یک روز با بچهها ایستاده بودیم، دیدیم با یک ماشین آریا یا شاهین که همان رامبلر امریکائی بود، آمد ما سر خیابان دربند بودیم. نیش ترمز زد و گفت: «بچهها بیائید بالا.» ما همیشه گریهاش میانداختیم. گفتم: «به به! ماشین امریکائی که خریدی، سیگار وینیستون هم که میکشی، غربزدگی هم که مینویسی. بیا پائین ببینیم!»
حسین جهانشاه نشست پشت فرمان و همگی نشستیم توی ماشین و پرسیدیم: «خب؟ چیه؟» گفت: «میخواهیم با ماشین برویم قم!» این آقا جلال است که برای ما آقاست و وقتی میگوید میرویم، نمیتوانیم بگوئیم نه. رفتیم قم. سر یک کوچه نگهداشت و دوتا کتابش را برداشت: غربزدگی توی یک دستش بود و یک کتاب دیگر توی دست دیگرش. گفتیم: «کجا داری میری؟» گفت: «صدایش را در نیاورید، دارم میروم پیش خمینی!»
توی آن اوضاع(بعد از 15 خرداد)! گفتیم: «آنجا چرا؟» گفت: «بعدا میگویم.» خلاصه توی ماشین منتظر ماندیم. بعد از چند دقیقهای، آل احمد آمد. دیدیم یک کتابش را این طرفی پرت کرد، یکی را آن طرفی! گفتیم: «پس چی شد؟» فریاد زد: «آی! خمینی جگر دارد این هوا!» دستش را به اندازه یک هندوانه باز کرد و ادامه داد: «مصدق جگر دارد این قدر!» و اندازهی یک ارزن را نشان داد. پرسیدیم: «پس چی شد؟» گفت: «خمینی پدر مرا در آورد.» و تعریف کرد که رفتم در زدم و یک نفر در را باز کرد. گفتم به آقا بگوئید جلال آل احمد، نویسنده فلان و بهمان آمده. آقا میگوید بگوئید بیاید داخل. رفتم و دیدم آقا متین و موقر نشسته. ژست گرفتم و میخواستم کتابها را بدهم به آقا. اولِ کتابها هم غلیظ نوشته بودم: تقدیم میشود به ... آقا گوشهی پتوی زیر پایش را میزند عقب و هر دو تا را بیرون میآورد. جلال میگوید: «نمیدانستم شما این خزعبلات را هم میخوانید.» جلال خیال کرده بود خیلی ختم است. آقا در سکوت به جلال حالی میکند که: «اگر خزعبلات است، چرا دو تا را زدی زیر بغلت و با خودت آوردی؟ تو میخواهی روشنفکربازی برای من دربیاوری؟» خلاصه جلال حالش گرفته شد!
بیانیه ی امام خمینی به مناسبت گرانی ها:
مردم عزیز زیر فشار چرخهاى زندگى و اقتصادى همان گونه که تا به حال براى خدا و دین او مقاومت کردهاند، بعد از این نیز با تمام توان استقامت مىکنند؛ و الّا همه زحمات این سالیان پردرد و اضطراب و افتخار از بین خواهد رفت. هوشیارى مردم در وضع فعلى یکى از عوامل پیروزى آنان بر باطل است. و مردم تصور نکنند ایادى نفوذى استکبار و امریکا دست از شیطنت برداشتهاند، در هر جا و در هر مقولهاى احتمال حضور و کارشکنى آنان هست. ...من دست و بازوى همه کسانى که بىادعا و مخلصانه درصدد استقلال و خودکفایى کشورند را مىبوسم. باز سفارش مىکنم که به خدا متکى باشید و براى همیشه زیر بار شرق و غرب نروید. مردم باید تصمیم خود را بگیرند: یا رفاه و مصرفگرایى و یا تحمل سختى و استقلال. و این مسئله ممکن است چند سالى طول بکشد، ولى مردم ما یقیناً دومین راه را، که استقلال و شرافت و کرامت است، انتخاب خواهند کرد.
1367/10/20(صحیفه امام،ج21، ص233)
از کتاب خاطرات احمداحمد: پاهای علیلم همچنان وبال گردنم بود و مرا از حضور در خیلی از صحنهها بازمیداشت. یکی از صحنهها مراسم استقبال از امام بود. به ناچار از تلویزیون برنامه ورود حضرت امام را تعقیب میکردم، که ناگهان پخش برنامه قطع شد. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم، پاهای شلم را جمعوجور کرده چوب زیر بغلم را همراه برداشته و با موتورگازی زدم بیرون. شهر از جمعیت موج میزد. با این حال از چهارراه لشکر تا میدان 24 اسفند (انقلاب) آمدم. تراکم جمعیت مرا از رفتن بازداشت. به مردم التماس میکردم: «برادر! خواهر! بروید کنار، من نمیتوانم راه بروم، راه را باز کنید، تا من با موتور رد شوم.» ولی فریاد و صدای من در التهاب و هیجان مردم گم میشد. از موتور پیاده شده و آن را به یک تیر چراغ برق قفل و زنجیر کردم و با چوب زیربغل راه افتادم. شاید تا قبل از قطع پخش مستقیم برنامه ورود حضرت امام، خیابانها این طور شلوغ نبود. ولی با این کار نابخردانه، مردم احساساتی شده عکسالعمل انقلابی نشان دادند و چنین به کوچه و خیابان ریخته و سراسیمه به طرف فرودگاه در حرکت بودند. با ازدحام شدید مواجه بودم، در خیابان آیزنهاور (آزادی)، فشار جمعیت مرا داغان کرد. در همان لحظه ماشین حامل امام که آقای رفیقدوست راننده آن بود از جلوی ما گذشت و من لحظهای کوتاه چهره مبارک امام را دیدم. دیگر نمیتوانستم جلوتر بروم، چرا که امکان زمین خوردن و آسیب زیاد بود، مردم بیتوجه به اطراف به من تنه میزدند. دیگر سرپا نگهداشتن خودم ممکن نبود. لذا مسیر آمده را برگشتم؛ دیدم که مادر و پدر و همسرم نیز به دریای خروشان امت پیوستهاند.
