علیرضا صادقی
دیگر افرادی که در جامعه ی ما به اصلاح طلب شناخته
می شوند، در بین توده ی مردم جایگاهی ندارند. شاید
روزگاری شعارهای به ظاهر مدرن اصلاحات مردم
را به خود جلب م یکرد، ولی این حنا دیگر رنگی
ندارد! اگر نخواهیم خود را به خواب بزنیم و کمی
هم عقل خود را به کار اندازیم، به راحتی به چرایی
این اتفاق پی می بریم! در دوران اصلاحات روز به
روز از ارزش ها فاصله می گرفتیم، انقلابی گری جای
خود را به محافظ هکاری داده بود، دشمن با وقاحت
تمام شرط مذاکره م یگذاشت، برای نگه داشتن 20
سانتریفیوژ تحقیقاتی در دانشگاه باید از خاویر سولانا
اجازه م یگرفتیم! معاون وزیر امور خارجه به کاخ سفید
قول خلع سلاح حزب الله لبنان را م یداد! و ادام هی این
جریان هم در سال 88 رأی مردم را برنمی تابد و آن
فضاحت را در روز عاشورا به بار می آورد و یک سال
مردم را به زحمت م یاندازد و زندگی شان را مختل
م یکند! دیگر مردم با چه انگیز های باید به افرادی
با این تابلو اعتماد کننددر حالی که دیدند در سال
84 که تفکری انقلابی و اسلامی روی کار آمد ورق
کاملاً برگشت. هیمنه ی پوشالی دشمن فروریخت، با
استقامت بر مواضع اصولی و انقلابی نه تنها هسته ای
شدیم که کار به جایی رسید که پس از نصب صفحات
سوخت راکتور، دبیر شورای عالی امنیت ملی مان به
اروپایی ها نامه می نویسد و از آمادگی ایران برای مذاکره
م یگوید، اما به شرط مد نظر قرار گرفتن منافع ایران
و غرب یها باید حسرت دورانی را بخورند که خود شرط
م یگذاشتند! حزب الله، صهیونیست ها را به خاک سیاه
نشانده است، منطقه را موجِ بیداریِ اسلامیِ انسانی
فراگرفته است، بیداری عظیم ملت ها مرزها را شکسته
و به وال استریترسیده است و مردم این تغییرات را با
چشم خود م یبینند و لمس م یکنند. حال چرا باید به
گذشت هی تلخ بازگردند و به افرادی که امتحان خود را
پس داد هاند، اعتماد کنند؟!
اما با این وجود دشمن بی کار نم ینشیند. آخرین
تیرهای ترکش خود را هم باید بزند. تهدیدهای به
اصطلاح فلج کننده، فشارهای دیپلماتیک و سیاسی و
... همه و همه برای آن که اعتماد مردم به نظام از بین
برود و در دستگا ههای تبلیغاتی خود بگویند: «مردم
ایران به نظام اطمینان ندارند و در انتخابات شرکت
نم یکنند ». دشمن تمام تلاش خود را م یکند تا
انتخابات اسفند ماه را فرمایشی نشان دهد تا انتخاباتی
با مشارکت حداقلی ایجاد کند و از این طریق مقبولیت
نظام را زیر سؤال ببرد. و جریان اصلاحات هم آگاهانه
یا از سر جهل در این پازل بازی م یکند!
بیش از 9 ماه از زمانی می گذرد که خاتمی شرط های
خود را برای حضور در انتخابات مطرح کرد. اما با وجود
همه ی عک سالعمل های متفاوتی که در این مدت ابراز
شد، در نهایت نظام به این با جخواهی توجهی نکرد.
با این وجود و به رغم ناکام ماندن این با جخواهی باز
هم محمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم شرکت
کرد و موج جدیدی از اختلاف و تنش را در اردوگاه
فتنه رقم زد، به حدی که فخرالسادات محتشم یپور
)همسر تاج زاده( آن قدر عصبانی می شود که می گوید
از دیدن عکس خاتمی هم آزرده می شوم! اما چرا
خاتمی با وجود این اتفاق پای صندوق رأی آمد؟ تاریخ
33 ساله ی جمهوری اسلامی نشان داده است که مردم
از جریانات و افرادی که از خطوط قرمز اعتقادی و
قانونی عبور کنند، روی برم یگردانند که شاید بتوان
به نمونه هایی مانند ابوالحسن بنی صدر، منافقین، حزب
خلق مسلمان، نهضت آزادی و ... اشاره کرد. شاید ترس
از تکرار عاقبت نهضت آزادی برای جریان اصلاحات،
دغدغه ی اصلی این روزهای امثال خاتمی و موسوی
خوئینی ها باشد که حاضر می شوند برای جلوگیری
از تکرار آن، همه ی فحاش یها و
طعن ههای دوستان قدیم و جدید
را نیز تحمل کنند. جریان داخلی
فتنه به دنبال احیای جریان
اصلاحات به عنوان یک جریان
داخل نظام بود و فکر بازگشت
به قدرت را برای ادامه ی حیات
سیاسی خود برای تکرار نشدن
مدل نهضت آزادی در سر داشت
و م یخواست نشان دهد نظام آن
چنان که ادعا م یکند اهل پایداری
بر اصول نیست و گاهی امتیازهایی
اساسی هم م یدهد. جریان فتنه
تصور می کرد که نظام برای جلب
مشارکت بخشی از مردم که
خاتمی می خواست نشان دهد
نماینده ی آن هاست، مجبور به تسلیم و دادن امتیاز به
جریان فتنه می شود تا با بحران مشروعیت مواجه نشود
و بتواند هم وجه الها مبخشی خود برای کشورهای متأثر
از بیداری اسلامی را حفظ کند و هم بتواند پ یگیر
سیاست های داخلی و خارجی خود باشد. با این حال،
آن چه در عمل اتفاق افتاد افزایش 15 درصدی میزان
مشارکت در تهران نسبت به دور قبل و 13 درصدی
کل کشور بود. و این آمار به خوبی نشان م یدهد که
توده های مردم منتظر درخواست و حضور خاتمی و
جریان متبوعش در انتخابات نیستند و با این تصورات
کوت هنظرانه نمی توان از نظام باج گرفت.
خاتمی در انتخابات شرکت کرد، چون به خوبی
یادش بود در مجلس هشتم که یکی از لیست های
اصلا حطلبان که با عنوان «یاران خاتمی » در تهران
توزیع شد، میزان مشارکت مردمی به حدود 30
درصد رسید، اما در انتخابات مجلس نهم بدون حضور
همفکرانش، این رقم بیش از 15 درصد افزایش یافت.
خاتمی در انتخابات شرکت کرد تا کورسوی امیدی
برای توجه نظام و مردم داشته باشد.
دنیا دید حماس هی شکوهمند 12 اسفند 90 را.
مردم آمدند و اهمیتی به تهدید و تحریم های داخلی
و خارجی ندادند. مشارکت بالای 60 درصدی سیلی
محکمی بود که نواخته شد و سرخی اش ماند به صورت
بعض یها! اما از اصلاحات همان ها هم که آمدند با پاسخ
نه مردم مواجه شدند. بحران فراکسیون اقلیت در
مجلس نهم موج می زند! مصطفی کواکبیان، محمدرضا
خباز، قدرت الله علیخانی، احمد ناطق نوری و ... همه
از راه یابی به مجلس نهم بازماندند. در تهران هم به
جز چند نفر -که به تعداد انگشتان یک دست هم
نم یرسد!- مابقی در 60 نفر اول هم نیستند! مردم حق
دارند. جریانی که وقتی رأی مردم را ندارد، مردم را
یک مشت عامی بی سواد ساندیس خور معرفی می کند،
لیاقت رأی مردم را ندارد! جریانی که نخواست بفهد
24 از 13 بزرگ تر است، به چه کار مردم می آید؟!
مردم پیش رفت و عزت را در سایه ی تفکرات اسلامی
و انقلابی یافتند، نه در دوران ذلت بار اصلاحات. مردم
پیروزی را در پیاده شدن اندیشه ی
امام خمینی دیدند نه در زمانی
که می خواستند این گفتمان را
به موزه بفرستند! مردم راه خود
راپیدا کرده اند، چه اصلاح طلبان
در انتخابات باشند و چه تحریم
کنند مردم اندکی از آرمان هایشان
فاصله نم یگیرند و در همه ی
صحن هها حمایت خود از نظام و
رهبری عزیزشان را نشان م یدهند.
این مردم نخواهند گذاشت انقلاب
از مسیرش اندکی منحرف شود و
حرف رهبرشان روی زمین بماند.
پیروز این انتخابات و هر
انتخابات دیگری همین مردم
هستند و آ نها که بر خلاف حرکت
ملت گام برمی دارند، همواره بازند هاند و همان طور که
رهبر گرا نقدر فرمودند: «این انتخابات ه مچون سیلی
بیدارکننده، برخی را که در توهمات خود در خصوص
نظام و مردم خیا لپردازی می کردند، هوشیار کرد و
حقیقت را مقابل چشمان آنان قرار داد .
جمال کزازی
طرح سؤال از رییس جمهور پس از چند ماه حرف و حدیث بالأخره در روزهای انتهایی سال 90 اجرا شد. البته پیگیران این قضیه از سال 86 خواستار آن بودند امّا این اولین باری بود که در تاریخ انقلاب اسلامی، چنین مراسمی انجام میشد. هرچند حضور رئیس جمهور در مجلس و پاسخ به نمایندگان، حواشی دیگری را هم به سؤالات نمایندگان اضافه کرد؛ اما صورت گرفتن چنین جلسهای نکات قابل ملاحظهای داشت که به اختصار مورد اشاره قرار میدهیم:
1. شکسته شدن تابوی نقد قدرت در نظام جمهوری اسلامی:
اثر مثبت این کار نمایندگان در فضای سیاسی کشور این است که از قدرت در نظام اسلامی تقدس زدایی شد. شکی نیست که وقتی هر انسانی قدرتی - حتی خیلی کم - در دستش قرار میگیرد، با نبود هرگونه انتقاد به بهانه تلاش برای براندازی یا تشویش اذهان عمومی و به مدد چاپلوسان و متملقان ، نسبت به روشها و معیارهای انجام وظیفهی خود حس رادیکال گونهای میگیرد که منجر میشود از هرگونه تلاش برای بهبود اوضاع و شرایط فعلی پرهیز نماید. چنین امری با توجه به شرایط انقلاب اسلامی و تلاش روزافزون دشمنان داخلی و خارجی، موجب وخیمتر شدن اوضاع میشود. پس طرح سؤال از رئیس جمهور به عنوان شخص اول اجرایی کشور، خود بیانگر غنای دمکراسی در ایران و تلنگری به مسئولین است که طرز اداره و وضع کنونی کشور «گل و بلبل» نیست! البته در این بین یکبار دیگر به سیاه نماهای به اصطلاح روشنفکر و اسلام گریزان غربزده ای که سنگ دمکراسی و حقوق بشر ایران را به سینه می زدند، نشان دادند که تحلیل هایشان به درد همان سایت های بی محتوا و شبکه های متروکه ی شان هم نمی خورد!
