محمد ثقفی
انتخابات مجلس نهم با مشارکت بالای مردمی
برگزار شد. آرای مردم در این انتخابات با وجود غیبت
اصلاح طلبان، متفاوت از پیش بود، به گون های که دو
سوم از نمایندگان مجلس هشتم به مجلس نهم راه
نیافتند. در مجلس جدید تعداد قابل توجهی از حامیان
دولت حضور دارند و رقابت دو گروه جبهه پایداری و
جبهه متحد نیز برنده ی مشخصی نداشته است.
انتظار ما از این نمایندگان جدید چیست؟ و به
عبارت بهتر بایدها و نبایدهای مجلس نهم کدام است؟
مجلس نهم نباید صحنه ی درگیری های سیاسی
بین حامیان دولت و دیگر اصولگرایان شود و یا رقابت
جبهه های خلق الساعه ی انتخاباتی مانند جبهه ی
پایداری انقلاب اسلامی و جبه هی متحد اصولگرایان
نباید در قالب بازی های سیاسی و لاب یهای سطح
پایین در داخل مجلس ادامه پیدا کند. مجلس باید بر
محور خدمت به مردم منسجم باشد.
مجلس نهم نباید در برابر لابی های قدرتمندی
که در مجالس پیشین شکل گرفته است با تساهل و
تسامح رفتار کند و در عمل مطیع آن ها شود. لابی های
قدرت مند افرادی چون علی لاریجانی و محسن رضایی
شایسته نیست که تداوم پیدا کنند؛ کما این که باید
جلوی تشکیل لابی افرادی چون محمدباقر قالیباف
هم ایستاد. مجلس باید عصاره ی ملت باشد، نه عصاره
مقامات سیاسی.
مجلس نهم نباید در برابر کانون های قدرت و ثروت
مطیع و ترسان باشد. مجلس باید شجاعانه بزرگ ترین
و اصلی ترین نهادهای نظام را زیر ذر هبین قرار دهد و با
مفاسد اقتصادی و سیاسی و پیوندهای فاسد قدرت و
ثروت که در این نهادها به وجود آمده است، مقابله ی
قانونی کند. مجلس نباید از نظارت بر دانشگاه آزاد
بترسد. مجلس
حق ندارد از نظارت بر فعالیت های اقتصادی سپاه
پاسداران طفره رود. مجلس نباید چاپلوسانه و
غیرمسئولانه از حساب کشی و نظارت از نهادهای زیر
نظر رهبری )بیت رهبری، سپاه پاسداران، کمیته ی
اجرای فرمان امام، بنیاد مستضعفان، صدا و سیما و
...( شانه خالی کند.
مجلس نهم نباید خوش آیند مقامات سیاسی و نظامی
را به احقاق حقوق ملت رجحان دهد. پرونده هایی مثل
کهریزک و کوی دانشگاه تهران در حوادث سال 88
نباید با مسامحه لاپوشانی شود. اختلاس های مکرر
میلیاردی نباید پشت درهای بسته باقی بمانند.
قاچاق های پرحجم برخی مسئولین کشوری و لشکری
نباید مسکوت بماند. مجلس باید مشت ملت باشد بر
دهان زیاد هخواهان و فرصت طلبان و نه دستانی لرزان
که تنها به تمیز کردن کفش های مقامات مشغول باشد.
مجلس نهم باید بیش از آن که به فکر زندگی
مقامات و مسئولین باشد، در اندیشه ی چاره کردن
رنج های محرومین باشد. مجلس نهم نباید برای
مقامات «حقوق مادام العمر » تصویب کند تا در صورت
تغییر شغل حقوق شان کاهش نیابد. مجلس باید
نماینده ی مردم باشد و اگر به عدالت معتقد است باید
همتش و توج هاش به طبقات محروم باشد و نه به خود
نمایندگان و مسئولین.
مجلس نهم نباید به وکی لالدوله ها میدان بدهد.
وکی لالدوله ها آ نهایی هستند که منافع قدرتمندان
حاکم را به مطالبات ملت ترجیح م یدهند.
وکی لالدول هها ابایی از ایستادن در برابر نماینده ی 24
میلیون ایرانی و تخریب او و سنگ اندازی در راهش
ندارند، اگر مورد پسند کانو نهای قدرت و ثروت
باشد. وکی لالدول هها حاضر ند به بیت المال چوب حراج
بزنند، اگر مطلوب بزرگان باشد )وقف اموال دانشگاه
آزاد(. وکی لالدوله ها نماینده ی کانو نهای قدرت و
ثروت و در یک کلمه طبقه ی
حاکم هستند، حال آن که
نمایندگان واقعی مردم یعنی وکی لالمله ها حاضرند
برای تحقق اراده ی ملت در برابر این کانون ها بایستند.
مجلس نهم نباید اجازه دهد که استوان ههای جدیدی
به نظام اضافه شود. مجلس نهم نباید اجازه دهد که
مانند مجلس هشتم بتی از رئیس مجلس ساخته
شود که هزینه ی انتشار یک بیانیه ی انتقادی ساده
از وی، فیلتر شدن سایت هایی باشد که از ارزشی و
انقلابی ترین پایگا ههای خبری- تحلیلی اند. مجلس نهم
نباید اجازه دهد که به خاطر عدم رنجش خاطر اشرافِ
سیاسی جاخو شکرده در مجلس، نیروهای عدال تخواه
و آرما نگرا مطرود و محکوم شوند.
مجلس نهم نباید اجازه دهد که تمام مسائل کشور
خلاصه شود در سیاست و سیاست خلاصه شود در
بررسی مواضع افراد در قبال فتنه. مجلس نهم باید
به طور اصولی و اسلامی و عدالت خواهانه مسائل
اقتصادی و اجتماعی را به بحث بگذارد و برای اصلاح
امور قانون گذاری و نظارت کند. مجلس باید فرهنگ را
به عنوان زیربنای سیاست بشناسد و بستر لازم برای
شکوفایی آن را با زدودن قوانین تن گنظرانه و تصویب
قوانین هدای تگرانه فراهم کند. مجلس باید بفهمد
که فتنه آزمونی بود که گذشت و بازخوانی آن را به
روزنام هنگاران و مورخین بسپارد.
مجلس نهم نباید فهمی سلطانی یا فهمی فاشیستی
از ولایت فقیه را رسمیت بخشد؛ کما این که نباید
ظاهری چاپلوس و باطنی متمرد در برابر ولی فقیه
داشته باشد. مجلس نمایند هی ملت است و باید به
نمایندگی از ملت به رهبری برای زدودن فساد و فقر
و بی عدالتی در کشور یاری رساند. مجلس نه می تواند
در برابر رهبری تمرد کند و نه شایسته است سکوتی
محافظه کارانه داشته باشد. مجلس باید فساد و فقر و
ب یعدالتی را درمان کند، حتی اگر مستلزم تغییر دادن
نظر رهبری -از راه ترسیم درست شرایط برای ایشان-
باشد. مجلس باید ولی فقیه را یاری کند و بهترین یاری
وی را فسادزدایی و تعالی دادن کشور بداند نه ناسزا
گفتن به مخالفان وی.
ترکیب مجلس نهم مشخص شده است و شاید با
این ترکیب بسیاری از انتظارات بالا رؤیاهایی باشند
گه هرگز تعبیر نشوند؛ ولی افق روشن است،
چرا که حاکمان هرگز نم یتوانند برای
مدت زیادی مطالبات مردم
را نادیده بگیرند.
مجید خسروپور
در شماره ی قبل، به نحوه ی شک لگیری و جریانات حاکم بر مجالس اول تا سوم پرداخته شد و به
آ نجا رسیدیم که در انتخابات مجلس سوم جریان چپ )مجمع روحانیون( بر مجلس حاکم شد.
مجلس چهارم
انتخابات مجلس چهارم در فروردین سال 71 انجام
پذیرفت که با مشارکت 58 درصدی مردم همراه بود؛
جامعه ی روحانیت مبارز پیروز این انتخابات شد و ناطق
نوری به ریاست مجلس برگزیده شد.
در باب زمینه های پیروزی جامعه ی روحانیت م یتوان
به مواردی از جمله رد صلاحیت گسترده ی نمایندگان
مجمع روحانیون پرداخت که کروبی و خوئینی ها به آن
اعتراضاتی داشتند. دلیل دیگر، ژست میان هرویی است
که جریان راست به خود گرفت و به نقد دولت های قبل
و جریان چپ حاکم بر مجلس پرداخت و در واقع آنان
را رادیکال و انعطا فناپذیر در مقابل اتخاذ تصمیم های
عقلانی خواند که البته با توجه به اتمام جنگ و نیاز
کشور به بازسازی و ه مچنین وضع نامناسب اقتصادی
که به سیاست های دولت موسوی نسبت داده می شد،
باعث شد تا جناح چپ با اقبال مردمی روبرو نشود.
تغییر سیاسی درون کشور، فضای عمومی مجلس را
به سمت سیاست های باز اقتصادی، استقراض خارجی،
تنش زدایی و دفاع حداکثری از دولت سازندگی برد.
سنت سیئ هی دولتی شدن مجلس و حضور حامیان
شدید دولت که از مجلس سوم جدی شده بود، در این
مجلس تدوام یافت.
در این دوره، جناح چپ ک مکم تغییر گفتمان داد و
به ایفای نقش راست در زمان امام)ره( پرداخت.
مجلس پنجم
در این دوره گروهی از اطرافیان هاشمی رفسنجانی
که در دولت وی حضور داشتند، با نام «کارگزاران
سازندگی » از جناح راست منشعب شدند که به راست
مدرن شهرت یافتند. مجمع روحانیون اعلام کرد که در
اعتراض به رد صلاحیت ها در انتخابات شرکت نم یکند.
انتخابات در اسفند 74 برگزار شد که با مشارکت 71
درصدی مردم همراه بود و کارگزاران اکثریت مجلس را
در اختیار گرفتند. پس از آ نها هم راست های سنتی به
کرسی های مجلس راه یافتند که بار دیگر ناطق نوری
را به ریاست مجلس برگزیدند.
با اتمام دوره ی ریاست جمهوری هاشمی، جناح
راست با ناطق نوری بار دیگر وارد صحنه شد و جناح
چپ هم با خاتمی )البته با ظاهری مستقل(، که با
پیروزی قاطع خاتمی و بازگشت دوبار هی جناح چپ به
عرصه ی قدرت سیاسی کشور همراه بود.
دولتی شدن مجلس و تغییر هرم نمایندگان به
سمت طبقات بالا، دفاع از سیاست های دولتی، تقدم
توسعه بر عدالت و دور شدن از مردم از ویژگی های
این مجلس بود.
حوادثی مانند کوی دانشگاه، قتل های زنجیره ای،
دستگیری شهردار تهران به جرم سوء استفاده از مقام
دولتی و اصلاح قانون مطبوعات، استیضاح عبدا... نوری
وزیر کشور اصلاحات و تشکیل جبهه ی مشارکت
مربوط به دوران مجلس پنجم هستند.
مجلس ششم
این انتخابات در بهمن 78 برگزار شد که 67 درصد
واجدین شرایط در آن شرکت کردند و جبه هی دوم
خرداد توانست در اکثریت حوزه های انتخابی پیروز
شود و ریاست مجلس هم به مهدی کروبی سپرده شد.
در نتایج این انتخابات، شائبه ی تخلف و تقلب مطرح
شد و انتخابات شهرهایی مانند تهران با تأخیر بسیار
زیاد تایید شد. در این دوره، هاشمی با آرای بسیار
پایین و به عنوان نفر سیم وارد مجلس شد که البته
استعفا داد.
تصویب مزایای بالا برای نمایندگان مجلس ششم و
پرشیا دادن به آن ها از همان ابتدا مجلس را خبرساز
کرد.
