نویسنده: محمدعلی اورعی
صحبت بر سر دو نوع مدیریت است که از ابتدا با هم متفاوت و به نوعی معارض میباشند: «مدیریت حقگرا» و «مدیریت واقعگرا».
«واقعیت» چیزی است که در حال وقوع میباشد، صرف نظر از اینکه مورد رضایت خداوند باشد یا نه؛ مدیریت واقعگرا عبارتست از شناخت وضعیت موجود و تطبیق خود با آن برای بهرهمندی؛ در حال ماندن و نهایتاً اندکی جلوتر را دیدن. در مقابل، «حق» چیزی است که مورد رضایت خدا و از جانب اوست «قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ»؛ مدیریت حقگرا عبارت است از شناختن حق، ایمان به آن و سپس عزم و عمل برای رسیدن به آن؛ از حال و واقعیت بیرون آمدن و آیندهی مورد رضایت خدا را نگریستن و بر اساس آن رفتار کردن. به «واقعیتهای دنیا» دل نبستن و در پی «بایدهای الهی» بودن.
بارزترین نمودهای مدیریت حقگرا را میتوان در رفتار انبیاء و رسل و اهلبیت(ع) مشاهده نمود. رفتار انبیاء(ع) که در آیات قرآن از آن یاد میشود، مملو از حقخواهی و حقجویی است. اگر از منظری صحیح و الهی به تاریخ زندگی پربرکت مادیِ اهلبیت(ع) نگاه کنیم و از سر جهل ایشان را مقید به مکان و زمان ندانیم [که این ظلم بزرگی است، زیرا ایشان امامِ زمان و مکانند] میبینیم این حقگرایی در بالاترین درجات وجود دارد.
یک مثال قرآنی از مدیریت حقگرا را در حضرت موسی(ع) بنگریم. لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسىَ بِایاَتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ وَ ذَکِّرْهُم بِأَیَّامِ اللَّهِإِنَّ فىِ ذَالِکَ لاَیَاتٍ لِّکلُِّ صَبَّارٍ شَکُور [ابراهیم- 5]
موسی(ع) با آیاتی ارسال شده، تا قومش را از ظلمات به سوی نور خارج کند و آنها را به ایامالله متذکر شود. امام باقر(ع) در حدیثی در خصالِ شیخ صدوق، ایامالله را اینگونه معرفی میکنند: «ایامالله عزّوجلّ ثلاثة: یوم یقوم القائم، و یوم الکرة، و یوم القیامة». موسی(ع) قومش را به سه یوم متذکر میشود. یکی از این ایام، یومالله ظهور است. موسی (ع) در فضای ظهور زندگی میکند و حداقل آنجا را هدف گرفته است. ایشان در آن روز و یا چند سال بعد و حتی2000 سال بعد نیز زندگی نمیکند. این نوع مدیریت را در همهی انبیا میتوان مشاهده نمود. شعیب(ع) به قومش میفرماید: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظ» [هود – 86]
عموم کسانی که در مقابل انبیا و اهلبیت(ع) قرار داشتند و بسیاری از افرادی که به ظاهر از تابعین آنها بودند، جزو مدیران واقعگرا هستند. نصیحتهای برادرانهی! ابنعباس و محمدبنحنفیه در قبال امام حسین(ع) گویای این موضوع است. محمدبنحنفیه به امام(ع) میگوید: «به مکه برو اگر آنجا برایت امن بود این همان است که تو دوست دارى و من مىخواهم وگرنه به یمن برو که آنان یاران جدّ و پدر تواند و آنان مهربانترین و بامحبتترین و مهماننوازترین و خردمندترین مردمند. اگر سرزمین یمن برایت امن ماند که خوب وگرنه به شنزارها و شکاف کوهها رفته از شهرى به شهر دیگر کوچ کن تا ببینى کار این مردم به کجا مىکشد و خدا میان تو و این قوم تبهکار داورى مىکند».
امام خمینی(ره) یک نمونهی بارز از مدیران حقگرا هستند. بیشتر رفتارهای این مرد خدا متفاوت با زمان خودش میباشد. نگاه او به قلّه بود و به متاع دو روز دنیا چشم ندوخته بود. ایشان چنین میفرماید: «ماییم و تحت عنایات خداى تبارک و تعالى و پرچم توحید که همان پرچم امام حسین(ع) است. وقتى این اعلام را شما به دنیا کردید و معلوم است پشت سر این اعلام، دنیا بر ضد شما خواهند قیام کرد، از اول باید توجه به این معنا بکنید که ما هم همان طورى که سیّدالشّهدا در مقابل آن همه جمعیت و آن همه اسلحهاى که آنها داشتند، قیام کرد تا شهید شد. ما هم همین طور، ما هم براى شهادت حاضریم». [صحیفه امام- ج17- ص 59]
نتیجهی مدیریت واقعگرا این است که بر اساس واقعیّات موجود، مدیران برای رسیدن به منفعتهای مادی حاضر به مصالحه با دشمنی میشوند که شمشیر را علیه اسلام ناب بیرون کشیده است و در نتیجه از دین، به جز ظاهر و پوستهای باقی نمیماند و افرادی که ظاهر مذهبی دارند، دزدان و شیطان صفتان را برای تکاثر و توسعه همراهی میکنند.
