نویسنده: میثم زعفرانی
قریب به صد سال از حکومت قدرت های امپریالیستی بر جهان می گذرد و تاریخ همواره شاهد درگیری های عظیم میان این قدرت ها بوده است. می توان جنگ سرد در نیمه دوم قرن بیستم میان امپریالیسم ایالات متحده و بوروکراسی اشتراکی شوروی سابق را مظهر تمام نمای این گزاره دانست، به طوری که دامنه این جنگ تا سینما نیز کشیده شد.کش مکش میان دول غربی را می توان برگرفته از نظام ژئوپولتیک حاکم بر نظام امپریالیستی غربی دانست تا جایی که تنازع میان رهبری جهان و سلطه بر جهان همواره نان داغ میان سفره استراتژیست های امریکایی بوده است. اینکه در حقیقت چه تفاوتی میان رهبری جهان و سلطه بر جهان وجود دارد برای ما موضوع قابل تاملی نیست و نکته پر واضح برای ما این است که هر دو از روح استکباری غرب ناشی می شود.
پس از طی یک دوران گذار فلسفی امروز کم تر کسی بین متفکران غربی را می توان یافت که به جامعه لیبرال معتقد نباشد. بدین سان که امروزه با در نظر داشتن نسبی بودن اخلاق و وجوب جامعه لیبرال دیگر نمی توان بر الوین تافلر متفکر آمریکایی خرده گرفت. او در کتاب موج سوم خود بر اهمیت وجود خانواده اشتراکی برای ایجاد جامعه ای اقتصادی تاکید می کند.
دیدگاه اجتماعی لیبرالی، نظام اقتصادی کاپیتالیستی و دیدگاه امپریالیستی به جهان، سبب ایجاد شالوده ای از مفاهیم غیر خدایی، غیر دینی و نهایتا غیر انسانی به نام آمریکا شده است. نکته حائز اهمیت اینجاست که روح استکباری غیر ساکن بالذات است و همواره در پی اشاعه نوع دیدگاه خود به تمام جوامع بشری است. القای مباحث فرهنگی، وابسته سازی اقتصادی و جنگ روانی نهایتاً منجر به موفقیت -که همان سلطه است- می شود.
جهان اسلام، خاورمیانه، ایران- دولت ایالات متحده (نظام سلطه امروز) را میتوان دشمن مشترک تمام مسلمین جهان دانست، زیرا علاوه بر آیات و احادیث فراوان در راستای مبارزه با استکبار، روح و قالب اسلام نیز با امپریالیسم در تعارض است، لذا مسلمان از هر آئین و مذهبی که باشد، همواره در جهت مبارزه با استکبار قدم بر می دارد و با افزایش جمعیت مسلمانان جهان، خطر فروپاشی برای نظام سلطه روز به روز جدی تر می شود. در این بین می توان خاورمیانه را به عنوان استراتژیک ترین منطقه جهان اسلام دانست زیرا که درصد بالایی از منابع سوخت جهان به خصوص صنعت آمریکای شمالی در این منطقه مدفون است. همچنین اهمیت ایران به دلیل وجود حکومت اسلامی و همچنین مسئله فلسطین، بیش از سایر کشور های مسلمان است.
تاریخچه رابطه ایران و آمریکا پس از جنگ- پس از پذیرفتن قطعنامه توسط امام(ره)، مرسوم به جام زهر، می توان اولین مسئله قابل بررسی را ایران گیت دانست. پس از اعترافات مهدی هاشمی و روشن شدن نقش علی اکبر هاشمی رفسنجانی در این قضیه، تمایلات رئیس دولت سازندگی، برای برقراری رابطه اقتصادی، تجاری با آمریکا به یک باره بر همگان روشن شد و این اولین نشانه برای پراگماتیست بودن دولت سازندگی بود. چنانچه بعدها غلامحسین کرباسچی در یک اظهار نظر عجیب اعلام کرد که رابطه اقتصادی با آمریکا جدای از دین و فرهنگ ماست.
به یقین دوران اصلاحات را می توان زمان نفوذ حداکثری امریکا در کشور دانست، زیرا که اینبار دشمن لشگر عظیمی از به اصطلاح روشنفکران درون نظام را به همراه داشت. شبهه افکنی در دین، مطبوعات زنجیره ای، دروغ افکنی و ... را نیز می توان مهم ترین ابزار این طیف انتلکتوئل دانست که در نهایت پروژه قتل های زنجیره ای، کوی دانشگاه و... را به دنبال داشت.
با پیروزی محمود احمدی نژاد در نهمین دوره ریاست جمهوری و به دنبال ناامیدی سران امریکایی از ایران، دولت ایالات متحده در پی برنامه ای جدید با رهبری علی اکبر هاشمی و محمد خاتمی و با چهره میرحسین موسوی دست به پروژه ای برای براندازی نظام جمهوری اسلامی پس از انتخابات دهم زد. جنبش سبز(انقلاب شمال شهری ها) جدیدترین برنامه ی نظام سرمایه داری برای نابودی جمهوری اسلامی بود. جنبشی از نوع انقلاب مخملی که قبلا در کشور های اروپا شرقی مثل گرجستان پیاده شده بود. «احمق ها خیال کردند اینجا گرجستان است.»
امروز که درابتدای دهه چهارم انقلاب هستیم و تمام این سختی ها را با موفقیت پشت سر گذاشته ایم باید بدانیم که استکبار جهانی هر لحظه در پی ایجاد فتنه ای دیگر در کشور است. تا امریکا هست ما نیز برای مبارزه هستیم.
