نگاهی به ابعاد کلی اصل
یازدهم قانون اساسی
« به حکم آیه کریمه «ان هذه امتکم امة واحدة و أنا ربکم فاعبدون»
همه مسلمانان یک امتاند و دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است سیاست کلی خود را بر
پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی
و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد. »
امام، آن رهبر افسانه ای انقلاب اسلامی تنها یک رهبر و
مبارز سیاسی نبود و برعکس ایشان در بطن خویش حامل ایدئولوژی جدیدی برای جهانیان
بودند که در آن برهه تاریخی جلوه ای سیاسی داشت. این ایدئولوژی موجود در مشی حضرت
امام از طریق شاگردان حضرت امام در متن قانون اساسی به طور دقیق رعایت شده است. از
جمله قوانینی که بیانگر بخش مهمی از ایدئولوژی امام راحل است می توان به اصل
یازدهم قانون اساسی اشاره کرد که در آن دغدغه امام برای وحدت امت اسلامی بیان شده
است.
لزوم برداشت صحیح از این قانون سخنی سیاسی نیست و واضح است
که ریشه آن در اعتقادات اسلامی است که برگرفته از روح کمک به محرومین و ایجاد امت
واحد در برابر مستکبرین جهان است.
تفسیر و برداشت مناسب از لغت امت خود امری است لازم برای
مسئولین امر در دولت و نظام جمهوری اسلامی ایران؛ اما بخش صریح تر و واضح تر این
اصل مبتنی است بر لزوم برنامه ریزی برای تمام مسلمین جهان.
با استناد بر قانون فوق، ایجاد رابطه تنگاتنگ با دولت و
ملت های اسلامی نه تنها قانونی است؛ بلکه عدم رعایت آن از سوی نظام و دولت جمهوری
اسلامی، نشان دهنده بی کفایتی دولت در اجرای صحیح و دقیق قوانین اساسی است.
حال سوال اینجاست که تحقق بر پایه کدامین اصول مشترک
بایستی صورت بگیرد ؟ که با نگاه اجمالی بر مفاهیم بلند پایه ای که حضرت امام در
صدد احیای آن ارزشها بر آمدند، میتوان این ارزشها را در توحید و عدالت خلاصه
کرد که حاصلی جز آزادگی برای امت اسلامی ندارد.
با این اوصاف، لبنان به عنوان یکی از دولت ها و ملت های
مهم اسلامی که در مرز مبارزه با غده چرکین امپریالیسم (رژیم صهیونیستی)است؛ از
اهمیت ویژه ای برخوردار می شود که رابطه با این دولت عین برداشت دقیق از اصل
یازدهم قانون اساسی است . سفر آقای دکتر احمدی نژاد به لبنان حرکتی دیگر در راستای
تحقق جامعه جهانی مسلمین با پیروی از آرمانهای حضرت امام و رهبری ،در چارچوب قانون
اساسیبود که با استقبال بی نظیر مردم لبنان -که نشان از فهم دقیق ملت اسلامی از
مسایل روز است- روبرو شد. سفری که علاوه بر ابعاد سیاسی بیانگر توحید و عدالتی است
که در ذات امت اسلامی بایستی باشد. ان شاءالله.
آن چه در لبنان گذشت، مانور بصیرت بود. لبنانی ها نیک
دریافته اند منتهای نگاه نظام اسلامی، فراتر از منافع فرد، حزب یا یک کشور است و
استقبال، نشان از آن داشت که این محدود به شیعه یا مسلمان لبنان نمی شود. بسیاری
از آنان که به استقبال آمده بودند، ریشه ی این نگاه بلند و رمز این شجاعت و استقامت
را دریافته اند. چنان چه استقبال از رئیس جمهور پیشین نیز، با وجود مواضع محافظه
کارانه، پرشور بود. مستقبلین با عکس هایشان، حقانیت آرمان های حکومت تحت ولایت
فقیه را فریاد می زدند. که رایحه ی نفس های امام خامنه ای را در وجود شما استشمام
می کنم(1). که ای فرزند امام راحل، سلامم را به «سیدالقائد» برسان.(2)
این استقبال عظیم مردم یک کشور، از رئیس جمهور یک کشور دیگر
تعجب بسیاری را برانگیخته است. رابطه ی ایران و لبنان، تجلی اتحادی ست که بر مبنای
اسلام ناب پدید آمده است. پیوندی که غربیان را این چنین به حیرت وامی دارد که تیتر
بزنند «احمدی نژاد مثل یک قهرمان وارد لبنان شد»(3) و روزنامه ی فرانسوی «اکسپرس»
می نویسد «قرن 21 که قرار بود دوران غلبه لیبرالیسم و ارزش های غربی باشد، وضعیتی
غیرمترقبه پیدا کرده و اسلام تبدیل به چالش بزرگ در برابر غرب شده است». بله. ایران
از آن زمان که با نفحه ی پیر جمارانی زنده شد، حساب و کتاب های دنیاپرستان را به
هم می ریزد. و به راستی که این جلوه ای از تحقق وعده های امام روح الله است برای
تشکیل جبهه ی جهانی مقاومت، به پرچمداری ایران.
