ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم، ما از دخالت نظامی نمی ترسیم، آن چیزی که ما را می ترساند وابستگی فرهنگی است، ما از دانشگاه استعماری می ترسیم، ما از دانشگاهی می ترسیم که جوان های ما را آن طور تربیت کنند که خدمت غرب بکنند.
امام روح الله
صحیفه ی نور،ج12، ص253
غرب برای استعمارنو نیاز به نیروی انسانی ماهری داشت...کارخانه های روشنفکرسازی که با تعویض نام کارخانه به دانشگاه در وهله ی اول، سرجماعات روشنفکر را شیره می مالیدند...به راه افتادند تا برای کشورهای تحت سلطه، روشنفکر بسازند و سر ملت را هم شیره بمالند...
شهید مهدی رجب بیگی
با ایجاد این تحول در نظام آموزشی کشور نسل جدیدی از دانشوران و تحصیل کرده ها،اگر چه کم، اما پرنفوذ وارد جوامع سیاسی و اجرایی شدند و حیات این نسل روشنفکر کم کم در گرو انهدام سنت به عنوان بزرگترین مانع موجود بود. رشد قارچ گونه و موثر این قشر فرنگی اگر چه به مذاق حاکمان و اشرافیت آنروز ناخوشایند می آمد اما مبارزه با آنان را نه در دستور کار و نه در توان داشت. طبق محاسبات ، دانشگاه علاوه برآنکه کادرها و تکنسین های پروژه نوسازی رادر دل خود پرورش می داد،به لحاظ فرهنگی و اجتماعی نیز نقشی تحول بخش و مدرن ساز ایفا میکرد. اما نارسایی محاسبات در این بود که دانشگاه ایرانی بیش از آنکه در تربیت بوروکرات و تکنوکرات ماهر و وفادار موفق شود ، در تولید «روشنفکر ناراضی» کامیاب بود. در دهه آخر دوره پهلوی این روند در دوره تصاعدی به سر می برد.
با ظهور انقلاب اسلامی و فریاد عدالتخواهی توده های بی نام و نشان مستضعف و مسلمان با رهبری امام ، می توان گفت که راه اندازی دانشگاه نه تنها موجب تثبیت رژیم دیکتاتوری نشد ، بلکه وحدت روشنفکران ناراضی با حوزه های علمیه (که روزی وظیفه انقراض همین علوم به اصطلاح سنتی را داشت) سبب براندازی رژیم شاهنشاهی شد.
پس از تثبیت نظام جمهوری اسلامی و وضوح هر چه بیشتر واگرایی روشنفکران و بوروکرات های پرادعا با اصول نظام اسلامی، این قشر زاییده علوم مدرن تبدیل به نوعی لایه مخفی در درون نظام شدند و با استفاده از محیط مناسب دانشگاهها دست به ایجاد اخلال در روند نظام سیاسی،اقتصادی و به خصوص فرهنگی جامعه زدند. عده از اصحاب انقلاب که درک اجمالی از چنین وضعیتی داشتند در فوران هیجانات انقلاب اسلامی در سال 1359 دست به انقلاب فرهنگی برای ترمیم سیستم آموزشی کشور زدند که در حقیقت این حرکتی بود در جهت از بین بردن گروهک های منافقین پنهان در دانشگاه. اگرچه تا به امروز هم امام و هم مقام معظم رهبری توصیه های فراوانی در راستای دانشگاه اسلامی داشته اند اما میتوان گفت که تا به امروز هیچ حرکت جدی در راستای تبدیل سیستم دانشگاهی- که نطفه در مدرنیسم دارد- به سیستم اسلامی نشده است. آیا به راستی میتوان دانشگاه را به دلیل ریشه غربی داشتن محکوم به فساد کرد؟ یا میتوان راهی برای تبدیل این نظام به چیدمان اسلامی- الهی پیدا کرد؟ پاسخ این پرسش را میتوان در تقارب معنای علم و اسلام یافت بدین سان که اسلام به عنوان یک دین کامل همواره دعوت به کسب علم،آگاهی و بیداری کرده است و این حقیقتا آیینه تمام نمای دانشگاه اسلامی است. از طرفی با گسترش هجوم فرهنگی نظام امپریالیستی جهان دانشگاه به عنوان یکی از گلوگاه های اصلی فرهنگی می تواند نقش تعیین کننده ای داشته باشد. لذا دانشگاه اسلامی نه تنها قابل دسترسی بلکه برای نظام اسلامی یکی از والاترین ارزشهاست.
