نمىشود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط مىکنى قانون را قبول ندارى! قانون ترا قبول ندارد. نباید از مردم پذیرفت، از کسى پذیرفت، که ما شوراى نگهبان را قبول نداریم. نمىتوانى قبول نداشته باشى. ... بعد از اینکه یک چیزى قانونى شد دیگر نق زدن در آن، اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فى الارض است؛ و باید با او دادگاهها عمل مفسد فى الارض بکنند.
امام خمینی
صحیفه امام، ج14، ص377
فاجعه در سکوت است و سخن نگفتن و دیدن و دم برنیاوردن و آرام نشستن و بی غیرت بودن.
شهید منصور اعتمادی فر
دانشجوی مهندسی برق دانشکده فنی دانشگاه تهران
شهادت (8/3/66) قائم شهر
نویسنده: محمد ثقفی
برنامه ی بزرگداشت شانزدهم آذر بسیج دانشجویی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، مثل سال گذشته با حضور دانشجویان دانشگاه های تهران برگزار شد. این برنامه که قانونی و دارای مجوز دانشگاه بود، می توانست به دور از هرگونه تشنج برگزار شود، اگر سبزها با تجمع غیرقانونی و همزمان خود و شعارهای موهنشان، جماعت حزب اللهی را تحریک نمی کردند، اگر «نهاد»ها و «سازمان»هایی غیر از تشکل دانشجویی بسیج دانشگاه تهران، در جریان تجمع و راهپیمایی دخالت نمی کردند و آن را تبدیل به تعقیب و گریز با سبزها نمی کردند...
جماعت سبز نخواست بپذیرد که ممکن است 1500 الی 2000 دانشجوی بسیجی از پردیس های دانشگاه تهران و همین تعداد، از دیگر دانشگاه های شهر تهران برای پاسداشت خون شهدای شانزدهم آذر و تجدید بیعت با آرمان های امام گرد هم آیند؛ فلذا با تند کردن شعارهای خود و توهین به ولایت فقیه، ولی فقیه، بسیج و... خود آگاهانه زمینه را برای درگیری های محدودی که رخ داد، فراهم کرد تا رسانه های ضد انقلاب بدون خوراک نمانند. از این طرف نیز معدودی دانشجویان بسیجی، نتوانستند توهین به امام خامنه ای و بسیج را تحمل کنند، بی بصیرت پازل دشمن را کامل کردند. البته با حضور فعالانه ی بسیج دانشجویی دانشگاه تهران در صحنه و تحمل ناسزا و خشونت از دو طرف، درگیری ها با حداقل آسیب کنترل شد.
انجمن اسلامی دانشگاه تهران با صدور دو بیانیه، اقلیت چند ده نفره ی فعال در درگیری ها را به کل جمعیت چهار هزار نفره ی دانشجویان بسیجی تعمیم داد و هم چنین شکسته شدن در انجمن اسلامی در اثر درگیری را –که به حق حادثه ای ناگوار بود- یورش به دفتر انجمن و ضرب و شتم اعضا و تخریب اموال آن خواند. دلیل خود را هم بر غیر دانشجو دانستن دانشجویان بسیجی شرکت کننده در مراسم، «تفاوت مشخص ظاهری» دانست. گویی ظاهر دانشجویی همان ظاهر مرفهین و مترفین باید باشد.
بیانیه ی یکم انجمن اسلامی -به عنوان تشکلی که اعتقاد به «آرمان های امام» «ولایت فقیه» و «ولایت امام خامنه ای» از بندهای مرام نامه اش هست- به صراحت از جماعت سبزی که از شعارهایش در آن روز «مرگ بر اصل ولایت فقیه» ، «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» ، فحاشی به امام خامنه ای و ... بود حمایت کرد و هنجارشکنی های آنان را «فریاد کردن ظلم و بی عدالتی» و «عدالت علوی» خواند! هم چنین با چشم پوشی بر سنگ پراکنی، شیشه شکنی، ناسزا گویی به مقدسات و اخلال در روند تجمع قانونی بسیج دانشجویی، گناه آن ها را «حضور در دانشگاه در روز دانشجو» انگاشت و درگیری های مختصر دو طرفه را «پاسخ دادن سخن با دشنام و سلاح» خواند.
روز هجدهم آذر با همکاری جناب آقای دکتر کمره ای رئیس محترم پردیس، تریبون آزادی «با مسئولیت انجمن اسلامی» برگزار شد و در آن ازنفی قانون تا نفی ولایت فقیه و اسائه ادب به شهدا و فحاشی به رئیس دانشکده و دانشگاه شنیده شد؛ در پایان هم دبیر انجمن فنی بالا رفت و گفت: «همه ی حرف ها را بچه ها زدند!»