گذری بر تاریخ استثمارها و جنایات آمریکا
نویسنده: محمدثقفی
1. کریستف کلمب پس از کشف آمریکا:«...به دقت به حرف های بومیان گوش کردم و سعی کردم بفهمم که طلا دارند یا نه... من به کمک پنجاه نفر از افرادم میتوانم به آن مردم غلبه کنم و هرطور که مایلم بر آنها فرمان برانم...» واین کار را کرد! برده برای اسپانیا و کار اجباری. پس از چند دهه، نسل بسیاری از قبایل سرخپوست منقرض شد. ناله های زاده شدن آمریکا!
2. مهاجران از راه میرسند تا مالک زمین های بیصاحب (سرخپوستها که حق مالکیت زمین ندارند، دارند؟) و معادن سرشار و برده های سرخپوست شوند. سرخپوستها حق ندارند از محدوده خود خارج شوند (حتی برای شکار و تأمین غذا) و اگر بشوند میمیرند! مهاجران سفید تفریحات جالبی هم پیدا میکنند: شکار سرخپوست، کندن پوست سر سرخپوست، قطع اعضای بدن سرخپوست و...! مهاجران از آفریقا دسته دسته برده وارد میکنند، برده هایی که وحشیانه شکار میشوند و وحشیانه در کشتی حمل میشوند و آنهایشان که وحشیانه در راه نمیمیرند وحشیانه به کار گرفته میشوند تا بمیرند. در سال 1660 در برخی ایالتها مجازات قتل عمد یک سیاهپوست سه ماه زندان و مجازات دست بلند کردن یک سیاهپوست روی یک سفیدپوست قطع بینی و سوزاندن صورت است! آمریکا هنوز نوزاد است.
3. بریتانیاییها بر رقبا پیروز شده اند و میخواهند خرج جنگ را از مهاجران مالیات بگیرند، مهاجران هم مالیات بده نیستند: آغاز انقلاب آمریکا! انقلاب پیروز میشود و جرج واشینگتون اعلامیه استقلال را صادر میکند. در این اعلامیه آمده است: «همه انسان ها برابر آفریده شده اند» البته مگر این که سرخپوست یا سیاهپوست باشند! رنگینپوستهایی که با وعده آزادی برای بریتانیا جنگیده بودند قتل عام میشوند. استقلالت مبارک آمریکا!
4. سرخپوستها سر راه مهاجران به سمت غرب و راه آهن و روی معادن طلا و زمینهای حاصلخیز هستند، آمریکاییها دو راه پیش پای آنها میگذارند: کوچ کنند یا قتل عام شوند. پس از مدتی که مهاجران در کل آمریکا پخش میشوند فقط گزینه اول باقی میماند. بسیاری از قبایل سرخپوست با آمریکاییها پیمان صلح امضا میکنند و عده ای تسلیم میشوند، اما در عوض آن، خودشان و زنان و کودکانشان کشته میشوند. به قول ژنرال کاستر: «سرخپوست خوب سرخپوست مرده است!» معادن طلا و زمین های حاصلخیز و نیروی کار مجانی، نعمتهای خدایی برای آمریکا!
5. شمالیها که نیازی به برده برای کار مرگبار در مزارع، ندارند علیه برده داری جنوبیها اقدام میکنند: جنگ داخلی آمریکا! شمالیها پیروز میشوند و لینکلن برده داری را لغو میکند، لینکلن در نامه ای مینویسد: «من هرگز با مساوات سیاه و سفید موافق نبوده ام... من مایل نیستم به کاکاسیاهها اجازه احراز مشاغل دولتی داده شود...» شکار سیاهپوست تا مدت ها تفریح آمریکاییها باقی میماند، «کوکلس کلانها» با ظاهر و لباس مخوفشان گروهی فراگیر هستند که کارشان کشتن و تکه تکه کردن (=لینچ کردن) سیاهپوستان است. کارت پستال کردن تصاویر شکنجه و قطع دست و پا و کباب کردن سیاهها در اوایل قرن بیستم رواج پیدا کرده بود. روزولت میگفت: «لینچ کردن جنایتی نفرت انگیز است» ولی در نامه به خواهرش راجع به کشتار ایتالیاییهای نیواورلئان به جرم حمایت از سیاهان نوشت: «لینچ کردن ایتالیاییها کار شایسته ای بود!». زنده باد آمریکای آزاد!
...
7. بیستم فروردین سالروز قطع رابطه با آمریکاست. تمدنی برپایه غارت و استثمار و جنایت. خاکی که رنگین به خون سرخپوستها و سیاهپوستهاست و رژیمی که باعث و حامی استثمار و کشتار مستضعفین و دشمن حکومتهای مردمی است. حکومتی که هنوز گرسنه و ثلث میلیون بیخانمان دارد.«ما رابطه با امریکا را میخواهیم چه کنیم؟» امام خمینی.
