس با اولتیماتوم دادن به دانشجویان برای ترک کردن محل و سپس درگیر شدن با آنها موفق شدند کنترل اوضاع را در دست بگیرند. این تجمع در پی تصویب طرح کاهش روابط جمهوری اسلامی ایران با انگلیس و همزمان با سالگرد شهادت دکتر مجید شهریاری دانشمند هستهای کشورمان برگزار شد. همزمان عده دیگری از دانشجویان تهرانی با ورود به باغ قلهک، برای ساعاتی کنترل این محل را در اختیار خود گرفتند که به طور مشابه با واکنش شدید پلیس، مورد ضرب و شتم قرار گرفته و تعدادی هم بازداشت شدند.
اتفاقات سه شنبه زمینه ها، حاشیه ها و بازتابهای فراوانی داشت که همگی شایان بررسی و تحلیلند؛ همچنین باید زمان بگذرد تا تاثیرات واقعی و نه خیالی و موهوم این اتفاقات روشن گردد. لکن بررسی اجمالی آنچه تا کنون رخ داده و دقت در اصل این رویداد، نکاتی را پیش رو قرار میدهد که در حد این نوشته با آنها اشاره میکنم:
1- از «خودسرانه» دانستن این اقدام توسط رسانه هایی که 8 آذر را 13 آبان ندانستند تا طبیعی دانستن آن توسط دکتر جیمز بی ترینگ مسئول مؤسسه صلح انگلیس که «خشم دانشجویان را نتیجه رفتار پیشین دولت انگلیس دانست»، همه در یک موضوع وحدت نظر داشتند و آن تغییر رویکرد مسالمت آمیز در برخورد با روباه پیر است. اینکه این تغییر از مجاری قانونی همچون مجلس صورت گیرد و تنزل از سفیر به کاردار یا با بالا رفتن از دیوار سفارت و شکستن شیشه و قفل چندان محلی از اعراب ندارد. واقعیت این است که مردم ما، منهای اختلاف در نحوه اجرا، همه یک حرف دارند و آن اینکه عمر سیاسی استعمار انگلیس در ایران به سر آمده است. بنابراین آنهایی که این اقدام را حربه ای برای مظلوم نمایی انگلیس میدانند، نگرانی بیهوده ای دارند: «در اصل کشتن روباه اتفاق نظر وجود دارد؛ اختلاف در چگونگی کشتن روباه است».
2- همزمانی این اتفاق با ایام سوگواری شهادت سالار شهیدان و نصب پرچم مزین به نام ابا عبدالله الحسین(ع) بر سر در سفارتخانه، الگوگیری جوانان ایرانی از خط سرخ حسینی را به تمام جهان مخابره کرد. از دیگر سو، چنین اقدام انقلابی با این برد رسانه ای، آن هم درست در اوج بیداری دنیای اسلام، بی تردید میتواند در میان ملتها و بویژه آنها که طعم تلخ استعمار را چشیده اند و یا آنها که اکنون به طریقی در مسیر مبارزه اند، موج آفرین، جریان ساز و به شدت الهام بخش باشد. اعلام همبستگی جوانان مصری، مسلمانان اندونزی و دانشجویان امریکای لاتین در فاصله ای اندک از انتشار خبر تسخیر، موید همین مدعاست.
3- صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در انعکاس اخبار این واقعه به مردم مردود شد. در یکی از مهم ترین بخش های خبری، نجف زاده در حالی که کنار مأموران امنیتی ایستاده، به گونه ای گزارش میدهد که تسخیر سفارت پایان یافته برداشت شود؛ در حالی که هنوز این اتفاق تمام نشده بود. همچنین اتفاقات قلهک هم تقریبا جایی در میان سرخط خبرهای سیما نیافت. رویکرد منفعلانه صدا و سیما در انعکاس این خبر به مردم، یک بار دیگر فاصله میان نظر و نگرش دانشجویان و مردم را با آنچه روی آنتن سیما میرود نشان داد.
4- سی سال است که دشمن از طریق تمامی امکانات فرهنگی و رسانه ای تلاش میکند تا حساسیت انقلابی جوانان و بویژه دانشجویان را تمام شده معرفی کند. تسخیر لانه جاسوسی روباه پیر، سند میزان موفقیت دشمن در این عرصه است و بار دیگر ریشه های نظری شعار «مرگ بر انگلیس» را در نسل جدید انقلاب که حافظه تاریخی کمتری دارد احیا کرد.
5- بار دیگر افتخار مبارزه تا پای جان و نپذیرفتن ذلت به نام دانشجویان و جوانان حزب اللهی رقم خورد و در شرایطی که انتظار میرفت برخی مسئولان و نمایندگان مجلس با پیوستن به جمع جوانان موید این حرکت باشند، بسیاری سکوت وحدت بخش پیشه کردند و به عرف دیپلماتیک اندیشیدند! از برخی مجموعه های دانشجویی که هنوز مشغول شمارش آرای انتخابات ریاست جمهوری هستند هم که بالکل انتظاری نیست.