ما برائت می جوییم! برائت می جوییم از چند ده نفر بسیجی که نتوانستند خشم انقلابی خود را فروخورند. برائت می جوییم از دانشجوی سبز و دانشجوی حزب اللهی که از گاز و اسپری فلفل و سنگ و چوب استفاده کردند. برائت می جوییم از آن ها که به ارزش ها توهین کردند و تصویر امام خمینی و امام خامنه ای را پاره کردند.. برائت می جوییم از ان ها که برای ادامه ی حیات سیاسی خود حاضرند دانشگاه را به تعطیلی بکشانند. برائت می جوییم از آن ها که به تاوان شکست خود، درگیری های محدود این دو روز را فاجعه ای بزرگ جلوه دادند، کسانی که هر ساله در تجمع غیر قانونی خود، درب 16 آذر را می شکستند ولی نه کسی با آن ها درگیر می شد و نه کسی علیه شان جوسازی می کرد. برائت می جوییم از آن ها که در خفا با ما از ولایت گفتند و در جلا حامی معاندین ولایت شدند.
لقد ابتغوا الفتنه من قبل و قلبوا لک الامور حتی جاء الحق و ظهر امر الله و هم کرهون [توبه/48] آن ها پیش از این نیز در پی فتنه انگیزی بودند و کارها را بر تو دگرگون ساختند؛ تا آن که حق فرا رسید، و فرمان خدا آشکار شد، در حالی که آن ها کراهت داشتند.
نویسنده: هادی آگاهی
یادداشت هایی از 16 آذر88، دانشگاه تهران
چند روز پیش، داشتم در آیات قرآن تدبری ساده می کردم، آیه ی آخر سوره ی آل عمران بود «یا ایها الذین آمنوا (ای کسانی که ایمان آورده اید و جامعه ی اسلامی را شکل داده اید) اصبروا (صبر پیشه کنید) و صابروا (و بر صبر خود و دیگر اعضای این جامعه بیافزایید) و رابطوا (و برای تحقق این امر مهم، رابطه و همبستگی اجتماعی خود را تقویت کنید که اگر این کار را نکنید باعث تحریک دیگر اعضا می شوید ولی بر صبر آنها نمی افزایید) و اتقّوا الله (و تقوای الهی پیشه کنید در این که به امر خدا عمل نکنید و از او اطاعت نکنید و برخلاف وجدان پاک خود عمل نکنید) لعلّکم تفلحون (تا شاید رستگار شوید؛ این ها شرط لازم است برای رستگاری اجتماع و نه کافی)» و پیش خود اندیشیدم که آیا ارتباط اجتماعی ایرانیان در پی وقایع اخیر حفظ شده است و آیا نتیجه ی این گسستگی اجتماعی جز عدم رستگاری اجتماع خواهد بود؟
***
نهاد برنامه ای تحت عنوان جشن عید غدیر برگزار کرده بود و می خواست در روز 16 آذر سهمی داشته باشد، بچه های مذهبی را می خواست جمع کند و از دانشگاه های مختلف برای برگزاری جشن به دانشگاه تهران بیاورد. کارتهایی را منتشر کرده بودند با شماره و مهر برجسته که کسانی را که می خواستند بیایند، با آن دعوت می کردند! مشکل از آنجایی شروع شد که خیلی ها با این کارتها آمدند داخل اما به مسجد نرفتند و البته خیلی خوشبین باید باشیم که بگوییم کسی برای جشن غدیر در روز 16 آذر خواهد آمد.
***
ساعت از یازده گذشته بود و ما با کمی تاخیر، شاید ده دقیقه، به سمت مسجد راه افتادیم. کیف و دم و تشکیلات را گذاشتیم توی اتاق و رفتیم جلوی کتابخانه ی فنی نشستیم. برای روح الله از تفسیر آیه ی آخر آل عمران گفتم و اینکه باید راهی برای ارتباط با سبزها پیدا کنیم وگرنه از رستگاری اجتماعی خبری نخواهد بود. بچه بسیجی ها چفیه انداخته بودند و کاملا مشخص بودند. چفیه های سبز علوی رو هم آماده کرده بودند و قرار بود توی سالن چمران پخش کنند. با برو بچز شوخی می کردیم که «سبز علوی» در برابر «سبز صفوی!» (یاد شریعتی به خیر... آری اینچنین بود برادر... تشیع علوی، تشیع صفوی)
***
تعداد زیاد بسیجی های جلوی دانشکده، آنها را شوکه کرده بود و چند پاره شده بودند. هنوز زیاد نشده بودند. بسیجی ها را به عقب می راندم و اجازه نمی دادم که درگیری ایجاد شود. میگفتم که نگذارید درگیری بشود. امروز آنها منتظرند که یک درگیری بشود و عکسش را برای سایت هایشان بفرستند. اجازه ندهید شما را تحریک کنند و آنها هم قبول می کردند و رعایت می کردند.
