نویسنده: محمد بهرامی
خط امـام پیشکش
مسلمانیتان را ثابت کنید
چند روزی است که ماجرای توهین به امام هادی -علیهالسلام- نقل محافل شده است و خیلیها با توجه به عقایدشان نظری میدهند. گرچه به اعتقاد نگارنده طرح این گونهی این اتفاق و به خصوص بازنشر جسارتها برای درک فاجعه از سوی برخی -ولو با نیت خیر- غلط است، اما یادداشت «آدم میکشم، پس هستم!» در نشریهی «صبح فردا»ی دانشکدهی علوم اجتماعی بهانهای شد برای طرح مسئلهای تکراری، ولی مهم؛ توهین به امام معصوم چه قدر برای «بعضیها» دردآور است؟ و اصلاً دین چه قدر برای ایشان مهم است؟
***
نویسندهی یادداشت «آدم میکشم...» پس از آوردن موادی از قراردادی برای الغای مجازات مرگ، اعلامیهی جهانی حقوق بشر و قانون مجازات اسلامی (که آوردن این منابع در کنار هم، خود حرفهای بسیاری دارد) در نفی مجازات اعدام، آزادی دین و ممنوعیت تهدید به قتل و آسیب، دربارهی آنهایی که توهینکننده به امام معصوم -علیهالسلام- را تهدید به اعدام کردهاند، مینویسد: «خون انسانها آن قدر بیارزش شده که عدهای حاضرند آن را پای تاریخی که اکنون نیست بریزند.» و بعد در ادامه: «حال فرض کنیم اثری توهینآمیز باشد. آیا توهین و تمسخر -خصوصاً آن جا [که] به شخصیتی حقیقی و زنده نباشد- جرم است؟» و پاسخ میدهد: «...اگر شخصی آزادانه فکر کند و به این نتیجه برسد که شخص، مکتب، رژیم سیاسی و یا حتی یک تاریخ و گذشتهای قابل تمسخر و توهین است، آیا نباید به او اجازه داد که حرفش را بزند؟»
***
در خصوص توهینکننده به امام هادی -علیهالسلام- دو عنوان طرح شده است؛ یکی مرتد و دیگر سابالنبی (توهینکننده به پیامبر). هر کدام از اینها بحثهای مفصلی دارد؛ از جمله دربارهی شرایط تحقق این عناوین و نیز احکام آنها.1 به صورت خلاصه مرتد به کسی میگویند که از دین اسلام روی گردانده است و سابالنبی اهانتکننده به پیامبر اسلام، ائمهی معصومین و حضرت فاطمه -صلواتعلیهم. حکم هر دو هم تحت شرایطی اعدام است. این که فلسفهی این احکام چیست و آیا به صرف آن که یک نفر به دلیل داشتن شبهه از دین برگردد، محکوم به اعدام است، در این یادداشت محل بحث ما نیست. اما دربارهی این که نویسندهی یادداشت مذکور تمسخر و توهین به عقیدهای2 از سوی کسی که از آن برگشته است را مجاز دانسته، کمی دقت کنیم. شرح آیهی 108 سورهی انعام در جلد پنجم تفسیر نمونه گویای منطق اسلام در این باره است:
«(معبود) کسانى را که غیر خدا را مىخوانند، دشنام ندهید؛ مبادا آنها (نیز) از روى ظلم و جهل خدا را دشنام دهند. این چنین براى هر امتى عملشان را زینت دادیم، سپس بازگشت آنها به سوى پروردگارشان است و آنها را از آن چه عمل مىکردند آگاه مىسازد (و پاداش و کیفر مىدهد).
دربارهی منطقى بودن تعلیمات اسلام و لزوم دعوت از راه استدلال، نه از راه اجبار، در این آیه تأکید مىکند که هیچ گاه بتها و معبودهاى مشرکان را دشنام ندهید، زیرا این عمل سبب مىشود که آنها نیز نسبت به ساحت قدس خداوند همین کار را از روى ظلم و ستم و جهل و نادانى انجام دهند.
به طورى که از بعضى روایات استفاده مىشود، جمعى از مؤمنان بر اثر ناراحتى شدید که از مسئلهی بتپرستى داشتند، گاهى بتهاى مشرکان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام مىدادند. قرآن صریحاً از این موضوع، نهى کرد و رعایت اصول ادب و عفت و نزاکت در بیان را حتى در برابر خرافىترین و بدترین ادیان، لازم مىشمارد.
دلیل این موضوع، روشن است؛ با دشنام و ناسزا نمىتوان کسى را از مسیر غلط بازداشت؛ بلکه به عکس، تعصب شدید آمیخته با جهالت که در این گونه افراد است، سبب مىشود به اصطلاح روى دندهی لجاجت افتاده، در آیین باطل خود راسختر شوند. سهل است زبان به بدگویى و توهین نسبت به ساحت قدس پروردگار بگشایند؛ زیرا هر گروه و ملتى نسبت به عقاید و اعمال خود، تعصب دارد. همان طور که قرآن در جملهی بعد میگوید: ما این چنین براى هر جمعیتى عملشان را زینت دادیم.