امام خمینی(ره) این دست پروردهی اهلبیت(ع) در نقطه مقابل این نگاه این گونه میفرمایند: «مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منّت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظهاى مسئولین را از وظیفهاى که بر عهده دارند منصرف کند، خطرى بزرگ و خیانتى سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنماید، ولى این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانى اسلام است منصرف کند.» [صحیفه امام - ج21 - ص327]
متاسفانه در جمهوری اسلامی نیز اکثر مدیران واقعگرا بوده و هستند. مثلاً امام عزیز بارها در مورد رابطه با حُکّام سفاک سعودی که بزرگترین اخلالگران وحدت جهان اسلام هستند، هشدار دادند که ما از آلسعود و آمریکا نمیگذریم و برای مثال اینگونه فرمودند: «حکومت سعودى مطمئن باشد که امریکا لکه ننگى بر دامنش نهاده است که تا قیام قیامت هم با آب زمزم و کوثر پاک نمىشود و خونى که از دل اقیانوس بزرگ ملت ما بر سرزمین حجاز جارى شده است، زمزم هدایتى براى تشنگان سیاست ناب اسلام گردیده است که ملتها و نسلهاى آینده از آن سیراب و ستمکاران در آن غرق و هلاک مىشوند و ما همه این جنایتها را به حساب امریکا گذاشتهایم و به یارى خدا و در موقع مناسب به حساب آنان خواهیم رسید و انتقام فرزندان ابراهیم را از «نمرود»ها و «شیاطین» و «قارون»ها خواهیم گرفت. و مجدداً تأکید مىکنم که اینها بهاى گران حاکمیت نه شرقى و نه غربى و استقلال و آزادى و اسلام خواهى ماست» [صحیفه امام- ج20- ص351]
در مقابل نوع مدیریت امام خمینی(ره)، مدیریت افرادی در جمهوری اسلامی وجود دارد که به راحتی با سعودیها رابطه برقرار کردند و با آنها مصالحه کردند. این افراد نه خائن هستند و نه منافق؛ لکن این رفتارشان ناشی از بینشی ضعیف بوده که حاکی از واقعگرا بودن ایشان و نداشتن عزم برای رسیدن به قلّههای حق است.
افرادی که در جمهوری اسلامی در زمان ریاست خودشان و اکنون دائما صحبت از تنش زدایی میکنند را نیز باید از مصادیق بارز این نوع مدیریت دانست. نگاهی که عزت ملی را زیر سوال میبرد و به کلی با اهداف انقلاب اسلامی در تعارض است. تنشزدایی از منظر آقایان یعنی سکوت در برابر ظلم و بیعدالتی موجود در جهان، برای به دست آوردن آنچه ایشان آن را آبرو و وجهه بینالمللی مینامند تا مبادا خدای نکرده دُوَلِ راقیه تصمیم بر تحریم روابط با ایران اسلامی! بگیرند.
رهبر معظم انقلاب در مقایسه این دو نوع مدیریت بارها صحبت کردهاند و ملت و مسئولین را برای رسیدن به آرمانها ترغیب و تشویق نمودهاند و به راستی ایشان را باید جزو حقگراترین مدیران دانست. برای مثال امسال در دیدار مردم قم به مناسبت سالروز 19 دی، فرمودند: «اگر شما ملت عزیز ما، شما جوانهاى خوشروحیه و پرتوان و عازم، در این راهى که دارید میروید، ایستادگى کنید، شک نکنید که در زمان خود، در زمان متناسب، تمام آمال و آرزوها و داعیهها و شعارهاى ملت ایران نه فقط نسبت به خود این کشور، بلکه نسبت به دنیاى اسلام و امت اسلامى و جامعهى بشرى تحقق پیدا خواهد کرد. هر کارى دورهاى دارد، زمانى دارد؛ در زمان متناسب خود، این آرزوها تحقق پیدا خواهد کرد. ملت ایران به آن نقطهاى که مورد نظر اوست، به دنبال آن حرکت کرده است، اهتمام ورزیده است، خواهد رسید؛ راهش مقاومت کردن است. آن وقت چه اتفاقى مىافتد؟ مسیر تاریخ دنیا تغییر پیدا خواهد کرد؛ مسیر تاریخ عوض خواهد شد. امروز مسیر تاریخ، مسیر ظلم است؛ مسیر سلطهگرى و سلطهپذیرى است؛ یک عده در دنیا سلطهگرند، یک عده در دنیا سلطهپذیرند. اگر حرف شما ملت ایران پیش رفت، اگر شما توانستید پیروز شوید، به آن نقطهى موعود برسید، آن وقت مسیر تاریخ عوض خواهد شد؛ زمینهى ظهور ولىّامر و ولىّعصر (ارواحنا له الفداء) آماده خواهد شد؛ دنیا وارد یک مرحلهى جدیدى خواهد شد. این بسته به عزم امروز من و شماست، این بسته به معرفت امروز من و شماست»
نویسنده: محدثه سرابی
آنچه یک دگرگونی اجتماعی را شایسته نام انقلاب میکند، تحول همه جانبه و بنیادی در تمامی عرصههاست. هر انقلابی در آغاز میبایست در قلمرو فکر و عرصه اندیشه رخ دهد و آنگاه اندیشه به دنبال خود ارزشها و اهداف را دگرگون میسازد و به دنبال آن احساسات و عواطف و نهایتاً رفتارها شکل میگیرند.
