نویسنده: لیلا توانا
دموکراسی... واژه ای که شاید آنرا روزانه بارها از رسانه ها و از زبان حاکمان مستکبر جهان می شنویم. اما آیا قدرت های غرب به همان اندازه که این کلمه را استعمال می کنند و پیوسته نگران نبود دموکراسی و به دنبال ایجاد آن در سایر کشورها هستند، در عمل و در نهادینه کردن این واژه در جامعه خویش موفق بوده اند؟! این گفتار قصد آن دارد تا تحلیلی هرچند کوتاه و نگاهی هرچند گذرا بر نوع دموکراسی و تامین حقوق بشر در غرب داشته باشد.
پس از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1948 در سازمان ملل متحد، کشورهای اروپایی و آمریکا همواره در باب نقض حقوق بشر در سایر کشورها ابراز نگرانی کرده و نیز گاهی عملا وارد عرصه شده اند که نظیر آن را در کشورهای خاورمیانه مانند افغانستان، عراق و پاکستان مشاهده می کنیم. ورود و تجاوز به این کشورها با عنوان ایجاد آرامش و نهادینه کردن رعایت حقوق بشر و دموکراسی، و در عمل کشتار هزاران نفر از مردم بی گناه آنها. غافل از اینکه برای برپایی دموکراسی و حقوق بشر نیازی به لشکر کشی به کیلومترها دورتر نبود و در همین کشورهای غاصب و زورگو به عینه شاهد انواع نقض حقوق بشر و نادیده گرفتن دموکراسی هستیم! نمونه های اندکی از این تناقض ها را در زیر بررسی خواهیم کرد تا برایمان روشن تر شود که حقوق بشرو دموکراسی برای قدرت های غرب تبدیل شده است به دستاویز، ابزاری برای رسیدن به منافعشان خصوصا در کشورهای خاورمیانه و هم چنین تحت تاثیر قرار دادن جوامع بین المللی.
بر اساس ماده 18 اعلامیه جهانی حقوق بشر : “هر کس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره مند شود. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا و هم چنین متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان، و نیز شامل تمایلات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هرکسی می تواند از این حقوق، انفرادی یا جمعی، بطور خصوصی یا بطور عمومی، برخوردار باشد.” و هم چنین در ماده 19 اعلامیه مزبور مقرر می دارد : “هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود، بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.”
اما در کشور فرانسه که مهد دموکراسی و آزادی –اسمی- شناخته می شود، افرادی نظیر روژه گارودی، نویسنده و محقق فرانسوی، تنها به دلیل ترویج اندیشه و نوشتن کتابی تاریخی و طرح واقعیاتی مستند درباره صهیونیسم بین الملل و انکار هولوکاست مورد محاکمه قرار می گیرد و حتی انکار کشتار یهودیان در برخی کشورها نظیر فرانسه جرم تلقی می شود.
از نمونه های دیگر نقض آزادی در فرانسه می توان به قانون منع حجاب در مدارس و دانشگاه های آن اشاره کرد و این در حالی است که فرانسه با حدود شش میلیون مسلمان از جمله کشور های اروپایی است که به دلیل پیشینه های تاریخی بیشترین شمار مسلمانان را در خود جای داده است و مسلمانان حدود 10 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهند. هم چنین در این کشور اقلیت های دینی و نژادی به هیچ عنوان به رسمیت شناخته نمی شوند و نه تنها کرسی از پارلمان یا سایر نهاد های تصمیم گیری ندارند، بلکه توسط مقامات یا رسانه های عمومی تحقیر می شوند. و هیچ حزب یا گروهی از آنها حمایتی نمی کند.
در بالا به بخشی از نقض حقوق بشر در کشور فرانسه به عنوان مهد دموکراسی و حقوق بشر در اروپا پرداختم که شرح اینگونه تناقض ها در سایر کشورهای اروپایی در گنجایش این مقاله نیست...“تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل”
حال با چند سوال به بررسی چند نمونه کوچک از نقض حقوق بشر و دموکراسی توسط ایالات متحده می پردازیم:
- آیا حمله نظامی به افغانستان و عراق و شورش سربازان مسلح به خاک این کشورها و کشتن هزاران فرد غیر نظامی بی گناه، در حیطه احیای حقوق بشر قرار می گیرد؟ و یا تجاوز به مال و ناموس مردم بی دفاع این کشورها برای تامین منافع غاصبانه و قدرت طلبانه در مفاد اعلامیه حقوق بشر گنجانده شده است؟
- آیا وجود زندان های مخوف در اقصی نقاط جهان نظیر گوانتانامو و انجام وحشیانه ترین شکنجه ها در آنها، با وجود اینکه نمایندگان سازمان ملل به صراحت خواستار برچیده شدن آنها شدند، نشان از دغدغه ی حقوق بشر داشتن است؟
- و در آخر آیا حمایت از رژیم غاصب صهیونیستی و حملات بی رحمانه به مردم مظلوم فلسطین و کشتار ناجوانمردانه آنها و نیز تهدید مردم آزاده ایران به استفاده از سلاح های اتمی جز حقوق بشر و دموکراسی قلمداد می شود؟
و لا یحسبنّ الّذین کفروا انّما نملی لهم خیرٌ لانفسهم انّما نملی لهم لیزدادوا اثماً و لهم عذابٌ مهینٌ –ال عمران،178-