***
فتنه ??، حاکمان را بیش از هر جای دیگر متوجه دانشگاه ها کرد. آرزوی به محاق روزمرگی رفتهی انقلابیون دیروز، که همانا «اسلامی شدن دانشگاه ها» بود، باز سر از سخنرانی ها و نشست ها و همایش های دولت خاسته و دولت خواسته برآورد. نهادهای نمایندگی و ستادهای اسلامیکردن دانشگاه به پرکردن بیلانها و گردشکارها مشغول شدند که بفرمایید! این هم دانشگاه اسلامی! انذارهای اساتید و دانشجویان انقلابی و علمای اسلام به صاحبان امر که شاید اسمشان را بتوان گذاشت «شورای عالی انقلاب فرهنگی»، چنان مغفول واقع شد که روزگاری از خواب برخاستند و سرای دانشگاه را مسیل لیبرالیسم و غفلت دیدند. صحت خواب برادر! البته باز جای شکرش باقیست که این رندان از خواب برخاستند؛ چرا که روزگار افرادی را به وزارت آموزش عالی دیدهاست که خوابشان به از بیداری بود. خود فرمان آشوب به دانشجویان میدادند و خود از آشوب مینالیدند و روزی نبود که استعفایشان روی میز رئیس جمهور نباشد. فشار از پایین و چانه زنی از بالا. و با این دعوای مبتذل و لودگی عوامفریبانه چنان همگان را به اشک و ناله خود مشغول کرده بودند که متولیان و دلسوزان شورای عالی انقلاب فرهنگی دو دست به نشانه تسلیم بالا برده بودند که سلّمنا! دانشگاه اسلامی نخواستیم. لااقل چریک ضدانقلاب تربیت نکنید آقای وزیر!
***
مطرح شدن «انقلاب فرهنگی» به شرط آنکه از آن انقلاب و تغییر دفعتاً و بخشنامهای منظور نشود امری مثبت بل لازم است. نگارنده بر این گمان است که این امر باید در چند محور شکل بگیرد تا رؤیای دانشگاه اسلامی ملموس تر شود. از آن جمله است: اصلاح برنامه ریزی شده مواد درسی و بازنگری دانش مندانه اساس برخی رشته های تحصیلی و تفکیک های غیرلازم ـ که نیاز به قیام عالمانه علیه دگم های مدرنیته دارد ـ و ایجاد رشته های بین رشته ای. از آن طرف باید نگاهی جدی به ساخت جمعیتی دانشگاه ـ اعم از اساتید و دانشجویان ـ داشت. آزمون ورودی دانشگاه، همآوردگاهی است ناعادلانه که دانشگاه را تبدیل به محملی برای پذیرش بی دردسر دانشآموزان متمول و غیرانتفاعی رفته کرده است. از آن سوی، برخی اساتید در دوره های گذشته با استفاده از ماده قانونی های خودساخته و فرعی دست به ایجاد مافیاهای غیرتخصصی و سیاسی زده اند که باید امحا شود. زد و بندهای برخی اساتید که بیشتر با مقاصد سیاسی صورت می گیرد تا تخصصی و علمی، امروزه دیگر قابل انکار نیست. ترس عمده دلسوزان انقلاب این است که «اسلامی شدن دانشگاه ها» به همان سرنوشتی دچار شود که «انقلاب فرهنگی» سال های آغازین دهه شصت دچار شد. متآسفانه نگاهی به فرهنگ دیوان سالار و غیرمتعهدانه دولتی، که حتی متخصصان و اندیشمندان پردغدغه و متعهد را نیز دلسرد و خمود میکند، امید ما را در این زمینه بدل به یأس میکند. نظر به بخش نامه ای کردن «کرسی های آزاداندیشی» بیش از هر چیزی پرده از این طنز تلخ برخواهد گرفت. با اینحال از صمیم قلب برای متولیان امر دعا می کنیم و ایشان را پند میدهیم که پی گیر کاری ریشه ای و اثرگذار باشند که مرضیّ خدای متعال باشد نه امری دفعی و عبث که تنها دستاوردش افزودن به سوابق آقایان باشد.
