نویسنده : آرزو منادی
من بغضها در گلو دارم همشاگردی...
دیدگان من در رنجی طاقت فرسا غوطه ورند وقتی تو را در مقابل خود می بینم.
آری! تو در مقابل من ایستادی و امواج اهانت را به سویم روانه کردی. گویا فراموش کرده بودی که من و تو نهال های تازه قد کشیدهی یک بوم و بریم. همان بوم و بری که خونها ریخته شد برای استوار ماندنش، برای تا اوج قد کشیدنش...
انگار فراموش کرده بودی کنار تو کسانی ایستادهاند که حرمت امام را میشکنند، دل رهبرمان را به درد میآورند-همان رهبری که نور چشم امام بود و اینک در غربتی غریب...- وآن وقت داعیه ی پیروی از امام را دارند.
اما هم شاگردی! درد من همان تکه کاغذهای برزمین ریخته شده نبود، که پاگذاشتن در راهی بود که قلب امام را شکست و چین دیگری بر جبین رهبرم افکند. درد من لبخندی بود که بر لبان دشمن نشست وقتی تو در برابر من قد علم کرده بودی...
گویا فراموش کرده بودی نوای «جمهوری ایرانی» از جبههای برخاسته که تو در پناهش سنگر گرفتهای. جبههای که اسلام و خون دل خوردنهای امام برای به ثمررساندنش را زیر هجوم فریادهایش محو میکند.
تو بگو هم شاگردی! چگونه تاب آورم این قصهی درد را؟ چگونه صبوری کنم این داغ بر دل نشسته را؟
ما اهل کوفه نبودیم که حرمت اماممان را بشکنند و ما سکوت کنیم...اما سر به زیر افکندیم و با چشمانی اشک بار، پاره پاره های دلمان را به نظاره نشستیم تا مبادا روزی برسد که فریادهای تفرقه وطنمان را تکه تکه کند.
ابراهیمِ جوان نگاهى به ستارگان کرد و گفت: «من بیمارم»1. فرمود: «او بر مصائبی که بر حسینعلیه السلام فرود میآید، اندیشه کرد و گفت: من از آن چه بر حسینعلیه السلام فرود میآید، بیمار گشتهام.»2
آن گاه، به نیروی خدا برخاست، قربانی جوان خویش را که آرام و خاموش، ایستاده بود، به قربانگاه برد... و پیامی که «ای ابراهیم! خداوند از ذبح اسماعیل درگذشته است؛ این گوسفند را فرستاده است تا به جای او ذبح کنی، تو فرمان را انجام دادی.»
اما مگر میشود؟
مگر میشود آن همه دلهره و التهاب و «کشاکش» که درون یک بشر رخ میداد، بین «خدا» و «فرزند»، بین «رسول» و «پدر» ، بین «مهر» و «مسئولیت»... آن همه صخرهها که درنوردید و شیطانها که رمی فرمود، تنها و تنها به گوسفندی ختم شود و مگر نفرمود «انا فدیناه بذبح عظیم؛ او را به قربانی باشکوهی خریدیم»؟ قربانی باشکوه؟ یک گوسفند؟
و مگر میشد آن ذبح عظیم، گوسفندی باشد که به ناگاه زیر دستان ابراهیم ظاهر شده بود؟ چه گذشته بود بین او و خدایش؟
...
و حال، فطرت ابراهیمیِ ابراهیم، خدا را و رسالت را و مسئولیت را بر تمامِ دلبستگیهایش ترجیح داده است و آزاد و سبک در بیوزنی عمیقی غوطهور است؛ چون یک روح که از امر رب اوست و حاصل دم او و اینک پیامی دوباره بر او نواخته میشود که ای ابراهیم!... محبوبترین مخلوقاتم نزد تو کیست؟
و ابراهیمِ مسلمان را به یک دلبستگی عمیقتر فرامیخواند.
گفت: محبوبتر از حبیبم محمد صلوات الله علیه نیافریدی...
فرمود: او نزد تو محبوبتر است یا خودت؟
گفت: البته او.
فرمود: فرزند او محبوبتر است یا فرزند تو؟
گفت: البته او...
فرمود: شهادت فرزند او که عدهای ستمپیشه او را ذبح میکنند، محزونترت میگرداند یا ذبح اسماعیلت به دستان خودت؟
و اینک آن قربانیِ باشکوه مجسم میشود... بیماریِ دورانِ جوانیِ ابراهیمِ حنیف وقتی ستارهها را نگاه میکرد؛ رنج عمیق ابراهیم لو میرود!
ابراهیم گفت: ذبح فرزند او اندوهناکتر است...
آن گاه ابراهیم گریست و گریست و گریست... و از آن مصیبتی که لا تبرد ابدا ـ هرگز سرد نمیشود ـ اندوهناک شد. سپس ندا آمد که اشک و نالهات را پذیرفتیم و «انا فدیناه بذبح عظیم؛ ما او را ـ اسماعیل را ـ به قربانی باشکوهی خریدیم.»3
و این چنین اسماعیل زنده ماند و حسین تا همیشهی تاریخ، «ذبیحالله»...