2. تحلیل موضع گیریهای اخیر رهگشای انتخابات آتی:
برای به ثمر رسیدن این طرح، طیفهای مختلف نمایندگان و بسیاری از مسئولین موضع گیریهایی داشتند که میتوان با تحلیل و مقایسه آنها با معیارهای اصولی انقلاب اسلامی، مشخص نمود که تفکرات و دغدغه های ایشان تا چه اندازه با آرمانهای انقلاب شباهت و قرابت دارد. اگر نگاهی گذرا به تاریخچهی پیگیری نمایندگان مجلس هشتم برای طرح سؤال از رئیس جمهور بیندازیم، متوجه میشویم که از سویی منتقدین جدی دولت به دلیل آیین نامه ای بودن طرح سوال از رییس جمهور کنار کشیده بودند و یا برخی از نمایندگان که اکثراًً بی جهت از دولت طرفداری می کردند، خواهان برگزاری آن نبودند و از سوی دیگر برخی خود را به آب و آتش می زدند تا مثلاٌ از حقوق جامانده و از دست رفته ی مردم (!) دفاع نمایند. آنچه که مشخص است و در صحبتهای رهبر عظیمالشأن هم قابل ملاحظه است، این است که این کار به طرزی میبایست انجام گیرد که اولاً ایجاد تفرقه و کدورت بین ارکان نظام نکند و ثانیاً باعث تخریب دولت خدمتگزار مردمی نشود.
اما با این وجود، از نظر برخی پیگیری تصویب این قضیه تا حدی مهم شده بود که ... . بازیگری هنرمندانه این افراد به همراه حمایت و فضاسازی ظاهراً هماهنگ رسانه ای سبب شد تا علاوه بر ملّت شریف ایران، بیگانگان و بالأخص صهیونیستها نیز مشتاقانه پیگیر این مسئله باشند! چنانچه اگر تا قبل از جلسه، عبارت «سؤال مجلس ایران از احمدی نژاد» را در گوگل عبری زبان جستجو میکردید در حدود 25 هزار مورد یافت شده داشت. جالب تر آنکه برخی از گروههای مردمی که خود را حامی ولایت و دولت معرفی میکنند، با استناد به این مسئله، اجرای این طرح را ادامهی فتنهی 88 دانسته و اظهار کردند که جریان تکفیری در مجلس موجب شده است که جشن هامان سوزی در اسرائیل زودتر برگزار شود! تحلیلهای مختلف و مسائلی این چنینی باعث شد که عدهای از امضاکنندگان طرح، چند روز پس از تصویب، از نمایندگان بخواهند که برای حفظ منافع ایران اسلامی طرح سؤال از رئیس دولت را به جلسهای غیر رسمی محول کنند ،که رأی نیاورد. در ادامه و با تصویب این طرح و قطعی شدن حضور رئیس جمهور در مجلس، بنا بر اظهارات نمایندهی مردم خدابنده، عدهای از نمایندگان طرفدار دولت قصد آبستراکسیون جلسهی طرح سؤال را داشتند که با ترک مجلس، جلسه را از رسمیت بیندازند. توجه به این مسائل و تحلیل چنین موضع گیریهایی، میتواند در تصمیم گیری در انتخابات آتی رهگشا باشد.
3. عباس پور:«احمدی نژاد در آزمون امروز صفرگرفت».:
دکتر محمود احمدی نژاد علیرغم تلاش برای برگزار نشدن این جلسه در نزدیکی ایام عید، به جهت تلخ مزاج نشدن مردم در ایام سرور، در مجلس حاضر شد؛ اما صحبتهایش طبق نظر بسیاری از نمایندگان قانع کننده که نبود، هیچ، بلکه عده ای از آنان لحن صحبت و الفبای سیاسی رئیس دولت را در آن جلسه توهین به مجلس و نمایندگان دانستند.
جدی گرفته نشدن جلسه و پاسخهای احمدی نژاد باعث شد تا برخی از نمایندگان پس از اتمام صحبتهای رئیس جمهور به دکتر لاریجانی تذکر دهند که چرا در مقابل صحبتهای دکتر احمدی نژاد از حقوق نمایندگان و مجلس دفاع نکرده است. این در حالی است که سایت یاهو در پایان نقل این خبر، احتمال برقراری طرح رأی عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور را بالا دانست.
در چنین شرایطی، اخیراً هفت نفر از نمایندگان در بیانیهای پاسخی را بر پاسخهای رئیس جمهور منتشر کردهاند. متروی تهران هم پاسخ رئیس جمهور را خلاف واقع دانست. حال باید ببینیم که دولت مردان برای پایان دادن به این اعتراضات و تناقض گوییها چه خواهند کرد.
4. تا آیین نامه اجرا نشود، عیبش نهفته ماند.
پس از این جلسه بود که نمایندگان متوجه شدند که آیین نامهی طرح سؤال از رئیس جمهور در برخی از موارد مانند تقسیم وقت و قانع شدن نمایندگان ناقص و نیازمند اصلاح است. به گفته ی توکلی، عصبانیت و اعتراضهای مکرر نمایندگان پس از خروج آقای احمدینژاد در مجلس هم به نوعی دیگر نشان داد که حق با مخالفان آیین نامه ی طرح سوال از رئیسجمهور بود؛ چرا که طبق آییننامه، پس از پاسخ رئیسجمهور، نمایندگان قانوناً هیچ سلاحی جز اعتراض و تذکر به رییس مجلس نداشتند وحتی نمیتوانستند درباره پاسخهای ایشان رایگیری کنند یا حداقل پرونده آنرا به قوه قضائیه یا کمیسیونی برای رسیدگی بفرستند. در چنین شرایطی نمایندهی مردم شهرضا این وعده را به مردم داد تا پس از تعطیلات در اولین فرصت، اصلاح آیین نامه را پیگیری نماید!
5. از ماست که بر ماست.
مسئلهای که باقی ماند اینست که جلسه برای دکتر احمدی نژاد به شوخی و مزاح گذشت؛ چرا؟ آیا احمدی نژاد همیشه این طور است؟ واقعیت آنست که که اگر لحن دکتر احمدی نژاد بهتر از این بود، کسی بدش نمیآمد! به ویژه آنکه چنین طرز صحبتی بین مجلس و دولت از وجههی بینالمللی مناسبی برخوردار نیست. اما به نظر می رسد که چون مدت مدیدی بود که نمایندگان پی طرح سؤال بودند و بالاخره به این مهم دست یافتند، ظاهرا سعی کرده بودند تمام سؤالات خود را پیرامون کارنامه شش ساله دکتر در پرسشنامه بگنجانند! شاید همین موضوع باعث شد تا طرح سؤالاتی کم اهمیت و عجیب مثل چگونگی جبهه گیری فرهنگی در یک برنامه خاص یا لحن متن یک نامه، در شرایطی که مشکلات جدید تر و مهمتری در جامعه از قبیل گرانی، ارز و یا روابط بینالمللی مطرح است، سناریوی طرح سوال و انگیزه های طراحان را زیر سوال برد. به راستی سوالات مطرح شده توسط نمایندگان ملت، کجای دغدغه ها و دل مشغولی های ملت قرار می گیرد؟ واقعا مردم گرفتار مشکلات زندگی اند یا پیدا کردن تعداد موارد استفاده ی یک واژه در سخنرانی ها؟آیا نه این است که در زیر شعله های داغ آن روز مجلس، فقط خاکستر پاشیده شده بر روی مشکلات اصلی مردم قرار داشت؟
باید گفت طرح چنین پرسشهای بی ربط که بیشتر به یک انتقام گیری کینه توزانه و عقده گشایی بچه گانه در یک جنجال رسانه ای شبیه بود تا پیگیری دغدغه های مردم، خیلی زودتر از آن که احمدی نژاد پشت تریبون برود طراحان سوال را به تمسخر کشیده بود!
اما به قول صادق زیباکلام، پایین آمدن جایگاه مجلس و لحن و الفبای نامناسب رئیس جمهور در آن جلسه، معلول رفتار و منش نابههنجار برخی از نمایندگان است که برای اینکه جایگاهشان به خطر نیفتد و بعدها رد صلاحیت (!) نشوند، بی جهت از دولت حمایت میکنند؛هم چنین مجلس در برخی از مواقع حساس موضع گیریهای مناسبی نداشته است و چنانچه مجلسیان کمی بهتر و مستقلتر (!) از دولت عمل میکردند، رئیس جمهور هیچگاه نمیتوانست با چنین لحنی در مجلس حاضر شود.
بررسی موارد فوق نشان داد که طرح سوال از رئیس جمهور نکات مثبت و منفی قابل ملاحظه ای داشت؛ اما به نظر میرسد مهمتر از همه این نکته است که این جلسه نقطهی عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی شد و شاید هم - به قول لاریجانی- حتی در تاریخ اسلام سابقه نداشت! به هر حال از خداوند متعال مسئلت داریم که در سال جاری برای بهبود وضعیت معیشتی مردم، تعاملات سودمند بین مسئولین و حتی مردم و مسئولین افزایش یابد تا ظهور حجتش بیش از این به تأخیر نیفتد.
ابراهیم حمیدیا
نوشتاری تحلیلی پیرامون اوضاع منطقه و جهان پس از بیداری
امروز، ماههاست که از جرقّههای اوّلیهی بیداری اسلامی میگذرد و امواج این بیداری اکنون تمام منطقه و بلکه تمام جهان را تحت تأثیر خود قرار داده است. آنچه در این مقاله قصد بیان آن را دارم، تحلیل مختصری است از وقایع گذشته و مهمتر از آن نکاتی در مورد آینده.
خاطرم هست آن اوایل که این جریان از تونس شروع شد، یک بحثی که خیلی باب شده بود این بود که ماهیت این حرکتها چیست؟ آیا این انقلابها اسلامی است یا خیر؟ آیا جمهوری اسلامی اینها را بوجود آورده است یا خیر؟ الگوی این انقلابها ایران است یا خیر؟ و سؤالات دیگر. یک نکتهی جالب در این میان، تلاش غربیها بود برای غیر اسلامی جلوه دادن این انقلابها و بعضی هم در داخل همراهی معناداری با آنها میکردند. کلّاً یک طیف درون کشورمان داریم که هر وقت بخواهی ببینی اینها راجع به مسائل چطور فکر میکنند و چطور وقایع را تحلیل میکنند کافی است ببینی آنور آبیها چه میگویند، اینها هم همین را خواهند گفت! نه اینکه اینها نشستهاند ببینند آنها چه میگویند و بعد هم همان را بگویند، بلکه اساساً دست روزگار اینها را شبیه آنها کرده است که چگونه و چطورش بماند. حالا باید برای این جماعت به اصطلاح روشنفکر کلّی دلیل بیاوری که این کشورهایی که مردمشان مسلمانند و قرار و مدارشان را با نماز جمعه تنظیم میکنند، انقلابشان اسلامی است. کار دنیا بر عکس شده است.
