بحثی در نگاه شهید آوینی به غرب
نویسنده: علیرضا عزیزگل
سید مرتضی آوینی، بعد از تحول روحی خود پس از انقلاب، به تبعیت از امام خمینی، به بحث های انتقادی راجع به جامعه ی خود پرداخت. چون برخورد این انقلاب و تفکرات اسلامی اش را با جوامع و فرهنگ های مهاجم برای نفوذ فرهنگی حس می کرد.
بنا بر تجربه های شخصی در دوران تحصیل خود در رشته ی معماری، تفاوت روحی و فکری شرق (اسلام به عنوان زنده ترین آنها) و غرب (انسان گرایی فعلی به عنوان خطرناک ترین آنها) را درک کرده بود.
«غرب مظهر اسم ظاهر است و شرق مظهر اسم باطن و تعهد تاریخی ما در این میانه ، جمع بین ظاهر و باطن است .» [1]
نگاه اسلامی به خصوص در حوزه های روش شناسی و فلسفی-عرفانی را می پسندید و این توقع را نیز از روشنفکر داشت.
«بالاخره، اگر چه رهبری تاریخی این خطه با رهبران دینی است، اما ضرورتاً با اشاعه ی تمدن غرب و ارزشهای ملازم با آن در سراسر جهان، در حد واسط بین تفکر اصولیِ دینی و تفکر متدیک رسمی، گروهی از انسانها واقع خواهند شد که نامشان را هر چه بگذاریم، روشنفکر یا غیر روشنفکر، وظیفةتاریخی آنها دفاع از شریعت و انحلال تفکر متدیک غربی در آن است. روشنفکران این مرز و بوم، اگر صداقت داشته باشند و شجاعتی که با آن به غرب و شرق و عجب و کبر ملازم با روشنفکری پشت کنند، آنگاه همچون مرحوم جلال آل احمد و شهید دکتر شریعتی و بسیاری از اقرانشان که هنوز در قید حیات هستند ، خواهند توانست هویت تاریخی خویش را بازیابند و از عهدة انجام وظیفهای که در خور آنهاست برآیند.» [2]
و در بعضی از اوقات نیز با تلخی به تمسخر و توهین آنها (روشنفکر نماها) جواب می داد.
«تو را به خدا، اگر کسی حوصله دارد، داستان نگهداری جزیرة مجنون را برای این آقای آسانپرست تعریف کند تا بفهمد که چگونه میشود تا آنجا در برابر فرمان ولیّ امر عادل و صالح تسلیم بود که روزهای متمادی در محیط کوچکی که از آسمانش باران خمپارههای شصت و هشتاد و صد و بیست، و انواع توپهای روسی و فرانسوی... و بمبهای ناپالم میبارد، ماند و تسلیم دشمن نشد؛ و این همه را فقط برای رضای خدا انجام داد، نه آزادی و دموکراسی.» [3]
در جای دیگر به روند و روش علمی در زندگی اجتماعی ایراد می گیرد:
«اتکای بر علم نیز اگر به معنای ترک ولایت فقها و تسلیم در برابر مدیریت علمی یعنی ولایت ساینتیست ها و تکنوکرات ها باشد ، پیشنهاد ریاکارانه ای است در جهت نفی معتقداتی که انقلاب اسلامی و ولایت فقیه در خاک آن ریشه دوانده اند. اگر نه، ولایت فقیه یا حکومت دینی، بالذات، تعارض با علوم جدید را به مثابه یک ایدئولوژی اعتبار کنیم و بخواهیم که باید و نباید ها، یعنی احکام عملی حیات خویش را از آن اخذ کنیم. ما باید و نباید ها، یعنی احکام علمی زندگی خویش را از شریعت میگیریم و فقه است که واسطة حقیقتِ تشریع و حیطة عمل حیات ماست.» [4]
و در آخر نیز امیدی به ما در گذر از آخرین دوران رنج (نام مقاله ای از آوینی) می دهد:
«ما آمده ایم تا تاریخ را دیگر باره بنویسسم. تواریخ رسمی، تاریخ پادشاهان و ستمگران است. ما آمده ایم تا تاریخ مقاومت مظلومان را بنویسیم، تاریخ استقامت را ، تاریخ نهضت خونین انبیا را ، از آغاز تا امروز.»
[1] فردایی دیگر .آخرین دوران رنج. یادداشتی بر کتب عبور از خط.
[2] حلزون های خانه به دوش. روشنفکران ومعاصر بودن ص17.
[3] در حا شیه ی مقاله ی (حکومت آسان بی آینده) حلزونهای خانه به دوش . تحلیل آسان صص118 و 119.
[4] حلزون های خانه به دوش.یک هشدار. ص72.