مقدمه: آنچه در پی می آید روایتی است هرچند مختصر از سیر تطور فکری و سیاسی انجمنهای اسلامی، با تاکید بر چالشهای عارض شده در سالهای پس از انقلاب؛ روایتی که تلاش کرده در عین ایجاز، اهم تحولات، تاثیرات و تاثرات این جریان دانشجویی را با وفاداری به اصل امانتداری و عدالت، از قلم نیندازد. با این وجود، بدیهی است که غفلت از برخی جزئیات امری ممکن است؛ لذا نظرات و تذکرات خوانندگان گرامی برای نگارنده مغتنم خواهد بود.
انجمنهای اسلامی در تقابل با جریانات چپ مستقر در دانشگاه در دهه 20، و با انگیزه پیگیری دغدغه های دینی و اسلامی بویژه با رویکرد اسلامگرایی انفرادی شکل گرفت. تا اواسط دهه 40 رویکرد مسلط انجمن ها حفظ اسلام حداقلی فردگرا و هر از گاهی شرکت در بعضی مسائل سیاسی بود. ترسیم همین افق کوتاه از اسلامیت، سبب نفوذ و ایجاد بارقه هایی از نگاه لیبرال مسلک در انجمن شد که بعدها در برخی جریانات و احزاب همچون نهضت آزادی بروز یافت. بازرگان شاخص ترین چهره گروه مرجع دانشجویان این دوره بود.
از سال 42 با آغاز نهضت روحانیت و بویژه پس از سیطره یافتن گفتمان امام و نقش آفرینی جدی چهره هایی نظیر شهید مطهری، دکتر شریعتی، شهید مفتح، شهید بهشتی و آیت الله خامنه ای، فضای غالب تحرکات و فعالیتهای دانشجویی به سمت تفکر اسلام انقلابی سوق پیدا کرد و رفته رفته گفتمان امام خمینی به تنها محور نقش آفرینی حرکت اسلامی دانشجویان و انجمن های اسلامی تبدیل شد. در این دوره مبارزات مردمی و مدنی، مباحثات ایدئولوژیک و روشن گری با حضور در بین اقشار مختلف مردم و راه اندازی راهپیمایی ها، مهم ترین مدل نقش آفرینی دانشجویان بود.
تاسیس و گسترش انجمنهای اسلامی خارج از کشور توسط دانشجویان مقیم و هدایت و پیگیری افرادی چون شهید بهشتی، ضریب تاثیر جریان دانشجویی در سیر نهضت را به شدت افزایش داد. آزادی عمل نسبی دانشجویان مقیم اروپا و امریکا سبب شد تا آنها، علاوه بر برقراری پیوند نخبگان داخل و خارج با افکار و شخصیت امام خمینی، پیام انقلاب را به مثابه تریبون نهضت به فضای بین المللی مخابره کنند.
با پیروزی انقلاب، به پیشنهاد امام انجمن های اسلامی در مجموعه ای تحت عنوان «دفتر تحکیم وحدت» مجتمع شدند. استکبار ستیزی، عدالت خواهی، صدور انقلاب، به راه اندازی نهادهای انقلابی، جهاد سازندگی و رسیدگی به محرومین، مباحثات ایدئولوژیک و وحدت حوزه و دانشگاه از مهم ترین عناصر گفتمان غالب بود؛ تنها «امام» محور و ملاک حرکت ها به حساب می آمد.
پس از تاسیس و توسعه تشکیلاتی حزب جمهوری اسلامی توسط کسانی چون شهید بهشتی و شهید باهنر، به تدریج رقیب جدیدی برای حضور دانشجویان مسلمان به نام «واحد دانشجویی حزب جمهوری اسلامی» به وجود آمد و بعضا اصطکاک هایی بین این دو شکل رفت؛ اصطکاکات زمینه های اولین تفرق ها را پدید آورد.