آقای میسان، عذر میخواهیم، این بار نوبت شما بود!
تخریب شخصیت، یک بازی همیشگی
نویسنده: زینب صباحی
تخطئه و تخریب یکی از روشهای عملیات روانی است که برای تنزل دادن یک مسئله در نگاه عموم به کار میرود؛ یک فرد، یا گروه را با زدن یک برچسب، منفور جلوهدادن و در اثر تبلیغاتِ سوءِ مکرر، موجب تغییر در افکار و تهییج احساسات شدن. این روش از زمان نوح نبی (ع) در تضعیف جبهه حق به کار میرفته است، وقتی که وی را دیوانه خطاب کردند و این نگاه را در بین عموم گسترش دادند. جریان چپ هم از ابتدای انقلاب، این حربه را در مقاطع مختلف به کار گرفته است. شهید بهشتی در اوج مظلومیت و با کلام امام که «مظلوم زیست، مظلوم مرد و خار چشم دشمنان بود» به شدیدترین صورت ممکن در مقابل این عمل قرار گرفت. بعد از آن هم این خاکپاشیها، در اتفاقات ریز و درشت تکرار شد و جریان اصلاح طلبی، در تداوم جریان چپ آن را به ارث برد. «آیت الله مصباح» فقط به جرم آنکه در سال 79 پیش از خطبههای نماز جمعه، بحث حکومت اسلامی را چنان مطرح میکرد که هیچ کس یارای مقابله با وی نبود، از سوی این جریان مورد تخریب شخصیت قرار گرفت. در سال 85 بود که همایشی با دعوت از خاخامهای یهودی ضد صهیونیستی به دعوت از ریاست جمهوری برای بررسی «افسانه هولوکاست» و درحمایت از فلسطین در ایران برگزار شد، تا نمایشی بینالمللی باشد از نگرش ایران و پیروزی اندیشه حق و گسترش آن. اما باز هم تب و تاب تخریب فضا موجب شد که تمام هم و غم عدهای کوردل، پیدا کردن عکس حضور یکی از این مهمانهای برنامه در یک همایش «کوکلاکس کلان»ها باشد و فریاد بزنند کجا نشستهاید که رئیس جمهوری ایران از یک نژادپرست دعوت کرده است! این رویه همچنان امتداد پیدا کرد و در مقاطع مختلف تاریخ شاهد آن بودیم، از ساندیس خور خطاب کردن راهپیماییان گرفته تا توهینهای به «ده نمکی» و تخریب شخصیت وی بعد از موفقیتش در فروش فیلم «اخراجی های1» و دیگر مصادیق که فرصتی به بازگویی آنها نیست. حال وقتی بازیگر هالیوودی فاسد و همسر سابق «مدونا»، «شان پن» در سال 88 به ایران میآید و از بازیگر و کارگردان و خبرنگار و تا شخص «هاشمی رفسنجانی» با وی دیدار میکنند و پروانه وار دورش را میگیرند و به هیچ کدام از این متفکران اسلامخواه! بر هم نمیخورد، تعجب باید کرد. حتی وقتی «شان پن» گله میکند و میگوید دیگر شعار مرگ بر آمریکا سر ندهید، ما را ناراحت میکند!، سرهای تاییدست که برایش تکان میخورد! اگر این جریان خودش با «جورج سورس»ِ صهیون و «جان کین» یا «ریچارد رورتی» دیدار داشته باشد، باعث افتخار است! متفکران این جریان، به هر کس که در سمت طرف مقابلشان مطرح میشود، یک شبه انواع انگها را میچسبانند و آن را منفور میکند و اگر از سمت خودشان باشد قدیسهای میشود از آسمان!
تیری میسان، آزادیخواه فرانسوی الاصلی است که بعد از حادثه 11 سپتامبر در آن هجمه عظیم فضای تبلیغاتی رسانههای غربی، کتاب «دروغ بزرگ» را در رسوا کردن دست آمریکا در این واقعه مینویسد. چند سالی است که در لبنان زندگی میکند و همکاریهایی را هم با شبکه «المنار» و همچنین حزب الله دارد. وی نزدیک به ده سال است که به عنوان یک تحلیگر ضد آمریکایی و ضد صهیون شناخته میشود و در مصاحبههایش، مکررا از حقوق فلسطین، مواضع لبنان، سوریه و ایران دفاع کرده و رویکرد اسلامگرا پیدا کرده است.
در آذر 91، از وی، به عنوان یکی از سخنرانان ویژه اجلاس جهانی «اساتید دانشگاهها و بیداری اسلامی» در ایران دعوت میشود. در روزهای حضورش در ایران است، که بسیج دانشجویی دانشگاه تهران، از وی، به عنوان یک ضدامپریالیست، به مناسبت روز دانشجو، روز منتسبِ به نقش ضد استکباری دانشجویان، دعوت میکند، تا ضمن سخنرانیاش، با امضای بیانیه «محکوم کردن تحریمها علیه ایران»، یک گام بین المللی دیگر در بزرگداشتِ این روز برداشته شود. اما فکرهای خمود و کوتهبینانه، این موفقیت را تاب نمیآورند و عجولانه و بدون هیچ سند معتبری، برچسبهایی به وی میزنند تا این قدم موثر در راه انقلاب را با فریبِ افکار، وارونه جلوه دهند. اینبار، برچسب، «مدافع حقوق همجنسبازان» است، که به کار بردن این برچسب و نگران ظاهر شدن این گروه در مورد این مساله، قضیه را خندهدارتر کرده است. همین گروهی که زیر علم جنبش سبز حرکت میکردند و همین جنبشی که شیرین عبادی از آن حمایت کرد؛ یک زن ایرانی شهره به مدافع حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل به خاطر دفاع از همین حقوق همجنسگرایان، و آن موقع اصلا ککشان هم نگزید و افتخاری هم بود! چطور میتوان تنها با تکیه بر سایت غیر معتبر و ویرایشآزاد «ویکی پدیا» اینگونه زبان باز کرد؟ آیا فکر کردهاند که چگونه یک نفر میتواند مدافع حقوق همجنسگرایان باشد، در حالیکه حتی یک مصاحبه در دفاع از آنها، از وی موجود نیست؟!