نقد شدید گذشته ی انقلاب، فشار به رهبری در بحث
هسته ای، اصرار بر مذاکره با آمریکا و نامه ی معروف به
پذیرش جام زهر در سال 2003 ، فضای اصلی حاکم
بر مجلس ششم را شکل داده بود که با اعتراض شدید
جناح راست به خاطر «عبور از خط قرمزها » و اعتراض
نیروهای حز باللهی همراه بود.
از دیگر فعالیت های مجلس ششم یها، طرح
اصلاحی هی قانون مطبوعات با محوریت کاهش و حذف
نظارت، لوایح دو قلوی افزایش اختیارات رئیس جمهور
و سیطره ی وی بر سایر قوا و لایحه ی الحاق ایران به
کنوانسیون محو کلیه ی اشکال تبعیض علیه زنان بود.
سکانس پایانی نمایش نامه ی مجلس ششم،
هنرنمایی 139 نفر از نمایندگان بود که در اعتراض
به شورای نگهبان در رد صلاحیت های انتخابات مجلس
هفتم، در صحن مجلس تحصن کرده و بعد از مدتی
استعفای دسته جمعی دادند که البته فقط استعفای 5
نفر از آنان در دستور کار قرار گرفت! لازم به ذکر است
که بر خلاف میل آنان انتخابات مجلس هفتم در وقت
مقرر خود برگزار شد.
مجلس هفتم
این انتخابات در اسفند سال 82 و متأثر از تحصن
عده ای از نمایندگان مجلس ششم در اواخر آن انجام
شد. در این دوره طیف راست سنتی، مجمع روحانیت و
جامعه ی اسلامی مهندسان حضور داشتند. کارگزاران،
مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اعلام
کردند که در انتخابات شرکت نمی کنند؛ اما ائتلافی به
نام «ائتلاف برای ایران » به رهبری خاتمی وارد عرصه ی
انتخابات شد. دراین میان، اصول گرایان جدیدتری هم
با نام «آبادگران » که متشکل از چهر ههای غیر تابلودار
نسل دوم که سوابق دانشگاهی و دفاع مقدس داشتند
به سرلیستی چهر ههای محبوبی مانند مهندس چمران
در انتخابات شرکت کردند.
انتخابات با مشارکت 51 درصدی مردم انجام
پذیرفت و با پیروزی جناح راست و عموما آبادگران
همراه بود و اصلاح طلبان مجلس ششم به اقلیتی در
مجلس هفتم تبدیل شدند. ریاست مجلس هم به حداد
عادل سپرده شد.
در سال اول، قوانین مردمی پیگیری شد؛ ابتدا 112
ایراد لایح هی پنجم توسعه که توسط مجلس ششم به
سرعت تدوین شده بود اصلاح شد و در ادامه طرح
سهمیه بندی بنزین در بودجه ی سال 86 ، استیضاح
وزیر کار دولت اصلاحات، طرح ساماندهی مد و لباس،
قانون خدمات کشوری و ... در این مجلس انجام شد.
اما شروع خوب سال های اول به عادی شدن آن در
سال های بعدی انجامید.
بی تفاوتی نسبت به تحصن 14 روزه ی دانشجویان
دانشگاه صنعتی اصفهان در زیر باران در مقابل مجلس
شورای اسلامی و موارد عجیبی مانند قیام و قعود
100 – 140 نفر از نمایندگان مجلس همراه با باهنر،
گرفتن مزایایی مثل پرشیا مانند مجلس ششم و جدی
نگرفتن طرح نظارت نمایندگان بر خود هم مربوط به
همین مجلس است.
قبل از انتخاب احمدی نژاد، این مجلس در تنازع
جدی با دولت خاتمی قرار داشت، اما نظارت جدی بر
دولت نهم انجام نداد.
یکی از اتفاقات مهم این دوره تشکیل فراکسیون
اصولگرایان مستقل بود که به سردمداری عماد افروغ
صورت پذیرفت. افروغ قبل از انتخاب احمدی نژاد به
حمایت از او پرداخت، ولی بعدها به دلیل انتقادات به
دولت از فراکسیون اصولگرایان جدا شد و فراکسیون
اصولگرایان مستقل را به راه انداخت.
تعلیق فعالیت های هسته ای و از سرگیری آن در
دولت خاتمی هم در این مجلس به وقوع پیوست.
مجلس هشتم
در این دوره و در حالی که اصلاح طلبان در مقابل
دولت، مجلس و حکومت به انسجام رسیده بودند و 4
نفر از آنان به شورای شهر چهارم هم راه پیدا کرده
بودند، اصولگرایان اقدام به تأسیس شورای هماهنگی
اصولگرایان موسوم به 5+ 6 کردند که متشکل بود از 3
بازوی دو نفره )حامیان دولت و ایثارگان و جبهه پیروان
خط امام و رهبری( و هیئت 5 نفر هی حکمیت.
انتخابات دراسفند 86 با مشارکت 51 درصدی
مردم برگزار شد و فراکسیون اصولگرایان بر اکثریت
کرسی های مجلس تکیه زدند و لاریجانی هم به عنوان
رئیس مجلس برگزیده شد. در این دوره فراکسیون
اصولگرایان مستقل به مجلس راه پیدا نکردند و
چهره هایی مانند حسن سبحانی با سابقه ی سه دوره
حضور در مجلس و کمترین غیبت و تأخیر و بیشترین
پیشنهاد و طرح، به دلیل جبه هبندی «جبهه ی متحد
اصول گرایان » حذف شدند.
اصو لگرایان در این دوره عموما به چهره ی سنتی
دهه ی 60 خود بازگشتند. می توان گفت این مجلس
ترکیبی از مجالس چهارم، پنجم و هفتم بود که از نظر
قشر متوسط رو به بالا بودن و رابط هی قدرت و ثروت
تفاوت چندانی با مجالس ششم و هفتم نداشت.
استیضاح خبرساز کردان، طرح دانشجوی پولی،
حقوق مادام العمر نمایندگان، نداشتن عملکرد شفاف
در بحبوحه ی فتنه 88 ، بالا گرفتن اختلاف در بعضی
موارد با دولت و تذکرهای رهبری، کش و قوس فراوان
بر سر طرح نظارت نمایندگان بر خود، امضای نامه از
سوی 220 نفر از نمایندگان در حمایت از جاسبی بر
سر قضی هی دانشگاه آزاد از مواردی است که مجلس
هشتم در کارنامه دارد. طرح سؤال از رئیس جمهور
هم بالاخره پس از سر و صداهای فراوان و تهدید به
استعفای علی مطهری وصول شد. شاید بتوان مهم ترین
طرح های تصویبی این مجلس را تحکیم سهمیه بندی
بنزین و تصویب طرح هدفمندی یاران هها دانست.
میتوان مجلس هشتم را بعد از مجلس ششم جزو
پرحاشی هترین و کم کارترین مجالس پس از انقلاب
دانست.
در ایام فتنه ی 88 گروهی از نمایندگان که عموما
به جریان رحیم مشایی و عملکرد مجلسیان در فتنه
اعتراض داشتند، فراکسیونی را با نام انقلاب اسلامی
تشکیل دادند که در آستانه ی انتخابات نهم مجلس
شورای اسلامی با عنوان جبهه ی پایداری وارد صحنه ی
انتخابات شدند.
نویسنده: احسان ابراهیمی
انتخابات، مشارکت و حضور در رقابتهای انتخاباتی همواره از موضوعات سؤال برانگیز در عرصه سیاسی اجتماعی بوده است. بویژه در بستر جامعه اسلامی و در قیاس با مبانی دینی، موازین شرعی و ارزشهای اسلامی، سویه های تازه ای پیدا میکند. با نزدیک شدن به انتخابات مجلس نهم، یک بار دیگر این مسئله مطرح میگردد که آیا شرکت در رقابتهای انتخاباتی، با حفظ همه ضوابط شرعی و اخلاقی، ممکن است؟
بررسی ادوار گذشته انتخابات در ایران، بویژه انتخابات مجالس هشتگانه، و نیز آنچه امروز به عنوان واقعیت جاری قابل ملاحظه است، حکایت از اوضاعی نابسامان در کیفیت انتخاب افراد به عنوان نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی دارد. به نظر میرسد در حال حاضر خروجی انتخابات تا حد زیادی به گونهای است که افراد برای پیروزی، بایستی شهرت یا پول داشته باشند؛ در غیر این صورت، صرف داشتن تعهد، تخصص و توانمندی، موجب ورود افراد به مجلس نخواهد شد و جالب اینجاست که افرادی که اهل تعهد، تخصص، عقلانیت و چاره اندیشی بوده و استحقاق نمایندگی مردم را دارند، عموماً نه پول دارند، نه شهرت و نه وابستگی جناحی! بر این اساس از رفتن به مجلس باز میمانند و از آن سو کسانی به مجلس راه مییابند که یا به جناحهای سیاسی متفاوت وابستهاند یا برای معرفی خود به مردم، به بنگاهها و مؤسسهها و در واقع به «منابع پول» متصلاند. البته برخی دیگر هم هستند که خود، فی نفسه مشهورند؛ مثلاً فردی به عنوان یک کشتی گیر معروف، دیگری با عنوان فیلم ساز، فردی دیگر به خاطر انتصابش به یک چهرهی سیاسی و… رأی میآورد.
البته حتما این توصیف کلی نیازمند دقت بیشتر است؛ مثلا در تهران و برخی از شهرهای بزرگ دیگر، گاهی فردی به اعتبار قرار گرفتن درلیست یک گروه سیاسی رأی میآورد، در حالی که خود، به شخصه موضوعیتی ندارد. همچنین در برخی حوزه های شهرستانها کسانی پیدا میشوند که به قیمت دامن زدن به مسائل قومی و محلی، با وعدههای دروغ و با قانون شکنی وارد مجلس میشوند.
از میان همه این موارد شاید بتوان مسئله هزینه های تبلیغاتی را فراگیرترین و نیز بحث برانگیزترین دانست. اینکه بالاخره آیا صرف هزینه های مالی در مسیر کسب آرای مردم امری مشروع است یا خیر؟ و اینکه آیا میتوان بدون گرفتار آمدن در دامهای فسادانگیز اقتصادی، یک رقابت انتخاباتی سالم و موفق را تجربه کرد؟ نگارنده نه در مقام ارائه پاسخ متقن به این سوالات، بلکه در راستای دقت بیشتر و شفافتر شدن مسئله، نکاتی را مورد اشاره قرار میدهد:
اول آنکه باید توجه نمود که محل واقعی مصرف این هزینه ها کجاست؟! واقعیت آن است که بین «هزینه های معمولی» و «هزینه های گزاف» تفاوت وجود دارد؛ اگر منظور و هدف از هزینه های تبلیغاتی، حقیقتا مسئله تبلیغ (به معنای عملیات معرفی و شناساندن فردی به افراد دیگر) است، میزان پول مورد نیاز برای آن، با لحاظ تفاوتهایی در سطح حوزه های انتخابیه، کاملا قابل تخمین است؛ حال آنکه آنچه اکنون به عنوان عرف رقابتهای سیاسی مطرح است، اغلب تناسبی با چنین تخمینهایی ندارد. برای مثال گفته میشود در بسیاری از شهرها بیش از 500میلیون تومان هزینه لازم است تا یک کاندیدا تبلیغات موفقی داشته باشد. با این اوصاف، تصور صرف چنین مبالغی، صرفا در زمینه تبلیغات، معقول به نظر نمیرسد.