از دیگر مسائلی که پیرامون این انقلابها مطرح شد این بود که برخی اصرار داشتند بگویند که این انقلابها تنها تحت تأثیر انقلاب 57 ما رخ دادهاند و بعد هم لابد قرار است نسخهی کپی جمهوری اسلامی آنجا حاکم شود که اینان هم دیگر از آن سمت بام افتاده بودند. چونکه رویدادهایی با این عظمت اساساً نمیتوانند تنها یک دلیل و یک ریشه داشته باشند و البتّه برخی دلایل بر برخی دیگر میچربد و غلبه دارد نظیر انقلاب ما. قطعاً انقلاب 57 در ایران و بعد هم گفتمان نو و بیسابقهی جمهوری اسلامی دنیا را تکان داده است و خصوصاً برای کشورهای اسلامی یک نمونهای است که به آن مینگرند و از آن میآموزند. قرار هم نیست مدلی که در ایران پیاده شده است آنجا هم تمام و کمال تحقّق یابد و مثلاً آنجا هم ولیّ فقیه داشته باشند بلکه با توجّه به ظرفیتهایی که در هر کشوری موجود است و شرایط بومی آن منطقه، حکومتی برخاسته از مردم تشکیل خواهد شد که جهتگیریها و تمایلات آن حکومت، اسلامی خوهد بود. بیش از 30 سال پیش در ایران حرکتی آغاز شد برای اسلامخواهی و اکنون همان جریان با شکل و شمایلی متفاوت در کشورهای منطقه ظهور و بروز یافته است. طبیعی است که ایران را پیشقراول این قافله بدانیم.
البتّه ما انتظار نداریم روشنفکرهایی که توان درک انقلاب ایران و گفتمان جمهوری اسلامی را ندارند و اکنون از شرایط داخل کشور ناراضی هستند و میخواهند سر به تن نظام نباشد، بیایند و بگویند که بله این انقلابهای منطقه از ایران اثر گرفتهاند، قطعاً نخواهند گفت و ما هم اینچنین انتظاری نداریم. بگذار هرچه میخواهند بگویند. اصلاً بگذار غائلهی 25 بهمن سال 89 را به راه بیاندازند. غائلهای که 3 روز پس از تظاهرات میلیونی 22 بهمن به بهانهی حمایت از مردم مصر و تونس ترتیب داده شده بود و البتّه با چراغ سبز مقامات ارشد آمریکایی و با اجرای آن طیف داخلی که پیشتر وصفشان رفت. هدف هم این بود که اوضاع ایران و حکومت ایران را با کشورهای در حال انقلاب شبیهسازی کنند و چه هدف مضحکی. اینها آخرین تیرهای ترکش استکبار است و همگی در تاریکی رها میشوند، آری سحر نزدیک است...
از نکات جالب این ماهها این بود که آنهایی که تا همین دیروز همپیالهی حاکمان سقوط کرده بودند، اکنون خود را درکنار مردم قیام کرده قرار میدادند. انگار نه انگار که تا همین دیروز از آنان حمایت میکردند و همپیمان آنان بودند و حالا شدهاند طرفدار مردم. آن جایی هم که پای منافعشان در میان باشد دیگر همه چیز قربانی میشود. برای سوریه کنفرانس بینالمللی میگیرند و نمایندهی ویژه میفرستند و کمک میکنند تا نظام ضدّ اسرائیلی سوریه سقوط کند و از آن طرف بحرینیها زیر دست جلّادانشان قطعه قطعه بشوند ایرادی ندارد. عرض کردم دنیا بر عکس شده است دیگر.
آنچه از همهی این حرفها مهمتر است آیندهی این تحوّلات است. آنچه به نظر میرسد این است که تحوّلاتی که در کشورهای اسلامی آغاز شده است، به این منطقهی جغرافیایی محدود نمیشود. مگر میشود در دنیای امروز واقعهای در گوشهای رخ دهد و قسمتهای دیگر کرهی خاکی از آن تأثیر نپذیرند. بحث بر سر نوع و میزان این اثر است. یکی از اصلیترین مشخّصههای انقلابهای کشورهای اسلامی، ضدّ استکباری بودن آنهاست. مقابله با ظلم و زورگویی. یک مصداق ظالم همین دیکتاتورهای این کشورها بودند. امّا مصداق کامل ظلم در این زورگویان خلاصه نمیشود. حقیقت این است که امروز در دنیا تعداد اندکی از مستکبرین هستند که امورات عالم را در مشت خود دارند. اینکه یک عدّه مستکبر در عالم وجود دارند چندان حرف غریبی نیست و کم و بیش مطرح میشود، امّا آن حقیقتی که تا همین امروز هم بر اکثر غریب به اتّفاق مردم سراسر دنیا و حتّی مردم خودمان پوشیده مانده است، این است که این عدّه چه کسانی هستند؟ آمریکاییها؟ انگلیسیها؟ یا ...؟ خیر، هیچکدام! آن گرهی کور دقیقاً همین جاست که اگر باز شود جهان از این رو به آن رو خواهد شد. حقیقت این است که این رفتارهایی که در ظاهر از آمریکا سر میزند، از سمت یک شبکهی پشت پردهی بینالمللی مدیریت میشود. شبکهای صهیونیستی با انگیزههای دینی و قومی. دهها سال است که کلانسرمایهدارهای صهیونیست رگهای حیاتی عالم را به دست گرفتهاند بدون اینکه ردّی از خود به جا بگذارند و طبیعی است که خوانندهی این سطور باورش نیاید. اثبات این ادّعا نیاز به مقالهای جداگانه دارد که باشد برای بعد.
به هر حال حرکت ضدّ استکباری مردم مسلمان منطقه در آیندهی بسیار نزدیک پیوند خواهد خورد با جنبشهای ضدّ ظلم و ضدّ نظام سرمایهداری در آمریکا و غرب و آن هنگام که مردم مغربزمین بفهمند که سالهاست بازیچهی دست یهودیان صهیونیست هستند این جنبشها تبدیل به انقلابهایی بنیانکن میشوند که ریشههای شجرهی ملعونهی صهیونیسم را بر خواهد کند. شاید نابودی قریبالوقوع اسرائیل در جنگ آینده، مقدّمه و تسریعبخشِ این همه باشد.
و در نهایت منّت خداست بر مستضعفان عالم که «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین» و آن روز نزدیک است. «انّهم یرونه بعیدا و نراه قریبا».
محدثه سرابی
آن چه گذشت...
درگیری در سوریه از حدود یک سال قبل با حمله ی چند فرد مسلح به یک آمبولانس و کشتن سه سرنشین آن در جنوب سوریه آغاز شد. چند روز قبل از آغازدرگیری ها در پیامک هایی از مردم خواسته شده بود علیه دولت به خیابان ها بیایند؛ ناآرامی های سوریه با پشتیبانی اطلاعاتی آمریکا و ناتو، حمایت های مالی و تسلیحاتی عربستان سعودی و تحرکات دیپلماتیک ترکیه ادامه پیدا کرد.
در تحلیل ناآرامیهای سوریه دو نگاه متفاوت وجود دارد. عدهای، این ناآرامیها را تنها امتداد جنبشهای مردمی در خاورمیانه و شمال آفریقا میدانند. در این نگاه سوریه همانند دیگر کشوهای عربی و آفریقایی، گرفتار مشکلات و معضلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که مردم آن برای رهایی از این مشکلات، دست به اعتراض و مبارزه علیه رژیم بشار اسد زدهاند.رسانههای غربی و برخی رسانههای منطقهای با واکنشهای برنامهریزی شده، تلاش میکنند این نگاه را به مخاطبین خود القا کنند. این سطح از تحلیل که در داخل ایران نیز طرفدارانی دارد فاقد نگاه راهبردی به ناآرامیهای سوریه است و صرفا متغیرهای داخلی را در تحلیل وضعیت درونی این کشور در نظر میگیرد.از سوی دیگر، به باور بسیاری ، نا آرامیهای سوریه پیش از آن که امتدادی از خیزشهای مردمی و اسلامی باشد، معلول معادلات و مناسبات منطقهای و بینالمللی است که این کشور را به آوردگاه تازهای برای رقابتهای استراتژیک تبدیل کرده است. طرفداران این دیدگاه با استناد به دخالتهای آمریکا، فرانسه، آلمان، رژیم صهیونیستی، عربستان سعودی، اردن و ترکیه در بیثباتسازی سوریه، براین باورند که جوهره اعتراضات در این کشور، متفاوت از قیامهای اسلامی در کشورهای منطقه است.
اکنون پس از یک سال از ناآرامی های سوریه، اصلاحاتی صورت گرفته است: بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه قانون اساسی جدید این کشور را که در همه پرسی با اکثریت آرا به تصویب رسیده بود تائید کرد.در قانون اساسی جدید، مادهای که در آن حزب حاکم بعث به عنوان “رهبر دولت و جامعه” معرفی شده بود حذف شد و با تشکیل سیستمی چند حزبی در سوریه، مدت ریاست جمهوری در این کشور به دو دوره ی هفت ساله محدود شده است. رئیس جمهوری سوریه از برگزاری انتخابات پارلمانی در این کشور خبر داده است، انتخاباتی که از زمان آغاز ریاست جمهوری اسد تا کنون سومین انتخابات پارلمانی و نخستن انتخاباتی است که بر اساس سیستم چند حزبی جدید در سوریه برگزار می شود.
وقایع سـوریه؛ انقلابی مردمی یا شورشی مسلحانه؟
در مقایسه ای گذرا میان تحولات سوریه و انقلاب مردمی سایر کشورها و با توجه به حضور گروه های مسلح در سوریه، نمی توان بسادگی ناآرامی در سوریه را انقلاب مردمی نامید:
1. در کشورهای درگیر غیر از سوریه (مصر و تونس و..) قیام ها ابتدائا به صورت مسالمت آمیز و مردمی از پایتخت آن کشور ها شروع شده است ولی در کشور سوریه قضیه کاملا برعکس رخ داد بدین صورت که این اعتراضات همان اول با در گیری های مسلحانه و خشونت آمیز و آن هم از مرزها ی این کشور، جایی که قومیت های مختلف وجود دارند، به جریان افتاد. یکی از شاخص های بارز خیزش های جهان عرب یا بهار عربی کم رنگ بودن نقش عامل ایدئولوژیکی بوده است ولی در سوریه استثنائی وجود دارد و عامل ایدئولوژیک و چیرگی گفتمان طایفه ای پر رنگ است که ماهیت حوادث سوریه را از دیگر تحولات شمال آفریقا و کشورهای عربی متمایز می کند.
