نویسنده : حمید شیردستیان
1. شاهد صدور نامهی سرگشاده جمعی از دانشجویان دانشگاه خطاب به دکتر رهبر هستیم. با انتشار این نامه، فضای کلی دانشگاه به شدت درگیر موضوع شده است. نامهای که در آن از وضعیت فرهنگی موجود در دانشگاه به شدت انتقاد شده و از ریاست دانشگاه اقدامات مقتضی در حوزه اعتلای فرهنگ و همچنین برخوردهای قانونی با مظاهر علنی فساد و بی بند و باری درخواست شده است.
به شهادت وجدان های آگاه و بیدار، متاسفانه وضع موجود حداقل های شرع مقدس اسلام را هم تامین نمی کند. از طرف دیگر بی تفاوتی ایجاد شده در بین دانشگاهیان در قبال این پدیده خزنده و رو به رشد، جمعی از دانشجویان را بر آن داشته که با صدای بلند فریاد بزنند: "اینجا دانشگاه است یا ...؟!"
به راستی سکوت در مقابل عدم اجرای دستورات صریح الهی صحیح تاکنون صحیح بوده است؟ مثال سوراخ کردن کشتی و تشابه آن با جامعه از بس تکرار شده، جزو بدیهیات به شمار می رود. آیا همهی ما نباید نسبت به سرنوشت جامعهیمان و جامعهای که فردا فرزندانمان برای زندگی در آن روزگار می گذرانند، نگران باشیم؟
2. با وجود جمع آوری گسترده ی امضا در حمایت از این نامه، افرادی که خود را حامیان انحصاری "آزادی بیان" می خوانند و هم پیالههایشان از "آزادی تظاهرات علیه خدا"، "انکار وجود حضرت حجت(عج)"، "رد وحیانی بودن قرآن کریم"، "افیون بودن دین برای توده ها و حکومت ها" و هزارهزار دیگر سخن رانده اند، با هجمه به یک مطالبه فرهنگی و بالاتر از آن یک مطالبه دینی، سعی می نمایند که هزینه سخن گفتن و انتقاد از هر آن چیزی که در مسیر "سیاست های خود" نبینند را بالا ببرند.
جالب آن که این موضوع کاملاً شرعی و دغدغه ی صحیح مذهبی جمعی از همکلاسی هایشان را به تمام موضوعات سیاسی گره می زنند و با پروپاگاندا قصد آن دارند که اصل موضوع به دست فراموشی سپرده شود. به راستی جواب این که چرا بر خلاف نص صریح قرآن، حجاب و عفاف توسط عده ای از خانم ها و حدود شرعی و نگاه توسط عدهای از آقایان رعایت نمی شود، به پیش کشیدن قضیه کوی است؟!
این عده با وجود آن که در راس هرم قدرت سیاسی حاکم بر جامعه نیستند، حدی از دیکتاتوری و انحصارطلبی را به منصه ظهور می رسانند که هر آینه باید شکرگزاری کرد که ملت فرد دیگری را انتخاب نمود! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
3. بدون شک بحث و گفتگو پیرامون این موضوع خاص در فضایی آرام، منطقی و به دور از احساساتِ هیجانی و همچنین پاسخگویی کارشناسان علوم دینی به سوالات و شبهات دانشجویان حق طلب و حق جو، می تواند در مسیر اعتلای جامعه دانشگاهی بسیار مفید و اثربخش واقع شود چه اینکه ما یقین داریم دانشجویان نماد آموزش عالی از آن دسته بندگان قادر متعال هستند که باید به آن ها بشارت داد چرا که: یستمعون القول فیتبعون احسنه "سخن ها را می شوند و بهترین آنها را انتخاب می کنند."
4. اتفاقاتی که در این چند روزه در سطح دانشگاه رخ داده بی شباهت با رابطه ایران و غرب نیست! شاید در وهله اول دور از ذهن نشان دهد ولی با اندکی تأمل می بینیم که در چالش های موجود بین جمهوری اسلامی و غرب، کشورهای غربی بدون استثنا مواضعی دوگانه دارند. خود تنها مجرم هسته ای دنیا هستند ولی برای ایران دستیابی به چرخه سوخت هسته ای را هم جایز نمی دانند! برای خودشان این حق را قائلند که در موضوعات داخلی سایر کشورها دخالت کنند ولی ایران حق ندارد از دخالتشان در کشورش ابراز ناراحتی کند! به جای آن که در فضای منطقی و پای میز مذاکرات حرفهایشان را بزنند، با زبان تهدید، سخن گزاف از حمله اتمی به ایران می زنند! دم از آزادی بیان و عقیده می زنند و در کشورهایشان می شود خدا را انکار کرد اما هولاکاست را خیر!