***
عده ای از بسیجی ها ماندند که جلوی دانشکده فنی را داشته باشند و باقی جماعت رفتند برای نماز.
***
نویسنده : فرشته قنبری
در برخی اتفاقات این روزها اگر چیزی نگویی، می گویند سکوت کرده ای و اگر بگویی، می گویند توجیه کرده ای. حتی اگر حقیقت را گفته باشی.
این بار نه قصد سکوت داریم و نه قصد توجیه . این بار اعتراض داریم.
اعتراض به تکرار...
تکرار حقیقت تلخ سهل انگاری مسئولان...تکرار بی برنامه عمل کردن ها...تکرار بی بصیرتی به خرج دادن ها.
آقایان!
هرسال دانشگاه تهران در 16 آذر میزبان دانشجویان بسیجی دانشگاه های دیگر است. اما امسال به خاطر برخی بی تدبیری ها شاهد موضوع دیگری نیز بودیم: هرچند اکثرمهمانان ما دانشجو بودند و البته بسیجی. اما آقایان! در بین این جماعت، اندک غیر دانشجو چرا؟؟؟
آقایان!
جشن غدیر برگزار کردید و این جشن دروغ نبود اما پخش غیر مسئولانه ی کارت های این جشن -که امکان جعل هم داشت- بی توجه به دانشجو یا غیر دانشجو بودن دریافت کننده ها چرا؟؟؟
آقایان!
مهمانان ما آمدند. ولی مگر قرار نبود این عزیزان نسبت به این موضوع که برنامه تحت کنترل بسیج دانشجویی دانشگاه تهران است توجیه باشند؟ پس این همه دانشجوی بسیجی توجیه نشده چرا؟؟؟
آقایان!
مگر برنامه این نبود که پس از برگزاری همایش صرفا دانشجویی تالار چمران، مثل هر ساله در سطح دانشگاه تجمعی صورت گیرد، پس دنبال جماعت سبز راه افتادن و پاسخ شعارهای سخیف و موهن آن ها را دادن چرا؟؟؟
آقایان!
بسیج دانشجویی قربانی بی تدبیری و سهل انگاری شما شد و علی رغم تلاش بسیار برای جلوگیری از درگیری، مورد ظلم رسانه ای سبزها قرار گرفت. مهمانان دانشجوی بسیجی ما مظلوم واقع شدند. جرمشان این بودکه تاب تحمل توهین به مقدسات را نداشتند. جرمشان این بود که شعارها و حرکات ضداسلامی سبزها را برنتابیدند. جرمشان این بود که پیرو محض ولایت بودند. جرمشان این بود که بسیجی بودند... آن ها مقصر بودند که زود عصبانی شدند و درگیر اما مقصراصلی شمایید که آن ها را نسبت به این جماعت سبز توجیه نکرده بودید.چرا؟؟؟
اتفاقاتی که در تجمع مقابل ما رخ داد تلخ تر و بسیار تلخ تر از اشتباهات شما بود.اما همین اشتباهات چرا؟؟؟
آقایان!
تاکی بهانه به دست مخالفان نظام دادن؟ تاکی به اسم رهبری- که عنایت ویژه به دانشجو و دانشگاه دارند- و البته به نفع نظام برخی کارها را کردن و به عواقب آن نیاندیشیدن؟؟؟ تاکی مسئولیت این اشتباهات را قبول نکردن؟؟؟
سوال ما این است: چه کسی پاسخ گوست؟؟؟ آیا با بی توجهی اجازه می دهید پای رهبری معظم را به کوچکترین مسائل باز کنند و به طور مستقیم همه ی تقصیرات را متوجه ایشان بدانند؟ آیا شما باید در جای خود بنشینید و سکوت کنید وظایف خود را به درستی انجام ندهید تا ایشان خود وارد ماجرا شوند؟
آقایان!