نویسنده: محمد فیاض بخش
کار روشنفکر با مغز است. نکاهش، رو به جلو است. منش او، حق طلبی و دردمندی است. روشنفکر ضد ارتجاع و دشمن تهجر است. این ها برخی لوازم روشنفکری حقیقی است. اما تبار شناسی این جریان هزارتو، شدت و ضعف و بعضا برداشت های ناصواب کاراکتر های آن را نسبت به واژه های بالا به وضوح نشان میدهد. در برخی برداشت ها و ترجمه ها کار فکری به معنی انکار حقانیت عقل غیبی، رو به جلو به معنی پایمال کردن پیشینه، ضد ارتجاع به معنی ضد دین و تحجر ستیزی به معنی سنت ستیزی قلمداد شده است. ماجرای روشنفکری و ظهور انتلکتوئل ها از یک کوچ معرفتی آغاز میشود. کو چ از معارف کلیسا که حاکمیت 1500 آن دارای دو ایراد اساسی در ابعاد علمی و عملی بود: انجیل های چهارگانه منتخب کلیسا بود و برای قداست بخشی به این نوشته های پر از اشتباه جلوی هر پیشرفت علمی مخالف مندرجات آنها را می گرفت. همچنین برای مشارکت در قدرت حکومت های مختلف به توجیه دینی ظلم های آن ها می پرداخت. بنابراین علم ستیزی، توجیه ظلم، و سرانجام جنگ های 200 ساله صلیبی ره آورد حکومتی بود که به دروغ داعیه دیانت داشت. نتیجه روند مذکور عصیان و شورش بر علیه ایدئولوژی موجود رادر بر دارد. حال اتفاقی که می افتد یا بازگشت به سنت ها و دین راستین است یا انکار مبدائی را به دنبال دارد که کلیسا داعیه دار آن است. در اروپا اتفاق دوم افتاد. فرار از قل و زنجیر های کلیسا و پناهندگی به حکومت عقل گرایی و پوزیتیویسم ماحصل این گذار ایدئولوژیک بود. عقل گرایی با فلسفه دکارتی شروع به کار کرد، با اسپینوزا به کار خود ادامه داد و با هگل به تمامیت خود رسید: «آنچه اندیشیدنی نیست وجود ندارد و هر چه هست اندیشیدنی است». پایه گذار حس گرایی نیز فرانسیس بیکن بود که شناخت صحیح را فقط شناخت حواس مبتنی بر تجربه و ازمایش دانست. این مکتب نیز با لاک، هیوم و برکلی به کار خود ادامه داد و در نهایت بر حوزه های علمی غرب چیره شد.
بحثی در نگاه شهید آوینی به غرب
نویسنده: علیرضا عزیزگل
سید مرتضی آوینی، بعد از تحول روحی خود پس از انقلاب، به تبعیت از امام خمینی، به بحث های انتقادی راجع به جامعه ی خود پرداخت. چون برخورد این انقلاب و تفکرات اسلامی اش را با جوامع و فرهنگ های مهاجم برای نفوذ فرهنگی حس می کرد.
بنا بر تجربه های شخصی در دوران تحصیل خود در رشته ی معماری، تفاوت روحی و فکری شرق (اسلام به عنوان زنده ترین آنها) و غرب (انسان گرایی فعلی به عنوان خطرناک ترین آنها) را درک کرده بود.
«غرب مظهر اسم ظاهر است و شرق مظهر اسم باطن و تعهد تاریخی ما در این میانه ، جمع بین ظاهر و باطن است .» [1]
نگاه اسلامی به خصوص در حوزه های روش شناسی و فلسفی-عرفانی را می پسندید و این توقع را نیز از روشنفکر داشت.
«بالاخره، اگر چه رهبری تاریخی این خطه با رهبران دینی است، اما ضرورتاً با اشاعه ی تمدن غرب و ارزشهای ملازم با آن در سراسر جهان، در حد واسط بین تفکر اصولیِ دینی و تفکر متدیک رسمی، گروهی از انسانها واقع خواهند شد که نامشان را هر چه بگذاریم، روشنفکر یا غیر روشنفکر، وظیفةتاریخی آنها دفاع از شریعت و انحلال تفکر متدیک غربی در آن است. روشنفکران این مرز و بوم، اگر صداقت داشته باشند و شجاعتی که با آن به غرب و شرق و عجب و کبر ملازم با روشنفکری پشت کنند، آنگاه همچون مرحوم جلال آل احمد و شهید دکتر شریعتی و بسیاری از اقرانشان که هنوز در قید حیات هستند ، خواهند توانست هویت تاریخی خویش را بازیابند و از عهدة انجام وظیفهای که در خور آنهاست برآیند.» [2]
و در بعضی از اوقات نیز با تلخی به تمسخر و توهین آنها (روشنفکر نماها) جواب می داد.
«تو را به خدا، اگر کسی حوصله دارد، داستان نگهداری جزیرة مجنون را برای این آقای آسانپرست تعریف کند تا بفهمد که چگونه میشود تا آنجا در برابر فرمان ولیّ امر عادل و صالح تسلیم بود که روزهای متمادی در محیط کوچکی که از آسمانش باران خمپارههای شصت و هشتاد و صد و بیست، و انواع توپهای روسی و فرانسوی... و بمبهای ناپالم میبارد، ماند و تسلیم دشمن نشد؛ و این همه را فقط برای رضای خدا انجام داد، نه آزادی و دموکراسی.» [3]
در جای دیگر به روند و روش علمی در زندگی اجتماعی ایراد می گیرد:
«اتکای بر علم نیز اگر به معنای ترک ولایت فقها و تسلیم در برابر مدیریت علمی یعنی ولایت ساینتیست ها و تکنوکرات ها باشد ، پیشنهاد ریاکارانه ای است در جهت نفی معتقداتی که انقلاب اسلامی و ولایت فقیه در خاک آن ریشه دوانده اند. اگر نه، ولایت فقیه یا حکومت دینی، بالذات، تعارض با علوم جدید را به مثابه یک ایدئولوژی اعتبار کنیم و بخواهیم که باید و نباید ها، یعنی احکام عملی حیات خویش را از آن اخذ کنیم. ما باید و نباید ها، یعنی احکام علمی زندگی خویش را از شریعت میگیریم و فقه است که واسطة حقیقتِ تشریع و حیطة عمل حیات ماست.» [4]
و در آخر نیز امیدی به ما در گذر از آخرین دوران رنج (نام مقاله ای از آوینی) می دهد:
«ما آمده ایم تا تاریخ را دیگر باره بنویسسم. تواریخ رسمی، تاریخ پادشاهان و ستمگران است. ما آمده ایم تا تاریخ مقاومت مظلومان را بنویسیم، تاریخ استقامت را ، تاریخ نهضت خونین انبیا را ، از آغاز تا امروز.»