ما به دریا حکم طوفان می دهیم/ ما به سیل و موج فرمان می دهیم
نقش هستی نقشی از ایوان ماست/ خاک و باد و آب سرگردان ماست
قطره ای کز جویباری می رود/ از پی انجام کاری می رود
5. حال سوال اینجاست: خدا مأموران دیگری ندارد؟ پاسخ زیاد سخت نیست...
حجاب فارغ از جنبه ی دینی، یک نماد ارزشی است که به خاطر کارکردهای چندگانه اش همواره از سوی استعمارگران و دشمنان اسلام مورد هجوم و هتک بوده است. قانون منع حجاب در ترکیه و فرانسه (با وجود جمعیت میلیونی مسلمان این کشور)، قانون منع حجاب آموزگاران در امریکا، شهادت مروه الشربینی در دادگاه آلمان و ... اما این عداوت و کینه از کجا سرچشمه می گیرد؟ ساده انگارانه است اگر فکر کنیم همه ی درد، صرفا داشتن یک ظاهر متفاوت با عرف است. مشکل تفکری ست که حجاب اسلامی با خودش می آورد. تذکاری که حتی یک لحظه بیداری و بازگشت به فطرت هم اگر برای کسی داشته باشد، در حساب و کتاب های اومانیستی و دنیاپرستانه ی غربی، گران تمام شده است. موج معنویت و اسلام گرایی و خدایی شدنی که بنیان فرهنگ مبتذل غرب بر غفلت از آن بنا شده. نمادی که دین را از تو در توی «حریم خصوصی فرد» به سطح جامعه می آورد و «غیب» را زنده می کند برای آنانی که «یَعلَمونَ ظاهراً مِنَ الحَیوةِ الدَّنیا». بازگشت به فطرتی که با اهداف تعریف شده ی جامعه ی غربی، صرفا حرکت به سوی سخیف ترین لذت های مادی، به وضوح متناقض است. تنبیهی که بساط ماتریالیسم و سکولاریسم و مدرنیسم و باقی معادلات زمینی را بر هم می زند و بار دیگر خدا را به خاطرها می آورد. گم شده ی همه ی صغری و کبری های این روزها؛ ربانیت خدا را و حکومت الهی را.
مسلما این مبارزه برای آنان که حجاب به مذاقشان خوش نیامده، محدود به مرزها نمی شود. چه، سرمنشا این اسلامی شدن و این خدایی شدن را باید جست. انقلاب اسلامی ایران که پرده از چهره ی فریب جاهلیت قرن بیستم برگرفت و یاوههای استعمارگران را در باره ی زن، نقش بر آب کرد و دغل بازان شهوتپرست را رسوا ساخت و این گوهر گرانبها را که لابلای خزهها و تبلیغات دروغین دشمنان انسانیت گم شده بود، به صحنه آورد. مبارزه با حجاب از سوی دشمنان، به معنای مبارزه با کلیت اسلام است. هر جامعه ای از شعائر و نمادهای ارزشی خالی شود به سادگی در معرض تحلیل و فروپاشی فرهنگی و فکری قرار می گیرد و به همسان سازی با دیگر گروه ها و مذاهب اجتماعی می رسد و امروز این فرهنگ مهاجم، بی بند و باری غربی است. نتیجه تسلیم شدن است و پذیرفتن سلطه ی بیگانه. یعنی محو شدن در «نظم نوین جهانی».
این همه را گفتم که بگویم مقنعه ی من و چادر تو، جز این که دستور حضرت حق است و مایه ی سلامت و پاکی دل و دنیایمان، عَلَم حاکمیت خداوند است بر زمین، ... «بهرش علمداری کنیم».
نویسنده: فرشته قنبری
سخت شده در این ایام راحت پرداختن به برخی مسائل اجتماعی و در امان ماندن از برخی اتهام ها. سخت است بخواهی از ضرورت های اجتماعی سخن بگویی و نشوی مصداق کسی که پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرده است. سخت است...
هدف نگارنده در این مطلب این نیست که تحلیل شخصی ارائه دهد و به تبیین نظرات خود بپردازد. مقصود این است که در کشاکش جنجال های بی نتیجه ی ناشی از عدم شناخت صحیح، برای چند لحظه به قدر خواندن این مسطور به تأمل فرو رویم در یک پدیده ی شاید بتوان گفت اجتماعی؛ مقوله حجاب یا پوشش.