اندیشه و باوری که قبل از انقلاب در بین عموم تحصیلکردهها وجود داشت، سیطره پیشرفت علمی مغرب زمین و ناتوانی مردم ایران و جوانان ما برای رسیدن به قلههای پیشرفت بود. با پیروزی انقلاب اسلامی موتور حرکت علمی کشور به راه افتاده ودر حال حاضر انقلاب اسلامی فضایی را ایجاد کرده است که شاهد حرکت جوشان و روزافزون علمی در کشور هستیم و به همین دلیل یکی از مهم ترین دستاوردهای انقلاب را می توان جهش علمی دانشمندان ایرانی و پیشرفت آنها در زمینه های مختلف دانست. ایران حضوریپررنگ در عرصه های مختلف علمی چون هوا فضا،انرژی هسته ای،نانو تکنولوژی،بیوتکنولوژینوین،میکروالکترونیک،پهبادها...دارد که به اختصار به بررسی برخی از این حوزه ها می پردازیم.
هوا ـ فضا
طرحهای اولیه وآزمایشگاهی محققان داخلی در سال های پس از انقلاب و جنگ خیلی زودتر از آنچه که تصور می شد به واقعیت پیوست تا آنجا که ایران اسلامی هم اکنون در ردیف کشورهای صاحب قدرت و فناوری در عرصه علوم هوا و فضا به شمارمی آید وپیش بینی می شود پس از موفقیت های متعدد در زمینهساخت و طراحی و پرتاب ماهواره ها و موشک های تحقیقاتی، طراحی و ساخت کاوشگر ملی، پرتابگر ماهواره ، کپسول زیستی و ارسال نمونه های حیوانی به فضا، اعزام انسان به فضا تا 10 سال آینده محقق شود. در حال حاضر ایران در رتبه هشتم جهان در علوم هوا فضا قرار دارد.
اما به موازات برنامه های فضایی ایران در خارج از مرزهای آسمان کشور، محققان داخلی تلاش های چندین سالهای برای مکان یابی و در ادامه ساخت نخستین رصدخانه ملی کشور ادامه داده اند و در نهایت پس از سال ها تلاش در پروژه مکان یابی رصدخانه ملی، سرانجام قله «دینوا» در ارتفاعات جنوب قم به عنوان مکان نهایی احداث رصدخانه ملی ایران تعیین شد تا پس از گذشت سده ها از افول دوران طلایی نجوم در ایران، از بلندای آن طلوع دوباره این دانش را در کشور به نظاره بنشینیم.
نانوتکنولوژی
ایده فناوری نانو در ایران از سال 1359 مطرح بود، اما عملیاتی شدن آن به عنوان یک نگرش و یافته جدید از سال 1379 شروع شد. ایران در سال 2000 در زمینه علوم و فناوری نانو در رتبه 60 جهانی قرار داشت و در بین کشورهای اسلامی رتبه ششم را داشت، اما در سال 2007 در سطح جهانی به رتبه 25 و در بین کشورهای اسلامی به رتبه اول رسید. در چشم انداز توسعه، هدف گذاری شده بود که ایران تا سال 1394 به جمع 15 کشور برتر جهان در حوزه نانو بپیوندد، در حالیکه ایران در سال 2012 به رتبه نهم جهان رسید.