2. جنس شعار های که در سوریه در حال سر داده شدن است با شعارهای که در کشور های در گیر انقلاب شده پیگیری و مطالبه می شد نه تنها متفاوت، بلکه به نوعی متضاد نیز هست، به طوری که بخشی از شعار های اصلی در مصر و تونس و... مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل بود و این پرچم رژیم صهیونیستی و آمریکا بود که به آتش کشیده شد امّا اعتراضات در سوریه نه تنها چنیی خطی را پی نمی گیرد، بلکه شعارهایی مانند "لا غزه..." و یا شعار های ضد ایرانی، نشان دهنده ی تفاوت بنیادین با شعار هایی است که در کشورهای درگیر دیگر در حال سر دادن می باشد.
3. تفاوت دیگر در نوع رویکرد کشورهای عربی و همسایه سوریه است. در حالی که کشورهایی مانند عربستان، بحرین، کویت، اردن و... صریحاً با حرکت بیداری اسلامی به مقابله برخاسته اند و به عنوان نمونه می توان به نوع عملکرد عربستان و کشورهای حوزه ی خلیج فارس در قبال بحرین اشاره کرد، ایشان در قبال سوریه یک چرخش 180درجه ای داشته و با حمایت معترضان خواستار سرنگونی حکومت بشار اسد هستند.
4. اما برخورد دوگانه کشور های غربی در قبال این قیام ها در سوریه نیز می تواند تفاوت دیگری باشد که قیام سوریه را از قیام های منطقه جدا می کند. کشورهایی مانند انگلیس و آمریکا که پنهانی و آشکارا از رژیم های دیکتاتور آل خلیفه و علی عبدالله صالح حمایت کرده و عملا مسبب ریخته شدن خون هزاران بی گناه در میدان التحریر بحرین و خیابانهای صنعا بودند، اکنون به بزرگترین حامیان مردم سوریه تبدیل شده اند و با تمام وجود، در صدد سقوط حکومت سوریه به بهانه ی دفاع از مردم هستند. قطعنامه های اخیر شورای امنیت علیه حکومت سوریه که به ابتکار ایشان به تصویب رسیده از مصادیق این حمایت هاست.
انگیزه غرب از حمایت مخالفین در سوریه
ناآرامیهای سوریه با پشتیبانی اطلاعاتی آمریکا و ناتو، حمایتهای مالی و تسلیحاتی عربستان سعودی و تحرکات دیپلماتیک ترکیه دنبال شد و هدف آن، تضعیف محور مقاومت اسلامی و مهار جمهوری اسلامی ایران و سرانجام، ایجاد توازن استراتژیک برای محور آمریکا و رژیم صهیونیستی پس از وقوع بیداری اسلامی در منطقه است. ایران و سوریه دو مشکل بسیار سخت به شمار میروند. در پس ذهن شماری از مقامات دولت اوباما، هیچ چیز نمیتواند به اندازه سقوط دولت بشار اسد در سوریه برای جمهوری اسلامی آسیب رسان باشد. بشار تنها متحد نزدیک ایران در جهان عرب است. باور بسیاری در داخل و خارج کاخ سفید این است که در صورت سرنگونی اسد، کانال اصلی تهران برای انتقال سلاح به حزب الله و حماس از بین میرود و به این ترتیب احتمال کاهش نفوذ جمهوری اسلامی نیز وجود خواهد داشت. از سوی دیگر اقدام نظامی موفق علیه ایران نیز میتواند از تبدیل شدن جمهوری اسلامی به قدرت بزرگ منطقهای، هدفی که اسرائیل و عربستان سعودی به شدت از آن بیمناک اند، جلوگیری کند.
ترکیه هم دست غرب را گرفت
با اوج گیری بیداری اسلامی، جمهوری ترکیه که براساس سیاست های حزب عدالت و توسعه، مدافع آزادی های مدنی و حقوق بشر در داخل ترکیه و در جهان خارج بود و نیز به منظور نزدیک سازی نظامهای سیاسی کشورهای منطقه با نظام سیاسی خود از مطالبات مردمی در این کشورها حمایت کرد. فرایند مداخله ی ترکیه در این جنبشها نیز عمدتا با توصیه و نصیحت به حاکمان این کشورها آغاز میشد و پس از اوج گیری انقلاب ها به حمایت کامل از حرکتهای مردمی و در مواردی مانند لیبی مداخله ی نظامی در قالب های گروهی (مانند ناتو) منجر می شد. ولی درمورد سوریه و بحرین، سیاست اسلام گرایان میانه روی ترکیه تغییر کرد. دولت اردوغان درمورد سوریه بیش از حد انتظار مداخله کرده و درحالی به شکلی تمام عیار به حمایت از مخالفین دولت بشار اسد می پردازد که در قضیه ی بحرین نه تنها هیچ اعتراضی به سرکوبهای خونین دولتی نمی کند، بلکه در سال 2011 با دعوت از امیر بحرین برای سفر به ترکیه، خود را در اذهان عمومی به عنوان حامی این دولت شناساند. هرچند تماس های دیپلماتیک و سیاسی دولت های ترکیه و بحرین بیش از این ادامه نیافت ولی عدم موضع گیری صریح و روشن ترکیه درقبال کشتارهای بحرین، آنکارا را حامی خاندان آل خلیفه معرفی کرده است.
نشست ضد سوری مخالفان بشار اسد که در ترکیه برگزار شد با حضور بیش از 70 کشور جهان که بیشتر آن ها حامیان آمریکا بودند، به دلیل حمایت نکردن برخی از کشورها و اختلاف شرکت کنندگان بدون نتیجه پایان یافت. در این نشست ضدسوری بعضی از شرکت کنندگان خواستار تسلیح مخالفان سوری شدند که با مخالفت برخی دیگر از کشورها مواجه شد.
عقبنشینی دبیرکل سازمانملل دربرابر سوریه
تا سال های نه چندان دور نحوه برخورد یک دولت با اتباع خود، یک مسئله ی داخلی محسوب می شد. اما به مرور سرکوب خشن مردم در داخل قلمرو دولت ها در رویه ی سازمان ملل متحد به یکی از مصادیق تهدید علیه امنیت و صلح بین المللی و منطقه ای تبدیل شد. بنابراین دخالت شورای امنیت در بحران سوریه به این معنا است که شورا فرض را بر این می گذارد که اقدامات دولت بشار اسد در سرکوب مخالفان از مصادیق تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی است.
پیش از این مجمع عمومی سازمان ملل متحد درگیری و مناقشه ی موجود در سوریه را جنایت علیه بشریت و یک درگیری مسلحانه غیر بین المللی تشخیص داده بود. دبیر کل سازمان ملل بارها اعلام کرده بود که بشار اسد مشروعیت خود را از دست داده است. اما به تازگی “ادوارد دیل بوای” معاون سخنگوی رسمی دبیر کل سازمان ملل متحد اعلام کرد که بقا یا عدم بقای رئیس جمهوری سوریه در قدرت موضوعی نیست که بان کیمون، دبیرکل سازمان ملل بخواهد یا بتواند درباره آن تصمیم گیری کند: «تصمیم در اینباره با مردم سوریه است و دبیرکل سازمان ملل امیدوار است که مردم سوریه خود حکومت و نظام مورد نظر خود را انتخاب کنند.» بان کیمون با طرح ششگانه ی “کوفی عنان”، نماینده ویژه این سازمان و اتحادیه عرب در امور سوریه موافقت کرده است. نکات ششگانه طرح کوفی عنان حق تظاهرات مسالمتآمیز، فعالیت آزاد رسانهها و سازمانهای بشر دوستانه، آزادی زندانیان، اعلام آتشبس برای ورود کمکهای انسانی، توقف بازداشتها و به دست گرفتن تلاشهای سیاسی برای حل بحران توسط خود سوریها را دربرمی گیرد.
کبری باقری
سال هاست که اسرائیل به دنبال پروژهی «یهودی سازی بیت المقدس» است و همه ی راهکارهای غیر بشری و ضد قوانین بین المللی را بدین منظور به کار میگیرد. «اسرائیل تعریف خود از «یهودی سازی» را پنهان نمیسازد. هدف معین اسرائیل، کاهش درصد فلسطینیها در بیت المقدس از 37 درصد به 30 درصد و ترجیحا کمتر از آن است. کاهش جمعیت؟ پاکسازی قومی؟ تفاوت این دو واژه حتی معنایی نیست و راهی وجود ندارد تا این کار را انجام داد و در عین حال، شان بشری را حفظ کرد.» [1]
در جریان این یهودی سازی در 30 مارس 1976 اشغالگران به هزاران قطعه از زمینهای اندکی که در دست کشاورزان فلسطینی بود دست اندازی و زمین های مصادره شده را به مهاجران صهیونیستی واگذار کردند. فلسطینیها که به طور مسالمت آمیز به مصادره صدها مترمربع از سرزمین های فلسطین از شهروندان فلسطینی اعتراض میکردند، نیروهای اسرائیلی، 6 نفر از آنان را کشتند، بیش از یک صد نفر را زخمی و صدها تن دیگر را دستگیر کردند. از آن سال به بعد، در حافظه تاریخی فلسطین، 30 مارس به نام «روز سرزمین فلسطین» نامگذاری شد.
گروهی از فعالان فلسطینی و بین المللی تصمیم گرفتند راهپیماییهای بزرگی را در 30مارس 2012 به سوی قدس انجام دهند؛ مهم ترین هدف کاروان ارتقای موضوع بیت المقدس را در سطح بین المللی و نیز افزایش آگاهی عمومی نسبت به آن است؛ در واقع مقصود برداشتن گام اولی برای آزادی قدس شریف است.
سایت رسمی «کاروان جهانی الی بیت المقدس» می نویسد: «امسال هدف ما تبدیل روز 30 مارس به یک رویداد بین المللی، نشان دادن همبستگی خود با مردم مظلوم فلسطین و حمایت از بیت المقدس است. تلاش میکنیم تا با سازماندهی یک راهپیمایی بزرگ خود را به بیت المقدس و یا نزدیک ترین نقطه به آن برسانیم.
هیچ کس انتظار ندارد که همه شرکت کنندگان، در اولین سعی به بیت المقدس برسند. حقوق فلسطینی ها نیز یک روز پس از این راهپیمایی به یک باره به رسمیت شناخته نخواهد شد اما این امید هست که این راهپیمایی موجب تغییری بزرگ به سوی درخواست مردمی برای احیا حقوق بشر برای همه فلسطینی ها شود.»
