نویسنده: سید رمضان حسینی
خب! قصه به آنجا رسیده بود که جنگ جهانی دوم با یک بمباران اتمی وحشتناک به پایان رسید. (ازاینجا به بعد داستان را سریع تر تعریف میکنم).
* شوک آینده:
اثرات بمباران به قدری فجیع بود که تقریبا همه شوک زده شدند. نگرانیها درباره پایان دنیا به اوج خود رسیده بود. به عنوان یک شاهد چند پاراگراف مقالهی شما و بمب اتمی از اورول رو بخوانید:
"با وجود اینکه به احتمال زیاد و تا پنج سال دیگر همه ما در یک انفجار اتمی نابود خواهیم شد، میزان مباحث درباره این اسلحه بسیار کمتر از حد انتظار بوده است . تعداد زیادی نمودار، که غالبا به درد خواننده عادی نمیخورند، از پروتونها و نوترونهای در حال انجام وظیفه در روزنامهها چاپ و این ادعای پوچ که "بمب باید تحت کنترل بینالمللی باشد" مکررا بیان شده است. در عین حال کسی، حداقل به صورت کتبی، به اساسی ترین سوال موجود توجه نمیکند: "تولید اینگونه بمبها به چه میزان سخت است؟"
اطلاعات مربوط به این موضوع که در حیطه عمومی – یعنی در اختیار ما، مردم – هستند از مسیری غیر مستقیم و به برکت تصمیم هَری ترومن، رییسجمهور آمریکا، به عدم ارسال برخی اسناد مربوط به این بمب به شوروی به دست آمدهاند. چند ماه قبل، وقتی که بمب بیش از یک شایعه نبود، اعتقاد فراگیر بر این بود که مشکل اصلی شکافتن اتم به دست فیزیکدانان است و بعد از غلبه بر این مشکل همگان توانایی تولید این اسلحه جدید و ویرانگر را خواهند داشت. (البته این شایعه در ادامه مدعی بود که در هر آن ممکن است دنیا توسط یک مجنون مشغول به کار در یک آزمایشگاه و به راحتی در کردن یک ترقه با خاک یکسان شود.)"
* برندهها:
جنگ جهانی با پیروزی متفقین تمام شده بود. متفقینی که هر چند ظاهرا خیلی شیک و مجلسی و مثل ابر قهرمانها با کمک هم دخل دشمنان شریر و شیطان صفت بشریت را در آورده بودند و مثل آدمهای متمدن غنائم جنگ را- شامل کشورها و ملتها و تکنولوژیها و دانشمندان- با هم قسمت کردند و رفتند خانه خودشان، اما میانه خودشان هم کم شکرآب نبود! آمریکا تا سال 1933 (11سال پس از تشکیل شوروی) حاضر نبود شوروی را به رسمیت بشناسد و از سال 1947 هم سیاست سد نفوذ را علیه آن اعلام کرد و اصلا یکی از اهداف ساخت بمب اتم این بود که بتوانند به یک ابزار قدرتی دست پیدا کنند که بتوانند تو روی روسها بایستند و یک تنه کل دنیا را توی مشتشان بگیرند (خوشم میاد حتی وقتی تو جنگ با هم متحد بودن هم چشم دیدن هم رو نداشتن!). از آن طرف هم روسها چشم دیدن آمریکاییها را نداشتند. خلاصه! این کل کل بچه گانه و شاخ بازی احمقانه دو طرف منجر به شکل گرفتن جریانی شد که اورول در مقاله اش از آن به عنوان «جنگ سرد» نام برد. جنگ سرد را شاید بتوان بزرگترین بازی تیمی جهان که در احمقانه بودن و اضطراب آور بودن دست رولت روسی را از پشت بسته، نامید. این کشمکش 40-50 ساله در حوزههای مختلفی -مثل سیاست خارجه و مسابقه فضایی و جنگ تسلیحاتی و…- در جریان بود و طبیعتا مثل هر جنگ دیگری باعث پیشرفتهای تکنولوژیک بسیار مهمی شد و زندگی ما انسانها را به اتوپیای رفاه و توسعه چندین قدم نزدیک تر کرد!!! (یک سوال: واقعا چرا وقتی حرف از رفاه و توسعه و پیشرفت تکنولوژیک و آرمانشهرهای علمی تخیلی مان میزنیم هیچ نگاهی به نیمهی خالی این لیوان پر از خون نمیاندازیم؟)
* Russian Roulette :
در سال 1946 آمریکا باز هم چند تست دیگر (این بار در اقیانوس) انجام داد. در 25 دسامبر همین سال هم بود که شوروی توانست اولین واکنش زنجیرهایش را در مسکو به راه بیندازد و یک قدم به ساخت بمب نزدیک شود. قسمت حساس بازی هم دقیقا از همین جا شروع شد: از وقتی که دیگر آمریکا در زمین بازی تنها نبود. سال بعد از آن هم انگلیسیها تصمیم به ساخت بمب پولوتونیومی گرفتند و اولین راکتورشان را ساختند. در همین سال هم بود که کلاوس فیوکس (دانشمند آلمانی عضو تیم پروژه منهتن) علی رغم تاکیدات آمریکا مبنی بر این که نمیگذارد دست روسها به اطلاعات بمبها برسد، نقشههای سری ترینیتی را به دست روسها رساند تا روسها بتوانند 2 سال بعد در آگوست 1949 اولین بمب شان (RDS-1) را که کپی مرد چاق آمریکاییها بود بسازند و موفقیت! آمیز تست کنند و این طوری بازی «پاسکاری با دیوار» آمریکاییها را به یک «شوت یه ضرب هیجان آمیز» تبدیل کنند.