دوم آنکه باید به طور دقیق روشن کرد که هزینه از طرف چه کسی، با چه قصدی، به چه نحوی و از کجا تامین میگردد؟ به تعبیر دیگر باید هویت و نیت منبع اقتصادی مورد وارسی قرار گیرد. گاهی ادعا میشود که هزینه های گزاف انتخاباتی را خود فرد تهیه میکند، در حالی که به فرض درستی این ادعا، تصور یک انسان مومن و مقید به حدود شرعی و اخلاقی با چنین تمکن مالی باورپذیر نبوده یا لااقل عمومیت ندارد؛ و باز به فرض تصدیق، باید از این پس تنها منتظر حضور «مؤمنین پولدار» و به تعبیر بهتر «پولدارهایی که تعهد هم دارند» در انتخابات باشیم! مهمتر از آن، مگر ممکن است یک مؤمن واقعی به شریعت، به خود اجازه دهد چنین مبالغ نجومی را اسراف نماید؟ و بالاخره آیا هدف کسانی که با صرف هزینههای چند صد میلیونی وارد مجلس میشوند، به واقع خدمتگزاری است یا آن که بازگرداندن چند برابر آن سرمایهگذاری صورت گرفته را دنبال میکنند؟
نکته اخیر متضمن نکته سومی است و آن اینکه غالبا هزینه های نامتعارف انتخاباتی از منابعی غیر از شخص داوطلب تأمین میگردد که پای نوعی «سرمایه گذاری سیاسی» را به میان میکشد؛ بستری فساد خیز که حتما از منظر سرمایه گذار، معامله کم سودی نخواهد بود! این سود و منفعت هرچه باشد، بوضوح نسبتی با منافع عموم ملت خاصه مستضعفین نخواهد داشت؛ به ویژه وقتی که برخی هزینه های انتخاباتی آنقدر بالاست که از عهده تشکل ها و احزاب هم بر نمی آید.
به عنوان نکته پنجم و آخر، تأملی در اغراض احتمالی این بانیان در حاشیه، توجه را به مسئله مهمی جلب میکند: ارتباطات گسترده و نفوذ بالای نمایندگان، زمینه سوءاستفاده را درجابجایی مدیران و مسئولان، شرکت در مناقصه ها و مزایده ها، کسب اخبار و اطلاعات ویژه اقتصادی و… به خوبی فراهم می کند. شاید بتوان گفت بزرگترین علت دخالت نمایندگان در امور غیر موظف، که زمینه مشکلات بعدی را فراهم می کند همین است. مسئله ای که بار دیگر این سوال را به ذهن متبادر میکند که آیا کسانی که با اسرافهای نجومی، اخلاق و بدیهیات ارزشی و دینی را زیر پا گذاشته و خود را وامدار سرمایهداران و صاحبان ثروت میکنند، واقعاً میتوانند شأن نمایندگی ملت را در مجلسی که باید عصاره فضایل ایشان باشد، حفظ کنند؟
اکنون و پس از طرح کلیاتی پیرامون ناهنجاری های انتخاباتی و بویژه روابط ناسالم اقتصادی در مسیر انتخابات، شایسته است به برخی لوازم تحقق یک رقابت سالم هم اشاره شود؛ هرچند نگارنده از ادعای کافی بودن این شروط «لازم» عمیقا عاجز باشد.
در بعد فردی، لازم است انسان مؤمن و متعهد، نسبت به کلیات، دقایق و جوانب راهی که به آن وارد میگردد شناخت کافی پیدا کند؛ شناخت جایگاه مجلس در نظام سیاسی کشور و نیز اختیارات و وظایف نمایندگان، شناخت تواناییها (صلاحیت های خود فرد) و علم به وظیفه (علم به فواید حضور سایرین و اینکه اگر او نباشد، چه خلأی بوجود خواهد آمد و…)، و در کنار همه اینها، داشتن بینش سیاسی و شناخت اجمالی نسبت به روابط سیاسی و اقتصادی پیرامونی به منظور حفظ سلامت فعالیت انتخاباتی، اجتناب ناپذیر است. اگر انسان مؤمن بر اساس اصل عمل به تکلیف و کار برای خدا، و بدون حساسیت بیجا نسبت به نتیجه و نگرانی بی مورد نسبت به آبرو و جایگاه و امثال اینها در صورت رأی نیاوردن وارد میدان انتخابات شود، و در عمل نیز نسبت به حفظ خود و دستگاه مرتبط با خود از روابط مغرضانه سیاسی و مالی دقت کافی به خرج دهد، آن وقت است که میتوان امیدوار بود که مشارکت و حضوری سالم در یک رقابت انتخاباتی را تجربه خواهد کرد.
اما در بعد اجتماعی، این ساز و کارهای قانونی و نهادهای وابسته، و در حاشیه آنها دستگاههای فرهنگی و رسانه ای هستند که باید فرصتهای قانونی، معادلات عمومی حاکم و هنجارهای سیاسی رایج را «جهت دهی» کنند؛ باید مکانیسمهای ورودی به مجلس چنان سختگیرانه باشند که تنها افراد صاحب صلاحیت حقیقی امکان ورود به مجلس را داشته باشند. همچنین باید این سختگیری بر تمام ساحتها و مناسبات فسادانگیز ناظر باشد و نه تنها برخی از آنها؛ مثلا به همان اندازه که التزام عملی به ولایت مطلقه فقیه، البته به حق محل دقت است، سلامت اقتصادی و اخلاقی، بویژه در مسیر فعالیتهای سیاسی نیز مورد وارسی قرار گیرد. این موارد اشکالاتی اساسی و ساختاری است و باید اصلاح آن را در دایره قوانین و ساز و کارها جستجو کرد.
از دیگر سو باید تلاش کرد تا با استفاده از ابزارهای فرهنگی و رسانه ای، دانش مردم را نسبت به جایگاه مجلس و منتخبینشان ارتقا داده انتظارات ایشان را واقعی کرد. همچنین، اگرچه به طور عمومی همواره نسبت به سلامت نمایندگان حساسیتهایی وجود داشته است، لازم است این حساسیت را نسبت به مفاسد سیاسی و اقتصادی بالاتر برد و البته واقعی نمود. چه اینکه بدون تردید، این «حساسیت مسئولانه» ملت است که مستقل از کیفیت قوانین و ساختارهای انتخاباتی موجود، میتواند ظهور مردم سالاری دینی را در قالب یک انتخابات جدی و در عین حال سالم، ممکن سازد.
نویسنده: فائزه نوروزی
در نظام اسلامی، انتخابات به دلیل فرصت ها و تهدیدهایی که به همراه دارد، باید فضایی برای مطرح شدن دوباره ی مبانی و اصول اسلام و یادآوری آرمان های انقلاب باشد. فرصت به دلیل شوری که در جامعه برقرار می شود و پتانسیل ایجاد یک عرصه ی عملیاتی برای بازآفرینی فضای انقلابی در سطح کشور را به وجود می آورد، و تهدید از این جهت که اگر این اتفاق نیفتد و عرصه ای برای مطالبه ی آرمان های نظام اسلامی ایجاد نشود فرایندی شکل خواهد گرفت که مسائل اصلی به حاشیه رانده شده، موضوعات فرعی و منافع جناحی، گفتمان حاکم بر کشور می گردد. از آن جا که تشکیل مجلس اصلح در فرایند انتخاباتی احسن صورت می گیرد، نتیجه ی چنین گفتمانی گزینش صالح به جای اصلح یا فاسد به جای صالح و نفوذ لغزش ها و انحرافات عمیق تری در جامعه است. لذا انتخابات در جامعه ی اسلامی فقط برای مجلس طریقیت ندارد، بلکه فی نفسه موضوعیت دارد.
مولود این قسم دعواهای سیاسی غیر اصلی، تشکیل ائتلاف های شب انتخاباتی است که تعدادشان در این دوره افزایش چشم گیری داشته است. جمع هایی که عمرشان کوتاه است، هویتشان در نفی هویت یک گروه دیگر تعریف می شود، مرزبندی هایشان صرفا سیاسی است، برنامه ی مدونی ندارند و اوج استدلال برای حقانیتشان، دفع افسد به فاسد است.
وجود برخی جریان ها در آرایش سیاسی کشور نشان دهنده ی رشد و تکامل جامعه و دقت نظر در رصد اندک انحرافات از اصول انقلاب است؛ و اثبات می کند در ایران حضور مادام العمر کسی در عرصه ی سیاست تضمین نشده است، مردم تعهدی در قبال سابقه ی اشخاص در هر جایگاهی ندارند و با کوچک ترین خطایی به مرور حذف می شوند. آن چه در فتنه ی 88 اتفاق افتاد و موضع گیری ها در مقاطع مختلف آن، محکی برای سنجش خواص بود، اما محل نزاع نباید همین نقطه باقی بماند و همه ی مباحث انقلاب در فتنه و ساکتین فتنه و انحراف خلاصه شود. شایسته است جریان انقلابی مستقل پس از مرزبندی صریح در قبال فتنه، با نگاهی رو به جلو نیازها و اولویت های اصلی کشور را شناخته، معرفی و مطالبه کند. شعارها باید از کلیت و ابهام خارج شده و در معیارها و شاخص های اصولی، قابل مشاهده و ارزیابی شود. معیارهای اصیل نه صرفا در تئوری، بلکه در عمل گذشته ی کاندیداها سنجیده شود و تلاش برای افزایش سطح آگاهی و تحلیل جامعه باشد تا هیچ کدام از جناح ها نتواند تحقق اهداف انقلاب را با بازی های سیاسی به تاخیر بیندازند.
انتخابات مجلس نهم در شرایطی برگزار می شود که مشارکت حداکثری، با توجه به موقعیت خاص زمانی و منطقه ای، اهمیتی دو چندان یافته و بخش عمده ای از این مشارکت در گرو مطرح شدن دغدغه های اصیل مردمی است. دعوا و زد و بندهای سیاسی بر سر جایگشت های مختلف اسامی در لیست ها، جز به حاشیه راندن معیارهای اصلی نمایندگی همچون ولایت مداری، تلاش برای تحقق عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد اقتصادی، باعث ایجاد شکاف بین نمایندگان و مردم می شود و یاس و در نتیجه کاهش حضور در انتخابات را به دنبال خواهد داشت.
نویسنده: سروش سیاری
همواره و در تمام کشورها، انتخابات شاخصی بوده است برای سنجش زنده بودن ملت و پیشبرد فرآیند دموکراسی در آن کشورها. نتایج هر انتخاباتی با توجه به موقعیت آن کشور در حوزههای متفاوت برای متحدان و رقبا از اهمیت فراوانی برخوردار است. این مهم ناشی از سیاستهای حزب و یا تشکلی است که با رأی مردم قدرت را بدست میگیرد در ابعاد داخلی و خارجی اعمال میکند. منطقهاستراتژیک خاورمیانه و جهتگیریهای دولتمردان آن نقش ویژهای در تنظیم سیاستهای فرامنطقهای کشورهای خارج از این محدوده ایفا میکند.
بیش فعالی جبهه استکبار برای کسب امتیاز از کشورهای این منطقه هزینههای زیادی را متوجه دستگاه سیاست خارجی و وزارت دفاع این کشورها کرده است. از جمله برهههای زمانی که این بیش فعالی را دوچندان میکند، انتخابات میباشد. آنچه از برگزاری انتخابات در کشورها انتظار میرود، اراده ملی برای توسعه مبتنی بر مدیریت صحیح و عزتمندانه منابع و منافع ملی و فرهنگی هر کشوری چه در صحنه داخلی و چه خارجی میباشد. طبیعی است کشورهایی که خوی استکباری در ساختار حاکمیت آنها ریشه دوانده، اراده هر ملت را تا بدانجایی قبول دارد که تضمین کننده منافع آنها باشد.
از ابتدای قرن21 مردم جهان شاهد حوادث تأسف باری تحت عنوان انقلاب بوش در عرصه روابط بین الملل بودند که تبعات آن تا مدتها گریبان بانیان و حامیان این حوادث را خواهد گرفت. اما بیش از یک سال است که شاهد بازتعریف هویت و ساختار حاکم بر کشورهای مسلمان در خاورمیانه و شمال آفریقا هستیم. کشورهایی که سالها ستونهای چندگانه غرب در منطقه بودند اکنون مراحل سرنوشت سازی را طی میکنند که میتوانند افق تیره یا روشنی را برای خود متصور شوند.
