نویسنده: هدی متقی مهر
امروز 16 آذر است
همه ی کلاس ها به قوت خودشان برقرارند، آن قدر که برای شرکت در مراسم چمران غیبت می خوریم... و همراه چند تا از دوستان سال اول و دوم –که این اولین بار است که برای یک کار غیردرسی غیرفردی وقت می گذارند- راهی پردیس مرکزی می شویم. با احتساب این که برنامه متعلق به بسیج است نباید دیر رسیده باشیم، اما سالن چمران و متعلقات (دور تادور و کف سالن، پله های وسط، روی سن و ...) پر از جمعیت است! به هر زحمتی هست خودمان را به یک گوشه ی سالن می رسانیم تا برنامه ها را که اولی اش تریبون آزاد است، دنبال کنیم.
چنین آدم هایی داریم در دانشکده!
پس از پخش کلیپ نظر بچه های سال پایینی همراهم را می پرسم. خوشحال و راضیند. بعد از ورودشان به دانشگاه این اولین بار است که همچین جمعی به خودشان می بینند؛ حسابی ذوق کرده اند و تشکر می کنند. یکی شان که چشمانش از خوشحالی برق می زند -با جدیت تمام- می گوید "دستت درد نکنه! کلی انگیزه گرفتم... که بروم با انرژی بقیه ی درس هایم را بخوانم"!!! کلا بدانید چنین آدم هایی داریم در دانشکده...
کفش های سرگردان
بعد از این که حسین قدیانی از اتوبوسی که ما را به راهپیمایی می آورد و می خواند و نوستالژی ساندیس و نی های نظام را زنده می کند، آقای صفارهرندی برای سخنرانی به جایگاه می آید. حضور صفار در تالار چمران باز هم ذهن ها را به یک سال پیش می برد. صفار به خاطر کفشی که صاحبش جرات نشان دادن خودش را نداشت و بی هدف پرتاب شد و به سر حضار خورد عذرخواهی می کند. آقای صفارهرندی از سفر کرمانی که قولش را داده بود و چند نفری که رفته بودند می گوید و از رسوم جاهلی زمانه و ...
ما ملتِ گریه ی سیاسی هستیم*
در پایان مراسم مداحی شروع می شود. تراکت های متن هر دسته پخش می شود و جمعیت به سمت سردر دم می گیرند. روز اول محرم است و جامانده های کاروان حسینی گره بغض ها را باز می کنند.
خونِ حسین است چه ها می کند...
بین مسیر سینه زنی به سمت سردر فرصت می کنم از جمع جدا شوم و چرخی در دانشکده بزنم به دنبال ردی از یک صدای دیگر، و بعضا برای رفیقم خاطره بگویم!
آخرین نقطه ی حضور جنبش موسوم به سبز، عاشورای سال گذشته است. جنبش سبزی ها آن زمان محکوم به مرگ شدند که حرمت محرم را نگه نداشتند. که به اسم امام حسین (ع) مرگ بر اصل ولایت فقیه، گفتند. بر سر راه خود خیمههای ابا عبدالله را به آتش کشیدند، در خیابان جمالزاده چادر از سر مادر شهید کشیدند، در خیابان انقلاب به مردم عزادار و بی دفاع حمله کردند، در میدان جمهوری نمازگزاران ظهر عاشورا را سنگباران کردند، در چهارراه کالج، اموال عمومی و خصوصی را به آتش کشیدند، و در ساعات اوج عزاداری سیدالشهدا در روز عاشورا، هلهله و سوت و کف راه انداختند ... راویان و مقاتلنویسان و تاریخ نگاران باید بنویسند شرح این گروه خبیث از لشگر عمرسعد را که در ماه حرام خون به ناحق ریخت. یادم نمی رود پسر بچه ای را که سنگ این جماعت به گوشش خورده بود و خونش بند نمی آمد، پدرش و همه ی ما هم مستاصل و نگران که چه اتفاقی افتاده و چه باید بکنیم ... می گذرم و خاطرمان را مکدر نمی کنم! که نه جنبش سبز، هرکس در مقابل خون اباعبدالله –علیه السلام- خضوع نکند سرنوشت محتومش نابودی است.