اما باید به این دوستان گفت، بسیج دانشجویی نه با کوچکترین عدولی از آرمانهای اصیل و عمیق انقلاب، بلکه در تداوم و تقویت آن، یعنی گسترش روح آزادی خواهی و دفاع از مستضعفین عالم، هر آزادیخواه جهان و نماد ضد استکباری را که ببیند به وی ارج میدهد و در برنامهاش دعوت میکند و این به معنای تایید کامل فرد در چارچوب اسلام نیست. چرا که امام و مولایمان حضرت سیدالشهدا هم فرمودند: «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید». برای همین بوده است که فرزندان «چه گوارا» در همین تالار شهید چمران دعوت شدهاند، هرچند ملحد بودند، برای همین بوده است که سفیر «ونزوئلا» و «کوبا» هم در همین تالار چمران دعوت شدهاند، هرچند کمونیست بودهاند و برای همین بوده است که «دانیل اورته گا» را در همین تالار چمران دعوت کردهایم، هرچند مارکسیست بوده است. اما آیا این به معنای تایید بسیج دانشجویی و تبلیغ وی از الحاد، کمونیست و مارکسیست است و یا حمایت و گسترش روحیه مقاومت، آزادی خواهی و ضد استکباری بین المللی؟ اگر هم بر فرض محال این برچسبِ به آقای «تری میسان» درست میبود، اولا برای یک مدافع حقوق بشر اروپایی و غیر مسلمان چه قدر این مساله قابل اعتناست؟ و دوما چه ارتباطی به دعوت وی به عنوان یک تحلیلگر اسلامگرای ضدآمریکایی دارد؟ دفاع بسیج از تمامی آزادیخواهان و حقطلبان و مجاهدان ضدامپریالیستِ عالم، ادامه خواهد داشت، حتی اگر خار چشم بعضی تنگنظران باشند!
در پایان باید گفت این روش نخ نمایِ جریانِ مدرنیستِ اصلاح طلبِ لیبرال، با این حربه که در برابر هر اقدام و یا نقطه مثبت در رفتار طرف مقابل، تنها راهی که میبیند تخریبِ اقدام وی و اشخاص است، تکراری و ملال آور شده است. خوشبختانه تشخیص سیاسی و بصیرت عموم افزایش یافته است و دیگر دست این جریان برایشان رو شده است. لذا پیشنهاد میکنیم که دنبالهروهای این جریان با تمسک به اخلاق اسلامی سعی کنند این روشها را کنار گذاشته و در یک فضای منطقی و عقلایی و به دور از هیاهو، به تضارب اندیشه بپردازند و با این آلوده کردن فضا، بیش از پیش کارنامهاشان را سیاهتر نکنند.
در داخل دانشگاه به مسئلهى فرهنگ خیلى باید پرداخت؛ خیلى بایستى به مسئلهى فرهنگ در داخل محیط دانشگاه اهمیت داد، البته رسالت اصلى دانشگاه علم است و در این شکى نیست .
اینکه میگویند در همهى آحاد مردم همدلى ایجاد بشود؛ خوب، این چیز خیلى مطلوبى است، اما کار آسانى نیست؛ مقدماتى لازم دارد؛ اما تربیت فرهنگى دانشجو از آغاز کار ممکنى است؛ مدیریتهاى اساسى دانشگاهها میتوانند این منظور را با برنامهریزى تأمین کنند. این منظور میتواند در کتابهاى درسى تأمین شود، در انتخاب استاد تأمین شود، در برنامههاى گوناگونى که براى دانشجو گذاشته میشود، میتوان اینها را تأمین کرد؛ منتها کار بسیار ظریفى است.
باید به مسئلهى فرهنگ نگاه مدبرانه داشت. خود علمآموزى، یک فرهنگ است. اگر چنانچه ما به مسئلهى فرهنگى در دانشگاه توجه کنیم، آن وقت هم دانشجوى ما عاشق و راغب به علم میشود و دنبال علم و تحقیق میرود - صرفاً دنبال مدرک نیست - هم استاد ما از حالت اداى تکلیف در کلاس درس خارج میشود. در موارد بسیارى از خود دانشگاهها به ما گزارش میکنند که درسهاى بعضى از اساتید یک اداى تکلیفى است؛ همین که بالاخره بیایند و درس موظفى خود را بدهند و بروند. در حالى که در تدریس استاد، مسئله نباید مسئلهى اداى تکلیف باشد؛ مسئلهى عشق، علاقهى به علم، علاقهى به تربیت دانشجو؛ اینجورى باید باشد.
ما میتوانیم این جوان را صبور، قانع، مایل به کار، مایل به تحقیقات، اهل کار جمعى، اهل اغماض، اهل تغلیب عقل بر احساس، اهل انصاف، اهل وقتشناسى، اهل وجدان کارى تربیت کنیم؛ میتوانیم هم عکس این صفات را در او تزریق کنیم. واقعاً این جوانى که در اختیار دانشگاه قرار میگیرد - یک جوان هجده نوزده ساله - در خور این تربیت هست. در دورههاى بخصوص لیسانس - این دورهى اول - میتوان روى این مسئله واقعاً فکر کرد، برنامهریزى کرد. شما میتوانید یک نسلى را به وجود بیاورید که این نسل داراى این خصوصیات اخلاقى باشد. این هم برنامهریزى میخواهد؛ این با پوستر و با دستور و با اینها درست نمیشود.
همان طور که شما براى کار علمى نیاز به برنامهریزى دارید و باید برنامهى کلان ترتیب بدهید، براى این کار هم برنامهى کلان لازم است. این برنامهى کلان هم توى خود دانشگاه باید انجام بگیرد؛ این چیزى نیست که ما بگوئیم بیرون دانشگاه انجام بدهند، به دانشگاه ابلاغ کنند؛ اینها حکمى نیست که با حکم بشود این کارها را کرد؛ اینها کارهائى است که باید از درون دانشگاهها بجوشد. من اینها را عرض میکنم تا انشاءاللَّه این زمینه و ذهنیت به وجود بیاید و روى مسئلهى فرهنگى در دانشگاه کار بشود.