بعد از رخداد هر انقلابی در کشورهای جهان نتایج اولین انتخابات تعیین کننده بسیاری حدس و گمانها میباشد. هرچند عدم قطعیت هاگاه تمامی محاسبات کشورهای درگیر در معادلات را برهم میزند اما مقولهای که در شکل گیری انقلابهای منطقه موثر بوده و نقطه اشتراک انقلابیون برای جزم عزم آنها محسوب میشود تا حدودی افق را برای کارشناسان روشن میکند. در این میان برخی کشورها که از جانب نتایج انتخابات احساس ناامنی سیاسی-فرهنگی میکنند سعی در اثرگذاری بر روند انتخاب ملت و یا مخدوش کردن این برآورد ملی دارند. بسته به شرایط امنیتی کشور هدف، جبهه استکبار و در رأس آنها کشوری مانند ایالات متحده آمریکا در قالبهای مختلف سعی در اعمال نفوذ در اوضاع آن کشور دارد. نمونههای بارز این سیاست در قرن اخیر را میتوان در عراق و افغانستان دید. کشورهایی که ناتو دخالت مستقیم را در آنها ترجیح داد تا بتواند اهداف برتری طلبی خود را با قربانی کردن نه تنها مردم این کشورها که بدنه نظامیان کشورهای عضو ناتو، تحقق بخشد. هرچند ناتو در چند سال اول توانست تسلط نسبتأ خوبی بر اوضاع غیرقابل پیش بینی بعد از مداخله پیدا کند، اما پیشروی این دو کشور شرایط را بگونهای دیگر رقم زد.
تلاشهای دیپلماتیک آمریکا برای حفظ قدرتِ قبل از انتخابات در عراق بوضوح نگرانی آمریکا را از این رخداد ملی نشان میداد. ایاد علاوی، رییس فهرست العراقیه که متناسب با گرایشات سیاسی و تفکر سکولار، نامزد مورد حمایت غرب بود در ایام انتخابات و از قول جو بایدن اعلام کرد: «آمریکا از نامزدی حمایت خواهد کرد که مورد حمایت ایران باشد.» صحت و یا نادرستی این ادعا هر دو نشاندهنده هراس آمریکا از قدرت ایران بعد از انتخابات در عراق بود. عراقِ بعد از انتخابات دیگر مجری تام سیاستهای آمریکا در منطقه نبود. سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان نیز عراقِ بعد از انتخابات را اینگونه توصیف میکند: «ما کشورهای عربی به عراق در جنگ با ایران کمک کردیم که به اشغال ایران در نیاید ولی امروز براحتی در حال تقدیم عراق به ایران هستیم.» بنابراین نقش انتخابات در عراق و تجربه تلخی که آمریکا از انتخابات2006 فلسطین اشغالی دارد چشم انداز روشنی را در صورت وقوع عزم ملی برای دخالت مردم در تعیین آینده کشورها برای آمریکا نمایان کرده است. قبل از عراق، در ایران که از جمله محدود کشورهایی است که غرب دخالت غیرمستقیم را در آن ترجیح میدهد، علیرغم تمام لجن پراکنیهای ماشین تبلیغاتی غرب علیه نظام انتخاباتی کشورمان با حضوری بیسابقه نماینده گفتمانی انتخاب شد که بیشترین تنش را با غرب دارد و شاید تابحال این هجمه تبلیغاتی سنگین را هیچ دولتی در ایران تحمل نکرده باشد.
این تنها گوشهای از نقش انتخابات مردمی خاورمیانه در نحوه چینش مهرههای شطرنج سیاست خارجی غرب در منطقه میباشد. در سایر کشورهای مسلمان که احزاب اسلامگرا قدرت را در دست دارند نیز سردرگمی سیاستمداران کاخ سفید کمابیش مشخص است. گرایش مردم به گفتمان اسلامی و مقاومت در کشورهای عمدتأ مسلمان مانند ایران، ترکیه، لبنان، عراق، افغانستان، سوریه بعلاوه کشورهایی که شاهد بیداری اسلامی هستند عرصه را برای تنفس خاورمیانهای غرب تنگ کرده است. لذا تلاش ناتو برای تمدید حضور مستقیم یا غیر مستقیم در منطقه برای هیأت حاکمه این کشورها در این قالبها قابل توجیه خواهد بود: تلاش جهت عدم تسریع در برگزاری انتخابات در کشورهای انقلابی و کشورهایی مانند افغانستان، ارتقا سطح روابط دیپلماتیک تا سطح وزیر خارجه و معاون اول با کشورهای تأثیرگذار منطقه، تلاش در راستای همسو کردن نقش مرجعیت شیعه در ساماندهی اوضاع کشورهای اسلامی با خود (مانند تأکید بوش بر مذاکره با رهبر انقلاب ایران، نامههای اوباما به آیت ا… سیستانی و رهبر معظم انقلاب)، تهدید کشورهایی مانند مصر به قطع کمکهای مالی به این کشورها در صورت عدم تعامل با غرب و حفظ قدرت شورای نظامی (در مقایسه با همه پرسی و تغییرات قانون اساسی در ترکیه)، حضور مستقیم در کشورها به بهانه آموزش نظامیان، تشدید تنش فی مابین کشورهای اسلامی برای امتیازگیریهای متعدد از کشورهای مخالف جبهه مقاومت و… (لازم به ذکر است که آنچه میتواند تا حدود زیادی از ناآرامیها در سوریه جلوگیری کند برگزاری انتخابات زودهنگام است. چون مادامیکه دست آمریکا و صهیونیسم در اتفاقات جاری این کشور برای مردم مشهود است بازی میتواند برد-باخت باشد.)
اما انتخابات پیش روی مردم ایران نیز مانند تمامی انتخابات گذشته در شرایطی برگزار خواهد شد که سناریوهای صلیبی-صهیونی دائمأ برای دستگاههای تبلیغاتی جهان ارائه میشود. سناریوی متناقضی که غالبأ این روزها دنبال میشود توصیه به مردم ایران برای تحریم و در عین حال عدم تحریم انتخابات است. هرگاه استکبار جهانی احساس کند نتیجه انتخابات بر خلاف تاکتیکهای غربی رقم خواهد خورد و یا گرایشات سازش بالقوه یا بالفعل در انتخاب ملت نباشد همزمان بر عدم حضور مردم در انتخابات برای القای عدم مقبولیت نظام و حضور برای القای اقبال مردمی به گفتمان تضمین حداقلی منافع استراتژیک غرب در منطقه تأکید میکند و یا زمینه را برای وقوع انقلابهای مخملی مانند کشمکشهای آسیای میانه و فتنه88 فراهم میکند. جالب اینجاست که در کشوری که نتیجه انتخابات بطور قطعی حامی سیاستهای غرب میباشد، مانند آنچه در روند تجزیه سودان و عواقب آنکه امروز مشاهده میشود گذشت و انتخابات اخیر یمن با حضور تنها یک کاندیدا که وی نیز معاون عبدا… صالح میباشد، هیأتهایی از آمریکا و کشورهای اروپایی با سفر به استانهای مختلف سعی در ترغیب مردم به عدم تحریم انتخابات دارند. تلاشی که تابحال در افغانستان نیز همچنان بیثمر است. علیرغم اقدامات حامد کرزای برای تغییر دیدگاه اوباما جهت مذاکره با قشری که وی آنان را طالبان میانه رو مینامید، تأسیس لویه جرگه برای ساماندهی اوضاع داخلی و برگزاری پرشتاب انتخاباتی که با کناره گیری عبدا… و بیانیه تند وی دیگر ارزشی برای این کشور محسوب نمیشد در کنار قدرت گیری روزافزون طالبان، نه تنها افغانها نتوانستند چهره یک انتخابات سالم را ببینند بلکه آمریکا روز به روز به تکرار تجربه جنگ ویتنام نزدیکتر میشود.
امام علی (ع) در خطبه27نهج البلاغه میفرمایند: «هیچ قومی در خانه خود به دشمن دچار نیامد مگراینکه به خواری نشست.»کاملأ مبرهن است که مقابله با دشمن حتی اگر منجر به شکست آن شود، اگر در خانه خود اتفاق افتد نه تنها افتخار نیست بلکه برای یک مسلمان ننگ محسوب میشود. لذا از این دیدگاه اهمیت انتخابات فقط در حضور خلاصه نمیشود بلکه انتخاب اصلح است که معنا و مفهومی بنیادین به حضور خواهد داد. لذا حضور و انتخاب اصلح لازم و ملزومی هستند که میتوانند دشمن را فراتر از آنچه بعنوان مرز تلقی میشود به سقوط بکشانند. حقیقتی که رابرت فیسک، از مدیران روزنامه انگلیسی ایندیپندنت اینگونه بدان اعتراف میکند: «ایران جنگهای اخیر خود (اشاره به شرایط کشورهای اسلامی) را بدون حتی شلیک یک گلوله با پیروزی پشت سر گذاشته است و متحدین عرب غرب در خاورمیانه از هراس قدرت انقلابی ایران به خود میلرزند.»
نویسنده: سروش سیاری
چندی پیش تصرف پهپاد جاسوسی آمریکا توسط ایران بازتاب های فراوانی در جهان داشت. تحلیل های گوناگونی که این جنگ الکترونیک درپی داشت این سوال را به ذهنها متبادر ساخت که آیا تنش میان ایران و آمریکا و متحدانش به سمت یک جنگ تمام عیار نظامی نزیک می شود؟ تنها زمانی می توان از درگیری نظامی دو کشور سخن راند که مولفه های فراوان داخلی و خارجی را در هر دو کشور بررسی کرده باشیم. هرچقدر هم که تنش فی مابین کشورها رو به فزونی باشد و در جهتگیری های استراتژیک تضعیف موقعیت یکدیگر را دنبال کنند بازهم براحتی نمی توان در باب قطعیت این مقوله نظر داد. بعد از رخداد عظیم انقلاب اسلامی ایران که به اعتقاد نخست وزیر اسبق رژیم اسراییل یک «زلزله سیاسی» برای کشورش بود، از یکسو بدلیل عدم وجود نقطه اشتراکی در سیاستهای جمهوری اسلامی ایران و آمریکا و از سویی دیگر داعیه دو کشور مبنی بر ارائه الگوی تعالی بخش نظم جهانی، بر شکل گیری افکار عمومی در جهت درگیری نظامی افزوده شده است. کشور ایران در طول 33سال عمر انقلاب خود همواره هدف ادبیات تهاجمی غرب و اغلب کشورهای اروپایی قرار داشته و دارد. موضوع تهدیدهای ایالات متحده آمریکا و بخصوص گزینه نظامی بالغ بر چند صد بار در مراکز نظامی، پژوهشی و اطلاعاتی این کشور و رژیم جعلی اسرائیل مورد واکاوی های مفصل قرار گرفته است. این خود شاهدی است بر سردرگمی هیأت حاکمه آمریکا درباب حتی احتمال پیروزی در این درگیری چه برسد به پیروزی صددرصد! هرچند که همواره بعد از موضع گیری قاطع مسئولین ایران دربرابر این تهدیدها تنها به این جمله بسنده می کنند که "همه گزینه ها روی میز است!". شکی نیست که تفکر صلیبی-صهیونی حاکم بر سیاستهای کاخ سفید بارها در جهت انزوای جمهوری اسلامی و تنگتر کردن حلقه تأثیر و بازتابهای جهانی آن تلاش بسیاری کرده است. نمونه بارز این تلاشها اصرار رژیم اسراییل برای عقیم کردن تفکر دموکراتهای فعلی کاخ سفید و جلب رضایت آنان برای حمله به ایران اسلامی و رد همیشگی کاخ سفید می باشد. سخنرانی تند جرج بوش در زمان تصدی ریاست جمهوری این کشور در کنگرهی آمریکا بعد از حادثه11سپتامبر مبنی بر ایجاد «نظم نوین جهانی» متکی بر آمریکا، اظهارات فاحش وی مبنی بر «تغییر رژیم ایران» و آزادسازی ایران به مانند آنچه آزادسازی عراق از دیکتاتوری صدام میدانند، مجالی برای توصیف بیشتر نمیگذارد: "تغییر رژیم در ایران باید ریشه ای صورت گیرد، چه آرام و تدریجی، چه رادیکال و سریع. روی کار آمدن دولت مقبول(مقبولِ آمریکا) در ایران کمک بزرگی به آمریکا در جنگ جهانی بعدی خواهد کرد. اگر بخواهیم در خاورمیانه به ما احترام بگذارند باید با روشهای ماکیاوالیستی، اسلامگرایان را بترسانیم."(1) البته این رویاپردازی بی جواب نماند و مدتی بعد توسط گزارشی از سوی شورای روابط خارجی این کشور به سخره گرفته شد!