در روایات اسلامى نیز منطق قرآن دربارهی ترک دشنام به گمراهان و منحرفان، تعقیب شده و پیشوایان بزرگ اسلام به مسلمانان دستور دادهاند همیشه روى منطق و استدلال تکیه کنند و به حربهی بىحاصل دشنام نسبت به معتقدات مخالفان، متوسل نشوند. در نهجالبلاغه مىخوانیم که على -علیهالسلام- به جمعى از یارانش که پیروان معاویه را در ایام جنگ صفین دشنام مىدادند، مىفرماید: من خوش ندارم که شما فحاش باشید؛ اگر شما به جاى دشنام، اعمال آنها را برشمرید و حالات آنها را متذکر شوید (و روى اعمالشان تجزیه و تحلیل نمایید) به حق و راستى نزدیکتر است و براى اتمام حجت بهتر.»3
ما توهین به باطل را هم وقتی مانع اندیشیدن (حتی برای توهینکننده) میشود، مجاز نمیدانیم.4 حال چه طور میشود به بهانهی آزادی اندیشه، ساختن سدی در مقابل اندیشیدن را مجاز دانست؟
×××
یک بار دیگر برگردیم به متن یادداشت «آدم میکشم...». نویسنده علاوه بر تلاش برای توجیه توهین، از مقدسات با عنوان «تاریخی که اکنون نیست» یاد کرده است. گذشته از آن که باید پرسید تاریخ یعنی چه، نبودن تاریخ چه معنیای میدهد و این همه کتابهای تاریخی که در موضوع مورد بحث وجود دارد و از آن مهمتر حافظه و اعتقاد انسانها پس چیست؛ گویا نویسنده خواسته اندکی هم در مسیر تئوریاش -مجاز بودن توهین- گام بردارد.
اما با اعتماد به نفس تمام، مدیر مسئول نشریه طی یادداشتهایی از طرف خود و تحریریه از «دغدغهی دین»شان و «پیروی از خط امام(ره)» گفته است و نیز: «آن برداشتی (توهین به ائمهی معصومین (ع)) که بخشی از افکار عمومی از مطلب مذکور کردهاند و به این اعتبار احساس توهین کردهاند، از نظر اینجانب و کلیهی اعضای هیئت تحریریه محکوم است.». و البته ایشان نگفتهاند که از چنین یادداشتی به عنوان سرمقاله آن هم در زمانی که ماجرای توهین به امام هادی -علیهالسلام- بحث روز است، مگر برداشت دیگری هم میشود کرد؟
×××
داستان همان «داستان تکراری»5 است. داستان آدمهایی که تا وقتی احساس میکنند برای همراهی جامعه باید نقاب دین زد و از خط امام گفت، این کار را میکنند؛ اما گاهی خودشان را لو میدهند؛ خیلی بد هم لو میدهند اگر تازهکار باشند. البته نمیگوییم یقیقناً تهیهکنندگان این نشریه از همین دستهاند؛ اما چه کنیم با این نشانهها؟
روی صحبت بنده با آنهایی است که جذب حداکثریشان نمیگذارد تکلیفشان را با خیلیها و خیلی چیزها مشخص کنند: خط امام پیشکش؛ مسلمانیتان را ثابت کنید.
پینوشتها:
1. مثلاً در خصوص ارتداد سال 89 روی بردهای بسیج فنی جزوهی نسبتاً مفصلی از آیتالله سبحانی قرار دادیم. در صورت تمایل با مراجعه به سایت ایشان میتوانید این بحث (ارتداد و آزادی) را از آن جا مطالعه کنید.
2. نویسنده در یادداشت رویش نشده دین را بنویسد و تمسخر و توهین به شخص، مکتب، رژیم سیاسی و گذشته را ذکر کرده است.
3. از جلد پنجم تفسیر نمونه، با تلخیص.
4. ممکن است سؤال پیش آید که پس چرا قرآن (سورهی اعراف، آیهی 179) عدهای را به چهارپایان تشبیه کرده است؟ اولاً اگر بر اساس استدلال صحیحی نسبتی به شخص، عقیده یا چیز دیگری داده شود که آن نسبت بدون آن استدلال صحیح توهین تلقی گردد، در این صورت توهین نیست یا حتی اگر لفظ توهین به آن اطلاق شود، قبیح نیست. مثلاً پزشکی بنا بر شواهد به خانوادهای بگوید فرزند شما دچار اختلالات روانی است؛ هیچ کس کار پزشک را توهین تلقی نمیکند. ثانیاً این آیه میگوید آنها که دل، چشم و گوششان را بستهاند، شبیه چهارپایان و بلکه بدتر از آنها هستند؛ آیه میگوید انساننماهایی که نمیاندیشند، انسانیتشان را از دست دادهاند.
و چه قدر تفاوت است میان بیان قرآن و حرفهای اهانتکنندگان. البته باید در نظر داشت که بدون گفتن از استدلال قرآن نباید چنین تعابیری را در مقابل آنها که ناآشنا هستند به کار برد و چماقی کرد بر سرشان؛ در غیر این صورت به نظر تخلف از منطق آیهی 108 سورهی انعام (که در متن آمد) کردهایم.
5. «یک داستان تکراری» عنوان یادداشتی بود در نبض 47 از نگارندهی همین سطور. سپس یادداشتی دربارهی آن از یکی از مخاطبان نشریه به دستم رسید که همراه با پاسخی با عنوان «او هم مسلم نبود...» در نبض 49 چاپ شد. در «او هم مسلم نبود...» به یادداشتی از نشریهی «گزاره»، ارگان انجمن اسلامی دانشکدهی فنی اشاره شده بود که در قوانین مجازات اسلامی ایجاد تردید میکرد. و البته مشکل ما نقد قوانین اسلامی هم نیست؛ مشکل ما تردید وارد کردن در قوانین اسلامی زیر اسم اسلام است.