انقلاب فرهنگی همه گفتمان های رقیب و التقاطی نظیر انجمن های دانشجویان مسلمان وابسته به سازمان مجاهدین خلق را از صحنه فعالیتهای دانشجویی حذف کرد؛ پروژه ای که با خروج منافقین از نظام و انقلاب و اعلام جنگ رسمی در 30 خرداد 60 چهره جدیدی یافت. انجمن های اسلامی یکه تاز دانشگاه ها شدند؛ برای کاهش اصطکاک ها با حزب جمهوری، بچه های انجمن شرط عدم عضویت اعضا در احزاب را از اساسنامه حذف کردند.
شروع اختلافات درون نظام و حزب جمهوری و سازمان مجاهدین انقلاب، و تفکیک دو جناح چپ و راست بر محور عناصری نظیر حد و مرز ولایت فقیه و میزان پررنگی عدالت خواهی و استکبار ستیزی در گفتمان دانشجویان، انجمن ها را به سمت نزدیکی به جناح چپ، که خود را خط امام خوانده و در زمینه استکبارستیزی رادیکال تر عمل می کرد و عدالتخواهی در گفتمان آن پررنگ تر بود، کشاند. جریان نزدیک به جناح راست و شاخه دانشجویی حزب از تحکیم خارج شدند و یا حذف گردیدند. تحکیم به شدت از دولت مهندس موسوی دفاع می کرد. دوران دولتی کردن همه چیز حتی جنبش دانشجویی شروع شد. رفته رفته تحکیم به سکوی پرتاب به حاکمیت و رشد سیاسی بدل می شد. تحکیم در انتخابات ها لیست داد و مانند احزاب سیاسی با گروه ها ائتلاف کرد. در همین فضا، به تدریج شاخه های دانشجویی احزاب و گروه ها نظیر موتلفه فعال شدند.
آغاز دولت سازندگی، با بسته شدن فضای نقد، یکجانبه گرایی، سیاست زدایی از دانشگاه (که همان موقع با اعتراض شدید مقام معظم رهبری با جمله معروف «خدا لعنت کند کسانی را که نمی خواهند داشنگاه ها سیاسی باشد» رو به رو شد) و از سویی جبهه گیری جریان چپ علیه دولت همراه شد. دولت هاشمی نیز با استفاده از این فرصت به گروه های مخالف تحکیم در دانشگاه ها پرو بال داد. کار بر تحکیمی ها سخت شد و گروه هایی از دانشجویان که بیش تر متمایل به جناح راست بودند، تنش هایی در کنش با تحکیم پیدا کردند.
برخوردهای بسته دولت سازندگی با تشکل ها و علی الخصوص تحکیم، حذف جریان چپ از دولت، مجلس و قوه قضاییه و تصمیم آن جریان به خانه نشینی بعد از انتخابات مجلس چهارم و نیز برخی برخوردهای امنیتی، زمینه ساز رکود تحکیم شد. از سویی در مجموعه تحکیم چارچوبه فکری منسجمی وجود نداشت؛ تغییر مواضع و روابط سیاسی فردی برخی انقلابیون (مثلا در پذیرش رهبری فردی که در دهه قبلا عضوی از جناح غیر خودی بوده)، تحصیل و بلکه تاثیر پذیری منفعلانه تحکیمی های دهه 60 از گزاره های مدرن و پست مدرن علوم انسانی غربی و بازگشت آنها در قامت پدربزرگ، لیدر و تئوریسین، تحکیم را به دامن جریان های لیبرال و حتی نهضت آزادی برد. تبدیل شدن به تریبون تجدیدنظرطلبان، آغاز روند استحاله فکری و اخلاقی تحکیم بود. روندی که همه جریان های معارض چه مدافعین انقلاب اسلامی و چه مخالفین چپی را به اتحاد علیه ساختارشکنی سیاسی و معرفتی فراخواند. گرچه جایگاه تحکیم و پشتوانه های آن با انتخابات دوم خرداد 76 و مجلس ششم احیا شد، اما این روند به ویژه در پیوند با جناح چپ و جریانات روشنفکری درون آن ادامه یافت.