[1] فردایی دیگر .آخرین دوران رنج. یادداشتی بر کتب عبور از خط.
[2] حلزون های خانه به دوش. روشنفکران ومعاصر بودن ص17.
[3] در حا شیه ی مقاله ی (حکومت آسان بی آینده) حلزونهای خانه به دوش . تحلیل آسان صص118 و 119.
[4] حلزون های خانه به دوش.یک هشدار. ص72.
سید مرتضی آوینی در سال 1326 در شهر ری متولد شد و دوران تحصیل خود را در شهرهای تهران ، کرمان و زنجان گذراند. سپس در رشته معماری در دانشکده هنرهای زیبا فوق لیسانس می گیرد. پیش از انقلاب در زمینه های ادبی فعالیت و سررشته داشته است و اشعار و نوشته هایی نیز داشته است که به گفته ی خود سید شهید، آنها را پس از انقلاب در گونی میریزد و آتش میزند به آن دلیل آن که آنها را «حدیث نفس» می پنداشته و تصمیم میگیرد که «خود» را از میان بردارد تا هر چه هست خدا باشد» و به حق در این راه پرتلاطم ، بسیار موفق بود.
بعد از انقلاب به ساخت فیلم مشغول میشود و در جهاد سازندگی نیز به انقلاب خدمت می نمود. اولین فیلم مستندش درباره جنگ را با نام «فتح خون» ساخت. با شروع عملیات والفجر8 ساخت مجموعه بی نظیر «روایت فتح» را به همراه بچه های جهاد سازندگی آغاز میکند. سید شهیدان اهل قلم پس از انقلاب قلم مستحکم خود را در مقالات زیادی به نمایش گذاشت. علاوه بر اینکه در رشته تخصصی خود(رسانه) قلم میزد به دلیل گستردگی اطلاعات تحت تسلطش در بسیاری از زمینه ها مقاله دارد. از «مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام» تا «توسعه و مبانی تمدن غرب». با آنکه منشا تفکرات سید مرتضی، ائمه معمصومین و امام خمینی(ره) بوده ولی با شناخت فرهنگ غربی و نظریات متفکران غربی در این خصوص به دقت سخن به میان آورده است.
شهید آوینی انقلاب اسلامی را «عصر توبه بشریت» نامید که انشاء الله به «ظهور دولت پایدار حق» منتهی خواهد شد.
شهید آوینی پس از سال 68 و اتمام جنگ ، مقالات متعددی در رشته های گوناگون به رشته تحریر در می آورد. در سال 70 به فرمان مقام معظم رهبری موسسه «روایت فتح» ، برای ساخت فیلم های مستند و سینمایی تاسیس می شود.
در نهایت سید مرتضی آوینی در حالی که در مناطق جنگی، مشغول ساخت فیلم 10 قسمتی «شهری در آسمان» بود در 20 فروردین 1372 به مقصد خود یعنی پرواز وشهادت نائل گشت.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
حکومت، که شعبهاى از ولایت مطلقه رسول اللَّه است، یکى از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است... حکومت مىتواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و مىتواند هر امرى را، چه عبادى و یا غیر عبادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى که چنین است جلوگیرى کند.
امام روح الله خمینی
صحیفه، ج20، 452
اگر خدا به ما عنایت نکرده بود به کجا رفته بودیم؟ما باید قدر بدانیم که خدا ما را انتخاب کرده است برای پیاده کردن حکومت صالحین و مستضعفین. ما باید قدر بدانیم این مطلب را که خدا از بهترینان امتش را-از آدم تا کنون- برای رهبری ما قرار داده. آنقدر مطیعش باشیم و آنقدر حمایتش کنیم که خدا وارثان زمین و یاران امام زمان(عج) را هم از ما برگزینند.