البته یک بخش مهم کار فرهنگى هم، کار دینى است؛ با دین مأنوس کردن، با عبادت انس دادن، لذت عبادت را چشاندن. واقعاً یکى از سیئات دوران پهلوى همین است که اینها مجموعهى تحصیلکردهها را از آن وقت از مسائل دینى منقطع کردند؛ از قرآن منقطع کردند، از صحیفهى سجادیه منقطع کردند، از نهجالبلاغه منقطع کردند؛ بعد هم همان حالت تقریباً بعد از انقلاب ادامه پیدا کرده. البته سى سال - یک نسل- از شروع انقلاب گذشته، خیلى کارها میتوانسته انجام بگیرد؛ لیکن ما همان رویّه را دنبال کردیم.
*بیانات مقام معظم رهبری در دیدار وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران 13/11/88
زینب صباحی
اولین مسئلهای که آدم (ع) و حوا پس از هبوطِ از بهشت با آن روبه رو شدند، مسئله پوشش و حیا بود. مسئلهای که در طی گذشت زمان، نحوه و حدود آن توسط انبیای الهی کاملتر گشت و اکنون پس از چندین هزار سال شکل وارونهی آن، سوغات تمدن غرب شده است.
در میان موجودات، انسان تنها آفرینشی است که از بدو تولد نیاز به پوشش را حس میکند و از آن بهره میجوید. بنابر گواهی متون تاریخی، در اکثر قریب به اتفاق اقوام و ملل، حدودی برای پوشش مطرح بوده است. در واقع فطری بودن حیا و پوشش اصلی انکار ناپذیر است و دعوت تمامی ادیان به رعایت و حفظ آن تاکیدی بر این قضیه است. هر چند این امر فراز و نشیبهای زیادی به خود دیده و گاهی با اعمال سلیقهی حاکمان تشدید و یا تخفیف یافته، ولی هیچ گاه به طور کامل از میان نرفته و نادیده گرفته نشده است. در نهایت با ظهور اسلام به عنوان آخرین و کاملترین دین الهی، یک پوشش در چارچوبی متعادل و با در نظر گرفتن آزادی عمل برای زنان و مردان در عرصههای مختلف زندگی تعیین گشته است.
ورای شریعت و تقید به آن، پوشش به نوعی نمایانگر شخصیت فرد است و انسان به وسیله آن بخشی از هویت خود را عرضه میکند. میزان و چگونگی پوشش، بیانگر نگرش انسان به نحوه دیده شدن خود است. گاه آدمی انتخاب دقیقی برای این هویت بیرونی دارد و متناسب با ایدئولوژی، آن را برمیگزیند و گاه بی هیچ تعمقی، صرفا از روی تقلید، آن را انتخاب میکند. لیکن در هر دو حالت، نحوه بروز بعد مادی خود را پذیرفته است.
هر چه روح انسانی بیشتر عظمت خود را بیابد، بیشتر به آراستگی و تزین فکر و عقیده اهمیت میدهد و هر چه ارزش روح در نظر انسان افول کند، به تناسب آن، آراستگی و جذابیت ظاهری مایه عزت قرار میگیرد. این افول تا بدانجا پیش میرود که در یک نگاه اومانیسم غربی، انسان، برهنگیِِ در عین پوشش را مایه آزادی و کمال خود میداند. نه تنها از روی سرافکندگی بلکه با شجاعت تمام آن را فریاد میزند و به آن افتخار میکند. این وارونگی ارزشها در تناقص با فطرت هویداست. برای مقابله با این سرکوبگری فطری، راهی جز تذکره اصالت بعد معنوی انسانی نیست. بُعدی که طبق گفتهی ادیان الهی از روح الهی نشات گرفته و اساس انسانیت را در خود جای داده است و جنبه مادی صرفا ظرفی برای آن محسوب میشود. لذا این یادآوریِ عظمت روح و تقویت قوه تعقل میبایست به صورت یک امر مستمر در حیات بشر جریان داشته باشد تا مانع از حرکتِ به سمت فروبستگیها شود.
***
در یک جامعه بشری انسانها تحت تاثیر اندیشمندان و فرهیختگان خود هستند و دانشگاه به عنوان نماد فرهنگ ناب و متعالی کشور ارزشی دو چندان دارد. طبق فرموده حضرت امام (ره) از دانشگاه انتظار میرود انسان ساز باشد و باید به طور پویا در عرصه احیای ارزشهای انسانی و گفتمان سازی قدم بردارد. به راحتی میتوان نقش خاستگاهی دانشگاه را در جریانات فرهنگی جامعهِ امروز مشاهده کرد. از این رو، وظیفه مستمر دانشگاهیان، دیدهبانی هوشیار اوضاع فرهنگی جامعه و کنترل و هدایت آن است. اگر امروزه اصالت روح جای خود را به جسم خاکی داده، وظیفه دانشگاهیان است تا این عنصر عظیم را یادآور شوند و مردمان را به توجه به آن فراخوانند. وقتی که دانشگاه مهد تبلور ارزشها شود، پرورش یافتگانش مبانی مستدل خود را هیچ گاه نخواهند فروخت ولو با دلفریبانهترین بها.
با تکیه بر این رسالتِ عظیم دانشگاه در حوزه فرهنگی، به ویژه دانشگاه مادر، دانشگاه تهران و نیاز جامعه فعلی بر یک بازبینی فکری حول مسئله پوشش، در این شماره به سراغ اساتید محترم دانشکده فنی رفتیم تا نظرات این بزرگواران را در مورد آن جویا شویم. امید است این گونه حرکتها هر چند اندک بتوانند نقش خود را در ایجاد یک فضای گفتمانی اندیشگرا حول این امر ایفا کند. بر خود لازم میدانیم از همهی اساتید و دانشجویان محترمی که در این ویژه نامه با ما همکاری داشتند، صمیمانه تشکر نماییم.