از ابتدای تشکیل تحکیم، تعدادی از انجمنها گفتمان حاکم بر تحکیم را برنتافتند و یا بعدها به واسطه منازعات درونی جدا شدند؛ امری که با انحراف فکری و اخلاقی و عملی تحکیم روند جدی تری یافته بود. در سال 77 و با محوریت انجمن هایی نظیر شهید چمران اهواز، تربیت معلم، شاهد، سمنان و برخی هسته های دیگر انجمنی، اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل تاسیس شد. مخالفت های جریان دوم خرداد و واکنش های تند تحکیمی ها از موانع پیش روی اتحادیه تازه تاسیس بود؛ تحکیم از همان ابتدا -و بعدها انجمنهای تهران و علامه تا همین امروز- هیچ گاه انجمنهای مستقل را به رسمیت نشناختند و آنها را نفوذی هایی معرفی کردند که قصد استحاله و فروپاشی هویتی انجمن اسلامی را دارند. در مقابل انجمنهای مستقل هم خود را «انجمنی های واقعی» قلمداد کردند که رسالت افشای انحرافات و خیانتهای گروه هایی در دل تحکیم و انجمن اسلامی را برعهده دارند، و همین افشاگری را عامل واکنش تند تحکیم و انجمن اسلامی اعلام کردند. بعدها جریانات اقماری مثل مرکز مطالعات استراتژیک جنبش دانشجویی مسلمان و اتحادیه دانشگاهیان جهان اسلام از دل آن جوشید و در ادامه، این جریان در نقش منتقد سیاسی دوم خردادی ها و تحکیم ادامه حیات داد.
منازعات درونی دفتر تحکیم وحدت بر سر خروج از حاکمیت یا حضور در آن که از انتخابات دوم ریاست جمهوری آغاز شد، با دعوا بر سر پایبندی به اساسنامه شدت یافت؛ دخالت بعضی گروه های موسوم به اصلاح طلب نیز سبب عمیق تر شدن شکاف شد. در این بین و بعد از کشمکش ها و یارکشی های متعدد و تذبذب بعضی انجمن ها مثل انجمن تهران، تحکیم مدت ها بدون شورای جدید ماند تا با برگزاری نشست دانشگاه شیراز، بالاخره اکثریتی از انجمن ها که به حضور در چارچوب نظام معتقد بودند، شورای مرکزی را انتخاب کردند. پس از آن انجمن های مخالف با تشکیل نشستی دیگر در دانشگاه علامه شورای مرکزی دیگری انتخاب کردند؛ حاصل این اختلاف، تشتت و تفکیک تحکیم به دو گروه بود که به طیف شیراز و طیف علامه معروف شدند. طیف شیراز بعدها تداوم حیات داد و طیف علامه با تحریم انتخابات و طرح رفراندوم به سمت خروج از حاکمیت سوق پیدا کرد.
از آن پس بود که دوران اضمحلال هویتی تحکیم به عنوان یک مجموعه واحد شروع شد؛ از یک سو طیف علامه با حرکتهای ساختارشکنانه و عدم پایبندی به اساسنامه، به بستری برای اتحاد تمام گروهکهای ضد انقلاب، از لیبرالها تا کمونیستها و از ناسیونالیستهای باستان گرا تا پان کردها و پان ترکهای جدایی طلب تبدیل شد؛ اقداماتی همچون حمله به گزاره های صریح دینی از طریق نشر مطالب توهین آمیز در شبنامه ها، برگزاری تجمعات با شعار تغییر ساختار سیاسی کشور، همکاری بی پروا با سرویسهای اطلاعاتی امریکا و حتی حضور علنی در ملاقاتهای رسمی و غیررسمی با سیاسیون امریکایی و رابطین آنها، ایجاد آشوب و منازعات فیزیکی با جریانات اسلامی دانشجویی (مثلا در جریان تدفین شهدا در دانشگاه شریف و امیرکبیر) و ایستادن در کنار اشغالگران در جریان جنگ غزه، طیف علامه را خیلی زود به انحلال کشاند و اصطلاحا «غیرقانونی» کرد.