نویسنده: سید حسین کمالی
سوتیتر: آیا ما با یک تعاملِ win-win بین دانشگاه یا کشور خارجی و منافع کشور خودمان طرفیم؟ یا اینکه حاصل این فرایند بیشتر به نفع خود ماست و طرف خارجی به خلاف آمدِ عادت جایی خوابیده است که اتفاقاً زیرش آب میرود!؟
.
پدیدهی فرار مغزها یا همان مهاجرت نخبگان یا به قول آنهایی که در آن طرف این صورت مسئله قرار دارند:(brain drain) یک مسئلهی بسیار مهم و پیچیدهی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حتی روانشناختیست که شاید طرح بحث مفصل و راهگشا در موردش نیازمند سالها کار علمی و دقیق در تمام حوزههای مذکور باشد پس در این مقال، مجال کافی برای تحلیل جامع و همهجانبهی آن وجود ندارد و فقط خیلی مختصر و پراکنده به رویکردهای مختلف در برابر این مسئله اشاره میشود:
نویسنده: شهرزاد اسفندیاری
وقتی از تجدید نهضت تولید علم برای بازسازی تمدن اسلامی صحبت می کنیم چند نکته را مفروض در نظر می گیریم.فرض اول: پذیرفته ایم بدون تولید علم نمی شود جامعه پردازی کرد، صرف پرداختن به ترجمه و شاگردی غرب شروع خوب و پایان بدی است(ضرورت تولید علم)
فرض دوم: تمدن اسلامی معنی دار و واقعیست، بنا به بعضی تعاریف، الان نیز این تمدن وجود دارد اگرچه در دوره نقاهت و ضعف به سر می برد. اسلام علاوه برپایه های ایمانی و درونی و فردی، یک امر عینی و اجتماعی نیز می باشد. در واقع دین با جامعه سازی و فرهنگ وحاکمیت و علوم اجتماعی نسبت ویژه ای دارد و لا به شرط نیست، اذعان به مفهوم «تمدن اسلامی» یا جامعه سازی اسلامی یک نه بزرگ است به «سکولاریزم» یا تعریف دین بعنوان یک حادثه فردی روانشناختی و خود به منزله اعتراف به علوم انسانی و علوم اجتماعیست با مبانی و صبغه اسلامی و مضمون دینی، چیزی که امروز به شدت در دنیا انکار می شود.
فرض سوم: وقتی از بازسازی جهان اسلام حرف می زنیم به این معناست که پیش تر جهان اسلام قدرت تولید علم و تمدن سازی در ابعاد جهانی را داشته است، در یک دوره جهان اسلام قبضه ی علم و صنعت و فرهنگ را بدست گرفته به نحویکه مسیر ترجمه یک طرفه و از جهان اسلام به غرب بوده است، ما تجربه موفق و بسیار بزرگی را پشت سر گذاشتیم اگرچه دانشگاهیان ما نسبت به این قضیه تغافل می کنند و خودآگاهی فعال تاریخی ندارند
فرض چهارم: استعداد بازسازی اقتدار علمی وتمدنی وجود دارد و بذر آن نمرده است، ممکن است یک بذر سالها زیر خاک بماند اما ناگهان در شرایط مناسب رشد کند، در دوره ای که باستان شناسان به عنوان شیء زینتی به دین می پرداختند انقلاب اسلامی تقدیر تاریخ را عوض کرد و منشأ بسیاری از تحولات سیاسی و نظامی و عقیدتی شد
وقتی از بازگشت به گذشته صحبت می کنیم مراد عقبگرد به گذشته نیست، به معنای انکار دستاوردهای بشر بعد از تمدن اسلامی و بازگشت تاریخی نیست، بلکه منظور بازگشت هویتی و متودیک است. یک توبه عقیدتی در رفتار اجتماعیست به معنای بالفعل کردن بالقوه ها. ما می توانیم در یکی دو قرن آینده دوباره تمدن اسلامی را بازپروری کنیم .