برخی در انکار این حجاب از زیر پاگذاشتن حق طبیعی زن برای داشتن آزادی سخن می گویند و ادعا می کنند که پوشش زن اهانت به حیثیت انسانی او و از بین بردن کرامتش است. برخی دیگر از محدودیت ناشی از پوشش زن دم می زنند وحجاب را نوعی محرومیت زن از بروز استعدادهایش برای کار و کوشش در اجتماع می دانند. گروه دیگری استدلال جالب تری دارند و «الانسان حریص علی ما منع منه» را بهانه می کنند و حجاب اجباری را علت تمایل عده ای به بد حجابی(بهتر است خوانده شود بی حجابی) می دانند و به قول استاد بزرگوار شهید مطهری از قول امثال «فروید» دلیل می آورند که ناکامی ها معلول قیود اجتماعی اند و باید غریزه را آزاد گذاشت تا ناکامی ها و عوارض ناشی از آن پیش نیاید و اینکه اثر معمولی تحریم، تحریک بیشتر حس کنجکاوی است و اگر آزاد باشی، دیگر علاقه ای به آن موضوع مورد تحریم نداری.
اگر دقیق تر نگاه کنی به این حقیقت بسیار واضح پی می بری که مقصود از این دلایل واهی چیزی نیست جز به انحراف کشیدن اذهان خالی عده ای که به هر دلیل به دنبال حقیقت نمی روند و هر آن چه گوششان می شنود را سرلوحه کار خود قرار می دهند.
سوال ما این جاست آزادی با داشتن حجاب سلب می شود یا با نداشتن آن؟ آیا استفاده ی اقتصادی از جنس زن در فروشگاه ها و مراکز تبلیغاتی با حیثیت و کرامت انسانی یک زن تطابق دارد؟ آیا آن حدی از پوشش که اسلام برای زن واجب دانسته موجب حفظ کرامت و احترام بیش تر او و در امان ماندنش از تعرض نمی شود؟
آیا آن ها که پوشش زن را خیانت به اجتماع و سبب رکود فعالیت هایش می دانند، به آسیب های بدحجابی و بی بندوباری در اجتماع اندیشیده اند؟ آیا آن ها که با تفکری خودخواهانه رفتار و پوشش نامناسب خود را تعدی به حقوق دیگران نمی دانند تاکنون به فلسفه ی حجاب در اسلام فکر کرده اند؟( آن جا که اسلام ارضای برخی تمتعات را منحصر به محیط خانواده کرده و خواسته تا تمرکز افراد اجتماع و پویایی عرصه های اجتماعی که باید با کارو فعالیت خالص توأم گردد، با این قسم رها بودن ها از بین نرود.)
آیا آن عده ای که بدحجابی را معلول اجبار می دانند، انسان را به خوبی می شناسند؟ از نظر نگارنده بعید است کسی انسان را به درستی بشناسد و نداند که برخی غرائز انسانی سیری ناپذیرند و هرچه به آن ها بها دهی، در کسب تنوع و لذت، بیش تر به پیش می روند. اشتباه فروید و امثال او در این است که پنداشته اند تنها راه رام کردن غرائز، اشباع بی حد وحصر آن هاست(1)؛ غافل از این موضوع که پیروی و تسلیم محض احساسات شهوانی شدن، تنها سبب بیش تر شعله ور شدن آن ها می شود و این سنخ غرائز همانند گرسنگی و تشنگی نیستند که دفع موضعی و مقطعی شوند مگر به دو طریق: ارضاء آن ها در حد حاجت طبیعی و جلوگیری از تهییج و تحریک آن ها. چرا که انسان طالب بی نهایت است و وقتی خواسته های روحی او در مسیر مادیات قرار گرفت در هیچ حدی متوقف نمی شود و رسیدن به هر مرحله ای میل و طلب به مرحله ی دیگر را در او به وجود می آورد.