در مباحث بین الملل در دو صورت احتمال درگیری نظامی دو کشور بالا می رود:
الف-افول استراتژیک
ب-افوال توازن قوا(2)
بنابراین هرگاه یکی یا هر دو حالت برای یکی از طرفین رخ دهد می توان از حمله نظامی سخن به میان آورد. حال سوال اینجاست که آیا تغییرات فوق الذکر تحت هدایت خاصی بوجود می آید یا تحولات منطقه ای و فرامنطقه ای اوضاع را به این سمت پیش می برد؟ تاریخ رفتارهای دوگانه غرب و در رأس آن آمریکا در قبال جمهوری اسلامی سابقه این کشور را در اذهان عمومی مردم ایران تیره کرده است. این سوظن تا بدان جا رسیده که به اعتراف دولتمردان آمریکایی رابطه با ایران تنها با دایر کردن سفارتخانه احیا نخواهد شد بلکه مستلزم تغییری بنیادین در دید ایرانیان و فرهنگ آنان است. بعد از آن راه برای سازوکارهای دیپلماتیک باز خواهد شد. حال به تنها چند مورد از آنچه عده ای آنها را توهم توطئه می دانند توجه کنید: تلاش برای تجزیه ایران با دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی مانند حمایت از تحرکات تجزیه طلبانه کردستان، ترکمن و گنبد و همچنین حمایت از گروهک های تروریستی فرقان، خلق عرب و...، طراحی کودتاهایی مانند طبس و نوژه(برژینسکی واقعه طبس را آخرین چاره برای نجات گروگانهای آمریکایی در انقلاب دوم ایران، یعنی تسخیر لانه ی جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام، می دانست.)، سازماندهی و حمایت های تسلیحاتی، اطلاعاتی، مالی و شیمیایی در جنگ عراق علیه ایران و دامن زدن به مسائلی مانند پان عربیسم، تهاجم های مختلف و از جمله فرهنگی علیه ایران که با درایت رهبر معظم انقلاب اسلامی از آن به عنوان «ناتوی فرهنگی» نام بردند، با توسل به رسانه های ارتباطات جمعی و ترویج مبانی لیبرال دموکراسی، سکولاریسم دینی و اسلام آمریکایی در راستای زیر سوال بردن اسلام ناب محمدی به عنوان تنها نقطه ی اتکای مردم و تنها انگیزه ی آنان در مقابله ی با دشمنان، ایجاد اختلافات میان مسوولین و احزاب سیاسی کشور و حمایت از گروه های به اصطلاح اصلاح طلب در رسانه های بیگانه و زیر سوال بردن تئوری ولایت فقیه و قانون اساسی حاکم بر کشور، اعمال فشارهای متعدد آمریکا در قالب تحریم های نظامی و اقتصادی در سال های 1980، 1987، 1995 و1996 تا به حال و توسط تمامی دولت ها اعم از دموکرات و جمهوریخواه، ایجاد جبهه جهانی مبارزه با تروریسم به بهانه11سپتامبر و جلوگیری از دستیابی گروه های افراطی به سلاح های هسته ای و همچنین معرفی ایران به عنوان حامی تروریست، محور شرارت، ناقض حقوق بشر و بزرگترین مانع صلح خاورمیانه، ممانعت از دستیابی کشورمان به فن آوری های صنعتی و به خصوص انرژی صلح آمیز هسته ای، تلاش برای منزوی ساختن ایران در صحنه های بین المللی از طریق حمله به کشورهای همسایه در سالهای2001و2003 تاکنون و اصرار بر ادامه حضور در منطقه به روش های متفاوت مانند ایجاد امنیت و آموزش نیروهای نظامی کشورهای مورد هجوم، مانع تراشی سر راه ایران برای شرکت در طرح های بزرگ اقتصادی دنیا مانند احداث خط لوله های انتقال گاز به کشور های همسایه و قرار داد احداث نیروگاه اتمی بوشهر توسط آلمان و روسیه، منهدم کردن حدود نیمی از توان دریایی ایران در جنگ جهانی دوم و در اوج جنگ تحمیلی در سال1366، هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری ایران بر فراز خلیج فارس توسط ناو وینسنس، ترور شخصیت های سیاسی، علمی و فرهنگی کشور چه در ابتدای شکل گیری انقلاب و چه امروز و به اینها اضافه کنید فتنه88 و ورود غیرقانونی پهپاد جاسوسی آمریکا به حریم هوایی ایران. این شواهد کافیست تا چالشهایی که برای نظام مقدس جمهوری اسلامی بوجود می آید را بی هدف ندانست. البته پاسخهای ایران به این توهمات(!) نیز قابل توجه است که مورد بحث این نوشته نمی باشد. اینها دلایلی نیست جز بر سخن صادق پروردگار عالم که فرمود: "وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَلا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ."(3)
علاوه برآنچه بیان شد دلایل فراوانی وجود دارد که موضوع حمله نظامی آمریکا به ایران تنها در سخنرانی ها و قطعنامه ها خلاصه شده و لاغیر، از جمله: موقعیت متزلزل کشورهای حاشیه خلیج فارس که امروز بیشتر به انبار تسلیحات آمریکا تبدیل شده اند تا یک کشور در شأن مسلمانان، جایگاه کشور آمریکا نزد افکار عمومی بعد از سابقه این کشور در برخورد با کشورهای اسلامی منطقه بخصوص در جهان اسلام و انتقام احتمالی گروه های اسلامگرا در سراسر جهان، مواضع چین و روسیه در برابر هژمونی آمریکا در معادلات بین المللی، پروژه خط لوله نابوکو و امنیت انرژی اتحادیه اروپا، کریدور شمال-جنوب و امنیت اقتصادی آسیای میانه و روسیه و بسیاری عوامل دیگر که مجال بحث آن نیست. فی نفسه روی آوردن یک تمدن به گزینه نظامی برای انتقال فرهنگ به سایر کشورها برای تأمین منافع خود نه تنها نشاندهنده قدرت آن تمدن نیست بلکه خبر از اوج ضعف منطق و گفتمان آن تمدن در روابط بین الملل می دهد. اگر کشوری مانند آمریکا که اصول و آرمانهای کشورش را بر پایه های دموکراسی و آزادی و عدم تبعیض نژادی استوار می داند چه نیازی دارد طبق گفته توماس جفرسون که «درخت آزادی باید گاهی با خون مستبدان و میهن پرستان آبیاری شود.»(4) و یا این اظهار فضل جو بایدن که «خاورمیانه جنگلی پر از حیوانات وحشی است و در این جنگل فقط اسرائیل قابل اعتماد است.»(5)، فرهنگ و ریشه های باصطلاح تمدنی خود را به توپ و موشک ببندد و به کشورهای دیگر شلیک کند. قدرت فرهنگ آنست که بعد از سه دهه از خلق آن هنوز رهنمودهایی برای ارائه دارد و همانطور که مشاهده می شود بدون هرگونه تحقیر و تکبر نسبت به کشورهای دیگر عمق استراتژیک خود را تحکیم کند. طبل بد آهنگ تهدید و مداخله ایالات متحده بدانجا رسیده که کشورهای منطقه و بخصوص چین و روسیه، حمایت از ایران را حتی به قیمت «جنگ جهانی دیگری»(6) لازم می دانند. رهبرمعظم انقلاب فرمودند: "در قضیهى تهدید نظامى هم که البته بعید است چنین حماقتى را بکنند؛ لیکن اگر چنانچه چنین تهدیدى به وجود بیاید، همه باید بدانند که میدان این مقابله فقط منطقهى ما نیست؛ دیگر میدانش گستردهتر خواهد بود."(7)
آنچه این روزها درصدر تحلیلهای جهانی قرار دارد تصرف پهپاد آمریکایی در جنگ الکترونیک توسط ایران می باشد که سکوت مقامات آمریکایی را درپی داشته است. دولتمردان آمریکایی که خود را در برابر عمل انجام شده دیدند نه تنها طبق عرف بین الملل بابت نقض قوانین جهانی از ایران عذر نخواست بلکه تقاضای بازگردانی آن را داشت که پاسخ آنرا نیز از تهران دریافت کرد. چالشی که اکنون آمریکا را دربرابر افکار عمومی جهان در موضع پاسخ قرار داده اجرای سازوکارهای جاسوسی در مقایسه با ژست حقوق بشری این کشور است که نه تنها هیچ تطابقی با هم ندارند بلکه این شعارها را در راه تخریب چهره خود خرج می کند. مسئله دیگری که استکبار با آن مواجه است تسخیر سفارتخانه انگلیس توسط دانشجویان می باشد. جالب اینجاست که در فاصله کوتاهی بعد از تسخیر این سفارتخانه، وزارت خارجه آمریکا تارنمای سفارتخانه مجازی آمریکا در ایران را راه اندازی کرد. آیا هیچ ارتباطی جانشینی بین راه اندازی این تارنما و تعطیلی سفارتخانه رژیم خبیث انگلیس وجود ندارد یا اینها زاده تفکر عده ای سنت گرای افراطی است؟! خداوند متعال می فرمایند: "قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ..."(8) این پند راستین ملکوت است که آنچه دشمنان بر زبان می آورند بلاشک از آنچه در دل پنهان کرده اند عمیق تر است و شاید بتوان گفت این خاصیت دشمنی و خباثت است که با لطایف الحیل آنچنان مغزها و قلب های مغضوبان خود را تصرف کنند که تا ابد راه جبرانی باقی نماند.
کارتر در ماجرای اشغال لانه جاسوسی و واقعه طبس گفت: "عجیب است که سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری این کشور بزرگ نه در شیکاگو یا نیویورک، بلکه در تهران تعیین می شود!"(9) جناب کامرون هم در صورت تمایل می توانند بجای همراهی با یاوه گویی های مقامات آمریکایی، صبر کنند تا ببینند که چگونه دانشجویان حزب اللهی می توانند نتیجه انتخابات انگلیس را تغییر دهند...
منابع؛
1. ضمیمهی مجلهی سیاسی صفیر(ش289)
2. رویارویی غرب معاصر با جهان اسلام/ابراهیم متقی
3. بقره/120
4. سیاست خارجی قدرتهای بزرگ و اصلاحات خاورمیانه/پژوهشکده ی تحقیقات استراتژیک
5. روزنامه ی همشهری21/4/1389
6. خبرگزاری تابناک14/9/1390
7. سخنرانی رهبری1389/05/27
8. .آل عمران/118
نویسنده: سحر مهرورز
مقدمه اول: نقد یک مکتب، به دو صورت میتواند شکل بگیرد: اول، از طریق اتخاذ یک رویکرد صریح انتقادی و سلبی و دو، ارائه اندیشه اثباتی و ایجابی مخالف. بدیهی است که صورت دوم، صورتی رساتر، کاراتر و البته دشوارتر است، چرا که باید جایگزینی شایسته ایجاد شود.