انرژی هسته ای
سال 1335 بود که آمریکا و ایران درباره استفادههای غیرنظامی از انرژی هستهای موافقتنامه همکاری امضا کردند و به دنبال آن، این دانشگاه تهران بود که شاهد نصب و راهاندازی نخستین رآکتور تحقیقاتی 5 مگاواتی «آب سبک» بود. 8 سال بعد در سال 1353 سازمان انرژی اتمی تأسیس و با گسترش اقدامات برای توسعه فناوری و احداث نیروگاههای هستهای، قراردادهای متعدد هستهای میان ایران و کشورهایی ازجمله انگلیس، آلمان، فرانسه و کانادا بسته شد؛ قراردادهای معتبری که البته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت یکجانبه توسط کشورهای مذکور لغو شد. با این حال، فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی متوقف نشد و امروزه از ایران در مجامع بینالمللی به عنوان یک کشور «توسعهیافته هستهای» یاد میشود؛ زمانی می توان یک کشور را توسعه یافت? هسته ای دانست که هم فناوری و هم صنعت هسته ای را دارا باشد.ایران در زمینه تولید سوخت هستهای و ساخت نیروگاههای اتمی و ملزومات آن خودکفا شده و البته با فشارهای بسیار گستردهای از سوی برخی کشورهای غربی در این راه روبروست...
سلول های بنیادی
علم بیولوژی تکوینی بنیاخته ها، انقلابی است که دستیابی به این علم در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی از جمله دستاوردهای محققان ایرانی است که به همت محققان پژوهشکده رویان در موارد متعدد به نتایج رضایت بخشی رسیده است. فناوری تولید و پرورش سلولهای بنیادی جنینی در دنیا کار جدیدی است؛ بهطوریکه پس از کشف سلولهای بنیادی جنینی موش در سال 1981، اولین سلولهای بنیادی جنینی انسان در سال 1998 تکثیر شد. در این میان، پس از چند کشور پیشرفته نظیر آمریکا، استرالیا ، انگلستان، ژاپن، سوئد و کرهجنوبی که به فناوری تکثیر و پرورش این سلولها دست پیدا کردهاند، ایران از معدود کشورهایی است که به این مهمدست یافته و در زمینه فناوری و تحقیقات سلول های بنیادی جزء 10 کشور برتر جهان محسوب می شود. محققان ایرانی توانسته اند از سلول های بنیادی حتی در پیوندهای مغز و استخوان، پوست و ترمیم بافت آسیب دیده قلب استفاده کنند. هم اکنون ایران دومین کشور دنیا در زمینه پیوند سلول های بنیادی است. همچنین شبیه سازی سلول های بنیادی در پژوهشکده رویان انجام شده است که در نوع خود بی نظیر است. براساس برنامه پنجم توسعه تا پایان این برنامه باید دانشگاههای علوم پزشکی کشور به رتبه دوم منطقه ارتقا یابند که این مهم در سال اول این برنامه تحقق یافت و در چهار سال آینده تلاش بر این است که به رتبه اول منطقه برسند.
پهباد
در آگوست 2010 از پهپاد «کرار» اولین پهپاد دوربرد ساخت داخل، پردهبرداری شد. دانشمندان ایرانی در اواخر سال 2011 یک پهپاد «آر کیو-170 سنتینل» آمریکایی را در خاک خود فرود آوردند و توانستند اطلاعات آن را رمزگشایی و از فناوری آن کپیبرداری کنند. این هواپیمای بدون سرنشین که برای نخستین بار در سال 2005 عملیاتی شد، رادار گریز دارای سیستم راداری سار و مجهز به سیستمهای شنود مکالمات و آنالیز مراکز هستهای است و به گونهای طراحی شده که در صورت قطع شدن ارتباط با مرکز فرماندهی یا خود به خود منفجر میشود یا به محل پایگاه باز میگردد، در نتیجه میتوان دریافت که چگونه متخصصان داخلی توانستند با نفوذ به سیستمهای پیچیده این هواپیما آن را از کار انداخته و کنترل این پرنده بدون سرنشسین را به دست گیرند. سپاه پاسداران در سپتامبر 2012 از پهپاد «شاهد 129» رونمایی کرد که پهپادی با قابلیتهای نظامی و نظارتی و بردی معادل 1200 مایل است.همچنین متخصصان ایرانی در اواخر سال 2012 توانستند یک پهپاد «اسکنایگل» آمریکایی را فرود آورند.
در حال حاضر ایران از نظر علمی در جایگاه هفدهم دنیا قرار دارد و طبق آمار های رسمی در طول 30 سال گذشته، رشد تولیدات علمی ایران 11 برابر متوسط جهانی بوده است.
