نویسنده: رضا پیامی
نبض- 18 فروردین 1393
از غدیر که سرازیر می شویم به سمت صفر و روزهای واپسین آن، از خاور مرزهای مسلمین در اندونزی و چین و مالزی تا باختر آن در شمال آفریقا، کم کم از نو شکوفه سؤال می شکفد که آخر نشانتان به کجاست؟ حالی که شما خودِ نشان هستید. نشانی از هدایت و حجتی بر حجت زمان ما(عج). اگر نبود ذوب وجودتان در پای ولایت، اگر نبود حسین(ع) فرزند شما، چه بر سر ما و سبیل هدایت می آمد؟
ظالمان عالم، هر چه می شد، از شقاوت و جنایت بر سر خاندانتان آوردند و شما با شجاعت و ایستادگی تکلیف را برای تمام تاریخ روشن کردید. نه یکبار، که بارها این راه را تا به آخر رفتید. یکی با سر بریده، دیگری بدون دست و امام مظلوممان در غربت نخلستانها. یکی چون شمع در کربلا آب شد، یکی در شام و یکی...آه! هنوز نمی دانیم دقیقاً به کجا آرمیده اید.
و در این قرن ها روضه شما، شیعه مظلوم را نشان بود؛ تا چراغی باشد در ظلمت تاریخ. شما زهرای روشنی هستید برای حق طلبان و نشانی بی بدیل تا ره گم نکنیم. تا خصم نابکار ما را نترساند. که «اگر داغ دل بود ما دیده ایم»[1]. آخر، از کربلا که فجیع تر نمی شود آفرید! نشان شما نزد «برونسی» هاست. و هشت سال پایمردی ملتی که شما و فرزندانتان، تکلیفشان را روشن کرده بودید. این جوشش خون حسین(ع) و ندای غریبانه شما از مأذنه «هیأت» است که ایرانمان را از شر صدام ها و شیاطین بزرگ و کوچک حفظ می کند. در این قرن ها و در کنج غربت و جور طواغیت ما «هیأت» را حفظ نکردیم، این «هیأت» بود که ما را حفظ کرد.
ای مادر حسین (ع)! به حق گریه کنان و سینهزنان عزای پسرتان؛ به حق دستانی که اباالفضلی بالا میآید و حیدری بر سینه سوخته میخورد تا فقط بگویند: «یا لیتنی کنت معک»؛ به حق روضههای محقر و عظیمی که نوجوانان در تکیههای سرد زمستانی و گرم حسینی گرفتند؛ همانها که بیشتر دوستشان دارید... به حق علمکشهای لوتی مسلکمان؛ به حق آنها که در داغ فرزندان و عزیزان خود شکسته اما سنگین جلوی در میایستند که «مرد گریه نمیکند»؛ ولی در ظهر عاشورا با موی سپید و سبیل کلفت به سان مادرانِ جوانمرده، بلند بلند گریه میکنند تا نشان دهند اتفاقاً «مرد»ها برای عزای پسر شما گریه می کنند و «نامرد»ها آن را شور بدون شعور می خوانند؛ به حق آنها که اگر در مجلس پسرتان اشکشان نیاید، تباکی میکنند؛ به حق مداحها و روضهخوانان؛ به حق صدای گرفته و گلودردشان؛ به حق پسرکان هیأتی که در سوز زمستان حقیقت و گرمای تابستانی بازار دنیا، یا علی میگویند و جلوی دسته کتل بلند میکنند؛ به حق پسرهای فشنی که سالی به دوازده ماه دست به سیاه و سفید نمیزنند ولی برای برپایی پرچم عزای خاندان شما، ظرف میشویند و کفش جفت میکنند؛ به حق سفرههای اباالفضل(ع)؛
ای مادر سادات و صاحب مجالس روضه! به حق روضهها و هیأتهای خانگی ایام فاطمیه، همانها که جماعت از درشان فوران میکند و اگر زرنگ باشی فقط میتوانی دوزانو بنشینی؛ به حق مستمعینی که برای حفظ وحدت مسلمین به مولایشان علی(ع) اقتدا کرده و سعی می کنند دریای غم غربت شما را در دل بگنجانند و از سر مگوی شما، تنها ببارند؛
به حق همه بچه هیأتیها... مخصوصاً آنها که بلند بلند گریه میکنند؛ به حق میاندارهای غیرتی که نمیگذارند شل سینه بزنی؛ به حق نعرههایی که حرارت داغ شما آنها را از عمق جان شعلهور کرده؛ و به حق آنها که موقع روضه، مثل شمع میشوند... میسوزند و ذره ذره و بی صدا در غم انسانیت، آب میشوند و فقط موقع رفتن از چشمان سرخ و درخشانشان میفهمی چه کشیدهاند؛ به حق کیسه گردان هایی که قرن هاست نشان عزای شما را با پول مردم، سرپا نگه می دارند؛
و به برائت از آنها که گاه و بیگاه و به بهانهی واهی، به هیأت و پرچم عزای خاندان شما حمله می کنند تا به خیال خامشان مردم را از پای پرچم هدایت شما پراکنده کنند؛ چرا که این پرچم یک تنه جلوی ظلم و فسادشان ایستاده است؛ و به برائت از فتنهگران عاشورا که با آل زیاد و آل مروان هلهله کردند؛
یا مولاتی، یا زهرا! به حق همه اینها ما را هم «بچه هیأتی» کنید.
آمین یا رب العالمین.
پاورقی:
1-مرحوم قیصر امین پور