مقدمه دوم:گفته میشود علوم انسانی اسلامی ممکن نیست، و اگر ممکن باشد روا نیست، و اگر روا باشد فایدهمند نیست. علم که شرقی و غربی ندارد، اگر فایدهمند هم باشد یک نظریه در کنار دیگر نظریهها میشود و این هم ضرورتی ندارد.
***
عصر ما عصر پیچیدگی هاست. عصری که بسیاری از فرهنگها به تفصیل رسیده و ظهور تمدنی یافتهاند. به عنوان مثال، افکار سکولاریستی امروز را میتوان در اندیشهی سوفسطائیان مشهور یونان 2500 سال پیش (نظیر گرگیاس و پروتوگراس)مشاهده کرد، اما تفاوت در آن است که این تفکر، به صورت یک اندیشه متروک در حلقههای خصوصی کافههای فلسفی باقی نمانده، بلکه نظام های فکری، سیاسی و اقتصادی کلانی را شکل داده است که به منصه ظهور رسیده اند؛ نظام هایی که به گستردگی ریشه دوانده و رد پای آن را می توان تقریبا در هر جامشاهده کرد.
آن چه از این مهندسی مستقیم میتوان دریافت این است که نظامها، بر اساس مبانی خاص جهان بینی –هر چه که باشد- شکل میگیرند، و به تبع خود، نیازهای جدید و به تبع آن پاسخهای جدیدی را مطرح میکنند. این بدین معناست که هر نظام فکری، علم خاص خود را بر اساس مبانی خود «تولید» میکند. به طور کل، هیچ نظامی را نمی توان یافت که از مبانی نظری به عنوان اولین سنگ بنا تهی باشد. حتی علم تجربیِ عریانِ مستقلِ از دیگر حوزه های معرفتی نه داریم؛نه داشته ایم؛ ونه خواهیم داشت؛ ونه اصلاً میتوانیم داشته باشیم . حتی آن چیزی را هم که به عنوان علم مستقل تاریخی بشر گفته اندمبتنی بر دهها گزاره بود که در فرهنگ مبنا رایج بود. ولی به دلیل شدت حضور و غلبه و سیطره اش مخفی بود و دیده نمی شد. اینکه تنها راه شناخت، حس است را چگونه می شود با حس فهمید؟ آنقدر این تکرار شده بود که تصور می شد خود این مطلب هم حسی است.
حوزه ی علوم انسانی به طور مثال –صرف نظر از تنوع تعاریفی که از علوم انسانی ارائه شده است- وابسته به تعریف انسان است. با توجه به معیار تمایز علوم، بدیهی است که هر گاه بن مایه این علوم –همان تعریف از انسان- تغییر کند، شاکله و نتایج آن نیز تغییر خواهد کرد؛ هرچند ممکن است نتایجی که برگرفته از وجوه مشابه تعاریف اولیه است تغییر نکند یا آن که اصلا متدلوژی ها علی رغم تفاوت ایدئولوژی ها مشابه باشند. البته ممکن است این سوال به وجود آید که در این صورت چه نیازی به باز تعریف ایدئولوژی هست؟ التبه این مسئله در بینش توحیدی ما پاسخ دارد.
این که تولید علوم اسلامی تا چه حد امکان دارد، نزد اندیشمندان مختلف متفاوت است. عده ای همچون مصطفی ملکیان علم دینی را مفهومی بلامصداق تلقی می کنند(1)، و عده ای چون لگن هاوزن آن را جاری در همه امور دانسته اند:
«به نظر بنده... حتی تلفن هم اسلامی و غیراسلامی می تواند باشد. ممکن است گفته شود این دستگاه دینی و غیردینی ندارد چرا که این دستگاهی است که هر کس می تواند بسازد یا استفاده کند... ولی فکر می کنم می توانیم این دستگاه ها را هم به اسلامی و غیراسلامی تقسیم کنیم. چرا که این دستگاه، هم در آن هنر به کار رفته، هم ارزش، آن فرهنگ که این دستگاه را ساخته در آن بروز می کند... منظور از اسلامی و غیراسلامی بودن ضبط صوت حرام یا نجس بودن ضبط صوت غربی نیست حتی اینکه هدف کسی که آن را استفاده می کند متفاوت شود [نه ممکن است به یک هدف باشد]. منظور بنده فقط این است که هر چیزی که ما می بینیم، هر هنری، هر چیزی که ساخته شود بروز یک فکر است، بروز یک فرهنگ و تاریخ است...»(2)
علوم انسانی اسلامی
پس، اولین ادله از دلایل امکان تأسیس علوم انسانی اسلامی متفاوت بودن متافیزیک دین با متافیزیک علم جدید است. اگر بپذیریم که میتوان با متافیزیک و عقلانیت جدیدی، متفاوت از علوم انسانی غرب، علم جدید ساخت، باید امکان تحقق علوم انسانی اسلامی را نیز قبول کرد.
در این جا کل سه دلیل عقلی را برای علم دینی میتوان بر شمرد: 1) زمینه دینی و غیردینی فرق می کند، اگر معرفت را در ارتباط زمینه بدانیم پس معرفت هم دینی و غیر دینی دارد. عالم دینی از دو جهت به علم دینی کمک می کند اول پرسش جدید و دوم پاسخ جدید 2) غایت و فرایند دین با غایت و فرایند غیر دینی فرق دارد. 3) علم پدیده ای انسانی است و درک بخشی از انسان انضمامی است لذا قسمتی از علم که مربوط به درک انضمامی انسان است متناسب با محیط خواهد بود.
چگونگی تحول
برداشت های گوناگونی از تحول شده است. عده ای گفته اند تحول صورت قضیه است و باطن آن حذف علوم انسانی است. آیا اساسا علوم انسانی به معنای قواعد و چارچوبهایی که در بستر آنها حیات و مناسبات انسانی جریان دارد،«قابل» حذف شدن و «تعطیل بردار» است؟آیا اسلامی سازی علوم به معنای نقلی کردن –در مقابل عقلی بودن- علم است؟ آیا می توان لباس دین بر تن علوم انسانی فعلی پوشاند و آن را اسلامی کرد؟ یا می توان قسمت هایی که با دین تضاد دارند را حذف کرد و بدون تغییر پیش انگاره ها و ساختار، گزاره های دینی را جایگزین نمود و بدین ترتیب علم انسانی اسلامی تولید شود؟
یک برداشت این است که اسلامی سازی به معنای پوشاندن علم در لایه ای از آیات و روایات است. نظریههای شناور و نظریههای میرا که ممکن است عمر کوتاهی داشته باشند -که نظریههای علمی غالباً چنین هستند- به نحو تصنعی به دین الحاق و الصاق شوند و با آوردن چند شاهد از نصوص دینی، دینی قلمداد شوند و مدتی بعد آن نظریه ابطال شود و این آیه و روایتی که شاهد ادعا و نظریه قرار گرفته، همینطور باقی بماند. تجربهای که مسیحیت در قرون وسطا پشت سر گذاشت و خسارت عظیمی که متوجه کلیت دین و به خصوص مسیحیت شد. نگاه ابزاری به دین و اصالت دادن به گزارهها و نظریههای دینی مطلوب نبوده و بلکه زیانبار است.
تعبیر دیگر بومی سازی کاربردی علوم اسلامی است و این، همان چیزی است که اکنون جریان دارد. همین علوم انسانی موجود و همین راهکارها و روشهای حل مسائل را در مقام کاربرد معطوف به نیازها و مسئلههای بومی کنیم بیآنکه در مبانی و مبادی آنها تصرفی کرده باشیم.
تفسیر دیگر، که همان تفسیر مورد نظر است، مبتنی کردن علوم بر علتهایی است که منسوب به دین باشند. درحقیقت بحث بر سر معیار علم دینی است. ماهیت علم دینی چیست؟ معیار علم دینی چیست؟ کدام علم دینی است؟ کدام علم دینی نیست؟
منطق موجه و معتبر دینی که برای تولید گزاره ای به کار میرود و غایتی دینی که موجب تولید علمی میشود،از جمله شاخصهای ماهیت علم است.علم دارای هویت است، علم مسلمانان داریم، علم غیرمسلمانان هم داریم. علمی که در بستر فرهنگی خاصی تولید شده منسوب به آن فرهنگ است.
از منظری دیگر، اگر تولید علم عمل است، و عمل مسجم و باقی است، اگر عمل متأثر از نیت است، و اگر نیت نقش جوهری در عمل دارد،هویت علم تولیدی یک مسلمان و غیر مسلمان متفاوت خواهد بود.
در پیمودن مسیر تحول، باید به سوالات زیر پاسخ داد:
§ اهمیت و جایگاه ذاتی این بحث در ساختار فلسفههای علوم کجاست؟
§ آیا تحول مدیریتپذیر است؟ اگر مدیریتپذیر است، آیا روشمند است؟ آیا باید علم را مدیریت کرد یا علم میبایست خودبخود و خودرو پیش برود و از هرگونه اعمال نظر و مدیریت آزاد باشد؟
§ سیر تاریخی و معرفتی تکون و تطور علوم انسانی کدام است؟
§ انواع تحول و تطور متصور و ممکن در علم که البته تابع علل و عوامل تطور هستند کدام است؟
§ مختصات و شاخصهای مطلوب در تحول علوم انسانی چیست؟
§ غایت و کارکردهای تحول در علوم انسانی کدام است؟
§ فرایند عملی، مراحل و سازکارهای تحول مطلوب در علوم انسانی چیست؟
§ فرصتها و تهدیدهای تحول در علوم انسانی کدامها هستند(3)
1. فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره 22
2. محمد لگنهاوزن، حوزه و دانشگاه کتاب دوم، گفتگو: علم دینی: ص 162 و 163
3. برگرفته از سخنرانی حجه الاسلام والمسلمین رشاد در همایش چیستی تحول علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس، 18/12/89
نویسنده: ساجده صالحین
«شهید مفتح» شهیدی کم نمود و کم تظاهر، اما پر حضور و پرتحرک. اسمش کمتر برده می شد، اما آثارش خیلی جاها بود. یکی از آنها دانشگاه بود و دیگری حوزه. ... حضور شهید مفتح، در سال های تاریک و اختناق در پایگاه های مقاومت و معرفت و فرهنگ انقلابی یعنی مساجد، یک حضور نمایان و کم نظیر بود. هر جا او بود، پایگاه بود. آن وقت ها مسجد قبا و مسجد جاوید که آثار شهید مفتح بودند، از شهرت بسیاری برخوردار بودند. اسم خود این عزیز کمتر آورده می شد و این که این آثار از برکات وجود او بودند. حالا هم همان طور است. هفته حوزه و دانشگاه معروف است، ولی یاد مفتح در میان یادهای این هفته فراموش می شود. این جزو افتخارات اوست که آثارش همیشه از اظهاراتش و از منیت هایش بیشتر و مشهودتر بوده است. (1)
پرورش
شهید آیت الله دکتر مفتح، پس از گذراندن مراحل مقدماتی تحصیلی در حوزه ی همدان، به قم آمد. در حجره ای در مدرسه دارالشفاء اقامت کرده و در محضر اساتید بزرگی به تحصیل علم پرداخت تا به درجه ی اجتهاد رسید. بعد در حوزه تدریس کرد، به نحوی که کلاس های درسی ایشان در زمینه های مختلف خصوصاً فلسفه از رونق خاصی برخوردار بوده و از پراستفاده ترین حوزه های درسی برای فضلای قم محسوب می شد.
در کنار تحصیل در حوزه، شهید مفتح پس از مدت نسبتاً کوتاهی موفق به اخذ درجه دکتری در رشته فلسفه شد. فعالیت های ایشان در مسائل اجتماعی و سیاسی و آشنایی نزدیک با حوزه و دانشگاه سبب شد که استاد شهید از سال های بسیار قبل، به اهمیت وحدت فیضیه و دانشگاه پی ببرد چنانچه مقاله ای تحت عنوان «وحدت مسجد و دانشگاه» در سال های حدود 1340 در نشریه مکتب اسلام قم چاپ کرد که خود به خوبی نشانگر نوع تفکر و تلاش عملی استاد مفتح در زمینه ایجاد این وحدت از آن سال هاست.