کاروان الی بیت مقدس از آزادی خواهان همه جهان تشکیل شد. نمایندگانی از بیش از60 کشور دنیا و از ادیان و مذاهب گوناگون که وجه مشترکشان ضدصهیونیستی بودن آنهاست در کاروانی با نام «کاروان جهانی به سوی قدس» برای برگزاری تظاهراتی در مرزهای فلسطین گردهم آمدند. اعضای کاروان در 30 مارس2012 از سه مسیر زمینی و یک مسیر هوایی (سه شاخه اروپایی، آفریقایی و آسیایی و نمایندگانی از آمریکا و اقیانوسیه) وارد اردن شدند.
علت انتخاب اردن به عنوان محل تجمع همه فعالان، منطقه ای در مرز اردن است که از آنجا میتوان برق قبة الصخره و مسجد الاقصی را دید.
شاخه آسیایی این حرکت که متشکل از فعالان کشورهای اندونزی، مالزی، هندوستان، پاکستان، نپال، سریلانکا، افغانستان، ایران، آذربایجان، ترکیه، عراق و بحرین است حرکت زمینی خود را از 19 اسفند و از کنار مقبره گاندی در دهلینو آغاز کرد. این کاروان بعد از عبور از چند شهر با استقبال مردم پاکستان وارد شهر کراچی شد. سپس با عبور از لاهور پاکستان در 25 اسفند ماه از مرز میرجاوه وارد ایران شد.
کاروان در ایران
- پس از استقبال مردم زاهدان، کرمان و قم از کاروان و برگزاری برنامه هاو همایش هایی در این شهرها، در ادامه مسیر با استقبال جمعی از دانشجویان و اقشار مختلف مردم این کاروان در حرم امام خمینی(ره) وارد تهران شد. دیدارهایی با رئیس مجلس شورای اسلامی، دکتر ولایتی مشاور مقام معظم رهبری در امور بین الملل و دکتر احمدی نژاد از دیگر برنامه های آنان در ایران بود.
- اعضای این کاروان پس ازحضور در تبریز و شرکت در مراسم ویژه استقبال، این شهر را به مقصد ترکیه ترک کرد.
کاروان در ترکیه
- 5 روز حضور شاخه آسیایی کاروان جهانی «الی بیتالمقدس» در ترکیه حاشیههای جالبی به همراه داشت که ترس پلیس ترکیه از عزم کاروانیان و بسته شدن سربندهای «یا قدس انا قادمون» بر سر هندی ها و اندونزیایی ها از جمله آنهاست. پس از حضور تاریخی و خبرساز در قونیه کاروان به لبنان سفر کرد. [2]
کاروان در لبنان
- 3 روز حضور کاروان جهانی «الی بیتالمقدس» در لبنان با حاشیههایی چون حضور 36 ساعته اعضای کاروان بر روی کشتی و ادای احترام کاروان به شهید مغنیه همراه بود.[3]
یک روز قبل از راهپیمایی30مارس
- رژیم اشغالگر برای مقابله با تظاهرات که در مناطق مرزی فلسطین برگزار می شود، همه نیروهای خود را به حالت آماده باش در آورده است. از سوی دیگر فعالان از قاره های اروپا، آسیا، و آفریقا همچنان در حال پیوستن به تظاهرات جهانی قدس هستند که طی هفته های اخیر شرکت کنندگان در آن از چند کشور آسیایی عبور کرده و به سوریه رسیده اند.[4]
روز موعود و برنامه های برگزار شده در سراسر جهان
- همه گذرگاه های اصلی منتهی به شهر قدس بسته شد و فقط به زنان و مردان بالای 50 سال اجازه داده شد که برای شرکت در نماز جمعه وارد قدس شوند. علاوه بر برنامه های کرانه باختری، قدس، باریکه غزه و مناطق 1948 از جمله تجمع و راه پیمایی ها به سمت مرزهای فلسطین، در اردن، لبنان، مصر، الجزائر، تونس، مالزی،هند،ایران،پاکستان،اروپا،انگلستان،ایتالیا،آلمان، اتریش، نروژ، هلند، سوئیس، ایرلند، اسپانیا، آمریکا، کانادا، استرالیا و بسیاری دیگر از کشورها تجمعات و راهپیمایی ها و همایش های گسترده به صورت همزمان در 30 و 31 مارس برگزار شد.[5]
- تظاهرات در بیش از 60 شهر جهان علیه اشغالگران صهیونیست برگزار شده و تظاهرات در لبنان، اردن و مصر بسیار گسترده بوده است.[6]
- در اردن دهها هزار تن از حامیان فلسطین ، پس از اقامه نماز جمعه با برگزاری راهپیمایی در منطقه مغطس (2 کیلومتری شهر اریحا)، حمایت خود را از فلسطین و مقدسات آن اعلام کردند. علاوه بر شهروندان اردنی، اتباع سایر کشورها از جمله آمریکا، یونان، سوئیس، ایتالیا، اندونزی، هند، مالزی، آفریقای جنوبی، الجزایر و مراکش نیز در این راهپیمایی حضور داشتند. ترتیبی داده شده بود که ساکنان سایر مناطق اردن نیز جهت مشارکت در راهپیمایی به این محل انتقال داده شوند. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی اردن به شکل کاملا مشهودی از نخستین ساعات بامداد در محل راهپیمایی حضور داشتند.[7]
- در لبنان حرکت کاروان به سمت جنوب این کشور و مرز فلسطین اشغالی ساعتها به طول انجامید و با ایست و بازرسی ارتش، کاروان به نماز نرسید. هر چند ارتش لبنان اجازه نزدیک شدن به مرز را نداد اما کاروان جهانی الی بیت المقدس، با پرچمهایش در بلندیهای مشرف به مرز لبنان و فلسطین اشغالی عکس میانداخت.
- دریک راهپیمایی مشابه نیز که بهصورت همزمان در دانشگاه الازهر مصر برگزار شد، هزاران نفر از اساتید و طلاب الازهر و نمایندگان جریانهای دینی و سیاسی مختلف در این دانشگاه گرد هم آمدند و مخالفت خود را با طرحهای رژیم صهیونیستی در یهودی سازی قدس اعلام کردند. یکی از رهبران حرکت اخوان المسلمین نیز به نمایندگی از رهبر این جنبش طی سخنانی، قدس را مساله اصلی امت اسلامی عنوان کرد.[8]
- تظاهرات در قدس و فلسطین منجر به درگیری شده است.[9]
- رژیم صهیونیستی با استفاده از گازهای اشک اور، گلوله های پلاستیکی و ماشینهای آب پاش این تظاهرات را سرکوب کرد که در اثر آن، یک نفر کشته، 340 نفر زخمی و ده ها نفر نیز دستگیر و روانه زندان شدند.
- هزاران فلسطینی در مراسم تشییع پیکر شهید زقوت که عصر روز جمعه 30 مارس در جریان راهپیمایی بین المللی قدس در شمال باریکه غزه به ضرب گلوله نظامیان صهیونیست به شهادت رسید، شرکت کردند و از سران جنبشهای مقاومت خواستند تا انتقام خون این شهدا را از صهیونیست ها بگیرند.[10]
مرحله دوم کاروان
سازمان دهندگان کاروان راهپیمایی جهانی به سوی قدس اعلام کردند که 15 می سال روز یوم النکبه (فاجعه اشغال فلسطین) مرحله دوم اعزام کاروان خواهد بود.
[1] پل لارودی، از بنیانگذاران جنبش فلسطین آزاد
[2] خبرگزاری فارس
[3] همان
[5] شبکه العالم در قدس
[6] شبکه تلویزیونی سی ان ان
[7] خبرگزاری فارس
[8] رجانیوز
[9] سی ان ان
[10] سایت اتحادیه بین المللی امت واحده
زینب صباحی
نگاهی بر حواشی فیلم قلاده های طلا
هنوز چیزی از اکران نوروزی فیلم قلادههای طلا نگذشته بود که رسانههای غربی و صفحات فیس بوک موجی از تحریم فیلم قلادههای طلا را آغاز کردند و گروهی هم پیش از این تمام تلاش خود را کرده بودند که این فیلم اکران نشود. برخی علت آن را روایات غیرواقعی فیلم، برخی وجود یک نگاه جانب دارانه و عدهای روایت ناقص از قضایای سال 88 معرفی میکردند و گروهی صرفا با استفاده از الفاظ نامناسب و یا جملات تند، دیدن این فیلم را مساوی با زیر پا گذاشتن حقوق مردم میدانستند. حال باید دید به راستی چقدر این ادعاها صحت دارد.
ادعای اول مبنی بر نمایش غیر واقعیات را میتوان رد کرد، چنانکه کارگردان فیلم در مصاحبه با مشرق اذعان میدارد که هدفش از ساخت این فیلم جلوگیری از تحریف تاریخ بوده و تمام تلاش خود را برای ارائه روایت مستندگونه از حوادث آن سال، به کارگرفته است به گونهای که حتی دقت کرده که رنگ پراید جلوی پایگاه بسیج با فیلمهای گرفته شده از حادثه واقعی یکسان باشد. با دیدن فیلم میتوان فهمید که به راستی تمامی صحنهها و رخدادهای فیلم به جز قسمت داستانی که برای شاکله دادن به فیلم مطرح میگردد، دارای مستندات ثبت و یا حفظ شده در اذهان مردم است. این ادعاها در حالی مطرح شده است که به هیچ بخشی از فیلم به عنوان مدرکی برای آن ذکر نشده است. پس یک جمله اخباری بدون ارجاع نمیتواند دلیل محکمی بر صحت سخن باشد.
در باب علت دوم هم میتوان گفت نگاه خارج از گود و بدون جبههگیری کارگردان در بیان واقعیات، مثل نمایش تصویر هوایی از تظاهرات سکوت 25 خرداد و باغیرت خواندن کسانی که در این راهپیمایی شرکت کردهاند[1]، صحنههای مربوط به پایگاه بسیج[2] و تزلزل موجود در نیروهای وزارت اطلاعات و یا انتظامی در تمام فیلم مشهود است. بعلاوه این فیلم به راحتی از اشخاص نام میبرد و یا گاهی سخنان مقامات و یا فیلمهای آنان را پخش میکند که علاوه بر دقیقتر کردن این تاریخ گویا، گام تازهای در سینمای سیاسی برداشته است.
دلیل سوم مطرح شده از طرف مخالفین فیلم صحت دارد و به واقع تمامی رخدادها، در این فیلم به تصویر کشیده نشده است. در واقع این فیلم تنها دو عنصر «نیروهای دست نشانده خارجی» و «مامورین وزارت اطلاعات» را مطرح میکند و به عناصر تاثیرگذار دیگر چون مردم و طیفهای مختلف سیاسی و همچنین نقش رهبری و مقامات کمتر پرداخته شده است و البته طبیعتا یک فیلم به تنهایی نمیتواند گویای کامل تمام قضایای آن دوره باشد و تنها به بخشی از آن میپردازد.