حمیدصالحی-دانشجوی مهندسی مکانیک دانشکده فنی
تازیخ شهادت: 12/12/65
نویسنده: سارا سعادتمند
اساس شکل گیری انقلاب اسلامی و استمرار آن، برپایه فرهنگ اصیل اسلامی و معیارهای الهی بوده است. از همین رو دشمنان نظام، پس از شکست در پروژه های نظامی، به استفاده از ابزارهای فرهنگی به عنوان روشی جدید روی آوردند: «مهمترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی، تغییر فرهنگ جامعه ایران است». 1 درهمین راستا با تصویب بودجه های کلان، ایجاد رسانه و اتاقهای فکری و استراتژی «رخنه و نفوذ» در عناصر حقوقی و ساختاری نظام، فعالیت های گسترده ای را برای سامان دادن به فرآیند استحاله از درون نظام تدارک دیدند: «هرکس می تواند امتیاز نشریه بگیرد و ازاین تریبون به مبارزه برخیزد».2 این حرکت خزنده، با رشد قارچ گونه مطبوعات، پس از تحولات سیاسی دوم خرداد76، و درسایه حمایت عناصر نفوذی، فعالیتهای تخریبی خود را آغاز کرد و با فریب افکار عمومی از طریق مطبوعات زنجیره ای، القاء شبهه و دروغ، و استفاده از کلمات مقدسی چون آزادی، جامعه مدنی و...، سست کردن پایه های اعتقادی مردم و از بین بردن اعتماد مردم به نظام را هدف کار خویش قرار داد. در این میان، رهبری بارها و در زمانهای مختلف، وجود این حرکت موذیانه را به مسئولین هشدار دادند. تصویب طرح اصلاحیه قانون مطبوعات در مجلس پنجم، فضایی را برای جلوگیری ازسیاستهای باز ضدفرهنگی وزارت ارشاد ایجاد کرد. اما این جریان زخم خورده، تلاش گسترده ای را در جهت مخالفت با این طرح و به دست گرفتن افکار عمومی آغاز نمود. روزنامه های زنجیره ای با استفاده از تیترهای اهانت آمیز، نقدهای مغرضانه سیاسی و با حمایت بنگاههای خبری بیگانه، به جنجال آفرینی پرداختند که از آن جمله می توان به تیتر روزنامه «سلام» و غائله کوی دانشگاه (تیرماه 78)، اشاره کرد. چندماه پس از تصویب نهایی این طرح و شکست تلاشهای این طیف، مجلس ششم در اولین گام، طرحی جدید در مقابله با طرح قبلی ارائه داد. طرحی عجولانه، با انگیزه های حزبی و سیاسی که به اعتراف طراحان آن، تنها 21 ساعت در کمیسیون مربوطه بررسی شده بود! این طرح که با حذف بندهایی از قانون مطبوعات، عملا راه را برای نفوذ عناصر ضدانقلاب، مصونیت نویسندگان در نوشتن علیه خدا و مقدسات و... بازگذاشته بود، با استقبال گسترده رسانه های دشمن مواجه شد. رهبری در جلسه ای با شخصیت های شاخص این جریان، به اشکالات جدی و استراتژیک این طرح پرداختند، و سپس در پیامی به نمایندگان مجلس، از آنان خواستند تا در نتایج این طرح، تأمل نمایند. اما این پیام و تذکر دلسوزانه رهبری، اثربخش نبود و این طیف همچنان بر طبل خواسته های سیاسی خود می کوفت و هم صدا با خبرگذاری های بیگانه، با جوسازی و دروغ پراکنی به حمایت از این طرح می پرداخت. پس از اصرار تنی چند از نمایندگان مجلس برای کشیدن این طرح به صحن علنی مجلس، از آنجائیکه این طرح با اشکالات اساسی مواجه بود و مصالح دشمنان را تأمین می نمود، رهبری به دنبال نگرانی مردم و مراجع عظام تقلید، براساس حق شرعی ولی فقیه که در اصول 5، 57 و 110 قانون اساسی برآن تأکید شده است با ارسال نامه ای خطاب به رئیس و نمایندگان مجلس، از ادامه این انحراف و فتنه جلوگیری نمودند. این واقعه، نقطه عطفی در کوتاه کردن دست مزدوران و بیگانگان از مطبوعات کشور بود و هر آنچه دشمنان نظام توسط عناصر داخلی خود رشته بودند، پنبه کرد: « آنچه تاکنون همه تحرکات ما را برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران با ناکامی مواجه ساخته است، اعتقاد مردم ایران به ولایت فقیه است؛ چراکه ولایت فقیه برای ما و گنجینه های اطلاعاتی ما، یک واژه بی تعریف است؛ به طوری که ما به هیچ وجه نمی توانیم محل حضور و حتی میزان بُرد احکام ولی فقیه را پیش بینی کنیم!».3
1. دیوید کیو، مأمور سازمان سیا
2. کتاب هویت، ص 70
3. استنلی روم، معاون رئیس سازمان امنیت ملی آمریکا
حکومت اسلامی از نگاه شهید آیت الله محمدباقر صدر
نویسنده: احسان ابراهیمی
قیام عاشورایی مردم دین پناه ایران در تقابل با طاغوت و رژیم پهلوی از سال 42 به رهبری روحانیت و در راس آن حضرت «امام روح الله»، ایثار سطوح گوناگون «امت» و در نهایت پیروزی نهضت در بهمن 57، بی تردید یک حرکت دینی و در دفاع از حریم مقدس اسلام بود. با تحقق این رویداد بی بدیل، اندیشه ای نو در جهان اسلام متولد شد؛ اینکه با رهبری های یک «فقیه جامع الشرایط» و با ظهور قدرت ایمان و احساسات دینی امت می توان حتی بدون سلاح با طاغوت و طاغوتیان پیکار کرد و پیروز شد.
امام روح الله که در آن زمان عملا در جایگاه ولایت فقیه واقع شده بود و اکثریت قاطع ملت رهبری سیاسی او را پذیرا شده بودند، انتخاب شکل حکومت را بر عهده ملت گذارد و جمهوری اسلامی را به عنوان پیشنهاد مطرح ساخت. بدین ترتیب با همه پرسی فروردین 58 و رای بی نظیر 98/32 درصد امت به جمهوری اسلامی، حاکمیت اسلام، رسما به صورت یک «نهاد سیاسی دینی» محقق گشت.