سود زیستن در کنار اولیاء الله
صحیفه نور، جلد 20 ، ص 18
ملت شریف ایران توجه داشته باشید که کاری که شما مردان و زنان انجام دادهاید آنقدر گرانبها و پرقیمت است که اگر صدها بار ایران با خاک یکسان شود و دوباره با فکر و تلاش فرزندان عزیز شما ساخته گردد، نه تنها ضرری نکردهاید، که سود زیستن در کنار اولیاء الله را برده اید و در جهان ابدی شدهاید و دنیا بر شما رشک خواهد برد، خوشا به حالتان!
من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام میکنم که اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست، یا همه آزاد میشویم و یا به آزادی بزرگتری که شهادت است میرسیم و همانگونه که در تنهایی و غربت و بدون کمک و رضایت احدی از کشورها و سازمانها و تشکیلات جهانی، انقلاب را به پیروزی رساندیم، و همانگونه که در جنگ نیز مظلومانه تر از انقلاب جنگیدیم و بدون کمک حتی یک کشور خارجی متجاوزان را شکست دادیم، به یاری خدا باقیمانده راه پر نشیب و فراز را با اتکای به خدا، تنها خواهیم پیمود و به وظیفه خویش عمل خواهیم کرد، یا دست یکدیگر را در شادی پیروزی جهان اسلام در کل گیتی میفشاریم و یا همه به حیات ابدی و شهادت روی میآوریم و از مرگ شرافتمندانه استقبال میکنیم ولی در هر حال پیروزی و موفقیت با ما است و دعا را هم فراموش نمیکنیم. خداوندا! بر ما منت بنه و انقلاب اسلامی ما را مقدمه فرو ریختن کاخهای ستم جباران و افول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان و همه ملتها را از ثمرات و برکات وراثت و امامت مستضعفان و پابرهنگان برخوردار فرما.
داستان کوتاه
نویسنده: حبیب پارسا
من و عاطفه با بچههای خاله لیلا، زهرا و رضا همه دور دایی مهدی جمع شده بودیم و کودکانه با چشمهای معصوممان از دایی خواهش میکردیم ما را هم با خود به تظاهرات ببرد. عاشورای 57 بود. دایی مهدی ما را خیلی دوست داشت. آنقدر مهربان بود که سر بغلش دعوا بود همیشه. از راه که میرسید ما بچهها با هم مسابقه میگذاشتیم که زودتر به دایی برسیم و بپریم در آغوش گرمش. هر چند که همیشه عاطفه زودتر میرسید ولی آغوش دایی همزمان برای همهی ما جا داشت. دایی که دلش نمیآمد خواهشهای ما را بیجواب بگذارد، از حیاط به سمت اتاق رفت تا با مامان فاطمه و خاله لیلا صحبت کند و اجازه بردن ما را بگیرد.
- نه داداش، بچهها خیلی کوچیکن. گلولهای هم اگه شلیک نشه، زیر دستوپای مردم له میشن.
- نه آبجی جان، خیالت راحت باشه بسپرشون دست حضرت ابالفضل خودش دست بچهها رو میگیره.
خاله لیلا که داشت با تلفن حرف میزد فورا خداحافظی کرد و با چهرهای مضطرب رو به دایی مهدی گفت:
- نه مهدی جان، تو رو خدا نبرشون. اگه اتفاقی بیفته من چه جوابی به باباشون بدم؟
مادربزرگ که در آشپزخانه پای سماور بود، با آرامش بیرون آمد و رو به مامان فاطمه و خاله لیلا گفت:
- نمیخواد بیخود نگران باشید. مهدی حواسش به بچهها هست. حیفه بچهها این روزها رو از دست بدن. مهدی جون فقط تو رو خدا مواظبشون باش.
- خیال مامان و آبجیهای گلم راحت، گفتم که خود علمدار هوای بچهها رو داره.
دایی در حالی که زیر لب زمزمهای داشت با خنده رو به ما گفت:
- بریم عزیزان دلم؟
ما هم با شادی فریاد زدیم:
- بریم دایی جون.
دایی ما را به صف مرتب کرده بود و خودش پشت سر ما حرکت میکرد. ما هم مشتهایمان را مثل دایی مهدی گره کرده بودیم و همپای مردم شعار میدادیم «الله اکبر خمینی رهبر» دایی هر از گاهی هم به نوبت ما را بغل میکرد و روی دوشش مینشاند تا ما هم از بامِ شانهی دایی جزئیات بیشتری را ببینیم. وای که از آن بالا چه خبر بود. همه بودند، زن و مرد، پیر و جوان حتی بچههای از ما کوچکتر هم بودند و همه هم یک صدا «الله اکبر خمینی رهبر» میگفتند.
شب که به خانه برگشتیم دایی کنار حوض نشسته بود و آرام آرام طوری که کسی نفهمد، گریه میکرد. مادربزرگ که فهمیده بود، با همان چادر نماز سفیدش که دایی مهدی برایش از مشهد خریده بود، به پیش دایی به حیاط رفت.