پینوشت:
1. فنظر نظره فی النجوم فقال انی سقیم، سورهی صافات، آیات 88 و 89.
2. امام صادقعلیه السلام ، اصول کافی، جلد دوم، صفحهی 366، روایت پنجم.
3. بحارالانوار ج 44 ص 225؛ این روایت به لحاظ سندی معتبر است و از راویان امین و مشهوری نقل شده است. این توضیح ضروری به نظر میرسد که عبارت «فدیناه»، به معناى «عوّضناه» است. یعنى خداوند مصیبت شهادت امام حسینعلیه السلام را ـ که به دست دشمنانش ذبح خواهد شد ـ به جاى مصیبتى که بنا بود حضرت ابراهیم علیه السلام متحمل شود، قرار داد. به این معنا که حضرت ابراهیم براى بالا بردن درجات خویش مىتواند بر مصیبت سیدالشهدا بگرید. بنابراین، از این روایت، هرگز استفاده نمىشود که امام حسینعلیه السلام فدایى اسماعیل شد. این برداشت از روایت ناصحیح است.
از خطبه ی غدیر...
همانا جبرئیل از سوی سلام، پروردگارم -که تنها او سلام است- سه مرتبه بر من فرود آمد و فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابیطالب برادر، وصی و جانشین من در میان امت و امام پس از من است. هم او که جایگاهاش نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، مگر این که پیامبری پس از من نخواهد بود و او پس از خدا و رسول او صاحب اختیار شماست و خداوند تبارک و تعالی آیهای بر من نازل فرموده که «همانا تنها ولی و سرپرست و صاحب اختیار شما خداوند و پیامبرش و مؤمنانیاند که نماز به پا میدارند و در رکوع زکات میپردازند...» (مائده/55) و قطعاً علی بن ابیطالب نماز بر پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است.
روا نیست مگر آن چه خدا و رسول و امامان روا دانند و ناروا نباشد مگر آن چه آنان ناروا دانند، و خداوند عزوجل هم روا و هم ناروا را به من شناسانده و من آموختههایم را از کتاب خدا و حلال و حرام او را در اختیار علی گذاشتهام. هان مردمان! او را برتر دانید، هیچ دانشی نیست مگر اینکه خداوند در جان من نبشته و من تمامی آن را در جان علی امام پرهیزگاران ضبط کردهام، و دانشی نبوده مگر اینکه آن را به علی آموختهام. او پیشوای روشنگر است که خداوند در سورهی یاسین از او گفتوگو کرده: «و علم هر چیز را در امام مبین برشمردهایم...» ( یس/12) هان مردمان! او را فراموش نکنید و از امامتش رو برنتابید و از سرپرستیش نگریزید؛ چرا که شما را به درستی و راستی خوانده و خود نیز بدان عمل میکند. او باطل را نابود و شما را از آن باز دارد و هرگز نکوهش نکوهشگران او را از کار باز ندارد.
هان مردمان! او امام از جانب خداست و خداوند هرگز توبهی منکر او را نپذیرد و چنین کسی را نیامرزد. این است روش قطعی خداوند دربارهی ناسازگار با امامت علی. و حتماً او را به عذاب دردناک جاودانه کیفر خواهد کرد. پس، از مخالفت او بهراسید و بترسید از آتشی که هیزم آن سنگ و اندام گنهکاران است. هان مردمان! به خدا که پیامبران پیشین به ظهورم بشارت دادهاند و همانا من خاتم آنان و برهان بر آفریدگان آسمانیان و زمینیانام. آن کسی که راستی و درستی مرا باور نکند، به کفر جاهلی گذشته در آمده و تردید در سخنان امروزم همسنگ تردید در تمامی محتوای رسالت من است و ناباوری در امامت یکی از امامان به سان ناباوری در تمامی آنان است و جایگاه ناباوران امامت ما آتش دوزخ خواهد بود.
هان مردمان! او همجوار و همسایهی خداست که در کتاب گرانقدر خود او را یاد کرده و درباره ستیزندگان با او فرموده: « ... مباد کسی در روز رستاخیز بگوید افسوس که درباره ی هم جوار و همسایه ی خداوند کوتاهی کردهام» هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفای آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهات آن پیروی ننمایید. به خداوند سوگند که باطن ها و تفسیر آن را روشن نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آوردهام و اعلام می دارم که هر آن کس که من سرپرست اویم این علی سرپرست اوست و او علی ، فرزند ابی طالب، برادر و وصّی من است. ولایت و سرپرستی او حکمی از سوی خداست که بر من فرو فرستاده است. هان مردمان! همانا علی و پاکانِ از فرزندانم از نسل او، یادگار گران سنگ کوچکترند و قرآن یادگار ارزشمند بزرگتر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود حکایت می کند و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. هان! آنان امانت داران خدا در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اند.