بدون شک فقیه یگانه ای که توانست نظریه ولایت فقیه را، با لحاظ تمامی جوانب و وجوه آن، به تجربه بگذارد و آن را عملا مبنای یک نظام سیاسی قرار دهد حضرت امام روح الله بود؛ اما آیا اصل نظریه ولایت فقیه نیز از بدایع و نوآوری های بنیان گذار جمهوری اسلامی است؟
انظار شیخ مفید، به عنوان نخستین فقیه برجسته عصر غیبت کبری، نشان میدهد که ولایت فقیه همزاد تولد فقاهت در مذهب تشیع است. کتاب ابی الصلاح حلبی(374-447) با عنوان الکافی از این امر حکایت میکند که این کتاب نخستین متن فقهی است که در فصلی مجزا و مستقل به نام «تنبیه الاحکام» به بررسی زوایای گوناگون ولایت فقیه میپردازد.
ابن ادریس(543-598)، به پیروی از ابوصلاح، در فصل تنفیذ احکام، به جوانب مختلف ولایت فقیه میپردازد و فقهای پس از او نیز، از محقق حلی(602-676) که فقیه را به عنوان «من الیه الحکم» و دارای «حق النیابه» معرفی میکند و علامه حلی(648-726) که فقیه مأمون را منصوب از طرف امام میداند، تا شهید اول(734-786) که بر نیابت عامه فقیه تأکید میکند و آن را دلیل بر اقامه حدود و یا نماز جمعه میداند، نوعا به بررسی ولایت فقیه پرداخته اند.
محقق کرکی(868-940) باشفافیت کامل سومین فقیهی است که بحثی مستقل در باب ولایت فقیه دارد و از نیابت عامه فقیهان دفاع میکندو «اجماع و اتفاق اصحاب» را یکی از مدارک خود میداند. فقهای پس از وی نیز این رویه را میپذیرند.
ملا احمد نراقی(1185-1245) که آغازگر دوره جدید ولایت فقیه است و علاوه بر اجماع، به تنقیح مناصب گوناگون فقها و استقرای ادله فقهی آن میپردازد، صاحب عناوین(متوفای1250) که این ولایت را به عنوان حکم و موضوع قبول میکند، صاحب جواهر(متوفای1266) که به صراحت و روشنی ولایت انتصابی فقیه را قبول میکند و آن را «اقتضای طعم فقاهت» میداند(1) و شیخ انصاری(1214-1281)، که تحولات فکری حوزه های فقاهت در دوره اخیر مرهون دقتهای اوست، دیگر فقیهان این عصرند که هریک به نحوی به تبیین و دفاع از ولایت فقیه میپردازند.
محقق نایینی(1277-1355) که طبق تقریر مرحوم آملی به ولایت انتصابی عامه معتقد است و پس از وی محقق مامقانی، آیت الله بروجردی، شیخ حسین کاشف الغطاء، شیخ مرتضی حائری یزدی، سید محمدرضا گلپایگانی و... از دیگر بزرگانی به حساب می آیند که از ارکان ولایت عامه فقها دفاع میکنند.
اما درست در دورانی که خط مجاهدت شیعه به نقطه عطف خود رسیده و مقارن با اوجگیری نهضت امام روح الله در ایران، جهان تشیع شاهد ظهور نابغه ای جوان در آسمان فقاهت است؛ ستاره فروزانی است که در این هماوردگاه دشوار، تنها به اندیشیدن و نظریه پردازی بسنده نکرد و جان بر سر راه آرمان خود نهاد و تمام هستی خویش را نثار راهی کرد که جز به مدد همت بزرگمردانی چون او، در جهانی سراسر ظلمت و جور، گشوده نخواهد شد و نیز گشوده نخواهد ماند؛ آیت الله شهید سید محمد باقر صدر.
شهید صدر، اسلام شناسی بصیر و عالمی آگاه به اوضاع زمان بود؛ فقیهى ژرف اندیش و مبتکر که فقه را تئورى براى عمل، و اسلام را در تمام عرصه ها داراى برنامه و قانون مى دانست و بر این باور بود که حاکم اسلامى، اجراى قانونهاى شرع را به عهده دارد و دایره اختیارات وى، بسیار گسترده است؛ ولى فقیه در دوران غیبت کبرى، در رأس هرم قدرت و حکومت اسلامى قرار دارد و اجراى دستورها و فرمانهاى وى، واجب است.
شهید صدر، پیروى و به کار بستن حکمى را که حاکم اسلامى براساس مصلحت صادر کرده باشد، براى تمام افراد، واجب مى داند؛ گرچه از نظر دیگران شاید داراى مصلحت ملزمه نباشد. محدوده آن از مباحها فراتر است و آنچه را که بستگى به مصالح اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و نظامى دارد، در بر مى گیرد(2). این دیدگاه، نشانگر گستردگى حوزه اختیار حاکم اسلامى است و بیانگر این نکته که احکام برابر شرایط زمان و مکان، دگرگون مى شوند و شناخت این دگرگونى بر عهده ولى فقیه است.
توجه به این نکته بایسته است که مقصود شهید صدر این نیست که در تمام این امور، حاکم مسلمانان دخالت مستقیم داشته باشد؛ بلکه بر این باور است که قواى کشور، این وظیفه را زیر نظر ولى فقیه انجام مى دهند. شهید صدر یکى از راه حلهاى رفع مشکلات جامعه رادخالت و نظارت دولت بر بازار و امور اقتصادى مى داند(3).
ایشان به روشنى براى قوه مقننه و مجریه که مردم در گزینش آنها نقش دارند، مشروعیت قائل است و این امر را ناشى از جانشینى انسان از خداوند و پذیرش امانت الهى از سوى انسان مى داند(4).