فرشته قنبری
برای بحث پیرامون حجاب اجباری که دراین ایام مبدل به بحث داغ و جنجال برانگیزی شده است، لازم است به موضوعی دیگر نگاهی بیندازیم؛ موضوعی که اساس گفته های برخی است که قانون حجاب را نفی می کنند و ادعا می کنند که اجبارکردن، ریشه ی بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی است؛ مقوله ی آزادی و حدود و ثغور آن.
به گفته ی شهید مطهری، غربیان ریشه و منشا آزادی را تمایلات و خواهش های نفسانی می دانند و آن جا که از اراده ی انسان سخن می گویند، در واقع فرقی میان تمایل و اراده قائل نمی شوند. از نظر فلاسفه ی غرب، انسان موجودی است دارای یک سلسله خواست ها و می خواهد که این چنین زندگی کند؛ همین تمایل، منشا آزادی عمل او خواهد بود. اما به واقع حقیقت این است که انسان استعدادهایی دارد برتر و بالاتر از استعدادهای حیوانی که همین استعدادهای برتر منشا آزادی های او می شوند. ]1[
باید گفت خلاف آن چه عده ای می پندارند اراده ی بشر تا آنجا محترم است که با استعدادهای عالی و مقدسی که در نهاد اوست هماهنگ باشد و او را در مسیر ترقی و تعالی بکشاند اما آن جا که بشر را به سوی فنا و سستی سوق و استعدادهای نهایی را به هدر می دهد، احترامی نمی تواند داشته باشد.]2[
به عبارت دیگر تنها عامل محدودیت آزادی، مصلحت انسانیت است نه آن دیدگاهی که اندیشه ی لیبرالی در پی اثبات آن است(اینکه حد آزادی، مزاحمت با آزادی دیگران و مصالح مادی آن ها تعریف شود.)
«دین مانند مسائل بهداشتی و فرهنگی، امری حقیقی است نه شخصی و وجدانی. دین یک راه واقعی برای سعادت بشر است. لذا آزادی در عقیده ای که معارض با سعادت آدمیان باشد و بر مبنای تفکر نباشد مانند این است که مردم را در مسائل بهداشتی و فرهنگی آزاد بگذارند. پس نه تنها دین یک مسئله سلیقه ای و شخصی از قبیل انتخاب رنگ لباس نیست بلکه یک امر آبجکتیو و واقعی است.»[3]
نکته ی قابل توجه در این باب، تمسک عده ای به آیه «لا اکراه فی الدین...» است که به واقع ناشی از معرفت غلط این گروه نسبت به دین می باشد. همان طوری که می دانیم دین دارای سه بخش اعتقاد و باور قلبی، گفتار و عمل است. بله، هیچ کس را نمی توان مجبور به پذیرش اعتقادی کرد و معنی این آیه شریفه همین امر است که گوهر دین قابل اجبار و اکراه نیست. اما نکته ای که باید به آن توجه نمود این است که آیا در مورد گفتار و عمل هم، همین امر صادق است؟ پاسخ به این پرسش را باید در دو بخش دنبال کنیم:
نخست باید این سوال مطرح شود که آیا غیرمسلمانان را می توان اجبار به رعایت مقررات دینی کرد؟ درباره ی این دسته باید گفت که اسلام، دین کسانی را که مسیحی، یهودی و یا زرتشتی باشند، به رسمیت شناخته و این عده به عنوان اهل کتاب و ذمه بر طبق مقرراتی خاص می توانند تحت حکومت اسلامی زندگی کنند. اسلام آن ها را مجبور نمی کند که مثلا نماز بخوانند اما ملزم می کند تا قوانین جاری در حکومت اسلامی را رعایت کنند. این افراد اجازه ندارند علنا مرتکب محرمات شوند و دولت اسلامی موظف است از این موارد خلاف جلوگیری کند. اما همان سوال نخست در مورد مسلمانان هم مطرح می شود. آیا یک مسلمان می تواند بگوید که می خواهم علنا در خیابان شراب بنوشم و یا دوست ندارم حجاب شرعی را رعایت کنم؟
در نگاهی دقیق تر درمی یابیم که جواب سوالات بالا از دیدگاه اسلام «خیر» است. اسلام در مقابل تظاهر به فسق می ایستد و با این امور در نهایت شدت مقابله می کند. آزادی در عمل و گفتاردر اسلام نامحدود نیست و هر عمل و گفتاری را نمی توان در حکومت اسلامی انجام داد. مصداق آیه ی شریفه «لا اکراه فی الدین...» در مورد یک فرد مسلمان صادق نیست و درجایی می توان به آن استناد کرد که فردی هنوز به دین مبین اسلام روی نیاورده؛ در آنجا می توان گفت که اجباری در پذیرش دین نیست. اما در مورد فردی که مسلمان است براساس آیه 150 و 151 سوره نسا ]4 [انکار بعضی از دین به منزله انکار جمیع دین و مستلزم کفر و عذاب الهی است.
در جوامع غربی دین در حد یک سری توصیه های اخلاقی باقی می ماند و کسی به عنوان مثال نمی تواند به یک زن بدحجاب یا بی حجاب بگوید چرا این گونه به خیابان آمده ای؟ گویا برخی به دنبال نهادینه کردن همین تفکر لیبرالی در جامعه ی اسلامی هستند و نمی دانند که کسی که دین را پذیرفت باید قوانین و حدود الهی را هم بپذیرد و اعتقاد به اسلام و عمل بر طبق مادیت و مکتب لیبرالیسم قابل جمع نیست.[5]
در اندیشه اسلامی دولت تنها وظیفه ی تامین رفاه مادی مردم را ندارد بلکه باید هم رفاه گستر باشد و هم فضیلت گستر. به واقع علاوه بر تامین نیازهای مادی وظیفه دارد معنویت و اخلاق فرد وجامعه را تعالی بخشد و جامعه را به سوی مصالح مادی و معنوی هدایت کند. حکومت اسلامی در مسائل فردی و پنهانی افراد دخالت نمی کند ولی در مسائل اجتماعی و رعایت حرمت دین و مقدسات دخالت کرده و شهروندان را وادار به عمل می کند و در این حال است که ولایت پیامبر و امام و فقیه تحقق پیدا می کند.(وماکان لمومن ولا مومنه اذا قضی اله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا)]6 [
خوب است صریح تر بگوییم که برای یک مسلمان حجاب اجباری است و او این آزادی را درچهارچوب قوانین اسلامی ندارد که بگوید دوست ندارم حجاب را رعایت کنم. و نظام اسلامی از آن جهت که وظیفه ی هدایت عمومی جامعه را بر عهده دارد باید از مظاهر فسق و گناه علنی جلوگیری کند. به همین خاطر بود که امام راحل در ابتدای پیروزی انقلاب، اجبار حجاب بانوان در اداره ها و سطح کشور را از اولویت های برنامه های فرهنگی نظام قرار دادند و ذره ای نرمش از خود نشان ندادند چرا که بی حجابی و بی بندوباری را به حق ترفند استعمار برای تخدیر و به نابودی کشیدن نسل کشورها می دانستند.