- مهدی جان، بچه هر قدر هم که زرنگ باشه از مادرش نمیتونه چیزی رو پنهان کنه. چی شده مادر جان؟
- مامان امروز هم نشد. از 17 شهریور که آن گلوله از بغل گوشم رد شد و به من نخورد، منتظرم. مامان سلمه جان نمیدونم کی و کجا اما دلم میگوید بالاخره روزی ...
و دایی مهدی سرش را روی زانوی مادربزرگ گذاشت و هایهای گریه کرد و مادربزرگ در حالی که دستش روی سر مهدی و سرش به آسمان و اشک از گوشهی چشمش جاری بود، زیر لب دعایی کرد و بعد... او هم بلند بلند گریست.
***
خیلی نگذشت، همان ماههای ابتدایی جنگ بود که از دایی مهدی برایمان خبری آوردند... مادربزرگ مثل آن شب نگاهی به آسمان کرد و لبخندی زد و بعد... بغضش ترکید.
حالا من و عاطفه و زهرا و رضا سالهاست که غروب عاشورا به بهشت زهرا میرویم و در کنار دایی مهدی از خاطرات عاشورای آن روز میگوییم، عاشورایی که در آن دایی مهدی برای همیشه به ما آموخت:
سر پاکت ز سر نیزه صدا داد حسین
من و سازش، من و ذلت، من و بیعت، هیهات
استاد شهید مرتضی مطهری
انقلاب زمانی به پیروزی حقیقی میرسد که ما، مکتب و ایدئولوژی خودمان را که همان اسلامی خالص و بدون شائبه است، به دنیا معرفی کنیم. یعنی اگر ما استقلال مکتبی داشته باشیم و مکتبمان را بدون خجلت و شرمندگی آن چنان که واقعاً هست به جهانیان عرضه کنیم، میتوانیم امید پیروزی داشته باشیم.
مرتضی مطهری- انقلاب اسلامی، یعنی راهی که هدف آن اسلام و ارزشهای اسلامی است و انقلاب و مبارزه صرفاً برای برقراری ارزشهای اسلامی انجام میگیرد.
اگر پذیرفته باشیم که انقلاب ما، ماهیتی اسلامی دارد، البته اسلامی در تمام مفاهیم، ارزشها و هدفها، و اسلامی در تمامی قالبها و روشها، در این صورت این انقلاب به شرطی در آینده محفوظ میماند، که مسیر عدالتخواهی را برای همیشه ادامه بدهد. یعنی تمام دولتهای آینده واقعاً و عملاً در مسیر عدالتخواهی باشند. برای پرکردن شکافهای طبقاتی اقدام کنند. تبعیضها را واقعاً از میان بردارند و برای برقراری یک جامعه توحیدی به مفهوم اسلامی آن تلاش کنند.
من تأکید میکنم اگر انقلاب ما در مسیر برقراری عدالت اجتماعی به پیش نرود، مطمئناً به نتیجه نخواهد رسید و این خطر هست که انقلاب دیگری با ماهیت دیگری جای آن را بگیرد.
نکته دیگر که باید به آن توجه کرد، این است که در این انقلاب اساس کار باید بر اخوت اسلامی بنا نهاده شود. یعنی آنچه را که دیگران با خشونت و فشار تأمین میکنند در این انقلاب باید با ملایمت و از روی میل و رضا و برادری انجام گیرد. از جمله ارکان انقلاب ما، معنویت است. یعنی مردم به حکم بلوغ روحی، به حکم عاطفه انسانی، به حکم اخوت اسلامی، خود برای پرکردن شکافها و فاصلههای طبقاتی و اقتصادی پیش قدم میشوند.
انقلاب ما، آن هنگامی واقعی خواهد بود که خانوادهای حاضر نشود ایام عید برای فرزندان خود لباس نو تهیه کند مگر آنکه قبلاً مطمئن شده باشد خانوادههای فقرا دارای لباس نو هستند.
باید در میان ما، گفته پیامبر مصداق عینی پیدا کند که فرمود: «مثل مومنین در محبتهای متقابل، مانند پیکری است که اگر یک عضو آن بدرد آید، عضوهای دیگر آرام نمیگیرند و با التهاب و درد، عکس العمل نشان میدهند.» جامعه ما آن وقت جامعه اسلامی خواهد بود که درد هر فرد تنها درد خودش نباشد، بلکه درد همه مسلمانها باشد. علی (ع) که خود نمونه چنین مسلمانی است، میفرماید: «آیا از خویشتن به این خرسند باشم که امیر المومنین بنامند اما در ناگواریهای مردم هم نفس نباشم.»