از سوی دیگر طیف شیراز با تاکید بر پایبندی به قانون اساسی و اصل، موضوع و مصداق ولایت فقیه، بخش عمده ای از انرژی خود را به نفی اقدامات ساختارشکنانه طیف علامه و اثبات هویت معتدل و چارچوب مند خود معطوف کرد.
در این میان برخی انجمنها همچون انجمن تهران هم عملا روکردی مستقل برای خود برگزیدند؛ رویکردی که از طرفی خود را داخل نظام تعریف کرده قانون اساسی را به رسمیت میشناسد و از طرف دیگر هیچ گاه زیر بار برائت از ساختارشکنان نمیرود؛ خود را خط امامی معرفی میکند اما هرگز مواضع تحکیم شیراز را در حمایت از توفیقات واضح نظام به رسمیت نمیشناسد؛ از یک سو در ارتباط با رسانه ها و نهادهایی مثل دانشگاه و نهاد رهبری در دانشگاه شدیداً بر اعتقاد به ولایت فقیه و وفاداری به آرمان های امام و جمهوری اسلامی تاکید میورزد و از سوی دیگر از حضور عناصر صریحاً سکولار یا ضداسلام و پان ایرانیست (در بعد نظری) یا بی مبالات به مظاهر شریعت (در بعد عملی) در این تشکل جلوگیری نمی کند و به نظر می رسد از این بابت نگران هم نیست.
از اواخر دولت خاتمی که رفتار رادیکال طیف علامه عملا این گروه را به عنوان انجمنی ها معروف کرد، و پس از انحلال این طیف که با انتخاب احمدی نژاد و تحول اساسی در جهتگیری سیاسی دولت و مجلس همراه شد، انجمنهای اسلامی (به جز طیف شیراز) که به شدت متاثر از قدرت سیاسی حاکم بودند، به انزوای نسبی کشیده شدند. نشستهای محفلی با دولتمردان سابق و مرور خاطرات دوران خاتمی، عمده فعالیت انجمن را شامل میشد.
نزدیک شدن به زمان انتخابات ریاست جمهوری دهم و زمزمه حضور خاتمی انجمن را به تحرک واداشت؛ دعوت از خاتمی برای حضور در انتخابات، استقبال از موسوی پس از اعلام حضور و تجلیل از کروبی در کنار موسوی، بار دیگر استقلال سیاسی انجمن را زیر سوال برد. عدم پذیرش نتیجه انتخابات و دامن زدن بر توهم تقلب، حمایت از تجمعات غیرقانونی که به آشوب کشیده میشد و حضور افراد شاخص انجمن در این تجمعات، شائبه پیوستن انجمن تهران به طیف ساختارشکن را تقویت کرد. این مسئله از یک سو و افول عقلانیت نظری در مواضع و فعالیتها از سوی دیگر سبب شد تا انجمن، اگر چه در یک دوره 4ماهه و با استفاده از التهابات بوجود آمده توانست خود را در جایگاه رهبری طیف معترض دانشجویی تلقی کند، اما به تدریج پیوند دانشجویانه خود را با بدنه دانشگاه کمرنگ ببیند.
در یک سال اخیر و پس از گذر از چالشهای پس از انتخابات، انجمن که به خوبی به تزلزل وجهه دانشجویی و نیز انقلابی خود پی برد، با تمسک به اقدامات سازنده و مثبتی همچون برگزاری اردوی خدمت رسانی، سعی در ترمیم و یا ایجاد وجهه اصطلاحا «غیر سیاسی» خود دارد. همچنین اخیرا انجمن تهران در چند نوبت (لااقل در نظر) از تمایل خود به حضور در محافل مباحثه و مناظره و گفتگوی آزاداندیشانه خبر داده؛ رویکردی که میتواند جایگاه تازه و مثبتی را برای انجمن اسلامی دانشجویان رقم بزند و این تشکل قدیمی را از اتهام وابستگی به جریانات و یا لااقل منازعات سیاسی تبرئه کند. اما آیا این رفتار جدید، ارتباطی با انتخابات اخیر مجلس دارد؟