با شروع قیام حضرت امام خمینی(ره) شهید مفتح از روز اول قیام پشت سر امام مبارزات خود را جهت داد. منبرهایی که ایشان در شهرهای آبادان، خرمشهر، اهواز و... می رفتند بارها منجر به دستگیری و تبعید ایشان شد ولی شهید مفتح مجدداً در مناسبت بعدی برای منبر به آن شهرها می رفتند تا بالاخره در آخرین بار ایشان را دستگیر و تبعید کرده و ممنوع الورود به استان خوزستان کردند.
سنگر اول: دانشگاه الهیات
غنای علمی استاد، تبحر و تسلط ایشان به علوم جدید و قدیم، بیان شیوا و قلم قدرتمند ایشان دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را برآن داشت تا رسما از ایشان دعوت کند تا به تدریس در آن محل بپردازد. شهید مفتح به شوق همکاری با استاد شهید آیت الله مطهری تدریس در دانشکده الهیات را پذیرفت و از سال 1349 در تهران اقامت گزید.
سنگر دوم: حوزه و مسجد
شهید آیت الله دکتر مفتح با قبول امامت مسجد جاوید در سال 1352 هسته ای دیگر برای جمع کردن نیروهای مسلمان مبارز و سنگری برای ارائه اسلام ناب و جبهه ای برای مبارزه با طاغوت ایجاد کرد. آفت انقلاب جریانات انقلابی پرداختن به امور سطحی و احساسات تند و زودگذر است و علاج آن تقویت مبانی فکری. لذا شهید مفتح کتابخانه ای تاسیس کرد و برای دانشجویان و دانش آموزان کلاس های مختلف عقیدتی می گذاشت. تا این که در سوم آذر ماه 1353 با دستگیری شهید آیت الله مفتح و آیت الله العظمی سید علی خامنه ای مسجد جاوید تعطیل شد. شهید مفتح پس از دو ماه شکنجه در زندان رژیم، امامت مسجدی در نزدیکی حسینیه ارشاد را پذیرفت و آن مسجد را «قبا» نامید و آن را به عنوان بزرگ ترین سنگر در جریان مبارزات انقلاب اسلامی درآورد. جمعیت های چندصدهزار نفری که در سال های 56 و 57 در سخنرانی های ماه مبارک رمضان در مسجد گرد می آمد، تا آن زمان بی سابقه بود و تجربه ی جدیدی از تعامل جوانان و روحانیت و تبدیل منبر و مسجد به محل رشد و معرفت. طبیعتا رعب و وحشت زیادی در دل رژیم ایجاد می کرد.
مجمع علمی اسلام شناسی در حوزه جایی بود که نویسندگان و محققان با تالیف و ترجمه ی کتب، جامعه را تغذیه ی فکری و فرهنگی کنند. بزرگمرد اندیشه و تفکر با دیدن خلاهای حوزه آن را ایجاد کرد.
رسالتی فراتر از مرزها
زمانی که رژیم صهیونیستی با همکاری رژیم های مرتجع منطقه برای سرکوبی شیعیان و فلسطینی های مسلمان مقیم لبنان جنگ های داخلی برپا کرده بود، شهید مفتح برای جنگ زدگان لبنان دو برنامه کوتاه مدت و بلندمدت داشت. در برنامه کوتاه مدت سعی بر آن داشت تا مخارج تحصیلی کودکان شهدای لبنان را تأمین کند پس مقدار زیادی اعانه جمع کرد و آن ها را به لبنان فرستاد و در این راه موفق شد عده زیادی از بازماندگان شیعیان جنگ زده را با تأمین مخارج تحصیل و پوشاک و غذا راهی مدارس بکند. هدف ایشان از اجرای برنامه درازمدت این بود که یک مرکز و مجتمع آموزشی شیعی در لبنان ایجاد کند. شهید راز بقا را تقویت ریشه های اعتقادی و بن مایه های فکری می دانست. ایشان در برقراری ارتباط با اندیشمندان جهان اسلام پیشتاز بود.
نماز عید فطر؛ نقطه عطفی در حرکت انقلاب
پس از روزهای سازندگی ماه رمضان 56 در مسجد قبا، شهید آیت الله دکتر مفتح اعلام کرد که نماز عید فطر را در زمین های قیطریه خواهد خواند. نظامیان شاه دکتر مفتح را مضروب و روز بعد دستگیر کردند که بعد از 2 ماه و اوج گیری انقلاب شهید مفتح از زندان آزاد شد.
پس از انقلاب
شهید بعد از انقلاب راهش را با شدت بیشتری ادامه داد: عضویت در شورای انقلاب، سرپرستی دانشکده الهیات شدند و سرپرستی کمیته منطقه 4 تهران.
دکتر مفتح در ادامه تلاش ها برای وحدت فیضیه و دانشگاه سمینار وحدت حوزه و دانشگاه –اولین سمینار با این عنوان- را در دانشکده الهیات تشکیل داد.
شهادت
دکتر مفتح صبح روز 27 آذر 1358 در حیاط خلوت دانشکده الهیات دانشگاه تهران با شلیک چند گلوله از سوی ضاربین به شدت زخمی می گردد و بعد از ظهر همان روز به شهادت می رسد. ایشان در کنار مطهری ، بهشتی و باهنر از چهره های شاخص زمان آگاه و واقع بینی هستند که تلاششان در ایجاد تعامل بین دو نهاد حوزه و دانشگاه در پیروزی انقلاب تجلی کرد. همان چهره هایی که از ابتدای امر آماج تهمت ها و نهایتا ترور واقع شدند. چه خوب دشمن مقومان و سرنوشت سازان انقلاب را می شناسد و چه حقیرانه می خواهد محوشان کند.
* از پیام امام به مناسبت شهادت شهید دکتر مفتح، 27/9/58
1. بیانات مقام معظم رهبری، آذر64، دانشگاه الهیات
نویسنده: ابراهیم حمیدیا
گذری بر زندگی شهید وحدت، سردار نور علی شوشتری
نویسنده: کبری باقری
«دیروز ازهرچه بودگذشتیم، امروزازهرچه بودیم گذشتیم. آنجاپشت خاکریزبودیم و اینجادرپناه میز. دیروزدنبال گمنامی بودیم و امروزمواظبیم ناممان گم نشود. جبهه بوی ایمان میداد و اینجاایمانمان بومیدهد. آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم : یاحسین! فرماندهی ازان توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی واردنشوید. الهی نصیرمان باش تابصیرگردیم، بصیرمان کن تاازمسیربرنگردیم. آزادمان کن تا اسیرنگردیم.. .»*
*بخشی از وصیت نامه شهید شوشتری
سال های سال بود که در مکتب عاشقان، رسم پرواز می آموخت. لبیک عشق را گفته بود و از خطر کردن واهمهای نداشت. تقویم حادثه های زندگیاش پر بود از فداکاریهایش در دوران انقلاب و سال های پس از آن.
گوش به فرمان ولی بود و همیشه در صحنه؛ آرام و صبور و رها ...و فقط اعتلای کشورش را آرزو داشت ،جمهوری اسلامی ایران را! …
**
قبل از انقلاب با ارادتی که نسبت به امام خامنهای داشت، در جلسات ایشان پیوسته شرکت میکرد و بامبارزان در ارتباط بود. در دوران بعد از انقلاب نیز حضوری موثر داشت، به خصوص در دوران 8 سال جنگ نابرابر که در اکثر عملیات ها مسئولیت های مختلفی از جمله فرماندهی محورهای عملیاتی را عهده دار بود.
فرمانده عملیات غرور آفرین مرصاد، به نقل از شهید صیاد شیرازی فرماندهی خوبی به نمایش گذاشت به گونهای که ، امام خمینی (ره) پس از ابلاغ گزارش پیشرفت عملیات توسط مرحوم سید احمد، خطاب به سردار شوشتری فرمودند: «در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد.»
جنگ تمام شد. خرازی رفت. باکری رفت. جهان آراها و هزاران لاله ی خونین دیگر رفتند. و او ماند. جنگی هم اگر نباشد، برای یک مجاهد همه جا میدان جنگ است، «چه پشت خاکریز باشد، چه پشت میز».
او باید می ماند چون که هنوز کشور و مردمش به او احتیاج داشتند ؛ چون این مردم "نه" گفتهاند به استکبار جهانی.
او باید می ماند زیرا دشمنان اسلام و این ملت، طعم تلخ سیلی خورده شده از انقلاب اسلامی مان را هرگز فراموش نخواهند کرد! مستکبرین خوب می دانند مادامی که اسلام باشد به آنان حق زورگویی و طمع ورزی نخواهد داد و باید بساط شان را جمع کنند پس باید هم بیزار باشند ازما و منتظر فرصت برای انتقام!
جبهه های حق علیه باطل تا انتهای تاریخ پا برجایند و مجاهدان فی سبیل الله همیشه در صحنه.
سالها از آن ایام پرحادثه گذشت و او هم چنان در صحنهی جهاد بود که بهتر از هرکسی دلیل ماندنش را می دانست؛ خوب می دانست یک قدم عقب نشینی در برابر مستکبران، یعنی یک قدم پیشروی آنان؛ نمی توانست بنشیند و بگوید که من وظیفهام را انجام دادهام ... جان برکف بود و در عمل ولایت پذیر.
فرماندهی لشگر5 قرارگاه نجف، قرارگاه حمزه سید الشهدا و جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه بخشی از مسئولیت هایش پس از دفاع مقدس بود. از اول فروردین 88 نیز با حفظ سمت، فرماندهی قرارگاه قدس زاهدان را بر عهده گرفت.
وقتی پیشنهاد به منطقه سیستان و بلوچستان برود تا امنیت پایدار را به وجود آورد، درنگی کرد و بعد قبول کرد.
بعدها وقتی پرسیدند که تأملش برای چه بود، گفت: «من به ذهنم آمد با این همه نیازی که خانوادهام به من دارند، باید چه کنم؟ آن لحظه چهره امام جلوی صورتم آمد و من دریافتم که باید این کار را قبول کنم و به جنوب شرق بروم...»
در واقع او به جنوب شرق کشور رفت تا با آرمان های امام و انقلاب اسلامی یک بار دیگر تجدید پیمان کند؛ «بین خودتان برادر باشید، حفظ کنید این برادری را، با حفظ برادری شما به اینجا رسیدید و با حفظ برادری باید جلو بروید. اگر خدای نخواسته خللی حاصل بشود در این برادری، چه در خود تهران، چه در خارج تهران، هر جا باشد، چه بین روحانیون، چه بین مردم، چه بین جناحهایی که هستند، اگر- خدای نخواسته- یک وقت یک خللی واقع بشود شکست همراه اوست. شما فکر این را بکنید که حافظ اسلامید، نه حافظ خود... تکلیف است برای همه ما که ما این جمهوری که به اینجا رسیده است تا آخر حفظ کنیم. تا آخر حفظ کردن این است که هر روز محکم کنیم برادری خودمان را، سر اغراض جزئیه که زود میگذرد ، لطمهای خدای نخواسته به اسلام وارد نکنیم، لطمهای به جمهوری اسلام وارد نکنیم...» [1]
در طی حضورش در منطقه سیستان و بلوچستان با اعتقاد به حفظ برادری -ما همه سلمانیم و زیر پرچم ولایت فقیه- گردهمآیی های متعددی برای وحدت شیعه و سنی برگزار کرد و همین باور و بصیرتش به حل مشکلات منطقه و توسعه امنیت پایدار کمک کرد.