امام میگوید القاب و عناوین چه ارزشی دارد. مرد انقلابی اساساً پای بند القاب و عناویناش نیست. چقدر باید کوچک بود که به این لذتها دل خوش کرد و در سختیهای مردم شرکت نکرد.
از آنجا که ماهیت این انقلاب، ماهیتی عدالتخواهانه است، وظیفه حتمی همگی ما این است که به آزادیها به معنای واقعی کلمه احترام بگذاریم. اگر بنا شود که حکومت جمهوری اسلامی، زمینه اختناق را بوجود آورد، قطعاً شکست خواهد خورد. البته منظور از آزادی، غیر از هرج و مرج است. منظور آزادی معقول است.
هر کسی باید فکر و بیان و قلماش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد. اتفاقاً تجربیات گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری، ولو از روی سوء نیت، برخوردار بوده است این امر به ضرر اسلام تمام نشده است. اگر در جامعه ما محیط آزاد بر خورد آرا و عقاید بوجود آید، بطوری که صاحبان آرا مختلف بتوانند افکارشان را مطرح کنند و ماهم در مقابل، آرا و نظرات خودمان را مطرح کنیم، تنها در چنین زمینه سالمی اسلام هر چه بیشتر رشد خواهد کرد.
اگر جلوی فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست دادهایم. اما البته برخورد عقاید غیر از اغوا و اغفال است. اغوا و اغفال یعنی کاری توام با دروغ، توام با تبلیغات نادرست.
انقلاب زمانی به پیروزی حقیقی میرسد که ما، مکتب و ایدئولوژی خودمان را که همان اسلامی خالص و بدون شائبه است، به دنیا معرفی کنیم. یعنی اگر ما استقلال مکتبی داشته باشیم و مکتبمان را بدون خجلت و شرمندگی آن چنان که واقعاً هست به جهانیان عرضه کنیم، میتوانیم امید پیروزی داشته باشیم.
اما اگر قرار شد که به اسم اسلام یک مکتب التفاطی درست کنیم و روشمان این باشد که از هر جایی چیزی بگیریم، یک چیز از مارکسیسم بگیریم و یک چیز از اگزیستانسیالیسم و چیز دیگری از مکتب دیگری و از اسلام هم چیزهایی داخل کنیم و از مجموع اینها معجونی درست کنیم و بگوییم این است اسلام، ممکن است در ابتدا مردم هم بپذیرند و در کوتاه مدت بشود حقیقت را پنهان کرد ولی این امر برای همیشه مکتوم نمیماند. افرادی پیدا میشوند که اهل فکر و تحقیق باشند و حقیقت را بفهمند. منابع اسلامی معلوماند و اگر ما چیزهایی از جای دیگر بیافزاییم، با مقایسه روشن میشود و آن وقت این آدمهایی که با شوق به اسلام روی آورده بودند، به شدت و با سرعت از اسلام، گریزان میشوند. مکتبهای التقاطی به عقیده من ضررش برای اسلام بیشتر از مکتبهایی است که صریحاً ضد اسلام باشند. انقلاب ما اگر میخواهد پیروزمندانه به راه خودش ادامه دهد. باید خود را از همه? این پیرایهها پاک کند و در راه احیای ارزشهای اسلام راستین که اسلام اهل بیت و قرآن است حرکت کند.
منبع: کتاب پیرامون انقلاب اسلامی شهید مرتضی مطهری
یک روز با بچهها ایستاده بودیم، دیدیم با یک ماشین آریا یا شاهین که همان رامبلر امریکائی بود، آمد ما سر خیابان دربند بودیم. نیش ترمز زد و گفت: «بچهها بیائید بالا.» ما همیشه گریهاش میانداختیم. گفتم: «به به! ماشین امریکائی که خریدی، سیگار وینیستون هم که میکشی، غربزدگی هم که مینویسی. بیا پائین ببینیم!»
حسین جهانشاه نشست پشت فرمان و همگی نشستیم توی ماشین و پرسیدیم: «خب؟ چیه؟» گفت: «میخواهیم با ماشین برویم قم!» این آقا جلال است که برای ما آقاست و وقتی میگوید میرویم، نمیتوانیم بگوئیم نه. رفتیم قم. سر یک کوچه نگهداشت و دوتا کتابش را برداشت: غربزدگی توی یک دستش بود و یک کتاب دیگر توی دست دیگرش. گفتیم: «کجا داری میری؟» گفت: «صدایش را در نیاورید، دارم میروم پیش خمینی!»