متاسفانه روند تحولات فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی جامعه ی ما در دو دهه ی اخیر سبب شد تا امکان کار فرهنگی در گسترش فرهنگ حجاب آن طور که باید انجام نپذیرد. اما آیا می توان به بهانه ی نبود کار فرهنگی، اجرای قوانین را نادیده گرفت؟ آیا نباید با مظاهر بی حجابی که از مصادیق گناهان علنی است و در قانون جزایی جمهوری اسلامی برای آن مجازات درنظر گرفته شده برخورد کرد؟ آیا چون اجرای قوانین دیگری در جامعه معطل مانده، باید اجرای قانون حجاب را هم معطل بگذاریم؟ آیا دستورات و احکام دینی اسلام به بخش های فرعی و اصلی یا دسته اول و دسته دوم تقسیم می شوند؟!
دو موضوع برخورد کردن و برخورد نکردن دولت ها با ناهنجاری های اجتماعی مانند بدحجابی همواره مورد نزاع بوده و در این بخش از مطلب پرداختن به آن ها خالی از لطف نیست.
در طی سالیان پس از انقلاب، علی رغم تاکیدات فراوان امام ورهبری و هم چنین مراجع عظام برای اجرای درست قانون حجاب، با برخوردهای سلیقه ای دولت ها در این زمینه روبه رو بوده ایم. معطل ماندن اجرای این قوانین از نظر نگارنده بیش از هرچیز ریشه در اغراض سیاسی دولتمردان و منافع کوتاه مدت آن ها دارد. به طور مثال اجرا نشدن طرح «گسترش فرهنگ عفاف و حجاب» که در سال 84 به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید، چه دلیل دیگری می تواند داشته باشد جز بهانه ی از دست ندادن عده ای از حامیان و راضی نگاه داشتن عده ای که حتی بر فرض قبول این دلیل، هیچ گاه راضی نمی شوند؟ !
مسئله دوم این است که آیا مواقعی هم که حکومت با ناهنجاری ها برخورد می کند، ریشه در اغراض سیاسی دارد؟ آیا به معنای سرکوب کسانی است که مقبولیتش را نشانه رفته اند؟!
کسانی که دست به چنین استدلال هایی می زنند همه چیز را به زعم خود تعبیر می کنند. زعمی که ریشه در پس زمینه های ذهنی لیبرالی و سکولاریستی آن ها دارد و همه چیز را کاملا مادی تفسیر می کند و برای توضیح پدیده ها تنها مقاصد دنیوی خود را در نظر می گیرد. در صورتی که از دیدگاه اسلام وظیفه ی حکومت اسلامی است که فرصت هدایت و بازگشت به فطرت را برای همه فراهم آورد و فضای جامعه را پاک و سالم نگاه دارد.
این روزها، تفکر سوء استفاده از زنان علاوه بر مسائل اقتصادی، جای خود را در مسائل سیاسی نیز باز نموده است و این بار با نشانه رفتن عفت و پاکدامنی زنان به دنبال دست یابی به مطامع سیاسی خود است. آیا زنان پاکدامن ما حاضر خواهند بود به بهانه مشارکت سیاسی، این چنین به بازی گرفته شوند؟ آیا کسانی که با حربه ی بدحجابی می خواهند علم مبارزه با حکومت را بلند کنند، به بهای سنگین آن اندیشیده اند؟
واقعیت این است که خواست عمومی جامعه ی ما گرایش به پاکدامنی و عفت دارد و تجربه نشان داده است که مردم مسلمان ایران در برابر این سنخ هنجارشکنی ها کوتاه نمی آیند و اراده و سنت الهی نیز به تحقق چنین خواستی خواهد انجامید. انشاءالله
1. پیرامون انقلاب اسلامی- استاد شهید مطهری
2. اخلاق جنسی در اسلام وغرب-استاد شهید مطهری
3. پیرامون جمهوری اسلامی-استاد شهید مطهری
4.«ان الذین یکفرون بالله ورسله و یریدون ان یفرقوا بیت الله و رسله و یقولون نومن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا» نساء- 150«اولئک هم الکافرون حقا واعتدنا للکافرین عذابا مهینا» نساء -151
5. پرسش ها و پاسخ ها ج 4-استاد مصباح یزدی
6. احزاب-36
با دکتر کمال الدین ستاره دان، استاد دانشکده برق
نظرتان راجع به وضعیت فعلی پوشش در دانشگاه چیست؟
اول تشکر بکنم، تابلوهایی که جلوی نمازخانهی قدیم گذاشته بودید، خیلی قشنگ و با مفهوم بودند. پوشش نسبت به زمانی که ما دانشجو بودیم خیلی فرق کرده؛ سال 62 تازه انقلاب شده بود و محکمتر بود. الآن کل جامعه این طور شده، نه دانشگاه. و زیاد نمیتوانیم این دو را جدا از هم ببینیم. در مجموع میتواند بهتر از اینها باشد. ولی با این که force باشد جواب نخواهد داد. ولی کارهایی مثل همین تابلوها، حداقل روی خود من اثر خوبی داشت. این کارها باعث میشود شخص یک switchای بکند که ناخودآگاه جامعهی ما دارد به چه سمتی میرود. آموزش و اطلاعرسانی اگر باشد، شخص متوجه شود که واقعاً چنین خطراتی دارد خانوادهاش را تهدید می کند، یا جامعه را، شاید راحتتر قبول کند، رعایت کند.