پس اعتراض به عدم صحت استنادات فیلم و یا وجود یک نگاه یک طرفه بیاساس بوده و نمیتواند عامل تحریم باشد، چنانچه تاکنون مخالفان مدرکی راجع به آنچه خلاف واقع در این فیلم نمایش داده شده ارائه نکردهاند و اشارهی دقیقی هم به آنها نداشتهاند. باید پرسید علت این همه تبلیغات منفی علیه این فیلم، به خصوص در رسانههای فارسی زبان خارجی چیست. با نگاهی به گذشته و آنچه که برای دو فیلم قبلی مرتبط با موضوع وقایع 88، یعنی فیلمهای «اخراجیها 3» و «پایان نامه» رخ داده است، میتوان نتیجه گرفت که این موج از تبلیغات سوء تازگی ندارد. هر چند که این فیلم به لحاظ کارگردانی و فیلم نامه به هیچ وجه با فیلمی چون «اخراجی ها 3» قابل قیاس نیست، ولی این تحریم مشابه، نمایانگر نوعی نگرانی از دیده شدن و ساخته شدن فیلمهایی با این مضمون است. همچنین، مشابهِ این کارشکنیها در اکرانِ فیلم و تهدید و توهین به بازیگران، در فیلم «شکارچی شنبه» که داستان متفاوتی هم دارد، وجود داشته است. میتوان گفت نقاط اشتراک این فیلمها نوعی آگاهی و بیداری است که در سطحی در مخاطب شکل میگیرد. این آگاهی در واقع اطلاعِ از واقعیات و یا روابطِ علت و معلولیای و یا یک نگاه تازه به دانستههای پیشین است و این بیداری به معنای بیداریِ سینمایی است که تا الان فرصت و یا دغدغه بازگوی حقایق را نداشته است و جای خود را به سینمایی سطحی و گاها تجملگرا که شایسته مخاطب نبوده داده است. که گروهی آگاهانه یا از روی جهل اصرار بر عدم تغییر آن باورها و یا شناخت صحیح مخاطب دارند و هرچند که این فیلمها به تنهایی یک نسخه کامل و بیعیب نیستند، ولی بیداری سینمایی را رغم میزند که بخواهد ارزشها و حقایق یک ملت را از دریچه هنر به مخاطب نمایش دهد. طبق فرمایش امام خامنهای: «ملتی که سینما ندارد، مثل انسانی است که زبانی از زبانهای مورد تفاهم و تکلم را بلد نیست.[3]» و چون هنر ژرف ترین اثر ممکن را دارد بیشترین نگرانی در تبیین حقایق و واقعیاتها متوجه آن است.
در آخر باید متذکر شد که هدف نگارنده تحلیل حواشی این فیلم و و علل آنها بوده است نه نقد خود فیلم و فیلمنامه. به هر حال فیلم در کنار نقاط قوت خود در بیان واقعیات، ضعفهایی هم داشته است که گاهی فیلم را دچار نقصان میکند، از جمله آنکه فتحی را در ابتدای فیلم یک مهره سفید معرفی میکند در حالی که دیده میشود مامورین اطلاعات به خوبی او را میشناسند، یا این که تمام اتفاقات رخ داده را به دست یک نفر رغم میزند که هرچند برای داستان سازی صورت گرفته، اما این اغراق، فهم آن را دچار مشکل کرده است و یا این که به اقتضای حفظ فضای مستند گونهی فیلم و بیان مهم ترین حوادث، پارهای از اتفاقات مخاطب را از داستان اصلی دور میکند که باید در مقالهای دیگر به این موارد پرداخت.
[1] در این دیالوگ :«ضد انقلاب که سکوت نمیکند. او آن قدر کینه دارد که چنین موقعیتی را از دست نمیدهد و حمله میکند، پس معلوم است که اینها ضد انقلاب نیستند که سکوت کردهاند. به اینها گفتهاند تقلب شده، باور کرده و آمدهاند از جمهوریتشان دفاع کنند تمام. این را باید بگوییم و تازه باید بگوییم که غیرت دارند، چون کسانی که برای دفاع از جمهوریت خودشان به خیابان میآیند و حاضرند صدمه ببینند، آدمهای غیوری هستند و خیلی بهتر از آدمهایی هستند که توی خانه مینشینند و هر اتفاقی که افتاد، برایشان فرقی نمیکند.»
[2] مانند صحنهای که بسیجیان پایگاه به کسی که از آنتن بالا میرود تیر میزنند و او را میکشند.
[3] بیانات در دیدار نویسندگان و شعرا در مجتمع فرهنگی هنری ارومیه 28/6/75
میثم زعفرانی
« هنر هیچگاه انسان را رها نکرده،همواره خود را با نیازها و آرمانهایِ او سازگار کرده است و او را در جست و جویِ آرمانش یاری داده است. هنر با انسان زاده شده است و در طولِ حیاتِ تاریخی او تکامل یافت.»
فئودور میخاییلوویچ داستایوسکی
اول سوالی که میخواهم بپرسم این است که چه تفاوتی میانِ یک اثرِ هنری و یک مقاله یا یک کتابِ تاریخی-سیاسی وجود دارد؟ چه آنکه اگر فرض کنیم همه این ادوات، عناصری برای انتقالِ مفاهیم و اطلاعات هستند، می بایست نیز بپذیریم که نوشتن دسته ای از مقالات و حتی کتابی پژوهشی و یا حتی کولاژ ی از داده ها، مسیری پس آسان تر و حتی رساتر از تدوینِ این قسم در قالبِ یک اثر هنری است. از این رو اول چیزی که به عقلِ آدمی خطور میکند، این است که هدف از هنر چیزی فراتر از صرفِ انتقال درونیاتِ هنرمند و روشنفکرِ مولف به مخاطب است. از این رو گمان نمیکنم، یقین دارم که هدف هنر و هنرمند تنها انتقال که نه، بلکه آفرینش است. هنر تبیین زیبای مفاهیم واقعی یا خیالی است و هنرمند، کسی است که به زیبایی مفاهیم ذهن خود را تبیین میکند. او با آفرینشِ زیبایِ آرمانها و آرزوهایِ خود در قالبهای دیداری و شنیداری، ذهن و دل مخاطبان را به فضایِ خود ساخته و مخلوق خود میبرد و به سیر و سیاحت در آن وا میدارد.1 از این روست که هنر حیرت آورترینِ رسالت را بر عهده دارد. چیزی که هیچ گاه با انتقالِ صریح و بی پرده یِ اطلاعات به مخاطب، همخوانی ندارد. عینِ بی هنری در همین بی پرده و با صراحت سخن وری کردن برای مخاطب است. بی هیچ حس همدردی و هم نوایی. بی هیچ دردی و از سر بی مسئلگی.
اما چرا «قلاده های طلا» فیلمی است ضد هنر و بی مسئله؟ چرا سینمایِ سفارشی، سینمایی است بی مسئله و بی درد. اعتقادم بر این است که اول گام برای آفرینش، بروز مسئله است. درست هنگامی که هنرمند مسئله از درون اش بجوشد، به محاکاتِ هنری میپردازد و در پس این مرحله شناخت اجزایِ مسئله و آنگاه آفرینش دنیایی دیگر است برایِ حل مسئله. مسئله ای که از دنیایِ واقع به عنوان ابژه در دنیایِ مخلوقِ کارگردان تبدیل به سوژه میشود و با من مخاطب شروع به سخن میکند.2 سینمایِ سفارشی از آن رو بی مسئله است که مسئله یِ آن در جایی به جز کارگردان، شکل گرفته است و از همین رو کارگردان با آن همدرد نیست و وقتی هم درد نباشد، در ابراز درست و صحیح آن و حتی در حل آن، بی غیرت میشود. به هر چیزی تن میدهد و دستِ آخر یک فاجعه به بار می آید. درست مثل مادری که فرزندش اصلاً برای او مهم نباشد و این یعنی فرآیندِ ارگانیک میان هنرمند واثر هنری، مختل شده است. یعنی اختلال در چرخه حیاتِ هنری...
سیلِ عظیم اطلاعاتِ موجود در «قلاده های طلا» هم که به نام قصه به مخاطب خورانده میشود، اگر چه دیدنِ «قلاده های طلا» را کمی سودمند میکند، اما به مثال جزئیاتی است که هیچ گاه در اختیارِ کلّی قرار نمیگیرند، ابتر باقی میماند. البته باید حق هم داد؛ وقتی هیچ عنصری از درون نتراود، شما مجبور به دست آویزی هستی تا زنده بمانی. درست مثل غریقی که شنا بلد نیست و دست به نیزار میاندازد تا غرق نشود! حال آنکه اول شرط به آب پریدن، شناگری است و الا چه تفاوتی میان باقی آدمیان است اگر قرار بر دست آویزی باشد؟!3 و همین بی مسئلگی منجر به هنری میشود. چرا که هنر زاده یِ مسئله است و بس. سینمایِ سفارشی، اگر از وجه تکنیک هم به اوج برسد، کماکان عینِ بی هنری است و الا کار کردن با این ادوات سینمایی و طراحی میزانسن و دکوپاژِ نور و صدا، بدون پرداخت در حقیقتِ امر، پوچ و بی فایده است.
«قلاده های طلا»، کتابِ خوبی میشد باشد؛ کتابی که شاید در دست بالاترینِ احتمالات، سالانه دو الی سه هزار نسخه بفروشد، آنهم با هزاران رانت و حمایت هایِ جانبیِ دولتی و غیر دولتی. و اصلاً در آن صورت میشد نادیده گرفت این غبنِ عظیم تبلیغاتِ خیابانی و مطبوعاتی و غیر مطبوعاتی و این بیت المال عظیم اسرافی را به پایِ این فاجعه. میشد به مسئولان وزارت اطلاعات و اطلاعاتِ سپاه که تمام زورشان را زدند تا روایت کنند یک پلیس بازی و بعد : بنگ! بنگ! تبریک گفت. میشد نظامی کردنِ مدیریتِ فرهنگی را هم فاجعه نخواند! میشد بی هنری و بی مسئلگیِ آقای کارگردان را هم که در لالویِ این حجم عظیم از اطلاعاتِ موجود در فیلم، نادیده گرفت. میشد زور زدن برای حرف زدن را هم نادیده گرفت. میشد این طرحِ مسئله یِ غلط را هم نادیده گرفت؛ و اصلاً باید رها کرد این حرفها. آنچه که پدیدار است اکرانِ این فیلم روی اغلبِ پرده هایِ سینمایِ این آب و خاک است.