این در حالی است که از بازتابهای مختلفی که این اقدام داشته است میتوان فهمید که انگلیس به شدت در تلاش است تا زمین بازی را به نفع خویش تغییر داده و با مظلوم نمایی و همراهی سفارتخانه ها و سران سایر کشورها، دانشجویان و ملت ایران را از موضع تهاجمی به دفاع بکشاند؛ لذا ضروری است که همه افراد و مسولان، ضمن حمایت همه جانبه از اقدام دانشجویان، بر مواضع انقلابی و تهاجمی خود تأکید کنند. لازم به ذکر است که حاصل کوچکترین «وادادگی» چه بسا به نتیجه رسیدن سیاستهای روباه پیر خواهد بود که احتمالا «خیانت» است.
6- بر اساس بررسی اجمالی نگارنده، این حرکت مدتها قبل از آنکه حتی مجلس شورای اسلامی به فکر طرح کاهش روابط با انگلیس بیفتد، توسط دانشجویان در حال پیگیری بوده است. « تصمیم این برنامه 26 آبان گرفته شده بود... مقابل سفارت انگلستان بنای ما بر این بود که قفل و زنجیر به در سفارت بزنیم و با این کار نمادین اعلام کنیم که خواستار تعطیل شدن سفارت هستیم که البته تعدادی از دانشجویان این کار را انجام دادند. در نهایت برای رسیدن به در سفارت بین دانشجویان و نیروی انتظامی درگیری صورت گرفت و منجر به آن شد که عدهای از جمعیت حاضر وارد سفارت شوند... هدف ما از این برنامه تحقیر انگلستان بود، ما میخواستیم به آنها نشان دهیم که تحریم بانک مرکزی به منزله اعلان جنگ است و دانشجویان ایرانی حاضرند هزینههای بیشتر از این برای حفظ آرمانهای خود بپردازند.»
واقعیت آن است که مسئله اصلی در حرکتهای دانشجویی، ابتنای آن بر تحلیل و تصمیم خود دانشجویان و در واقع «جوششی» بودن آنهاست؛ و الا بحث از درست یا نادرست بودن چنین اقداماتی آن هم تنها بر اساس پیامدهای آن، گرچه برای کشف اشتباهات و کسب تجربه مفید و بلکه ضروری است، اما تاثیری در ارزشگذاری آن نخواهد داشت. تسخیر سفارت و اقدامات دانشجویان در 8 آذر، بویژه وقتی با برخورد شدید نیروی قهری و واکنشهای مذبوحانه غرب روبرو شد، به اتفاق مبارک سال 58 گره خورد و به تعبیر یک دوست، چنین رویکردی است که دست انقلاب امام روح الله را در تمام عرف های دیپلماتیک و غیر دیپلماتیک برای همیشه تاریخ بالا میبرد.
زهرا هاشمی، نگین علیسلطانی، فاطمه عباسی
در ساختمان نهضت مقدس حسینی سه عنصر اساسی دخالت داشته و این حادثه بزرگ را شکل داده است : امتناع از بیعت با یزید، دعوت کوفیان، امر به معروف و نهی از منکر
هریک از این عوامل خود به خود برای امام (ع) وظیفه ی به خصوصی را ایجاب میکرده است.
یک. امتناع از بیعت با یزید. بلافاصله بعد از درگذشت معاویه، یزید فرمان میدهد که از حسین بن علی(ع) الزاماً بیعت گرفته شود . کارگزاران یزید فوق العاده اصرار به گرفتن بیعت دارند و به هیچ قیمتی از این تقاضا صرف نظر نمیکنند و امام شدیداً امتناع دارد و به هیچ قیمتی حاضر نیست به این بیعت تن بدهد . از همین جا تضاد و مبارزه شدید شروع میشود .
حکومت معاویه یک حکومت جابر و مسلط است و درطی بیست سال حکومت، خشونت را به اوج رسانده و لعن علی(ع) را به صورت یک فرهنگ عبادی درآورده است.در چنین شرایط دشواری ، جانشین وی، خلیفه مسلمین شده است. او از پدرش جوان تر ،مغرورتر و سفاکتر است هم چنین بهره ای از بینش سیاسی ندارد.
در این حال امام به تنهایی در مقابل تقاضای نامشروع یکقدرت بسیار جبار ایستاده است؛ بدون اینکه نامی از اعوان وانصار باشد . از این نظر که امام حاضر نیست رای و عقیده خود را بفروشد و تظاهر کند؛ این عامل، ارزش بالاتر وبیشتری نسبت به عامل دعوت مردم کوفه، به نهضت حسین(ع) میدهد.