عظمت این اتفاق را آن رزمنده ی حزب الله می فهمد که در
جریان استقبال ضاحیه، گلوله ی عمل نکرده ی یک ضدهوایی، سینه اش را شکافته بود و
چند دقیقه بعد در حالی که احساس می کرد رو به بی هوشی می رود، تلاش کرد به آرامی
از میان جمعیت بیرون برود و... اطرافیان متوجه ماجرا شده بودند و با مشاهده ی رگه
های خون که روی پیراهنش دویده بود او را به بیمارستان رسانده بودند و خوشبختانه مداوا
شده بود. وقتی پرسیدند چرا بلافاصله بعد از اصابت گلوله عکس العملی نشان نداده بود
تا بی وقفه به بیمارستان منتقل شود، گفته بود «بیم آن داشتم که فریادم از درد،
توجه حاضران را از آن رخداد عظیم به یک «ماجرای فرعی»! جلب کند.» (4)
این خون انقلاب پنجاه و هفت است که با هر تپش، در رگ های
لبنان و فلسطین و آمریکای لاتین و ... جاری می شود. بگذار اقلیتی از داخل مرزها، صدای
«نه غزه نه لبنان» سر دهند. بگذار با سنجه های مادی شان، همه ی عظمت این استقبال
را فراتر از «اشتراک منافع» نپندارند. بگذار صهیونیست های تهران نشین به هزار رطب
و یابس توجیه ببافند که چه نامحسوس(!) این سفر و آن مواضع به نفع اهداف کوتاه مدت
و میان مدت و بلند مدت اسرائیل تمام شده! بگذار صدور انقلاب را در رگ های لبنان
زنده شده نبینند! بگذار خود را به ندیدن بزنند که «معدن چی های شیلی در عمق زمینند
و ... ». اصلا لبنانی ها هم ساندیس خور نظام ما! چه باک؟ اشک شوق پسرک را در
استقبال از نماد مقاومت منطقه، عشق است ...
مرده باد کران و کورانی که عطر نفس ولی زنده شان نمی کند!
لال باد زبان کسی که تا جان دارد، داد از مستضعفین عالم نستاند. امروز صدای «اللهم
عجل لولیک الفرج» و محو اسرائیل «فرزندان امام موسی صدر» و عاشقان امام خمینی، از
بنت جبیل، چند قدمی مرزهایتان، به گوش می رسد. «الا ان نصرالله قریب». بادکنک هایتان
را به در طویله هایتان بیاویزید. جنگنده هایتان را بالای سرمان به پرواز درآورید. دیر
نیست آن هنگام که فریاد تکبیر بعد از نمازمان در مسجد الاقصی، رویای پوچ وجود
سرزمینتان را به آتش بکشد. فانتظروا، انا معکم من المنتظرین. قرار ما، دم در شرقی
مسجد الاقصی...
1. پیام سیدحسن نصرالله در استقبال از احمدی نژاد
2. «بلغ سلامی سید القائد». از سرود لبنان در استقبال از
احمدی نژاد
3. روزنامه ی گاردین
4. جهان نیوز، به نقل از شریعتمداری
اینجا غزه است؛ ما در منطقه شیعه نشینش زندگی می کنیم. ما در آن سوی دریا مجرم هستیم. در نگاه همه غربی
ها هم مجرم هستیم. جرممان معلوم است. ما تروریستیم. ما خودمان، خودمان را بمباران
می کنیم؛ خودمان کودکانمان را فدای اهداف شوم خودمان می کنیم. ما اصلا نمی فهمیم
آزادی جنسی یعنی چی؟! ما نمی دانیم دیکتاتور یعنی چی؟! بسیاری از سوالهامان را
هنوز جوابی پیدا نکرده ایم... راستش را بخواهید اصلا وقتش را نداشته ایم ...