1) کلیانی در بابِ هنر دینی- بهمن شریف زاده
2)ادبیات چیست؟ - ژان پل سارتر
3) گفته ای بر اساسِ کثارسیسِ ارسطویی
سید عباس مرادی
این چندمین نوروز متوالی است که فضای سیاسی
نه چندان آرام مملکت، از پیتِ در هپیتِ پرده ی
سینما نفتی شده و شعله ور می شود. داستان جدایی
اخراجی ها از طیف اپوزیسیون و اتصال جدایی به
سیاستِ ضد حاکمیتی اگرچه همه و همه ریشه در
تبلیغات بوق های داخلی و خارجی داشت ولی، تا آنجا
که حافظه ی نگارنده یاری می نماید، بعد از مدتها اولین
فیلم هایی بودند که فرصت اکران عمومی پیدا کرده و
قدرت ایجاد موج در فضای سیاسی کشور را داشته اند.
همین مقدمه ی کوتاه برای نوشتن چند خطی در مورد
ساختار شکنی های فیلم جنجال آفرین نوروز 91 ، یعنی
قلاد ههای طلا کفایت خواهد کرد.
در زمانه ای که فیلمفارس یها بر روی پرده ی سینما
بی هیچ مخاطبی جولان م یدهند و کارگردان ها تمام
اعتبارشان از قیافه ی آرایش کرده ی سوپر »ستاره »ها
و سوپر »استار »های تکراری است، در روزگاری که
«گیشه » تمام «دغدغه » تمامی دست اندرکاران یک
«اثر هنری » را مشخص می کند تا «سفارشی » بودن
نیاز به باز تعریف داشته باشد، تولید و نمایش فیلم هایی
همچون «سیزده پنجاه و نه « ،» اینجا بدون من ،»
«چیزهایی هست که نمی دانی » و... نشانه های خوبی
از تولد دوبار هی هنر هفتم ایرانی دارد!
اما حرف زدن در مورد قلاده های طلا نیاز به نگرش
دیگری دارد، نیاز به زاوی های تازه. مرور سریع فیلم
ای نگونه می شود: با نقش هی بیگانگانی که در طول فیلم
انگلیسی بودنشان پررنگ تر می شود، انتخابات دهم
ریاست جمهوری به چالش کشیده می شود. داستان از
ترور نافرجام سیدمحمدخاتمی آغاز گردیده و با ورود
مهره ی کلیدی غرب برای آشوب در ایران ادامه می یابد.
مخاطب، مردمانی را م یبیند که همچون خواهر و برادر
در کنار هم نظراتشان را بدون هیچ تنش و برخوردی
ابراز می کنند. سپس با شخصیت های اطلاعاتی و
انتظامی فیلم آشنا م یگردد و در جریان فیلمنامه
اتفاقاتی را مرور م یکند که نشان م یدهد تا نفوذی های
غرب تا عمق دستگا ههای اطلاعاتی ایران هم پیشروی
داشته اند. در انتها مهره ها شناسایی شده و تنش ظاهرا
به اتمام می رسد، حال آ نکه در انتهای فیلم مهره ی
کلیدی بر روی ولیچر از کشور خارج و مهره های جدید
وارد می شوند تا فکر ای نکه «خرابکاری اجانب همچنان
ادامه دارد » در ذهن بیننده تداعی گردد.
حالا وقت آن رسیده است این سوال را بپرسیم که
واقعا چرا قلاده های طلا نقط هی عطف سینمای ایران
می تواند باشد؟ و کجای این فیلم مستندگونه «هنری »
است که بتوان آن را با چارچوب نقد هنری آزمود؟ و
سوالاتی از این دست که پاسخشان را با نگاهی کوتاه
به تاریخچه ی اکران ها می توان یافت. آیا سینمای بعد
از انقلاب، سینمایی که سوژه ی مواد مخدرِ بعد از
جنگش سال ها جمشید هاشمپور را محبوب قلب ها نگ هداشت،
سینمای بعد از دوران سازندگی که نیروی انتظامی را در حد
«گیردادن » به جوان هایی که کاری نکرده بودند!!! پایین آورد
و بعد از اصلاحات از تمام نیروی انتظامی فقط «گشت ارشاد »ش را
دید، حالا چه شده است که رسما فریاد می کشد که نیروی انتظامی
نفوذی دارد؟
سینمایی که تا دیروز از صد فرسخی فیلمنام ههایی با سوژه ی
اطلاعاتی عبور م یکرد حالا چطور شده است که نه تنها موضوعی
صددرصد امنیتی را مورد بررسی قرار م یدهد بلکه به صراحت نشان
می دهد که یکی از معاونین سازمان اطلاعات و امنیت
کشورمان مزدور و هماهنگ کننده ی عوامل بیگانگان
در داخل است؟ اکنون چه اتفاقی افتاده است که «نگاه
نظامی حاکم بر فضای فرهنگی » نتوانست ماجرای «به
رنگ ارغوان » و «گزارش یک جشنِ » یکی از کارگردانان
متعهد و انقلابی را تکرار کند؟ آیا حاکمیت تغییر کرده
است؟ آیا وزارت اطلاعات عوض شده است؟ آیا نیروی
انتظامی از انتشار این فیلم ب یخبر است؟ یا این که
نه! زبان «هنر » و «دغدغه «ی شریف یک نویسنده و
کارگردان بوده است که اجازه ی دخالت خناسان را به
«ساحت مقدس هنر » نداده است؟
آری! قلاده ها یک اثر «سفارشی » نیست، چرا که
آن چنان تمامی ارگان های اطلاعاتی و امنیتی را درگیر
خویش می کند که تفکیک سازمان سفار شدهنده
امکا نپذیر نمی باشد. اکنون باید به این سوال پاسخ
داد که چگونه ممکن است که در فضای فاسد و
مذموم سینمای ایران، که هر روز یکی از اعضایش لب
به اعتراف و اعتراض باز م یکند، هنرمندی پیدا شود
که چالش برانگیز ترین مسئله ی اجتماعی دودهه ی اخیر را به قاب
تصویر بکشد؟ مهم تر از آن آیا سیاسون این مملکت در 34 ماه
گذشته توانستند از پس شبهات فتنه ی 88 برآیند؟ پس چگونه
قلاده ها را یک اثر «هنری » ننامیم حال آنکه نه تنها ورودی کاملا
موفق به آن فتن هی عظیم داشت بلکه با ظرافت های هنری خود به
خوبی مسائلی همچون «مسئله ی تکفیک آشوبگران از شهروندان ،»
«مواجب بگیری آشوبگران از سفارت های خارجی و خانه های
تیمی « ،» خارجی بودن قتل های سال »88 و... را برای بینندگانش
تشریح می کند.
قلاد ههای طلا یک اثر هنری خوب است و می تواند
نقطه ی عطف باشد برای اصلاح جامعه توسط هنر
هفتم، چرا که این کار تنها از عهده ی زبان هنر برخواهد
آمد و بس!
اگر ما توانستیم تولید داخلى را رونق ببخشیم، مسئله
ى تورم حل خواهد شد؛ مسئله ى اشتغال حل خواهد
شد؛ اقتصاد داخلى به معناى حقیقى کلمه استحکام
پیدا خواهد کرد. اینجاست که دشمن با مشاهده
ى این وضعیت، مأیوس و ناامید خواهد شد. وقتى
دشمن مأیوس شد، تلاش دشمن، توطئه ى دشمن،
کید دشمن هم تمام خواهد شد.
بنابراین هم ه ى مسئولین کشور، همه ى دس تاندرکاران عرص ه ى اقتصادى و هم ه ى مردم
عزیزمان را دعوت میکنم به این که امسال را سال
رونق تولید داخلى قرار بدهند. بنابراین شعار امسال،
«تولید ملى، حمایت از کار و سرمای ه ى ایرانى »
است. ما باید بتوانیم از کارِ کارگر ایرانى حمایت
کنیم؛ از سرمای ه ى سرمایه دار ایرانى حمایت کنیم؛
و این فقط با تقویت تولید ملى امکا ن پذیر خواهد
شد. سهم مردم – که به نظر من از همه ى اینها
مهمتر است – مصرف تولیدات داخلى است. ما
باید عادت کنیم، براى خودمان فرهنگ کنیم، براى
خودمان یک فریضه بدانیم که هر کالائى که مشابه
داخلى آن وجود دارد و تولید داخلى متوجه به آن
است، آن کالا را از تولید داخلى مصرف کنیم و از
مصرف تولیدات خارجى بجد پرهیز کنیم
پیام نوروزی رهبر انقلاب اسلامی
فروردین 91
سروش سیاری
(مروری بر مواضع ایران و گروه5+1)
مسئله دستیابی به انرژی هسته ای و نوع کاربرد آن همواره از موضوعات تعیین کننده در سیاست خارجی کشورها بوده است. موضوع هسته ای از جمله مواردی است که نه تنها کشورهایی که بطور مستقیم با این مسئله دست و پنجه نرم می کنند بلکه می تواند سایر کشورها را بطور غیرمستقیم درگیر کند. مقوله تأمین امنیت انرژی از اعضای اساسی شاکله سیاست خارجی کشورها محسوب می شود چرا که مهمترین عامل بقای آنها در تأمین انرژی است. نمونه بارز آن را می توان در دخالت های روسیه در سیاست های اتحادیه اروپا بواسطه وابستگی زیاد کشورهای اروپایی به گاز این کشور، تلاش غرب برای تضعیف جایگاه ایران در پروژه نابوکو و... مشاهده کرد. بنابراین دیپلماسی انرژی می تواند معیار جهانی برای تنظیم روابط بین الملل قرار گیرد. شایان ذکر است خواه ناخواه دنیا در مقابله با کمبود نفت و گاز در کنار پرهزینه شدن استخراج آنها در دهه های آینده چه در کشورهای صادر کننده و چه وارد کننده که می رود تا نفت و گاز را به کالاهایی لوکس تبدیل کند، شاهد رویکردی مبتنی بر انرژی در عرصه سیاست خارجی خواهد بود. طبق گزارشIEA: "میزان تقاضای انرژی جهان در فاصله سالهای2006تا2030 با نرخ رشد6/1%، افزایشی45% خواهد داشت."(1) بنابراین برای کشورها و بخصوص کشورهایی که سودای سلطه منطقه ای و فرامنطقه ای را در سر می پرورانند این سوال از اهمیت وافری برخوردار خواهد بود که چه کشورهایی و با اتخاذ چه سیاست هایی بازیگران اصلی این نبرد انرژی خواهند بود. یکی از دلایل اصلی مخالفت جبهه استکبار با برنامه صلح آمیز هسته ای ایران اینست که جمهوری اسلامی با توجه موقعیت برتر تأمین سوخت فسیلی در جهان، در حال و آینده، چنانچه بتواند به انرژی اتمی بعنوان جایگزین اصلی نفت و گاز دست پیدا کند، موقعیت استراتژیک خود را بیش از پیش مستحکم می کند و طبیعتأ مسیر تغییر رژیم در آن نیز دشوارتر خواهد شد. همواره ابراز امیدواری مقامات همسو با غرب در باب اثربخشی تحریم ها علیه ایران در عرصه های مختلف جهت ایجاد امواج ناآرامی سیاسی از نگاه دستگاه تبلیغاتی آنها بازمانده است. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که دستیابی ایران به فناوری هسته ای در مقیاسی جهانی تأثیر خواهد گذاشت و برای کشورهای منطقه و بخصوص کشورهای مسلمان نشین که این روزها بیش از هر زمان دیگری چشم و گوش بازی برای شنیدن الگوی اسلامی پیشرفت دارند الهام آفرین و نویدبخش می باشد.