مگر می شود دشمنان قسم خوردهی اسلام که هر سال هزینه زیادی را صرف تفرقه افکنی در داخل کشورمان می کنند و از هر جایی که بتوانند وحدتمان را نشانه می روند از کسی که خالصانه در پی عزت و سربلندی این کشور اسلامی بود و می خواست اتحاد و همدلی را به وجود آورد غافل باشند؟
بالاخره تلاش خستگی ناپذیرش مزدوران را به ستوه آورد و در حادثه ای تروریستی که حدود ساعت 8 صبح (26 مهر 1388) در محل برگزاری پنجمین نشست سران قبایل و طوایف در منطقه پیشین بلوچستان روی داد یکی از مزدوران استکبار جهانی با انفجار مواد منفجره همراه خود، موجب به شهادت رسیدن جمعی از فرماندهان سپاه شد که در این حادثه بیش از 20 تن از مردم منطقه نیز زخمی شدند.
و این چنین شد که ستاره ای دیگر به صبح عرشیان پیوست... او که بعد از شهید کاظمی بی قرار تر از همیشه شده بود و دیگر تحمل فراق یارانش را نداشت به ابدیت پیوست و گویا خود می دانست که این بار قرعه ی فال به نام او زده خواهد شد. سردار نور علی شوشتری بارها در جمع همرزمانش گفته بود که «از خدا خواسته ام اینجا محل شهادتم شود و دلم گواهی می دهد که خداوند آرزوی مرا برآورده خواهد کرد. بعد از احمد کاظمی و دیگر یاران من تنها شده ام و به همین خاطر انتظار شهادتم را می کشم. امیدوارم خداوند با شهادت من مشکلات این منطقه و معضلات آن را حل کند.»
شوشتری ها آن گونه که باید تکلفشان را انجام دادند و عند ربهم یرزقون شدند، شوشتری ها رفتند ولی دشمنان این ملت چه داخلی و چه خارجی بدانند که به گفتهی پیر جماران «ما شهادت را یک فوز عظیم می دانیم و ملت ما هم شهادت را به جان و دل قبول می کند.باکی از این نداریم که شهادت نصیب عزیزان ما شده است. این یک شیوه ی مرضیه ای است که در شیعه ی امیرالمؤمنین از اول پیدایش اسام تاکنون بوده. ملت ما اکنون به شهادت و فداکاری خو گرفته است و از هیچ دشمن و هیچ قدرتی و هیچ توطئه ای هراس ندارد.»
«ملتی که در راه اجرای احکام خدا و حاکمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستکبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار میکند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگیهای مادی زده پای در میدان فداکاری نهاده و با همه توان مبارزه میکنند و جان بر سر این کار میگذارند. چنین ملتی بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو در خواهد آورد. ما پس از هشت سال دفاع مقدس همه جانبه و 8 سال تحمل جنگ تحمیلی، نشانههای این فرجام مبارک را مشاهده میکنیم و یقینا نصرت الهی در انتظار این ملت مؤمن در مبارزه ایثارگر است...»[2]
پی نوشت:
1. سخنرانی امام خمینی در جمع مسوولان نظام در عید سعید فطر، صحیفه نور، جلد 20، صفحه 56
قسمتی از پیام امام خامنه ای به مناسب شهادت حاج حسین خرازی (10/12/65)
گذری بر زندگی شهید وحدت، سردار نور علی شوشتری
نویسنده: کبری باقری
«دیروز ازهرچه بودگذشتیم، امروزازهرچه بودیم گذشتیم. آنجاپشت خاکریزبودیم و اینجادرپناه میز. دیروزدنبال گمنامی بودیم و امروزمواظبیم ناممان گم نشود. جبهه بوی ایمان میداد و اینجاایمانمان بومیدهد. آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم : یاحسین! فرماندهی ازان توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی واردنشوید. الهی نصیرمان باش تابصیرگردیم، بصیرمان کن تاازمسیربرنگردیم. آزادمان کن تا اسیرنگردیم.. .»*
*بخشی از وصیت نامه شهید شوشتری
سال های سال بود که در مکتب عاشقان، رسم پرواز می آموخت. لبیک عشق را گفته بود و از خطر کردن واهمهای نداشت. تقویم حادثه های زندگیاش پر بود از فداکاریهایش در دوران انقلاب و سال های پس از آن.
گوش به فرمان ولی بود و همیشه در صحنه؛ آرام و صبور و رها ...و فقط اعتلای کشورش را آرزو داشت ،جمهوری اسلامی ایران را! …
**
قبل از انقلاب با ارادتی که نسبت به امام خامنهای داشت، در جلسات ایشان پیوسته شرکت میکرد و بامبارزان در ارتباط بود. در دوران بعد از انقلاب نیز حضوری موثر داشت، به خصوص در دوران 8 سال جنگ نابرابر که در اکثر عملیات ها مسئولیت های مختلفی از جمله فرماندهی محورهای عملیاتی را عهده دار بود.
فرمانده عملیات غرور آفرین مرصاد، به نقل از شهید صیاد شیرازی فرماندهی خوبی به نمایش گذاشت به گونهای که ، امام خمینی (ره) پس از ابلاغ گزارش پیشرفت عملیات توسط مرحوم سید احمد، خطاب به سردار شوشتری فرمودند: «در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد.»
جنگ تمام شد. خرازی رفت. باکری رفت. جهان آراها و هزاران لاله ی خونین دیگر رفتند. و او ماند. جنگی هم اگر نباشد، برای یک مجاهد همه جا میدان جنگ است، «چه پشت خاکریز باشد، چه پشت میز».
او باید می ماند چون که هنوز کشور و مردمش به او احتیاج داشتند ؛ چون این مردم "نه" گفتهاند به استکبار جهانی.
او باید می ماند زیرا دشمنان اسلام و این ملت، طعم تلخ سیلی خورده شده از انقلاب اسلامی مان را هرگز فراموش نخواهند کرد! مستکبرین خوب می دانند مادامی که اسلام باشد به آنان حق زورگویی و طمع ورزی نخواهد داد و باید بساط شان را جمع کنند پس باید هم بیزار باشند ازما و منتظر فرصت برای انتقام!
جبهه های حق علیه باطل تا انتهای تاریخ پا برجایند و مجاهدان فی سبیل الله همیشه در صحنه.
سالها از آن ایام پرحادثه گذشت و او هم چنان در صحنهی جهاد بود که بهتر از هرکسی دلیل ماندنش را می دانست؛ خوب می دانست یک قدم عقب نشینی در برابر مستکبران، یعنی یک قدم پیشروی آنان؛ نمی توانست بنشیند و بگوید که من وظیفهام را انجام دادهام ... جان برکف بود و در عمل ولایت پذیر.
فرماندهی لشگر5 قرارگاه نجف، قرارگاه حمزه سید الشهدا و جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه بخشی از مسئولیت هایش پس از دفاع مقدس بود. از اول فروردین 88 نیز با حفظ سمت، فرماندهی قرارگاه قدس زاهدان را بر عهده گرفت.
وقتی پیشنهاد به منطقه سیستان و بلوچستان برود تا امنیت پایدار را به وجود آورد، درنگی کرد و بعد قبول کرد.
بعدها وقتی پرسیدند که تأملش برای چه بود، گفت: «من به ذهنم آمد با این همه نیازی که خانوادهام به من دارند، باید چه کنم؟ آن لحظه چهره امام جلوی صورتم آمد و من دریافتم که باید این کار را قبول کنم و به جنوب شرق بروم...»
در واقع او به جنوب شرق کشور رفت تا با آرمان های امام و انقلاب اسلامی یک بار دیگر تجدید پیمان کند؛ «بین خودتان برادر باشید، حفظ کنید این برادری را، با حفظ برادری شما به اینجا رسیدید و با حفظ برادری باید جلو بروید. اگر خدای نخواسته خللی حاصل بشود در این برادری، چه در خود تهران، چه در خارج تهران، هر جا باشد، چه بین روحانیون، چه بین مردم، چه بین جناحهایی که هستند، اگر- خدای نخواسته- یک وقت یک خللی واقع بشود شکست همراه اوست. شما فکر این را بکنید که حافظ اسلامید، نه حافظ خود... تکلیف است برای همه ما که ما این جمهوری که به اینجا رسیده است تا آخر حفظ کنیم. تا آخر حفظ کردن این است که هر روز محکم کنیم برادری خودمان را، سر اغراض جزئیه که زود میگذرد ، لطمهای خدای نخواسته به اسلام وارد نکنیم، لطمهای به جمهوری اسلام وارد نکنیم...» [1]
در طی حضورش در منطقه سیستان و بلوچستان با اعتقاد به حفظ برادری -ما همه سلمانیم و زیر پرچم ولایت فقیه- گردهمآیی های متعددی برای وحدت شیعه و سنی برگزار کرد و همین باور و بصیرتش به حل مشکلات منطقه و توسعه امنیت پایدار کمک کرد.
مگر می شود دشمنان قسم خوردهی اسلام که هر سال هزینه زیادی را صرف تفرقه افکنی در داخل کشورمان می کنند و از هر جایی که بتوانند وحدتمان را نشانه می روند از کسی که خالصانه در پی عزت و سربلندی این کشور اسلامی بود و می خواست اتحاد و همدلی را به وجود آورد غافل باشند؟
بالاخره تلاش خستگی ناپذیرش مزدوران را به ستوه آورد و در حادثه ای تروریستی که حدود ساعت 8 صبح (26 مهر 1388) در محل برگزاری پنجمین نشست سران قبایل و طوایف در منطقه پیشین بلوچستان روی داد یکی از مزدوران استکبار جهانی با انفجار مواد منفجره همراه خود، موجب به شهادت رسیدن جمعی از فرماندهان سپاه شد که در این حادثه بیش از 20 تن از مردم منطقه نیز زخمی شدند.
و این چنین شد که ستاره ای دیگر به صبح عرشیان پیوست... او که بعد از شهید کاظمی بی قرار تر از همیشه شده بود و دیگر تحمل فراق یارانش را نداشت به ابدیت پیوست و گویا خود می دانست که این بار قرعه ی فال به نام او زده خواهد شد. سردار نور علی شوشتری بارها در جمع همرزمانش گفته بود که «از خدا خواسته ام اینجا محل شهادتم شود و دلم گواهی می دهد که خداوند آرزوی مرا برآورده خواهد کرد. بعد از احمد کاظمی و دیگر یاران من تنها شده ام و به همین خاطر انتظار شهادتم را می کشم. امیدوارم خداوند با شهادت من مشکلات این منطقه و معضلات آن را حل کند.»
شوشتری ها آن گونه که باید تکلفشان را انجام دادند و عند ربهم یرزقون شدند، شوشتری ها رفتند ولی دشمنان این ملت چه داخلی و چه خارجی بدانند که به گفتهی پیر جماران «ما شهادت را یک فوز عظیم می دانیم و ملت ما هم شهادت را به جان و دل قبول می کند.باکی از این نداریم که شهادت نصیب عزیزان ما شده است. این یک شیوه ی مرضیه ای است که در شیعه ی امیرالمؤمنین از اول پیدایش اسام تاکنون بوده. ملت ما اکنون به شهادت و فداکاری خو گرفته است و از هیچ دشمن و هیچ قدرتی و هیچ توطئه ای هراس ندارد.»
«ملتی که در راه اجرای احکام خدا و حاکمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستکبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار میکند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگیهای مادی زده پای در میدان فداکاری نهاده و با همه توان مبارزه میکنند و جان بر سر این کار میگذارند. چنین ملتی بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو در خواهد آورد. ما پس از هشت سال دفاع مقدس همه جانبه و 8 سال تحمل جنگ تحمیلی، نشانههای این فرجام مبارک را مشاهده میکنیم و یقینا نصرت الهی در انتظار این ملت مؤمن در مبارزه ایثارگر است...»[2]
پی نوشت:
1. سخنرانی امام خمینی در جمع مسوولان نظام در عید سعید فطر، صحیفه نور، جلد 20، صفحه 56
قسمتی از پیام امام خامنه ای به مناسب شهادت حاج حسین خرازی (10/12/65)