به قول سعدی:
فرشته خوی شود آدمی ز کم خوردن وگر خورد چو بهائم بیفتد او چو جماد
مراد هرکه برآری مطیع امر تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد
نتیجه آن که تقاضاهای نامحدود نفس انجام ناشدنی است و همیشه منجر می شود به نوعی احساس محرومیت و بعد اختلال روانی(همان چیزی که در غرب بسیارشایع است). واین همان جایی است که رعایت عفاف سبب تعدیل و رام کردن غرائز می شود و آرامش روانی را هم برای زنان و هم برای مردان به ارمغان می آورد. امروز، معاشرت های آزاد و بی بندوبار دختران و پسران ازدواج را به صورت یک وظیفه و تکلیف در آورده که باید آن را با توصیه های اخلاقی و فراهم آوردن امکانات فراوان به جوانان تحمیل کرد و علتش هم در این نکته نهفته است که برخلاف سیستم اسلامی که ازدواج را پایان محرومیت می داند، در سیستم روابط آزاد، این ازدواج است که دارد خاتمه می دهد به آزادی و این جاست که ما باید نگران بنیان خانواده باشیم؛ به خاطر آسیب هایی که وارد می شود به پیوندهای خانوادگی به علت عدم رعایت عفاف و پاکدامنی؛ به خاطر سست و غیرقابل اطمینان شدن روابط اعضای یک خانواده در اثر بی بندوباری ها؛ به خاطر...
و در آخر:
واالله یرید ان یتوب علیکم و یرید الذین یتبعون الشهوات ان تمیلوا میلا عظیما
1- مسئله حجاب – شهید مطهری
2- نساء،27: وخدا می خواهد بر شما ببخشاید و کسانی که پیرو شهواتند می خواهند شما دستخوش انحراف بزرگی شوید.
نویسنده : میثم زعفرانی
اساسا پس زمینه های دیدگاه فمینیستی ، به نیمه دوم قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم برمیگ ردد و نویسندگان عصر روشنگری اروپا، به دلیل دیدگاه های فرد گرایانه(اومانیستی)، نظریه افراطی و نامناسبی را در خصوص تربیت یکسان زن و مرد(نر و ماده) در نظام اجنماعی برای دوجنس را مطرح کردند که ذاتا با فیزیولوژی و طبیعت انسان در تناقض است.
تمامی جامعه شناسان دنیای غرب فمینیسم را به دو دوره تقسیم میکنند : دوره اول که مایه آن در لیبرالیسم است و دوره دوم که درونمایه ای مارکسیستی دارد که این تقسیم بندی برای ما به دلیل وحدت ذات این دو نوع فمینیسم بی معناست.
پدیده فمینیسم و از بین رفتن مرزی با عنوان جنسیت، سبب حضور گسترده و سطحی زنان در جوامع غربی شد.از سویی با رشد دول غربی در زمینه های صنعتی و ظهور اقتصاد سرمایه داری نیاز به حضور زنان به عنوان قشر کارگر در نهادهای صنعتی و تجاری جدی تر میشد.لذا میتوان پایه های فمینیسم را بر دو چیز دانست : تفکر فردگرایی(اومانیسم) و نیاز گروههای مولد اقتصادی به زنان.
با جای گیری مفهوم مساوات جنسی در غرب و پذیرفتن حضور مردانه زنان در اجتماع آیا میتوان اصالتی بر عنصر مرد یا زن قائل بود؟ اگر میتوان شاخصه اصلی هر جنس در چیست؟ گرچه این سوال به دلیل بدیهی بودن این امر هرگز برای بشر غربی مطرح نشد اما با ظهور پدیده فمینیسم در ایران این سوال بسیار بجاست.
شاید بتوان عمده فعالیت فمینیستی در دوره قبل از انقلاب را به دوران مشروطه و در حیطه داستان نویسی به سبک فمینیستی اختصاص داد . اما متاسفانه این پدیده روز به روز شکل بحرانی تری به خود گرفت. از آن رو این پدیده را بحران می نامیم که انقلاب ما از جنس فرهنگ بودکه این فرهنگ ریشه دراعتقادات اسلامی-شیعی ما دارد و فمینیسم یکی از آفات بزرگ بر این ریشه است.نظام حقوقی-اجتماعی زن در اسلام آنچنان با مفاهیم فمینیستی در تعارض استکه ورود این مفاهیم کاملا غربی در انقلاب اسلامی، سبب وارد شدن صدمات جبران ناپذیری به پیکره ی انقلاب شدو بیشترین سهم از این لطمه به پدیده الهی حجاب اختصاص پیدا کرد.