باید موتور تولید علم را چنان فعال کنیم تا غربیها مجبور باشند به دانشگاه های ما بیایند و از اصطلاحات ما استفاده کنند و به حضور در دانشگاه های اسلامی فخر بفروشند ، این امکان وجود دارد و آن قوه باید از کمون خود بیرون بیاید و منبسط شود کما اینکه پیش از این هم اینگونه بوده است.
آخرین نکته اینکه تولید علوم انسانی اسلامی نه تنها ممکن است بلکه واجب است، ما اگر بخواهیم مسلمان بمانیم، نه بعنوان یک فرد مسلمان بلکه یک جامعه مسلمان، ناگزیریم از تمدن سازی. نظریه پردازی اسلامی در همه علوم، در علوم کاربردی و پایه با تسامح بیشترو در علوم انسانی و علم الاجتماع ضرورت دارد، اگر ما این ترجمه و تقلیدها را به همین گونه ادامه بدهیم چیزی بعنوان تمدن دینی نخواهیم داشت الا بصورت تعلیقی و صوری.
اگر ما بتوانیم از تجربه «جامعه سازی جدید» که الان درگیرش هستیم، موفق بیرون بیاییم، یک رنسانس دوباره ای در جهان اسلام و حتی سراسر جهان اتفاق خواهد افتاد. باید توجه داشت که مانیفست تحول بزرگ جهان اسلام، به دست ما نوشته می شود و کوچکترین اقدام در این زمینه، زیر ذره بین تاریخ قرار خواهد گرفت. ملتهای بسیاری منتظرند از روی دست دانشجویان و طلاب، نسخه برداری کنند. ملتهای زیادی نظاره گرند که جامعه و حکومت جدید در ایران، چگونه پیش می رود و در فاصله ده سال و بیست سال، از ما مو به مو تقلید خواهند کرد. باید کاری کنیم که در دو دهه آینده، جوامع اسلامی بتوانند از روی پروژه حکومت و نحوه حکومت ما هم الگو برداری کنند.
?-سخنرانی با موضوع رنسانس اسلامی در جمع اساتید و دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد
2-مقاله رنسانس اسلامی aviny.com
نویسنده: فائزه نوروزی
کمال و غایت انسان در جهان بینی اسلامی، قرب به خداست و متصف شدن به صفات الهی. و این با توسعه به مفهوم غربی آن، یعنی پیشرفت اقتصادی با معیارها و موازینی خاص در تضاد است. مدرنیته و امروزی شدن از نگاه غربی ها جایی در آرمان جامعه ی اسلامی که همان رشد و اعتلای معنوی فرد است ندارد و پیشرفت در عرصه های مختلف علمی و صنعتی و اقتصادی، بر اساس تعریف صحیح از مبنای واقعی، خط مشی حاکمیت اسلام است. در پیشرفت به مفهوم غربی اگر گاهی سخن از توسعه ی فرهنگی هم به میان بیاید، مقصود آن فرهنگی است که در خدمت توسعه ی اقتصادی قرار دارد. در حالی که حرکت به سوی تکامل و تعالی در اسلام لزوما با توسعه ی مادی و اقتصادی همراه نیست و بلکه بالعکس، تعالی معنوی با قناعت و زهد و مصرف کمتر و ... ملازمت دارد. البته این سخن هرگز به معنی نفی پیشرفت اقتصادی در اسلام نیست بلکه اسلام موافق با آن پیشرفتی است که به تعالی و تکامل انسان کمک کند نه اینکه صرفا در جهت تمتع و لذت بیشتر باشد و به تنزل ارزش های اخلاقی و معنوی در او بینجامد.«یک توهم خطرناکى در ذهن ها وجود داشت و تزریق شده بود - شاید در بعضى از ذهنها هنوز هم این توهم وجود داشته باشد - و آن عبارت بود از توهم تقابل و تضاد میان عقلانى زیستن و توسعهیافتگى از یک طرف، و معنوى زیستن و اخلاقى زیستن از طرفى دیگر. باور شده بود براى بعضى که اگر جامعه بخواهد عقلانى و عملگرا و رونده و شتابگیرندهى در راه پیشرفت زندگى بکند، ناچار است از اخلاقیات و معنویات و دین و خدا فاصله بگیرد! اگر به همبستگى اخلاقى فکر کردیم، به معنویات دل بسته بودیم، ملاحظهى ضوابط و حدود دینى و اخلاقى را کردیم، ناچاریم از پیشرفته بودن کشور صرفنظر کنیم؛ از زندگى عقلانى چشم بپوشیم! یک چنین توهمى وجود داشته. دلائل تاریخى روشنى هم دارد این گمان باطل، و دلائل جامعهشناسى هم دارد.