اگر بتوانیم برنامههای آموزشی و جذاب از طریق بسیج یا انجمن در قالبهای غیرمستقیم بگذاریم و رفتارهای درست را نشان بدهیم، اثرش ماندگارتر است.
الآن روابط هم نسبت به سالهای پیش متفاوت شده. این میتواند روی دانشگاهی بودن تأثیر بگذارد یا نه؟
سعی شد حتی محل نشستن خانمها و آقایان را جدا کنند. مثلاً در آکواریوم با تذکراتی که شنیده بودیم، تابلو زده بودیم که رعایت کنند. بعضی وقتها بچهها عکسالعملهای منفی هم نشان میدادند. شاید کار روانشناسی بخواهد؛ یعنی من متخصص این قضیه نیستم، باید یک متخصص بگوید چه راهکارهایی لازم است که مثلاً تا پنج سال بعد وضعیت بهتر شود.
به نظرم برای کارهای عمیق در دانشگاه جلسات روانشناسی، حتی با حضور خود بچهها که بدانید محیط علمی است، اگر چیزی بخواهد مانعش بشود یا مشغولیت فکری ایجاد کند، باعث افت تحصیلی میشود. یعنی با علم و فرمول هایی که دارد، بچهها راحت تر قبول میکنند. برداشت من این است، یک کار بلندمدت که فرهنگسازی کند.
شاید جایی مثل آکواریوم مشکل زیرساختی داشته باشد، چون محیطش کوچک و محدود است. کاری که در کتابخانهی متالورژی شده، با این که قسمت کوچکی را اختصاص دادهاند، از طرف دخترها از طیفهای مختلف زیاد استقبال میشود.
این فکر خیلی خوبی است، کتابخانهها قرار است مرکزی شود و برنامهریزیهایی شده که انشاءالله از مهرماه اتفاقاتی بیفتد که حداقل کسانی که دوست دارند جدا بنشینند، بتوانند.
*استاد دانشکده برق
مصاحبه با دکتر امامی، استاد دانشکده متالورژی و مواد
نظر شما راجع به وضعیت فعلی پوشش و روابط در دانشگاه چیست؟
همانطور که می دانید ما بچه های انقلاب هستیم؛ آن زمان در دانشگاه بچه های مذهبی سختشان بود بی چادر باشند و غیر مذهبی ها نیز رفتارشان سنگین بود با متانت بودند ولی الان این گونه نیست نه تنها پوشش که رفتارها نیز تغییر کرده است که البته می تواند دلایل گوناگونی داشته باشد.
مواردی پیش می آید که دانشجویان برای انجام پروژه به دفترم می آیند در این بین کسانی هستند که از همه لحاظ خوب اند اما حجابشان نه . این نشان می دهد باید خوب برخورد کرد و تفکیکی برخورد نکرد؛ باید تشویق 10 برابر تنبیه باشد. به بعضی از این ها که صحبت می کنم می گویم در شان شما نیست این پوشش. باید برای دانشجو وقت گذاشت.
به هر حال به دلیل ماهواره و ...تهاجم فرهنگی زیاد است باید بتوان جو خوبی ایجاد کرد زیرا اثر ماهواره وحشتناک است. به طور مثال امسال جزء شب های عید استثنایی بود که بیش از 90% پای تلویزیون خودمان بودند و کم تر سراغ ماهواره رفتند.
تخریب و برخوردهای بد معاند بار می آورد؛ دشمن با برنامه کار می کند باید ما هم کار کنیم. دانشگاه جزئی از جامعه است ولی پتانسیل آن بسیار بالاتر است به سبب آدمهای فرهیخته. باید علمی برخورد برخورد کرد با قضایا.
چه راهکاری پیشنهاد می دهید؟
پاسخ: می خواهید زمینه ایجاد کنید برای دانشجویان برنامه داشته باشید مثلا جشن با حفظ شعائر اسلامی ولی باید هزینه شود. همه ی انسانها ضعف دارند باید کار کنید به خصوص بسیج. منتظر نباشید جامعه چندین سال بعد درست شود از دانشگاه شروع کنید. سرمنشاء اردوها ی خاص باشید اردوی مشهد و عتبات و... .فضاهایی ایجاد کنید که همه ی دانشجویان بیایند.مسئولان کار کنند، رادیو و تلویزیون کار کنند . همه باید خود رامسئول بدانند. اثرات تشویقی هم باید باشد.
آیا ضوابطی باید باشد؟
باید حداقل هایی باشد. مثلا در ژاپن محیط ها محیط علمی است و تکلیف دانشجو روشن است. باید قداست دانشگاه حفظ شود ضوابط باشد ولی تدریجی با ظرافت و لطافت.
بعضی از رفتارها درست نیست در دانشگاه، دانشجو باید بداند اینجا دانشگاه تهران است که قرانین و ضوابطی دارد. باید یک چارچوب باشد و از همان روز اول به دانشجو مشخصات داده شود و به او گفته شود وظیفه ات چیست. خیلی سخت نیست باید کار را شروع کرد.
البته بایستی جهت و تلاش باشد و سیاست ها و امکانات به گونه ای باشد که دانشجویان مشغول درس و کار باشند. به آینده ی بچه ها نگاه کنیم، برایشان وقت بگذاریم...
مصاحبه با دکتر حریریان، استاد گروه داروسازی دانشکده مهندسی شیمی
لطفاً نظرتان را در مورد وضعیت دانشگاه از لحاظ پوشش و حجاب و روابط بیان کنید. به نظر شما آیا تاثیری بین این موارد و مرتبه ی علمی دانشگاه وجود دارد؟
آیا بایستی یک سری قوانین و حدود حداقلی برای پوشش در دانشگاه وجود داشته باشد؟ البته نه به معنای یونیفرم.