خودمان وقت خودمان را صرف کفن کردن بچه هامان که فدای خوی تروریسم بودنمان شده
اند،کرده ایم! ما تا به حال نه دولتی داشته ایم و نه حکومتی، حداقل اش این است که
من ندیده ام! راستی داشتن حکومت و دولت آزاد چه طعمی دارد. ما که آن را نچشیده
ایم. ما اصلا اعتراضی نداریم؛ چون تا به حال دولتی نداشتیم. همه اش شده است دعوا و
سنگ پرانی به سوی جبهه استکبار که البته ما را به خاطر همین خوی تروریست بودنمان
محاصره کرده اند! ما حق نداریم که آب و غذا برای خوردن داشته باشیم! ... چون ممکن
است با آن حمله کنیم به برنامه بمب هسته ای امریکا و شاید به قول یکی از
نویسندگانتان نی ساندیس مان را بکنیم توی چشم استکبار .. حالا می فهمم که من چقدر
تروریستم و خوب شد که تا حالا هیچ امکاناتی برای ابراز خشونت در دست نداشته ام .
حتی آب و نان و لوازم بهداشتی!
همه دلخوشی ان شده است که این سید حسن و برو بچه هایش
برامان آستین بالا بزنند و برهانند ما را از چنگال زنگ زده استکبار... ما می
خواهیم که پیروز شویم . مبارزه کنیم و تا آخرین نفس برای برقرای جبهه خودمان
بجنگیم و چه زیباست مردن در راه برقرای حکومت تروریست ها. بعد هم تشکیل بدهیم آن
جبهه صالحان را و در کمال آزادی و آزادگی زندگی کنیم ... مدام تحت فشار آمریکا و
جبهه استکبار باشیم، برامان قطعنامه صادر کنند، جاسوس بفرستند درونمان، سعی در
فروپاشی مان داشته باشند. برای مبارزه با ما پول خرج کنند، ما را مورد تهاجم
فرهنگی قرار دهند، با ما جنگ نرم راه بیاندازند ... یک جاسوس برامان بفرستند که با
یکی از نزدیکان سید حسن مذاکره کند؛ عده ای هراسان به سید حسن جام زهر بنوشانند،
یکی پیدا شود به شیخ حزب الله سیصد میلیون لیره لبنان - البته این خیلی کم است،
شما معادل ایرانی اش را در نظر بگیرید- هدیه بدهد، یکی راه بیافتد شهرک سازی کند و باند مافیایی
شهرک سازی اش کل باب التبانه را بخرد و بسازد. و چه صفایی دارد خستگی از حجاب و
راه انداختن فضای مبارزه با تحجر خود ساخته ... به سید حسن فحش بدهیم و خلاصه او
را بفرستیم اش به موزه لوور آنهم با پست حاصل از نگارش ادبی. چه لذتی عمیق دارد در
مجلس علیه سید حسن تحصن کنیم و به خیال خام خودمان تحت فشارش بگذاریم. قتل بکنیم و
بندازیم گردنش و هی و هی با نهایت آزادی راه بروی و به مظلومیتش نگاه تلخ
بیاندازیم.
توی دانشگاه بیروت به پدر و مادر و هفت جد اش با ژست
روشنفکری فحش بدهیم و بعد برویم و لانه اش را در ارزلان تسخیر کنیم ... وای ای کاش
اینقدر آزاد بودیم که فتنه سال هشتاد و هشتتان را با حدود یک قرن تاخیر در بیروت
عملی کنیم ... شمال شهری هامان که البته الان فقیر هستند را آنقدر شکم پر کنیم که
برای خودمان داد و بیداد کنند ... چه خوب است که حدودا صد سال بعد پشت کنیم به همه
آن آرمانها ... خانه تیمی راه بیاندازیم و هی و هی بیانه بدهیم که ما هم یار سید
حسن بودیم و مثلا معصوم...