یکسو سازی دید گاه لیبرالیستی و مکتب فمینیسم به دست عده ای از روشنفکران پر ادعای درون نظام که همگی در جهت مبارزه با مفهوم خود ساخته "پدر سالاری" بود ، سبب ایجاد نوع جدیدی از پوشش در میان زنان و دختران ایرانی گردید.از آنجایی که این جبهه، تنها سنگر تزریق فرهنگی شان ، سینما و تئاتر بود رو به هجوم رسانه ای-هنری آوردند. در این بین حمایت عده ای از رجال سیاسی که ریشه شان درون همین روشنفکران بود ، سبب تشدید و قوت گرفتن نیروی رسانه ای این طیف شد. جرقه های اولیه این دیدگاه را میتوان در دوران سازندگی و در اظهارات یکی از زنان سیاسی به وضوح یافت. در دوران اصلاحات این قوای ضد فرهنگی به اوج قدرت خود رسید و توانست سینما را به عنوان یکی از گلوگاههای فرهنگی تبدیل به مرکز اشاعه این تفکر کند.از آنجایی که قدرت سینما در ترسیم آرایش ظاهری جامعه انکار ناپذیر است لذا اولین هدف تخریبی این جبهه یعنی حجاب به شدت درگیر و نهایتا به شدت آسیب دید.
در کنار سینما رسانه ملی که بایستی ریشه در فرهنگ غنی اسلامی داشته باشد نه تنها مانع پیشرفت این استراتژی نشد بلکه با دیدگاههای ماکیاولیستی خود سرعت رشد این جبهه را مضاعف و نفوذ آنرا عمیق تر کرد. رسانه ملی نه تنها به تحکیم بنیادهای خانواده نپرداخت بلکه این بنیان ها را با عدم جلوه دادن زندگی اسلامی و به تصویر کشیدن زندگی غربی تضعیف کرد.
با ظهور دولت نهم اگر چه دیدگاه های اسلامی در میان دولتمردان زنده شد اما متاسفانه شاهد عدم بروز این دیدگاه و انفعال در عرصه های فرهنگی بودیم. عده ای روزی به جهت غربی بودن ،عامل ظهور مفاهیم غربی شدند و عده ای دیگر امروز بدون توجه گسترده به مسائل فرهنگی از رشد مفاهیم غربی جلوگیری نمی کنند. پیشرفت اقتصادی و صنعتی، امروز آنقدر مهم شمرده میشوند که مسائل فرهنگی مانند مبارزه و تولید فرهنگی در لایه دوم اجرایی قرار دارند در صورتی که پارادایم اصلی نظام ما بر پایه مسائل فرهنگی است. لذا همواره لایه فرهنگی جامعه ما در استضعاف است. امروزه محافل فرهنگی ما آنچنان دستخوش تغییرات بنیادین توسط مبانی فرهنگی غرب شده است که برای تولد فرهنگ اسلامی نیازمند تحول عظیم دز سیستم فکری، اجرایی و حتی بوروکراسی دولتی هستیم.
نویسنده: سارا کارگر
بحثی که این مقال، به آن می پردازد، نگاهی گذرا است به ابلاغ امر حجاب از جانب خداوند به حضرت رسول(ص) و محتوای آیات. سیر نزول این حکم بر پیامبر از جانب خداوند این مسئله را برای ما روشن میکند که با توجه به سطح فرهنگی و سطح سواد مردم آن زمان، این حکم تدریجا بر پیامبر نازل شده است. برخی از مفسرین، این مساله را چهار مرحله اى مى دانند؛ مرحله اول در ذیل آیه «واذا سألتموهن متاعاً فاسئلوهن من وراء حجاب» است، خطاب به زنان و مردان: ای کسانی که ایمان آوردهاید... هنگامی که از زنان پیامبر(ص) در موردی سوال میکنید مستقیما روبهرو نشوید و از پشت حجابی این کار را انجام دهید...که سپس دلیل این دستور را چنین بیان می فرماید: «ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن»(1) این برای دل های شما و آن ها بهتر است.
دومین مرحله، آیه ی 55 سوره ی احزاب است که خداوند بدون پوشش بودن زنان در مقابل محارم را حلال می شمارد. مرحله سوم ذیل آیه ی «یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن » است که در ادامه آیه به دلیل منطقی زیر اشاره دارد که: «ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین»(2) این برای شناخته شدن و اذیت نشدن آن ها، بهتر است.
در مرحله چهارم سیر نزول، به آیه معروف سوره احزاب میرسیم که: «قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ ویحفظن فروجهنّ ولایبدین زینتهنّ الا ما ظهر منها»(3) خداوند در این مرحله، به زنان پارسا و مؤمن فرمان مى دهد: چشمان خود را از نگاه های ناروا فرو گیرند و اندام خود را بپوشانند.