در این اوضاع فتنه که انقلاب و رهبری مورد هتک حرمت قرار گرفته اند، ما از شما توقع دیگری داشتیم!!! آیا صدای اعتراضمان به گوش شما می رسد؟؟؟
آنگاه که با قدم های تردید و ابهام پیش آمدم ، همه جا را جستم تا بیابم آنچه را که باید و بجویم آنچه را که شاید،
و آن زمان که بس مجذوب و شیفته، بارقه ی نورانی آرمان، نگاه رمیده ام را به خود خواند تا قراری یابد
آن زمان که اوَل ابزار مرا، فطرت فعَال نامیدند و حق طلبی و چشم باز را اول وظیفه ام
و جویای علمی شدم که اصیل بود و پر شرف، شرفی که ابزار نیست و به خودی خود عزیز است و العلم نور
و آنگاه که صفت کرامت را بر دوش استادم و عبادت پروردگارِ علمش را، بر دوش من نهادند
و تشخیص و تدقیق اول پیشه ام گشت و حرکت یک سویه را از طبع مایل به هبوطم، زدودم
دریافتم رسالتی بر گرده ی جوانی ام دارم
و آنگاه در خویشتن خویش بیداری را جست و جو کردم تا که بشناسم این رسالت را
و هویت نو شکل گرفته ام را
و آرمان هایی که تا سر انگشتانم، قدمی اراده طلب میکردند
و بدنبال فهم، فهمی احسن که میلِ به در بر گرفتنش، منطق و تعمَق و بینش و بصیرت را از من طلب میکرد
و خود را مسئول دانستم در قبال خود و جامعه ام و در قبال تاریخ و آینده ام
و در قبال ارزشهایی که جلوه گاه کمی یافته بود
..
و من کماکان خود را مسئول میدانم
چرا که من
"دانش جو"
نام گرفته ام!
در روزهای اخیر شاید بتوانم بگویم که به این نتیجه رسیده ام بعضی مواقع نباید حق را بپذیرم!! شاید خنده دار به نظر بیاید ولی گاهی احساس می کنم که پذیرفتن اشتباهاتی از جانب گروه موافق افکارم نه تنها هیچ تاثیرمثبتی روی مخاطبان سبزم برای پذیرش اشتباهاتشان ندارد بلکه این روحیه را درایشان تقویت می کند که به طور مداوم از آنچه به زعم خود می پندارند درست است صحبت کنند.
در بحث با این افراد ابتدا سعی می کنم کاملا خونسرد و حق پذیر باشم. پس از اینکه طرف مقابل مسئله ای را مطرح می کند و آن را جزء اشتباهات برخی از هم فکرانم می داند همانطور که خواسته ام حق پذیر باشم بلافاصله با آن موافقت می کنم تا به او نشان دهم که روحیه ی حق پذیری در من وجود دارد و ضمنا به نوعی او را متوجه کنم که آنچه را بدان معتقدم با بنای حق بودن پذیرفته ام. در مقابل وقتی شروع می کنم نکاتی از اشتباهات این جنبش به اصطلاح سبز را بیان کنم که بطور مثال فلان مسئله، گفته یا عملکرد ایشان دارای این اشکال است یا اینکه فلان رویکرد این گروه از لحاظ اعتقادی دچار مشکل است، طرف مقابلم را می بینم که دوباره باز می گردد به اول ماجرا و اینگونه می شود احساس می کنم بهتر است...
البته این روحیه در این دوستان چندان هم دور از انتظارنبوده و نیست. نمونه ی این گونه نپذیرفتن شکست در این افراد و هم چنین سردمداران این گروه، در نپذیرفتن رای 24 میلیونی و اکثریت 63 درصدی رییس جمهور کنونی قابل رویت است. نپذیرفتن ایشان تنها محدود به قبول نکردن یک مسئله نیست بلکه این گروه در این مواقع شروع به انکار حقایق و نیز بیان مسائل نادرست و تحریک احساسات افراد دیگر می کنند. مانند بیان شایعه ی تقلب 11 میلیونی در انتخابات و دامن زدن به حوادث پس از آن.
امثال این بی صبری ها در ایام پس از انتخابات و حوادث بعد از آن به ما نشان داده که این دسته اقلیت از هم وطنان ما گویی قابلیت دیدن اکثریت مخالف افکار خود را ندارند و همیشه به شکلی در صدد نشان دادن خلاف واقعیت هستند. واقعیتی که آنها را ناراحت می کند، توهم اکثریت بودنشان را زیر سوال می برد و باعث می شود اندکی به فکر فرو روند.
واقعا برای من جای سوال است که تا چه زمانی این دوستان می خواهند آنچه را که عده ای دیکته کرده اند،بازگو کنند؟؟