پرونده هسته ای ایران که از هتل ویلارد واشنگتن تا بحال قریب به 10سال عمر کرده فراز و فرودهای بسیاری داشته است. چندوچون این پرونده برای جهانیان نشاندهنده عزم راسخ ملی و مسئولین امر برای احقاق حقوق خود در عرصه بین المللی است. تعلیق داوطلبانه فعالیت های هسته ای ایران جهت اعتمادسازی در سال2003 توسط دولت هشتم و همچنین از سرگیری مجدد این فعالیتها در سالهای2005و2006 در پی نامه رسمی دولت نهم به IAEA را باید نقاط عطف پرونده هسته ای ایران دانست. بعد از بازگشایی مجدد تأسیسات هسته ای، استکبار که عزم ملت و دولت ایران را در پیگیری حقوق خود جدی دید، بعد از تصویب چندین قطعنامه علیه برنامه هسته ای ایران و در پی ارجاع بی دلیل این پرونده به شورای امنیت سازمان ملل، گروهی موسوم به 5+1 شامل کشورهای آمریکا، فرانسه، انگلیس، چین و روسیه بعلاوه آلمان تشکیل و مأمور به مذاکره مستقیم با مقامات ایرانی شد. گروه5+1 تا بحال در چهار مرحله با ایران وارد مذاکره شده است:
o ژنو1 در سال2007
o ژنو2 در سال2008
o ژنو3 در سال2010
o استانبول در سال2011
بررسی محتوی این مذاکرات به وضوح عقب نشینی های مکرر کشورهای دو سوی آتلانتیک را بر ملا می کند. اولین مذاکره(ژنو1) در شرایطی انجام شد که تعلیق به عنوان پیش شرط مذاکرات از دستور کار جلسه خارج شده بود. اولین دور از سلسله مذاکرات فیمابین که با پیشنهاد غرب برگزار شده بود نشان می داد که موضوع برای طرف غربی از اهمیتی دوچندان برخوردار است چرا که آمریکا سطح مذاکرات را تا معاون وزیر خارجه ارتقا داده بود. در ژنو2، ایران بر حق مسلم خود در دستیابی به انرژی هسته ای و کاربرد آن در راستای تعالی بشر و همچنین بر لزوم تغییر مقیاس گفتگوها از مسایل خرد به مقیاس کلان و جهانی تأکید کرد. در فاصله بیش از یک سالی که تا شروع مذاکرات ژنو3 به طول انجامید، ماشین تبلیغاتی جبهه کفر در کوچه و پس کوچه های رسانه های جهان سمپاشی گسترده ای را علیه مقصود ملت ایران برای فعالیتهای هسته ای شروع کرد تا بلکه بتواند هیأت ایرانی را با دستهای خالی به میز مذاکره بازگرداند. همزمان و بطور موازی ایالات متحده آمریکا برای اطمینان بیشتر از امتیازی که می بایست از مذاکرات کسب می کرد و همچنین در قامت هزار رنگِ مسئولیتِ تضمینِ امنیت جهانی تحریم هایی را علیه ایران به تصویب رساند. با تلاش های مکرر غرب به سرکردگی آمریکا و در پی جوسازی های منفی و ضداخلاقی علیه برنامه هسته ای جمهوری اسلامی، قطعنامه1929 شورای امنیت نیز به تصویب رسید. کشورهای دو سوی آتلانتیک که به خیال خود سبد ایران را از هرگونه گزینه احتمالی خالی کرده بودند به میز مذاکره بازگشتند. مذاکرات ژنو3 که تحت تأثیر جو ترور اولین شهید هسته ای قرار گرفته بود نیز در عین حیرت جهانیان با برتری گفتمان انقلاب اسلامی همراه شد. نمایندگان ایران مبنای مذاکرات را در سه محور ذیل تعریف کردند:
o موضع گروه5+1 در قبال سلاح هسته ای رژیم صهیونیستی
o آیا گروه5+1 به دنبال همکاری با ایران است یا تقابل؟
o به منطق گفتگو که لازمه آن اجتناب از فشار است متعهد خواهد بود یا نه؟
مذاکرات استانبول نیز مانند ژنو2 با تأکید بر حقوق حقه جمهوری اسلامی به کار خود پایان داد و بسترسازی های غرب راه به جایی نبرد. اولین عقب نشینی غرب در برابر ایران را باید قبل از شروع مذاکرات رسمی و در تشکیل گروه5+1 دید. چرا که وقتی IAEA، بعنوان تنها مرجع قانونی حل و فصل اینگونه مسایل نمی تواند از مجاری قانونی توقف غنی سازی در ایران را برای عده ای خاص تضمین کند، شکل گیری یک مکانیسم موازی برای مذاکره مستقیم با ایران خالی از توجیه می نماید. اما در روند مذاکرات نیز عقب نشینی ها از ابتدا با حذف تعلیق به عنوان پبش شرط مذاکرات شروع شد، با فریز کردن(کاهش سرعت پیشرفت) و طرح مبادله سوخت برای غنی سازی و ساخت صفحه سوخت در خارج از خاک ایران(بیانیه تهران2010 و...) ادامه یافت تا بدین جا رسید که: ایران باید تمام فعالیت های هسته ای خود را شفاف کند و این همان منطق «همه گزینه ها روی میز است.» می باشد! جالب اینجاست که هم در بیانیه تهران و هم در بیانیه ایران و تروئیکای اروپایی، دست آمریکا همواره از آستین اروپایی ها و بطور کلی طرف مذاکره با ایران بیرون می آید. اردوغان طی مصاحبه ای بعد از امضای بیانیه تهران اعلام کرد: "اوباما به من گفت که این بیانیه را امضا کنم."(2) همچنین در جریان بیانیه سعدآباد نیز تونی بلر اظهار داشت: "میوه عراق را در تهران از دستان (حسن)روحانی گرفتیم."(3)
آنچه مبرهن است اینست که غرب به سرکردگی آمریکا با دستیابی هر کشوری به انرژی هسته ای مخالفت می کند. اما نظام جمهوری اسلامی برای غرب از اهمیت بیشتری برخوردار است. چرا که اگر دانشمندان ایرانی بتوانند این علم را بومی کنند، کنترل آن از دست غرب خارج شده و لذا دستیابی سایر کشورها به این انرژی نیز موجبات زنجیر جویدن غرب را فراهم می کند. بنابراین کاملأ طبیعی است که غرب از تمامی بازوهای خود در سطوح خرد و کلان جهانی در راستای بازایستادن ایران از تلاش برای پیشرفت برنامه هسته ای صلح آمیز خود بهره ببرد. شاید نقطه قوت دیگری که این موضوع را برای آنها غیرقابل تحمل جلوه می دهد این باشد که هیچ نشانه ای از گرایشات نظامی در پرونده ایران مشاهده نمی شود و چون دلیلی برای توجیه اذهان عمومی جهت توقف برنامه هسته ای ایران نمی بینند به قول گراهام فولر: "حتی وقتی که عوامل دیگری برای نارضایتی وجود دارند، چه آسان می توان همه تقصیرها را به گردن مذهب انداخت!"(4) انگشت اتهام را به سمت اسلام عزیز می برند تا با یک تیر دو هدف را نشانه روند، یکی تنگ کردن حلقه تنفس ایران در عرصه جهانی و دیگری جلوگیری از رشد گروه های اسلام گرا در سراسر جهان و این را چیزی جز تلاش آمریکا برای ارضای خود و افکار عمومی جهان نمی توان نامید! تأکید رهبرانقلاب بر متلاشی کردن متجاوزان به حقوق ایران «از درون»(5) موید همین معناست. اشتباه بزرگی که همسایگان ناهمسو و بخصوص کشورهای حاشیه خلیج فارس در فهم پرونده هسته ای ایران مرتکب می شوند اینست که ایران هسته ای را به معنای عدم وجود خود می پندارند در حالیکه بارها مقامات جمهوری اسلامی تأکید کرده اند که چتر امنیتی ایران در منطقه تضمین کننده امنیت پایدار بدون دخالت خارجی برای ایجاد ناامنی های کنترل شده خواهد بود. کشورهای هند، پاکستان،کره شمالی و اسراییل غاصب که دارای سلاح هسته ای هستند و پیمان NPTرا نپذیرفته اند و حتی خود آمریکا که هم عضو پیمانNPT است و هم از سلاح هسته ای استفاده کرده است و تابحال یکبار از ملت ژاپن و جامعه جهانی عذرخواهی نکرده است نه تنها هیچگاه مورد هجوم حملات رسانه ای غرب قرار نگرفته اند بلکه با سوءاستفاده از مفادNPT آنرا به اهرم فشاری برای دستیابی به خواسته های خود قرار داده است. آیا اینان دغدغه ای برای برهم زدن نظم امنیتی جهان محسوب نمی شوند؟!. البته آمریکا تا حدودی سیاست های هسته ای این کشورها را با خود تنظیم می کند. چندی پیش رهبر جدید کره شمالی در ازای کمک غذایی240000تنی آمریکا به این کشور حاضر به تعلیق غنی سازی در حضور بازرسان آژانس شد! و یا موافقتنامه غیرنظامی هسته ای2007 بین هند و آمریکا و... شواهدی بر این مدعا هستند. اما جمهوری اسلامی با «قالوا ربنا ا...»(6) استقامت خود را شروع کرده و در برابر مصادیق «بِمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ»(7) در جهان، حماسه ایمان خود را با هیچ امتیازی معامله نخواهد کرد و اطمینان دارد که "اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت می کشاند."(8).
منابع:
1) فصلنامه روابط خارجی/زمستان1388
2) روزنامه جمهوری اسلامی13/4/1389
3) رجانیوز15/1/1391
4) استراتژی آمریکا در قبال جهان اسلام/محمود واعظی
5) سخنرانی رهبری1390/08/19
6) فصلت/30
7) احقاف/20
8) پیام حج امام(ره)1366