آیات حجاب در سوره احزاب را وجوب بر کل زنان مومن مى دانند و واضح است که خداوند پاکی و طهارت دل را برای همه ی مردان و زنان مومن می خواهد نه فقط همسران پیامبر (ص). در تعابیر و روایات تاریخى داریم که پیش از وجوب، حجاب بوده است «کان ذلک قبل ان ینزل الحجاب» که باید دید پیش از وجوب حجاب بر زنان پیغمبر واجب بوده و یا قبل از وجوب حجاب کلى؟ و این مطابق با اصل حکم نزول تدریجى احکام است و بدین معنا نیست که با وجود تاریخ شروع حجاب و نزول آیات نور بر وجوب حجاب بر کل نساء مومنین، بگوییم قبل از اسلام، حجابى در کار نبوده است؛ بلکه حجاب یکى از ثوابت ادیان الهى بوده که شواهد آن بسیار است ودر اسلام به حجاب کیفیت خاصى داده شد. لذا حجاب به طبیعت اختلاف زن و مرد برمی گردد که در مورد زن، کیفیت خاصى از حجاب است؛ حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر و نه به برادر وفرزندانش مىباشد، همه اینها اگر رضایتبدهند قرآن راضى نخواهد بود، چون حرمت زن وحیثیت زن به عنوان حق الله مطرح است. خداى سبحان زن را با سرمایه ی عاطفه آفرید که معلم رقت باشد و پیام آور عاطفه، اگر جامعهاى این درس رقت و عاطفه را ترک نمودند و به دنبال غریزه وشهوت رفتند به همان فسادى مبتلا مىشوند که در غرب ظهور کرده است.
آیات و روایات بسیار دیگری نیز راجع به جزئیات نحوه ی رفتار زنان وجود دارد. مثلا آیه ی «فجاءته احدیهما تمشی علی استحیاء..» (4) که اشاره به راه رفتن با حیای زنان است؛ یا پیامبر (ص) می فرمایند «هر خانمی که خود را خوشبو کند (عطر بزند) و سپس از خانه خارج شود، همواره مورد لعنت خدا و ملائکه خواهد گرفت، تا وقتی که به خانه برگردد»(5). نگاهی منطقی به این آیات نشان از آن دارد که همه این حکم ها برای آزادی و آسایش زنان و بالتبع داشتن جامعه ای آزاد است.
1. احزاب 53
2. احزاب 59
3. نور 31
4. قصص 25
5. گزیده کافی ج 5 ص 163
نویسنده : مرضیه مومنیان
شواهد تاریخی نشان می دهد که قبل از اسلام در بعضی ملل ازجمله ایران باستان، قوم یهود و هند حجاب وجود داشته واسلام مبتکر آن نیست. لکن حدود آنها باهم متفاوت است. آنچه در ادامه می آید مختصری از وضعیت حجاب در ایران باستان است.
در جلد اول " تاریخ تمدن " صفحه 552 راجع به ایرانیان قدیم آمده: «در زمان زرتشت زنان منزلتی عالی داشته و با کمال آزادی و با روی گشاده در میان مردم آمد و شد داشتند.» آنگاه چنین می گوید: « پس از داریوش مقام زن مخصوصاً در طبقه ی ثروتمند تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند اما در مورد زنان دیگر گوشه نشینی ... سراسر زندگی اجتماعی شان را فرا گرفت. ... زنان طبقات بالای اجتماع جرات آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنان اجازه داده نمی شد که آشکارا با مردان صحبت کنند. زنان شوهر دار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان باشد ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان بر جای مانده هیچ صورت زنی دیده نمی شود و نامی از ایشان به چشم نمی خورد.» چنانچه ملاحظه می فرمایید حجاب سخت و شدیدی در ایران باستان حکمفرما بوده تا جایی که حتی پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده می شدند.
" کنت گوبینو " در کتاب سه سال در ایران نیز معتقد است آنچه در ایران ساسانی بوده است تنها پوشیدگی زن نبوده بلکه مخفی نگه داشتن زن بوده است. وی مدعی است که خودسری موبدان و شاهزادگان آن دوره به قدری بود که اگر کسی زن زیبایی در خانه داشت نمیگذاشت کسی از وجودش آگاه گردد و حتی الامکان او را پنهان میکرد زیرا اگر معلوم میشد که چنین خانم زیبایی در خانهاش هست دیگر مالک او و احیانا مالک جان خودش هم نبود.