چه صفایی دارد ادعای تجاوز بکنی ... کلی سبب شادی مردم
لبنان بشوی ... از نمایندگان مجلس ات حمایت کنی که نکند بر آنها نظارتی بشود ...
چه صفایی دارد؛ نان به نرخ روز خوردن!
در زندان اعتراف بکنیم اما طرفدارانمان ککشان هم نگزد. سه هزار مجوز روزنامه داشته
باشیم و هی و هی دم از عدم آزادی بیا بزنیم ! چه صفایی دارد ...
توی دانشگاه طرح اختلاط جنسی را تا بیخ اش ادامه دهیم و نه
اصلا انگار نه انگار که روی مزار خون آزاد مردان لبنانی و فلسطینی ایستاده ایم و انگار
نه انگار که تلنگری به تاریخ بوده ایم.
میدانید؟
من به شما ایرانی ها حسادتم می شود ... به همتان. اصلا
حرفهای شما برای من قابل فهم نیست . نمی دانم شاید مخم زیر شکنجه تکان خورده است و
شاید شما خیلی پیشرفت کرده اید. و شاید ایراد در عدم تفاهم در کلمات است ... نمی
دانم!
اما من به شما ایرانی ها حتی جنبش سبز هم حسادتم می شود!
نویسنده : برداشتی آزاد از
وبلاگ خصوصی نیست ...
فتنه به مثابه جن زدگی/جنون
فراگیر، وضعیت تعطیلی عقل است. فتنه همان یاران و همراهان (به ظاهر) آرام و سر به
راهی که تا دیروز مشغول کار و زندگی خود بودند، را به چنان موجودات مخوف و هولناکی
بدل می کند که تصور آن پیش از آن اساساً ممکن نبود. فساد و تباهی که با فتنه ظاهر
می شود بسیار فراتر از صرف آتش افروزی و ویرانگری و اتلاف اموال و حتی نفوس است؛
فتنه هر آنچه را که حیات جمعی بر آن بنا شده است محو می کند. بخش مهمی از سرمایه
روابط اجتماعی و عاطفی که برادر را به برادر، زن را به شوهر، فرزند را به پدر،
دوست را به دوست و خلاصه تمام اهل مدینه را به یکدیگر پیوند می زند، در هرم شعله
های هولناک فتنه خاکستر می شود. فتنه در دوستی ها و دشمنی ها خلل ایجاد می کند.
تولّی ها و تبرّی ها را از مسیر درست خارج می کند. و آیا دین (یا همان زندگی) چیزی
جز تولّی ها و تبرّی هاست؟
هر چند فتنه هنگام? تصرف
یافتن نیروهای شیطانی در باطن و هستی انسانهاست، اما این به هیچ رو نافی مسئولیت
انسانی نیست. آنان که به آتش فتنه دچار می شوند، همانان اند که به واسطه تخطی از
اوامر الهی کم و بیش وجود خود را برای تصرف شیطان آماده کرده اند. فتنه حاصل
خصلت ها و آلودگی های نهان و آشکار ماست. آلودگی هایی که چه بسا از پنهان ترین
لایه های وجود افراد، در جریان فتنه به کوچه ها و میادین شهر سرازیر می شود. هیچکس
نمی تواند از فرجام کار خود در فتنه مطمئن باشد. حتی صرف قرار داشتن در حلقه یاران
و نزدیکان سلیمان نبی نیز تضمینی ایجاد نمی کند. سلاح نجات در هیاهوی فتنه چیزی
نیست جز «تقوای خدا و اطاعت از پیامبرش» که در جایگاه زعامت و هدایت امت قرار
دارد.