به دنبال این اتفاق آمریکاییها در سال 1951 دو کار کردند: 1- اعدام اتل و ژولیوس روزنبرگ یهودی کمونیست به جرم جاسوسی برای شوروی 2- اعلام عمومی اینکه میخواهند روی بمب هیدروژنی کار کنند. و به همین دلیل دومین مرکز تحقیقات اتمیشان را در لیورمور کالیفورنیا باز کردند.
در همین حدودها بود که انگلیسیها به وعده شان عمل کردند و بالاخره اولین بمبشان (با قدرت 25کیلوتن T.N.T.) را در 3 اکتبر 52 تست کردند.
* واکنشهای گرما هستهای:
علاوه بر واکنش شکافت هستهای که در مطلب قبل چیزهایی راجع بهش گفته بودیم، واکنش دیگری هم هست که در آن جرم به انرژی تبدیل میشود: در دمای بالا (50 میلیون کلوین) و فشار بالا یک اتم دوتریم و یک اتم تریتیم میتوانند با هم ترکیب شوند و هلیوم بسازند و در این فرآیند مقداری جرم را تبدیل به انرژی کنند. این تقریبا همان واکنشی است که در ستارهها انجام میشود. هرچند در این واکنش انرژی کمتری نسبت به شکافت آزاد میشود اما چون در جرم مساوی اتمهای هیدروژن بسیار بیشتری نسبت به اورانیوم وجود دارند، همجوشی انرژی در واحد حجم بیشتری به وجود میآورد. جالبی این واکنش در این است که با جلو رفتن واکنش دما زیاد میشود و با زیاد شدن دما سرعت آزاد شدن انرژی در واکنشها به شکلی انفجاری زیاد میشود. و این برای یک بمب خیلی خوب است.
در بحبوحهی جنگ سرد طرفین، که از هر ایدهای برای ساخت سلاح قوی تر استقبال میکردند، از این ایده خوششان آمد و سعی کردند با استفاده از این واکنش بمب بسازند. یکی از سختیهای این کار تامین گرمای اولیه (اون 50 میلیون کلوینه!) بود که بعدها با استفاده از یک بمب شکافت به عنوان چاشنی! مشکل حل شد.
اولین کشوری که بمب هیدروژنی را ساخت آمریکا بود. طبق معمول همهی پروژههای این طوری هسته اصلی و مغز متفکر تیم ساخت بمب چند دانشمند بودند که اصلی ترینهایشان اینها هستند:
ادوارد تلر: پدر بمب هیدروژنی. یک فیزیک دان صاحب نام که جوایز بسیاری بدست آورد، نامش را روی سیارک گذاشتند و چهره سال شده بود و… و حتی بعضی از پروژههای نظامی و تسلیحاتی اسرائیل هم ظاهرا با مشاوره این آقا انجام میشده. برخی میگویند استنلی کوبریک برای دکتر استرنج لاوش از این آدم الهام گرفته. اما خودش میگوید:
My name is not Strangelove. I don"t know about Strangelove. I"m not interested in Strangelove. What else can I say?… Look. Say it three times more, and I throw you out of this office.
ایزیدور رابی (یک فیزیک دان نوبل گرفته) درباره اش میگفت:
It would have been a better world without Teller.
ارنست ارلاندو لارنس: از همکاران تلر. یک فیزیکدان صاحب نام دیگر که این یکی از قضا نوبل هم گرفته بود (البته به خاطر سیکلوترون).
ریچارد گاروین: یکی از شاگردان فرمی است که با استفاده از طرح پیشنهادی تلر اولین بمب هیدروژنی را طراحی کرد و ساخت. کسی که فرمی میگفت «تنها نابغهی واقعی»ای است که دیده.
با تلاش و مجاهدتهای شبانه روزی چندین دانشمند و مهندس و نظامی بالاخره اولین بمب هیدروژنی دنیا ساخته شد و با نام Ivy Mike در صبح روز1نوامبر 1952 (به وقت محلی) تست شد. این بمب قدرت انفجاری معادل 10?4 مگاتن TNT داشت. برای درک کردن عمق فاجعه یادتان بیاید که بمبی که ناکازاکی را با خاک یکسان کرد «فقط 21 کیلوتن TNT» قدرت داشت. یعنی به عبارتی Ivy Mike حدودا 500 برابر مرد چاق قدرت تخریب داشت!! قطر گلوله آتش آن تا 3?28 کیلومتر رسیده بود (برای پسر کوچک فقط 169 متر بود!). ارتفاع قارچ آن در کمتر از 90 ثانیه به 17 کیلومتر رسیده بود و دهانهی انفجارش (اثر باقی مانده روی زمین) 1900 متر قطر و 50 متر عمق داشت و امواج انفجار در دریا موجهایی به ارتفاع 20 متر ایجاد کرده بود.
البته آمریکا 14 روز بعد هم در همان مکان و تحت عنوان همان عملیات بزرگترین بمب شکافت (تا حالا) را نیز آزمایش کرد. این بمب Ivy King نام داشت و قدرتی برابر 500 کیلوتن TNT داشت.
با آزمایش Mike پای بمبهای هیدروژنی به عنوان مخوف ترین سلاحها به دنیای ما باز شد. تولد نحسی که انشاالله نتایجش را در مقاله بعدی خواهیم دید.