دو. پذیرش دعوت کوفیان. پس از آنکه امام به واسطه ی درخواست بیعت در چنین شرایطی قرار میگیرد که از طرف یزید اصرار و از طرف ایشان انکار است، به مکه مهاجرت میکند. پس از چند ده روز اقامت در مکه خبر چگونگی قضیه به مردم کوفه میرسد . در این هنگام مردم کوفه به خود آمده، امام را دعوت میکنند. برعکس آنچه ما غالباً میشنویم: دعوت مردم کوفه علت نهضت امام نیست، نهضت امام علت دعوت مردم کوفه است. چنان نبوده که بعد ازدعوت مردم کوفه امام قیام کرده باشد ، بلکه بعد از اینکه امام حرکت کرد ومخالفت خود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند، چون زمینه ی نسبتاً آمادهای در آنجا وجود داشت ، مردم کوفه گرد هم آمدند و امام رادعوت کردند .
این دو عامل از نظر ارزش در یک درجه نیستند. ارزشی که عامل دعوت اهل کوفه به قیام میدهد، بسیار ساده و عادی است (البته ساده و عادی در سطح عملامام حسین(ع) نه در سطح کارهای ما).برای این که به موجب اینعامل منطقهای که از نیرویی بهرهمند است آمادگی خود رااعلام میکند . ولی عامل تقاضای بیعت و امتناع امام، که از همان روزهای اول ظاهر شد، ارزش بیشتری نسبت به مسئله دعوت ، به نهضت حسینی میدهد . زیرا روزهای اول است ، هنوز مردمی اعلام دعوت و یاری ونصرت و وفاداری نکردهاند.
3-امربه معروف ونهی از منکر. این عامل را خود امام مکرر و با صراحت کامل و بدون آنکه ذکری از مسئله دعوت اهلکوفه و بیعت به میان آورد، به عنوان یک اصل مستقل و یک عامل اساسی ذکرنمودهاست. نه دعوت، امامرا در برابر آنها قرار میدهد و نه تقاضای بیعت، بلکه این خود امام است که در برابرآنها قرارمیگیرد، و در واقع حلال شدن حرام ها و حرام شدن حلال ها و مشاهده وضع نابسامان و فاسد اجتماع، امام را در برابر آنها قرارمیدهد و وادار به قیام میکند.
این عامل، بسیار بیشتر از دو عامل دیگر به نهضت حسینی ارزش می بخشد. به موجب همین عامل است که این نهضت شایستگی پیدا کرده است که برای همیشه زنده بماند. این عامل نه متکی به دعوت است و نه متکی به تقاضای بیعت.
به موجب عامل اول ازامام بیعت میخواهند ومیفرماید با شما بیعت نمیکنم. یعنی اگر تنها این
عامل، دلیل قیام میبود، چنانچه حکومت وقت از حسین (ع) بیعت نمیخواست، او با آن ها کاری نداشت و آسوده و راحت سر جای خود نشسته بود؛ حادثه و غائلهای هم به وجود نمیآمد.
به موجب عامل دوم، چون مردم کوفه دعوت کردند و زمینه پیروزی پنجاه درصدیآماده شده بود، امام حرکت میکرد. یعنی اگر تنها اینعامل در شکل دادن نهضت حسینی موثر بود، چنانچه مردم کوفه دعوت نمیکردند ، حسین(ع) از جای خود تکان نمیخورد.
اما به موجب عامل سوم حسین(ع) یک مرد معترض و منتقد و انقلابی و قیام کننده و مثبت است. دیگر انگیزه ی دیگری لازم نیست. همه جا را فساد گرفته است. حسین (ع) طبق دستور جدش به قیام بر می خیزد؛ چنانچه پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «هر کس چنین اوضاع و احوالی(فراگیر شدن فساد در جامعه) را ببیند و در صدد دگرگونی آن نباشد، در مقام اعتراض بر نیاید، شایستهاست که خدا چنین کسی را به آنجا ببرد کهظالمان، جابران، ستمکاران و تغییر دهندگان دین خدا می روند و سرنوشت مشترک با آنها بیابد.» (1)
این موضوع در قرآن نیز زیاد تکرار شده است و قران بارها شقاوت ملل گذشته را به نداشتن امر به معروف و نهی از منکر مستند میکند. «ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون»(2) باید در میان شما کار جمعیتی امر به معروف و نهی از منکرباشد . در واقع اسلام نه تنها فرد را در برابر خود و در مقابلخداوند مسئول و متعهد میداند، بلکه فرد را در برابر اجتماع هم مسئول و متعهد میداند.
امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقاء اسلام است و حسین (ع) در این راه کشته شد. حرکت حسین بن علی(ع) نه تنها جامعه ی آن روز راتکان داد بلکه موجش سال ها بعد به شکل های مختلفی اثر بخشید و بعد از هزار سال نیز الهام دهنده ی نهضت ها خواهد بود.
پاورقی:
1.تاریخ طبریج 4 ص . 304
2. سوره آل عمران ، آیه . 104