به نظر من باید نوع نگاه به این مسائل عوض شود؛ مثلا از موارد مثبتی که در دانشگاه داریم، مسجد دانشگاه است که ظهر و عصر و مغرب برای نماز پر از جمعیت است. بنابراین نباید همیشه به کمبودها نگریست. این همه نعمتی که در سایه ی لطف خدا، انقلاب، جمهوری اسلامی و خون شهیدان حاصل شده را نباید نادیده گرفت. ضمناً دانشگاه از جامعه نقش م یپذیرد؛ بعد از محیط خانواده پاک ترین محیط، محیط دانشگاه است. به نظر من روابط اشکالی ندارد، اگر به قصد ازدواج باشد. خب دختر و پسر چه طور باید یکدیگر را پیدا کنند؟ چه محیطی بهتر از محیط دانشگاه برای این کار داریم؟ به نظر من همه ی مشکلات مربوط به روابط دختر و پسر در دانشگاه با ازدواج حل می شود. کنتر لها روی روابط و پوشش دانشجویان هرگز و هرگز نباید مستقیم و محسوس باشد. به نظر من باید خوبی ها را تحسین کرد تا بد یها خودب هخود ته نشین گردند. باید ارج گذاری کرد؛ باید خواهرانی را که باحجاب هستند یا حتی برادرانی که عفاف دارند -فرقی نمیکند چون عفاف ریشه ی حجاب است- تشویق کرد. من مطمئن هستم آقای قرائتی که زحمت میکشند و هفته ای سه روز و هر روز ده دقیقه صحبت میکنند، از صدها سخنرانی در جاهای دیگر برای دانشجویان مفیدتر است. ایشان در ده دقیقه صحبت هایی کاملاً هدفمند میکنند که مستقیم ذهن دانشجو وحتی استاد را نشانه می رود. حتی استاد از بیان تلخ ایشان که بیانگر
واقعیت هاست، خوشش می آید. ویژگی زن خودنمایی است؛ خاصه در سن شما دانشجویان. خودنمایی نیاز فطری زن است؛ باید کانال درست آن را برایشان نمایاند؛ همان طور که توپی که روی تپ های قرار دارد و در حال سرازیر شدن است بالأخره روزی به پایین می آید، ما باید مسیر درست را برایش فراهم کنیم، نه این که لگد بزنیم یا مانع ایجاد کنیم. پس اگر هدف ازدواج است، باید آموز شهای درست از قبل داده شود. اگر کنترل به صورت غیرمستقیم باشد و یا بیانات افرادی مانند آقای قرائتی در دانشگاه سیر داشته باشد و همراه با تشویق برای کسانی که مراعات میکنند، خط قرمزها خودب هخود درست می شوند. چرا باید موارد منفی را بزرگ نمایی کرد؛ شیوع فساد در یک جامعه از خود فساد بدتر است. اجازه بدهیم ازدواج به مرحله ی تکوین و رشدش
برسد. آموزش های تئوریک درباره ی ازدواج توسط افراد کاملا آگاه به مسائل باید به دانشجویان داده شود.
در کلاسی که این ترم دارم، دختر و پسری هستند که با هم ازدواج کرد هاند و سر کلاس هستند. هم خودشان خیلی خیلی متوجه درس اند، هم وقتی آ نها هستند انگار یک وزنه یا عامل ثبات سر کلاس است! دختر و پسرهای دیگر هم واقعاً احساس ثبات در کلاس را حس میکنند. ازدواج تمام ویژگی های کار را بهتر میکند؛ از طرز پوشش، طرز رفتار. ازدواج نوعی عفاف می آورد. بسترهای ازدواج را باید درست بکنیم. برای تداوم ازدواج هم باید کارهای دیگری انجام داد که مربوط به بیرون دانشگاه است. اولاً باید تولید و اشتغال زایی انجام بگیرد. تولید سرلوحه ی کارهای ما باشد که رهبری هم متوجه این قضیه هستند و شعار امسال را در رابطه با تولید قرار دادند. و بعد ورزش. ورزشگاه برای خان مها خیلی کم است. حالا ممکن است در تهران چندتا باشد، در شهرستان ها وجود ندارد. اکثر بیمار یها ناشی از عدم ورزش است. برای جوان های پسر اکثر اعتیادها در اثر عدم ورزش است. با ورزش هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی قوی می شوند و همه چیز حل می شود. نگاه مان طور دیگری است. نگاه منفی داریم. و این باعث شده که ما از نظر فرهنگی جامع های گهگاه بی ثبات داشته باشیم. و بعد در این شرایط نامساعد منافقین بالا می آیند. آد مهای دوچهره بالا می آیند. خودشان را ظاهراً وفق م یدهند، باطن چیز دیگری است. به جای این که با یک ماژیک درشت یک خط قرمز بکشیم، با یک پاککن این خط قرمز را پاک کنیم و به طور غیرمستقیم خطوط قرمز را مشخص نما ییم. بعد در مورد دانشگاه و نگاه مثبت به نمازهای دانشگاه یا اعتکاف. چرا این ها را بزرگ نمایی نمیکنیم؟ واقعاً با زور نم یشود چیزی را جلو ببریم. این دوام نخواهد داشت. متأسفانه در خیلی موارد آن هایی که شعار خوب م یدهند، بدتر عمل میکنند. ما با عملکرد و رفتار یک نفر م یتوانیم در مورد او قضاوت کنیم، نه با حرفش. دختر و پسر در محیط خانواده به رفتار پدر و مادر نگاه میکنند. پدر فرصت نکرده با فرزند صحبت کند. همین که می بیند شب برای نماز شب بیدار می شود کافی است برای بچه. یا مثلاً برای نماز اول وقت این قدر تلاش میکند، کفایت میکند. اصلاً نیازی نیست که پدر بگوید نماز اول وقت این قدر ارزش دارد. اساتید الآن خوب اند، زیرا نسل جدید انقلاب هستند و همین که استاد سر کلاس با بسم الله شروع میکند، این تأثیر خود را می گذارد. نیازی نیست که زیاد سخت بگیرد. البته بستگی به کشش کلاس دارد. این، مشکل را حل میکند.
ان شاءالله