آنچه که ما میخواهیم بر آن پا بفشاریم، این است که جمهورى اسلامى و حاکمیت دین و اسلام این توهم را ابطال کرده. ما می خواهیم و می توانیم هم عقلانى و منطقى و علمى و پیشرفته زندگى کنیم، هم در عین حال متمسک به ارزشهاى اخلاقى خودمان و پایبند به ایمان دینى خودمان و عامل به فرائض و لوازم زندگى مذهبى خودمان باقى بمانیم؛ بلکه در این جهت هم پیشتر برویم.» (1)
توسعه ی اقتصادی در جهان بینی اسلامی، تنها کوششی است در جهت اقامه ی عدل و ادای حکومت الهی. یعنی از بین بردن فقر مادی امری تبعی است نه اصلی، و هدف از آن دستیابی به عدالت اجتماعی است نه توسعه. در واقع هدف از پیشرفت اقتصادی در جامعه ی اسلامی، از سر راه برداشتن موانعی است که راه تعالی روحانی بشر به سوی خدا را سد کرده اند. چنانچه قرآن «لیقوم الناس بالقسط» را به عنوان هدف ارسال پیامبران بیان کرده و این اساس جامعهى نظام جمهورى اسلامى است. « هدف، عدالت و قسط اجتماعى است. جامعه، زمانى به صلاح، آبادانى، عمران و نجات حقیقى خواهد رسید که این تأمین شود.» (2)
اگر مبارزه با فقر مادی به عنوان محور و اصل اتخاذ شود، آموزش و پرورش نیز به عنوان امور تبعی در خدمت آن قرار خواهند گرفت و مدرک گرایی یکی از لوازم این نظام آموزشی است. یعنی آن وقتی که شرط تحصیل امتیازات اجتماعی و پیشرفت اقتصادی، تنها درس خواندن باشد. و اگر این شرط را از میان برداریم و مدرک آموزشی را لازمه ی کسب جایگاه اجتماعی ندانیم، بسیاری از کسانی که در صف طویل کنکورهای گوناگون انتظار می کشند از تحصیلات صرف نظر خواهند کرد. این دانشگاه دیگر محل اخلاقی برخورد عقاید و افکار نیست. تحقیق و تدریس، آن هم مطابق برنامه و در چشم انداز آرمان رشد غربی، شیوه ی تولیدی این دانشگاه قرار می گیرد.
واضح است که نهضت اسلامی از آموزش و پرورش و دانشگاه نگاهی فراتر از آنچه در غرب معمول است دریافت می کند و ان شاءالله در آینده ای نزدیک نظام آموزشی با نگاه توحیدی به همه ی امور و متناسب با آرمان های الهی انقلاب خواهدیافت و تا آن روز لاجرم باید این نظام موروثی را حفظ کنیم و در عین حال آماده باشیم تا در یک فرصت مناسب تحولات لازم را در آن انجام دهیم.