شهید صدر، در رساله جمهورى اسلامى از قانونهاى ثابت اسلام به عنوان قانون اساسى یاد مى کند و محدوده کار قوه مقننه را در قانونهاى دگرگون شونده و جایى که قانون ویژه اى وجود ندارد -و از آن به منطقةالفراغ یاد میکند- مى داند و در احکام دگرگون شونده بر این باور است که اگر مجتهدان آراى گوناگونى داشتند، قوه مقننه مى تواند یکى از آن دیدگاهها را براى چهارچوب قانون گزینش نماید(5) و در مواردى که از سوى شرع، قانونى بر واجب و یا حرام نرسیده و امر و نهى وجود ندارد، قوه مقننه مى تواند قانون وضع کند و این، بیشتر موارد عرفى و اجتماعى را در بر مى گیرد(6).
وى بر این باور است که هدف دولت اسلامى در روابط خارجىاش، بسط و گسترش نور اسلام و انتقال مشعل این رسالت عظیم به تمامى دنیاست، نیز جانبدارى از عدالت و حقانیت در امور جهانى و عرضه و تقدیم الگوها و ارزشهاى والاى اسلام از این گذر؛ همچنین یارى رساندن به تمامى مستضعفان و رنجدیدگان کره خاکى و پایدارى و مقاومت در برابر استعمار و طغیانگرى، به ویژه در جهان اسلام که ایران، جزء جداییناپذیر آن به شمار مىآید(7).
شهید صدر نه تنها قهرمان میدان اندیشه و نظر بود، بلکه در حوزه عملى سیاسى و در صحنه هاى اجتماعى هم حضورى فعال و خیره کننده داشت. از نگاه او، مشکل جوامع اسلامى نه فقط در عقب ماندگى فکری و علمى، بلکه در بى عملى سیاسى و گرفتارى در چنگ حکومتهاى ظالم و غیردینى بود. به همین دلیل، از همان آغاز نوجوانى با توجه به هوش و ذکاوت و حساسیتى که نسبت به اسلام و مسلمانان داشت، وارد فعالیت هاى سیاسى شد.
به لحاظ نظرى، تشکیل حکومت جهانی اسلام یکى از اندیشه ها و اهداف اصلى او در کارهاى علمى و تحقیقاتى بود. از نظر شهید صدر، حکومت اسلامى، نه تنها یک ضرورت دینى، که گذشته از آن براى تمدن بشرى نیز یک ضرورت است؛ چرا که یگانه راهى است که مى تواند استعدادهاى انسان را شکوفا سازد و او را تا جایگاه حقیقی اش که پایگاه والاى تمدن انسانى باشد، بالا ببرد و از پراکندگى ها و عقب ماندگى ها و تباهیها رهایی بخشد.
از لحاظ عملى هم شهید صدر براى تشکیل حکومت اسلامى وارد مبارزه اى بى امان با رژیم حاکم بر عراق شد و با تأسیس «حزب الدعوه الاسلامیه»، فعالیت سیاسى گسترده اى را برضد حزب بعث عراق سامان داد. شهید صدر بر لزوم فعالیت هاى تشکیلاتى در مبارزات سیاسى و نیز مبارزه مسلحانه تأکید مى کرد.
بدین ترتیب سید محمدباقر در عراق و در قامت یک مرجع تقلید و پسرعمویش امام موسی در لبنان و مصر، ضمن یک همکاری درخشان، برای تحقق هدفی بزرگ وارد میدان شدند: بیدار کردن پیکر خمود و غفلت زده دنیای اسلام، حرکت به سوی وحدت مسلمین و بالاخره قیام برای کنار زدن سایه سنگین و ننگین استکبار از سر امت اسلام و استقرار حکومت جهانی اسلام. مجاهدتهای دو پسرعمو، بعدها نتایج فوق تصوری را به بار نشاند: انتفاضه عراق، مقاومت حزب الله لبنان، جنبش اخوان المسلمین مصر، هسته های مقاومت اسلامی فلسطین، هسته های مقاومت شیعیان در عربستان و یمن و بسیاری دیگر از جنبشهای اسلامی در نقاط مختلف جهان اسلام و مهمتر از همه شکل گیری آرایشی جدید در اندیشه متفکرین مسلمان و گشودن افقی تازه پیش روی امت اسلامی در جهت تحقق آرمانهای نورانی اسلام.
شهید صدر، پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران نیز، هم در عمل و هم در فکر و اندیشه، به پشتیبانى از انقلاب اسلامى برخاست و ضمن دعوت از مردم عراق و اعراب براى انقلاب، آنان را به تبعیت از الگوى حضرت امام دعوت کرد. در نظر او، امام، کسى است که امیدها بدو بسته است، وبا این نگاه، به پیروان و شاگردانش خطاب میکرد «در مرجعیت و آرمانها و انقلاب امام خمینی ذوب شوید، همانسان که او خود در اسلام ذوب و فدا شد». از نگاه شهید صدر کسانى که در ایران در راه دفاع از اسلام و مسلمین کشته مى شوند، شهید هستند و خداوند آنان را با امام حسین(ع ) محشور میگرداند.
سرانجام شهید صدر خود نیز، بهمراه خواهر عالمه اش بنت الهدی، در راه آرمان و هدف بزرگش توسط رژیم بعث به شهادت رسید و بدین سان، یکى از بزرگترین سرمایه هاى فکری جهان اسلام در حالى از میان ما رخت بربست که عرصه هاى مختلف اندیشه، حوزه هاى علمیه و بالاتر از همه نهضت جهانی اسلام این روزها سخت محتاج نوآورى ها، ابتکارات و اندیشه هاى والاى آن یگانه دوران هستند.