اما کار فتنه شیاطین و
اجنّه آنگاه پیچیده و دشوارتر می شود که در مسیر اغراض و اهوای اهل نفاق و غفلت
قرار می گیرد. فتنه فرصتی مناسب را فراهم می کند برای همه آنان که از روی حقد و
تعصب و دنیاخواهی چشم به سرنگونی ملک سلیمان دوخته اند. کسانی که معجونی از امیال
و عادات و سوء برداشت های خود را به نام دین اسباب معیشت قرار داده و به اقتضای
این منافع «کلمات را از موضع خود تحریف کرده اند». این «پیران قوم» و «خواص امّت»
که عموماً از عمق جان به رسالت پیامبران? سلیمان جوان و حتی پدرش ایمان نیاورده
اند، نه تنها در مسیر فتنه بار از دوش پیامبر خدا بر نمی دارند که خود در قامت
بخشی از فتنه ظاهر می گردند. در بدو امر اساساً تلقی شرایط به مثابه فتنه را انکار
می کنند، از لزوم تنزّه دین سخن گفته و پیامبر خدا را به بدعت گزاری متهم می
سازند. آنگاه که کار فتنه بالا می گیرد، آنرا چون فرصتی برای یکسره کردن کار
سلیمان نبی تلقی می کنند. از سویی دم از میراث شریعت موسی می زنند و از سوی دیگر
در مسیر مقاصد سیاسی ابایی از همداستان شدن با جادوگران، این دشمنان همیشگی انبیای
الهی، ندارند. این چنین است که واپسین و خطیرترین مرحله مواجهه با فتنه، نبرد با
این جماعت اهل نفاق و خیانت است.
اما پایان فتنه جز به مداخله
رحمانی میسر نیست. در این که «اهل طوع و تقوا» مکلف به مبارزه با فتنه اند، تردیدی
نیست. اما نهایتاً آنچه که به فتنه پایان داده و آغاز دوران پس از فتنه را اعلام
می کند، عطیه ای آسمانی است. این عطیه نور متبرک و مقدس «ایلیا» است. چنین است که
به برکت این نور مقدس عصری تازه آغاز می شود و ملک ملکوتی سلیمان نبی (که پیشتر
برای او در عالم مکاشفه به مثابه جسدی بیجان تمثّل یافته بود) به مرتبه ای بالاتر
ارتقا می یابد.
حال نوبه رحمت و لطف است.
لحظه بازگشت و توبه! این مسیر به روی همه بازگشت کنندگان باز است. در دوران تعالی
پس از فتنه لازم است تا جامه های چاک خورده از نو وصله شود و زخم های سر باز کرده
مرهم و التیام یابد. بدین سان اهالی تقوا و توبه امکان آن را می یابند که به سفین?
نجات رسالت و ولایت در آیند و به طلب و تمنای آن وعده نهایی منتظر و مستعد باشند.
پی نوشت : آدرس وبلاگ –www.sajjadsaffar.blogfa.com
سفر ریاست جمهوری ایران به لبنان و
استقبال تاریخی مردم لبنان از دکتر احمدی نژاد، در بیروت و جنوب لبنان را نباید در
یک چارچوب محدود چند ساله محصور کرد، چرا که ایران و لبنان در طول تاریخ به مانند
دو برادر همیشه شانه به شانه هم بوده و در مشکلات و سختی ها یار و یاور هم بوده
اند.
امروز، محدود کردن روابط ایران به
حزبالله و نشان دادن آن بعنوان یک جهش سیاسی برای ایران در خاورمیانه، تحریف
تاریخ سرشار از همکاری ایران است که فصول آن را باید در قرن های گذشته جستجو کرد.
روابط فرهنگی و سیاسی ایران و لبنان،
به پیش از میلاد مسیح و بطور دقیق به "دوره هخامنشی" و کوروش کبیر باز
میگردد. بعد از سقوط حکومت اسلامی در قرن 13 به دست مغول، جنگ های بسیاری در گرفت
تا اینکه عثمانی ها بر بخشی از خاورمیانه مسلط شده و در اواخر قرن 16 امپراطوری
فارسی صفوی با تکیه بر مذهب شیعه جعفری اثنی عشری بر سر کار آمد و تشیع مذهب رسمی
حکومت شد.
مذهب رسمی در ایران در جریان درگیری
با عثمانیها، از تسنن به شیعه جعفری تغییر پیدا کرد. در این مرحله علمای جبل عامل
لبنان به ایران آمده و مذهب شیعه اثنی عشری را در این کشور رواج دادند. از جمله
این علمای لبنانی عبارتند از: بهاء الدین عاملی از جباع، شیخ حر عاملی از جزّین و
.... و بدین ترتیب فرهنگ جبل عامل به ایران انتقال یافت و دو نسل گذشت تا از خود
ایرانیها دانشمندانی در فقه جعفری، و سایر علوم تربیت شدند .