«امروز حرکت ما رو به جلو است؛ حرکت جهشى است و باید اینجور باشد؛ هم در زمینههاى علمى، هم در زمینههاى معنوى و اخلاقى. صنعت میتواند یک صنعت پیشرفته باشد، در عین حال ملاحظات دینى، ملاحظات اخلاقى، ملاحظات انسانى در صنعت کاملاً رعایت بشود. ما میخواهیم شما صنعتگران کشورمان، مدیران صنعت، نماد این حقیقت باشید. پایبند به دین و در همان حال و به همان استناد، پایبند به پیشرفت جهشى صنعت.» (3)
?و3. امام خامنه ای، بازدید از توانمندی های صنعت خودروسازی، 9/1/1389
2. امام خامنه ای، 29/9/1374
در قسمت اول که در شماره قبلی نبض آمد، اشاره شد که ماجرای روشنفکری از یک کوچ ایدئولوژیک در اروپا آغاز شده است. تثبیت معرفت ناسوتی در غرب که با غلبه بر کلیسای وسطایی و انکار هر نوع حقیقت غیبی همراه بود، ماحاصل این کوچ است. پس از این، اقتضای مشی انسان محور و اومانیستی غرب، استفاده حداکثری از اقوام مختلف در جهت رسیدن به منافع مورد نظر قرار گرفت. حالا غرب باید معرفت خود را نسبت به شرق گسترش میداد و برای آن برنامه راهبردی میریخت. اینجاست که نوبت به مستشرقین و فراماسونرها میرسد. تشکیل کالجها و تعلیم اشراف زادگان در کنار فعالیت سازمانهای سری ماسونی ابزار رسیدن به این هدف بود. جایی که محل پیوند نامبارک انتلکتوئلها و سرمایه سالارهای قدرت طلب به شمار میرفت.
ماجرا از اینجا شروع میشد که بوژوازی و نئوسرمایه داری شکل گرفته در غرب که اکثرا متشکل از یهودیها بوده و فاقد پایگاه اجتماعی بودند، در صنف بنّاها و شاگردان آنها شهرها مشغول به ساخت کلیساها و قصرها بوده و دارای منزلتی خاص در بین طبقات اجتماعی بودند، نفوذ کرد و این سازمانهای زیرزمینی را شکل داد. آزادی، برادری و برابری به عنوان شعار اصلی آنها انتخاب شد. در این سازمانها آزادی به معنای اباحه انگاری و عدم محدودیت برای بنایی با مبنای انسانیت غربی، ترجمه شد. در مکالمه بالا تاکید بر هیومنیسم(انسان محوری) کاملا مشهود است. استفاده از برخی نمادهای مذهبی و مقایسه فعالیتهای خود با حضرت سلیمان برای حکومت جهانی نیز به عنوان ابزار جذب به کار گرفته شد. برادری و برابری هم شعار راهبردی برای تحقق تئوری جهان وطنی-کاسموپولیتیسم- فراماسونرها قرار گرفت. بدین ترتیب اولین لژها در انگلیس و فرانسه پایه گذاری شد به طوری که ژان ژاک روسو، ولتر، منتسکیو ( متفکرین فرانسوی و از عاملان انقلاب کبیر فرانسه) همگی به عضویت سازمانهای ماسونی در آمده بودند. تشکیل شاخه ایرانی ماسون ها هم بعد از فرستادن تعدادی از اشراف زادگان به اروپا برای تحصیل توسط عباس میرزا آغاز میشود که در آنجا به عضویت این سازمانها در میآیند. این سرآغاز ورود منورالفکری به ایران است.
ادامه دارد...
نویسنده: امید زکی زاده
.