توی آن اوضاع(بعد از 15 خرداد)! گفتیم: «آنجا چرا؟» گفت: «بعدا میگویم.» خلاصه توی ماشین منتظر ماندیم. بعد از چند دقیقهای، آل احمد آمد. دیدیم یک کتابش را این طرفی پرت کرد، یکی را آن طرفی! گفتیم: «پس چی شد؟» فریاد زد: «آی! خمینی جگر دارد این هوا!» دستش را به اندازه یک هندوانه باز کرد و ادامه داد: «مصدق جگر دارد این قدر!» و اندازهی یک ارزن را نشان داد. پرسیدیم: «پس چی شد؟» گفت: «خمینی پدر مرا در آورد.» و تعریف کرد که رفتم در زدم و یک نفر در را باز کرد. گفتم به آقا بگوئید جلال آل احمد، نویسنده فلان و بهمان آمده. آقا میگوید بگوئید بیاید داخل. رفتم و دیدم آقا متین و موقر نشسته. ژست گرفتم و میخواستم کتابها را بدهم به آقا. اولِ کتابها هم غلیظ نوشته بودم: تقدیم میشود به ... آقا گوشهی پتوی زیر پایش را میزند عقب و هر دو تا را بیرون میآورد. جلال میگوید: «نمیدانستم شما این خزعبلات را هم میخوانید.» جلال خیال کرده بود خیلی ختم است. آقا در سکوت به جلال حالی میکند که: «اگر خزعبلات است، چرا دو تا را زدی زیر بغلت و با خودت آوردی؟ تو میخواهی روشنفکربازی برای من دربیاوری؟» خلاصه جلال حالش گرفته شد!
بیانیه ی امام خمینی به مناسبت گرانی ها:
مردم عزیز زیر فشار چرخهاى زندگى و اقتصادى همان گونه که تا به حال براى خدا و دین او مقاومت کردهاند، بعد از این نیز با تمام توان استقامت مىکنند؛ و الّا همه زحمات این سالیان پردرد و اضطراب و افتخار از بین خواهد رفت. هوشیارى مردم در وضع فعلى یکى از عوامل پیروزى آنان بر باطل است. و مردم تصور نکنند ایادى نفوذى استکبار و امریکا دست از شیطنت برداشتهاند، در هر جا و در هر مقولهاى احتمال حضور و کارشکنى آنان هست. ...من دست و بازوى همه کسانى که بىادعا و مخلصانه درصدد استقلال و خودکفایى کشورند را مىبوسم. باز سفارش مىکنم که به خدا متکى باشید و براى همیشه زیر بار شرق و غرب نروید. مردم باید تصمیم خود را بگیرند: یا رفاه و مصرفگرایى و یا تحمل سختى و استقلال. و این مسئله ممکن است چند سالى طول بکشد، ولى مردم ما یقیناً دومین راه را، که استقلال و شرافت و کرامت است، انتخاب خواهند کرد.
1367/10/20(صحیفه امام،ج21، ص233)
از کتاب خاطرات احمداحمد: پاهای علیلم همچنان وبال گردنم بود و مرا از حضور در خیلی از صحنهها بازمیداشت. یکی از صحنهها مراسم استقبال از امام بود. به ناچار از تلویزیون برنامه ورود حضرت امام را تعقیب میکردم، که ناگهان پخش برنامه قطع شد. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم، پاهای شلم را جمعوجور کرده چوب زیر بغلم را همراه برداشته و با موتورگازی زدم بیرون. شهر از جمعیت موج میزد. با این حال از چهارراه لشکر تا میدان 24 اسفند (انقلاب) آمدم. تراکم جمعیت مرا از رفتن بازداشت. به مردم التماس میکردم: «برادر! خواهر! بروید کنار، من نمیتوانم راه بروم، راه را باز کنید، تا من با موتور رد شوم.» ولی فریاد و صدای من در التهاب و هیجان مردم گم میشد. از موتور پیاده شده و آن را به یک تیر چراغ برق قفل و زنجیر کردم و با چوب زیربغل راه افتادم. شاید تا قبل از قطع پخش مستقیم برنامه ورود حضرت امام، خیابانها این طور شلوغ نبود. ولی با این کار نابخردانه، مردم احساساتی شده عکسالعمل انقلابی نشان دادند و چنین به کوچه و خیابان ریخته و سراسیمه به طرف فرودگاه در حرکت بودند. با ازدحام شدید مواجه بودم، در خیابان آیزنهاور (آزادی)، فشار جمعیت مرا داغان کرد. در همان لحظه ماشین حامل امام که آقای رفیقدوست راننده آن بود از جلوی ما گذشت و من لحظهای کوتاه چهره مبارک امام را دیدم. دیگر نمیتوانستم جلوتر بروم، چرا که امکان زمین خوردن و آسیب زیاد بود، مردم بیتوجه به اطراف به من تنه میزدند. دیگر سرپا نگهداشتن خودم ممکن نبود. لذا مسیر آمده را برگشتم؛ دیدم که مادر و پدر و همسرم نیز به دریای خروشان امت پیوستهاند.