پی نوشت:
(1) با این حال صاحب جواهر، ولایت بر اموال و انفس را، فراتر از ولایتی که مربوط به تدبیر و تنظیم باشد، نمیپذیرد.
(2) الفتاوى الواضحه/ص116
(3) اقتصادنا/ص354؛دارالتعارف،بیروت
(4) الاسلام یقود الحیاة،ترجمه بخشى از آن با عنوان«جمهورى اسلامى»/ص11
(5) همان/ص16
(6) جمهورى اسلامی/سید محمد باقر صدر،ترجمه سید جعفر حجت
(7) الاسلام یقود الحیاة/ص 15
درآمدی بر نظریه ولایت فقیه در دیدگاه شهید صدر
سحر مهرورز
اگر چه جواز تصرف فقیه در برخی امور اجمالا مورد پذیرش تمام فقهای امامیه است و ولایت فقیه، از جمله مباحثی است که هیچ فقیهی را در تاریخ شیعه سراغ نداریم که آن را به طور کل منکر باشد، اما، حدود و اختیارات ولی فقیه از مسائلی است که همه فقیهان در آن بر یک قول نیستند.
در این نوشتار قصد داریم به بازخوانی اجمالی اندیشه آیت الله سید محمد باقر صدر پیرامون ولایت فقیه بپردازیم. ایشان به عنوان یکی از بزرگترین اندیشمندان مسلمان، علوم اسلامی را با سبکی نو مطرح کرده و به مسائل روز و مبتلابه جامعه اسلامی پرداخته است. وی از علمایی است که از انقلاب اسلامی ایران حمایت کرد و در ترسیم خطوط و شاخصه های جمهوری اسلامی سهیم گردید. تالیف مجموعه جزوات «اسلام زندگی را راهبری میکند» از جمله این اقدامات است. وی یک سال قبل از شهادت خود در پاسخ به سؤال شش نفر از علمای لبنان در توضیح مبانی جمهوری اسلامی نظریه «خلافت انسان و شهادت انبیا» را تبیین کرد. چندان که از آثار به جای مانده بر میآید، ایشان پیش از این به ولایت عامه انتصابی فقیه قائل بوده اند.
شهید صدر معتقد است در خلافتی که خداوند در قرآن از آن حکایت کرده جنس آدمی به طور کلی منظور است.(1) وی درباره گستره خلافت انسان مینویسد:
«... مسأله خلافت انسان در قرآن، در حقیقت شالوده حکومت انسان بر هستی است وحکومت بین مردم همه از ریشه همان خلافت سرچشمه میگیرد ... بدین ترتیب حکومت انسان بر خود هم بر این پایه درست میشود. چنان که حکومت مردم بر مردم، یعنی حق حاکمیت ملی نیز به عنوان خلیفه خدا بودن انسان ها میتواند مشروع و قانونی باشد.»(2)
وی دومین پایه نظریه خود درباره ایجاد دولت اسلامی را مفهوم «شهادت» قرار داده است. این واژه در اندیشه وی از جنبه حقوقی صرف خارج شده و مفهومی سیاسی به خود میگیرد. آن جا که بحث از ضرورت وجود گواه است اینگونه مطرح میکند که: «خدای بزرگ در کنار خط خلافت انسان بر روی زمین، خط گواهی انبیا را رسم کرده است، گواهی ای که نشان دهنده دخالت خدا به منظور حفظ خلیفه اش از انحراف و رهبری او به سوی کمال است؛... ما این دخالت خدایی را در هدایت انسان، خط شهادت یا گواهی انبیا مینامیم.»(3)
آیت الله شهید صدر مراحل خلافت انسان و گواهی پیامبران را به چهار مرحله تقسیم میکند. پس از سه مرحله اول که فطرت اولیه، اختلاف و انحراف از فطرت، و خلافت و گواهی پیامبران و امامان است مرحله چهارم ،آغاز می شود که همان گواهی ونظارت مراجع تقلید است. ایشان بر این باور است که در این مرحله، خط گواهی از خط خلافت که در شخص پیامبر و امام به هم پیوسته بود، از هم جدا شد و خط خلافت به مردم و خط گواهی به عهده مراجع تقلید گذاشته شد. خط گواهی سه وظیفه خطیر را به عهده مرجع میگذارد که از جمله آن مراقبت دقیق در اجرای احکام اسلام بین مردم است.
نسبت به خط خلافت در عصر غیبت دو حالت متصوّر است. حالت اول آن که امت محکوم قدرت طاغوت است و از خود آزادی ندارد و نمیتواند حق خلافت عامه اش را انجام دهد. در این صورت، خط خلافت مانند خط شهادت به شخص مرجع برمیگردد و هر دو خط را او باید به عهده بگیرد.
حالت دوم آن که امت با جنبش رهایی بخش، خود را از زیر بار سلطه طاغوتیان آزاد کرده باشد. در این حالت، خط خلافت به خود مردم باز میگردد و مسؤولیت رهبری سیاسی و اجتماعی مردم به خود مردم سپرده می شود.
اکنون سوالی که مطرح میشود آن است که با فرض جدایی خط خلافت و گواهی، مراقبت دقیق فقیه در اجرای احکام اسلامی بین مردم چگونه انحام خواهد پذیرفت؟
پای نوشت ها:
1. خلافة الانسان وشهادة الانبیاء، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1399 ق، ص 13
2. همان، ص 14
3. همان، ص 23