جنایات محرم 1431 آنقدری بود که کاسه ی صبر انقلابی ملت را لبریز کند و حماسه ای چون نه دی آفریده شود. اما این همزمانی محرم و 16 آذر بدجور داغ عاشورای گذشته را زنده می کند و خون ها را به جوش می آورد وقتی سران، هنوز محاکمه نشده اند. که م.م بیانیه شونصد و یکمش را بنویسد و م.ک چهلمین متفکر جهان شناخته شود و الخ...
تک صدایی؟
خلاصه به جز حضور چند "قرمز"! جمعی رویت نشد... در طولِ سالهای دانشجوییِ گذشته، همیشه فقدان ـ به تعبیر حسن عباسی ـ حریف تمرینی(!) را احساس میکردیم. اما حریف باید در بندِ قاعدهی بازی باشد. موضعش شفاف باشد. حرف پشت تریبون اش با تجمع اعتراضی اش با داخل نشریه اش و حتی صفحهی شخصی اش در فیس بوک، یکی باشد.
حافظه ی ما اینقدر قد می دهد که 18 آذر گذشته را فراموش نکرده باشیم. روزی که به جز تک و توک بسیجی که عددمان به انگشتان دست نمی رسید، صدای مخالفی در تالار چمران نبود. تریبون بود. لباس شخصی و احیانا چوب پرچم! نبود. مسئولین برای پاسخگویی بودند. آزادی بیان بود. اما نفاق بود. توهین و فحاشی بود. به دکتر کمره ای که هیچ، حتی به عکس حاج همت هم رحم نکردند...
همه ی ما به عنوان دانشجو علاقه مند به شنیدن صداهای مختلف و مخالف هستیم. در صورتی که قاعده مند و از روی اصول روشن باشند و وضعیت سیاسی دانشگاه و کشور را وارد دور باطل نکنند. برای مسائل پیش رو حد یقف و فصل الخطاب قائل باشند. مرز روشنی با فریادهای دروغ و باطل داشته باشند و معنای گفتگو و احترام به عقیده را بفهمند و عمل کنند!
قلم، شمشیر و سنگرم مکتب است
تجمع پایانی و قرائت بیانیه در مقابل سردر دانشگاه بود که حقیقتا حق مطلب را ادا کرد:
ما وارثان باکری هستیم که فرمود: "اگر کسی در مقابل ولی فقیه بایستد، باید اعدام شود"
ما وارثان ابراهیم همت هستیم که فرمود: "روزی ده برچسب دشت میکنیم اما حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند"
ما وارثان مهدی رجب بیگی هستیم که فرمود: " می رویم تا خط امام بماند"
ما وارثان غلامعلی پیچک هستیم که فرمود: " بگذارید بگویند حکومت دیگری هم جز حکومت علی بود به نام حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت. ما از سرنگونی نمی هراسم بلکه از انحراف می ترسیم."
ما وارثان احمد متوسلیان هستیم که فرمود: "باید پرچم اسلام را در افق بکوبیم "
ما وارثان حسین خرازی هستیم که فرمود: "ما لشگر حسینیم و حسین وار می جنگیم"
ما وارثان محمود کاوه هستیم که فرمود: " دشمن بداند هر توطئهای را که علیه انقلاب طرحریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد ."
ما وارثان سید مرتضی آوینی هستیم که فرمود: " هر کس می خواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند"
ما فرزندان روح الله خمینی هستیم که فرمود: "ما در جنگ با آمریکا و تفاله های آمریکا به سر می بریم"
و در نهایت ما فرزندان سید علی خامنه ای هستیم که فرمود: " امام بزرگوار (ره) هیچگاه به دشمن باج نداد و همه بدانند ما نیز به هیچکس باج نخواهیم داد" ...
* امام خمینی (ره)