دکتر «حسین کچویان» در سال 1338در تهران متولد شد. وی دیپلم ریاضی-فیزیک را در سال ???? از دبیرستان خوارزمی با معدل ?? اخذ کرد و در امتحان ورودی دانشگاه با رتبه? ?? پذیرفته شد.در سال ???? در رشته علوم اجتماعی دانشگاه تهران درجه کارشناسی اش را با رتبه? شاگرد اولی گرفت و در سال ???? موفق به کسب مدرک کارشناسی ارشد در رشته جامعه شناسی با معدل ??/?? از دانشگاه تربیت مدرس شد. موضوع رساله اش «نقش و سهم ثباتگرایی درتکوین جامعه شناسی»بود و استاد راهنمایش«دکتر سروش»بوده است.دوره دکترایش را از سال ???? در رشته جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس آغاز کرد، اما به سال ???? آن را ناتمام رها کرد و در سال ???? وارد دانشگاه منچستر انگلیس شد و به سال ???? از آن درجه دکترایش را اخذ کرد. موضوع رساله دکترایش «جامعه شناسی و دین بعد از تجدد» بود.
وی دارای تحصیلات حوزوی نیز میباشد. از جمله اساتید حوزوی وی آیتالله جوادی آملی بودهاست.
سوابق کاری ایشان از بعدپیروزی انقلاب اسلامی بسیار درخشان است که از آنها می توان به مشاور عالی ریاست جمهوری (مهندس موسوی)اشاره کرد. در حال حاضر هم دانشیار و عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و رئیس گروه جامعه شناسی و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
از ایشان تالیفات و مقالات زیادی وجود دارد و هم اکنون نیز در حال تالیف? کتاب درباره جامعه و تاریخ، عدالت و ماکیاولی است.
وی در مورد جریانات اخیر پس از انتخابات مصاحبه ای با روزنامه ایران داشته است و در آن پیشنهاداتی در رابطه با چگونگی ایجاد وحدت در جامعه را بیان می کند.وی برای سیستم و نظام جمهوری اسلامی چارچوبهای اصلیِ« قانون اساسی، ولایت فقیه و اسلام» را بر می شمرد و میگوید. اگر گروههای سیاسی که در جامعه هستند، این عناصر اصلی که سیستم را تعریف میکند، قبول داشته باشند و اختلافات در روش اداره کشور در چارچوب این اصول باشد، میتوان گفت که با وحدت روبهرو هستیم
انتشارات و نویسنده: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
توضیح کوتاه: گزارش، تبیین و سنجش دیدگاههای برخی متفکران ایرانی در باب چیستی، امکان و ضرورت علم دین
این کتاب پس از مقدمه حاوی 8 مقاله مجزاست: «جهان بینی اسلامی و علم جدید» از دکتر سید حسین نصر با ترجمه ضیاء تاج الدین، «نظریه علم دینی بر پایه سنجش معادلات علم و دین» از حجت الاسلام علی عابدی شاهرودی، « بازخوانی دیدگاه دکتر مهدی گلشنی در زمینه علم دینی» ، «مدل تاسیسی علم دینی در دیدگاه دکتر خسروباقری»، « تعلیقات و تقویم دینی علوم» از دکتر سعید زیباکلام، «علم دینی ابزار تحقق اسلام در عمل اجتماعی» که گفتگویی است با حجت الاسلام سید مهدی میرباقری، « پیشفرضهای بازسازی اسلامی علوم انسانی» از مصطفی ملکیان و «اسلام و علوم اجتماعی؛ نقدی بر دینی کردن علم» از دکتر عبدالکریم سروش.
نمایی کلی از دیدگاههای مطرح شده در این مجموعه را می توان چنین خلاصه کرد: برخی، از جمله آقایان ملکیان و سروش علم دینی را نه ممکن می دانند و نه ضروری و بر این عقیده اند که مفهوم علم دینی منطقا پارادوکسیکال است. در مقابل آنان دیدگاههای دیگر علم دینی را امری ضروری، ممکن و حتی برخی تحقق یافته می دانند .در میان قائلان به امکان و ضرورت علم دینی، عده ای بر این عقیده اند که تمامی مفاهیم، روشها، روش شناسیها و حتی قواعد منطق و ریاضیات می توانند دینی یا غیردینی باشند و دانشمندان مسلمان باید به دینی کردن تمامی ساحتهای معرفتی توجه کنند. در تلقی دیگر، مانند دیدگاه آقای گلشنی، داشتن رویکردی خداباورانه، جهت تفسیر دستاوردهای علمی برای دینی نامیدن علم کافی قلمداد شده است.