از آن زمان حرکت تبادل فرهنگ و جمعیت
میان ایران و لبنان آغاز و با ایجاد یک جو فرهنگی زمینه برای روابط سیاسی فراهم
شد.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران،
روابط ایران و لبنان محدود به رابطه با سازمان آزادیبخش فلسطین و اپوزیسیون ایرانی
به رهبری امام موسی صدر بود؛ به گونهای که مخالفان ایرانی، لبنان را مرکزی برای
فعالیتهای خود علیه شاه ایران قرار دادند. امام موسی صدر نقش کلیدی و مهمی را در
جمعآوری ایرانیان مخالف نظام شاهنشاهی بازی میکرد. مرد شماره دو بعد از ناپدید
شدن امام موسی صدر، مصطفی چمران بوده است. آن دوره شاهد روابط همکاری میان سازمان
آزادیبخش فلسطین به ویژه جنبش فتح به رهبری یاسر عرفات در جنوب لبنان و مخصوصا
بقاع بوده است.
پس از استقرار انقلاب اسلامی ایران
در سال 1979، آرمان ایران و گروهی از جوانان شیعی در صدور انقلاب، به صورت مشترک
درآمد؛ بدین ترتیب لبنان در دهه 80 قرن گذشته به جبهه اصلی درگیری با غرب و رژیم
صهیونیستی تبدیل گشت. در این زمان حمله رژیم صهیونیستی در رسیدن به بیروت و حذف
مقاومت فلسطین منجر به شکلگیری حزبالله
در سال 1982 گردید. (1)
در این میان نبایداز نقش پررنگ رهبر کبیر
انقلاب امام خمینی چشم پوشی کرد، ایشان همواره بازگشتبه اسلام و متحد شدن را شرط
نجات فلسطین ولبنان و جلوگیری از امیال توسعه طلبانه صهیونیزم دانستهاند و همواره
با تاکید بر اینکه مسئله اصلی اسرائیل نابود کردن اسلام است، خواستار کنار گذاشتن
اختلافات از جمله اختلافات مذهبی بود. اگرچه اکثریت اعراب و مسلمانان ساکن فلسطین،
پیروان مذاهب اهل سنت بودند اما امام خمینی بعنوان یک فقیه و مرجع شیعه از هیچگونه
حمایتی نسبتبه آنان فروگذار نمیکرد. این رویه برخلاف کسانی بود که چون اهل سنت
را غاصب و کافر میدانستند معتقد بودند که سنیها دارند مجازات میشوند و حمایت از
فلسطین را به این بهانه که تقویت اهل سنت است تجویز نمیکردند.
لذا چنین استقبال گرمی از احمدی نژاد
استقبال از تمامی پیوندهای میان ایرانیان و لبنانی هاست و فراتر از یک فرد و دوره
است. چه آن زمان که محمد خاتمی با تمامی ملاحظاتش در موضع گیری بر علیه اسراییل
مورد استقبال لبنانی ها قرار گرفت و چه اکنون که احمدی نژاد به دلیل مواضع شفافش
در حمایت از مقاومت مورد استقبال قرار می گیرد و البته پرواضح است که لبنانی ها این
تفاوت ها را احساس کرده اند.
در پایان سخن معروف امام خمینی(ره)
رایاد آورمی شوم که همه ما به کرات آنراشنیده ایم ولی افسوس وصد افسوس که هنوز باورنکرده
ایم!
«برای من یک مطلب به شکل معماست و آن
این است که همه دول اسلامیه و ملتهای اسلام میدانند که درد چیست؟ میدانند که
دست اجانب در بین است که اینها را متفرق از هم بکنند، میبینند که با این تفرقهها
ضعف و نابودی نصیب آنان میشود میبینند که یک دولت پوشالی اسرائیل در مقابل مسلمین
ایستاده که اگر مسلمین مجتمع بودند و هر کدام یک سطل آب می ریختند او را سیل میبرد،
معذلک در مقابل او زبون هستند.»(2) امام راحلمان از اتحاد دول اسلامی سخن میگفت ولی
چه برسرماآمده است که در داخل نیز متحد نیستیم!!