سید عباس مرادی
این چندمین نوروز متوالی است که فضای سیاسی
نه چندان آرام مملکت، از پیتِ در هپیتِ پرده ی
سینما نفتی شده و شعله ور می شود. داستان جدایی
اخراجی ها از طیف اپوزیسیون و اتصال جدایی به
سیاستِ ضد حاکمیتی اگرچه همه و همه ریشه در
تبلیغات بوق های داخلی و خارجی داشت ولی، تا آنجا
که حافظه ی نگارنده یاری می نماید، بعد از مدتها اولین
فیلم هایی بودند که فرصت اکران عمومی پیدا کرده و
قدرت ایجاد موج در فضای سیاسی کشور را داشته اند.
همین مقدمه ی کوتاه برای نوشتن چند خطی در مورد
ساختار شکنی های فیلم جنجال آفرین نوروز 91 ، یعنی
قلاد ههای طلا کفایت خواهد کرد.
در زمانه ای که فیلمفارس یها بر روی پرده ی سینما
بی هیچ مخاطبی جولان م یدهند و کارگردان ها تمام
اعتبارشان از قیافه ی آرایش کرده ی سوپر »ستاره »ها
و سوپر »استار »های تکراری است، در روزگاری که
«گیشه » تمام «دغدغه » تمامی دست اندرکاران یک
«اثر هنری » را مشخص می کند تا «سفارشی » بودن
نیاز به باز تعریف داشته باشد، تولید و نمایش فیلم هایی
همچون «سیزده پنجاه و نه « ،» اینجا بدون من ،»
«چیزهایی هست که نمی دانی » و... نشانه های خوبی
از تولد دوبار هی هنر هفتم ایرانی دارد!
اما حرف زدن در مورد قلاده های طلا نیاز به نگرش
دیگری دارد، نیاز به زاوی های تازه. مرور سریع فیلم
ای نگونه می شود: با نقش هی بیگانگانی که در طول فیلم
انگلیسی بودنشان پررنگ تر می شود، انتخابات دهم
ریاست جمهوری به چالش کشیده می شود. داستان از
ترور نافرجام سیدمحمدخاتمی آغاز گردیده و با ورود
مهره ی کلیدی غرب برای آشوب در ایران ادامه می یابد.
مخاطب، مردمانی را م یبیند که همچون خواهر و برادر
در کنار هم نظراتشان را بدون هیچ تنش و برخوردی
ابراز می کنند. سپس با شخصیت های اطلاعاتی و
انتظامی فیلم آشنا م یگردد و در جریان فیلمنامه
اتفاقاتی را مرور م یکند که نشان م یدهد تا نفوذی های
غرب تا عمق دستگا ههای اطلاعاتی ایران هم پیشروی
داشته اند. در انتها مهره ها شناسایی شده و تنش ظاهرا
به اتمام می رسد، حال آ نکه در انتهای فیلم مهره ی
کلیدی بر روی ولیچر از کشور خارج و مهره های جدید
وارد می شوند تا فکر ای نکه «خرابکاری اجانب همچنان
ادامه دارد » در ذهن بیننده تداعی گردد.
حالا وقت آن رسیده است این سوال را بپرسیم که
واقعا چرا قلاده های طلا نقط هی عطف سینمای ایران
می تواند باشد؟ و کجای این فیلم مستندگونه «هنری »
است که بتوان آن را با چارچوب نقد هنری آزمود؟ و
سوالاتی از این دست که پاسخشان را با نگاهی کوتاه
به تاریخچه ی اکران ها می توان یافت. آیا سینمای بعد
از انقلاب، سینمایی که سوژه ی مواد مخدرِ بعد از
جنگش سال ها جمشید هاشمپور را محبوب قلب ها نگ هداشت،
سینمای بعد از دوران سازندگی که نیروی انتظامی را در حد
«گیردادن » به جوان هایی که کاری نکرده بودند!!! پایین آورد
و بعد از اصلاحات از تمام نیروی انتظامی فقط «گشت ارشاد »ش را
دید، حالا چه شده است که رسما فریاد می کشد که نیروی انتظامی
نفوذی دارد؟
سینمایی که تا دیروز از صد فرسخی فیلمنام ههایی با سوژه ی
اطلاعاتی عبور م یکرد حالا چطور شده است که نه تنها موضوعی
صددرصد امنیتی را مورد بررسی قرار م یدهد بلکه به صراحت نشان
می دهد که یکی از معاونین سازمان اطلاعات و امنیت
کشورمان مزدور و هماهنگ کننده ی عوامل بیگانگان
در داخل است؟ اکنون چه اتفاقی افتاده است که «نگاه
نظامی حاکم بر فضای فرهنگی » نتوانست ماجرای «به
رنگ ارغوان » و «گزارش یک جشنِ » یکی از کارگردانان
متعهد و انقلابی را تکرار کند؟ آیا حاکمیت تغییر کرده
است؟ آیا وزارت اطلاعات عوض شده است؟ آیا نیروی
انتظامی از انتشار این فیلم ب یخبر است؟ یا این که
نه! زبان «هنر » و «دغدغه «ی شریف یک نویسنده و
کارگردان بوده است که اجازه ی دخالت خناسان را به
«ساحت مقدس هنر » نداده است؟
آری! قلاده ها یک اثر «سفارشی » نیست، چرا که
آن چنان تمامی ارگان های اطلاعاتی و امنیتی را درگیر
خویش می کند که تفکیک سازمان سفار شدهنده
امکا نپذیر نمی باشد. اکنون باید به این سوال پاسخ
داد که چگونه ممکن است که در فضای فاسد و
مذموم سینمای ایران، که هر روز یکی از اعضایش لب
به اعتراف و اعتراض باز م یکند، هنرمندی پیدا شود
که چالش برانگیز ترین مسئله ی اجتماعی دودهه ی اخیر را به قاب
تصویر بکشد؟ مهم تر از آن آیا سیاسون این مملکت در 34 ماه
گذشته توانستند از پس شبهات فتنه ی 88 برآیند؟ پس چگونه
قلاده ها را یک اثر «هنری » ننامیم حال آنکه نه تنها ورودی کاملا
موفق به آن فتن هی عظیم داشت بلکه با ظرافت های هنری خود به
خوبی مسائلی همچون «مسئله ی تکفیک آشوبگران از شهروندان ،»
«مواجب بگیری آشوبگران از سفارت های خارجی و خانه های
تیمی « ،» خارجی بودن قتل های سال »88 و... را برای بینندگانش
تشریح می کند.
قلاد ههای طلا یک اثر هنری خوب است و می تواند
نقطه ی عطف باشد برای اصلاح جامعه توسط هنر
هفتم، چرا که این کار تنها از عهده ی زبان هنر برخواهد
آمد و بس!