هان مردمان! خداوند عزوجل دین را با امامت علی تکمیل نمود. اینک آنان که از او و جانشینانش از فرزندان من و از نسل او پیروی نکنند کردههایشان در دو جهان بیهوده بوده و در آتش دوزخ جاودانه خواهند بود. « به گونه ای که نه از عذابشان کاسته و نه بر ایشان فرصتی برای نجات خواهد بود. (بقره/161)» هان مردمان! این علی است یاورترین، سزاوارترین، نزدیکترین و گرانقدرترین شما نزد من و خداوند عزوجل و من از او خشنودم. آیهی رضایتی در قرآن نیست مگر دربارهی او و هرگاه خداوند مومنان را خطابی نموده به او آغاز کرده. و آیهی ستایشی نازل نگشته مگر دربارهی او و در سورهی « هل اتی علی الانسان» گواهی بر بهشت نداده مگر برای او و آن را در حق غیر او فرود نیاورده و به وسیلهی آن آیه جز او را نستوده است. هان مردمان! علی یاور دین خدا، دفاع کننده از رسول اوست و هم او پرهیزکار پاکیزه و رهنمای ارشاد شده« به دست خود خدا است.» پیامبرتان برترین پیامبران، جانشینش برترین جانشینان و فرزندانش بهترین اوصیایند. هان مردمان! فرزندان پیامبران از نسل آنانند و فرزندان من از نسل امیرالمومنین علی است.
آگاه باشید همانا آخرین امام، قائم مهدی از ماست. هان! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود. هشدار! اوست انتقامگیرنده از ستمکاران. هشدار! اوست فتحکنندهی دژها و منهدمکنندهی آنها! هشدار! اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و رهنمای آنان. هشدار! اوست خونخواه تمامی اولیای خدا. هان! همانا او یاور دین خداست. هان! او کشتیبان دریای مواج سامانبخش زندگی متلاطم خلایق است. هان! او نیکو و برگزیدهی خداست. هشدار! اوست میراثدار دانشها و احاطهدار بر ادراکها. هان! او از پروردگارش خبر دهد و نشانههای او را برپا کند و استحکام بخشد. هشدار! اوست بالیده و استوار. آگاه باشید! هم اوست که اختیار امور جهانیان به او سپرده شده است. هان! پیامبران گذشته همه به وجود او بشارت دادهاند. هشدار! اوست حجت پایدار و پس از او حجتی نخواهد بود. راستی و درستی و روشنایی جز با او نیست. هان! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزندهی او یاری نخواهد گشت. هشدار! او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانتدار امور آشکار و نهان است.
بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده: مجتبی خاکسار
این ها شعر نیست.
باور کن
نه عنصر خیال دارد و نه وزن!
نثر مسجع هم نیست
می بینی که
حتی موسیقی هم ندارد
همه اش واقعیت است.
اصلا حقیقت است...
نامحرم که بینمان نیست
خودمانیم دیگر
باید بپذیریم:
دین داران کم اند.
نه همیشه!
ولی آن وقت که وقتش می شود،
کم می شوند...
الناس عبید الدنیا
ما بندگان دنیاییم
والدین لعق علی السنتهم
دین؛
آویزه ایست بر زبان هایمان
یحوطونه ما درت معایشهم
تا وقتی با او بهمان خوش می گذرد،
دورش می گردیم
فاذا محصو بالبلاء
و آنگاه که وقتش می شود
قل الدّیانون
کم می شویم!
آن هنگام که باید یکی را برگزینیم
آن وقت که دست تقدیر الهی
غربال بلا به کف می گیرد
از آن دانه درشت هایی هستیم
که از دروازه هم عبور نمی کنیم
اصلا دروازه بان می شویم
آنهایی که دارند رد می شوند را هم
جمع می کنیم
نشد مشت می کنیم.
به هر حال عمرا نه گل می شویم
نه گل می خوریم.
دروازه زمین آزادی که هیچ ،
در خیبر هم باشد:
رد نمی شویم
یا علی ع می گوییم و رد نمی شویم
لبّ مطلب اینکه:
حسین علیه السلام را ؛
آن ها که بودند نکشتند!
آن ها که نبودند کشتند...
آن ها که کم شدند.
اصلا بیا بازی کنیم!
یک بازی جدید:
من قصه می گویم، تو قضاوت کن
قصه اول-
پدر در گوشه ای از خانه نشسته
و میخکوب جعبه ی جادو ست
مختارنامه می بیند و اشک می ریزد
کودک خردسالش ناگهان
با یک میخ فولادی دراز ، از جلوی چشمانش عبور می کند
پدر ناخودآگاه مسیر کودک را در ذهنش ترسیم می کند
مقصد جایی نزدیک پریز برق است
قضاوت کن:
پدر چه می کند!؟
قصه دوم-
پسر جوان عاشق شده است
سه ماه بعد...
معشوقه اش می میرد
خبر مرگش را
مادرش با لطایف الحیلی
به پسر جوانش می دهد
پسر به سمت پنجره ی خانه
که در طبقه هفتم برج قرار دارد می دود
مادر چه می کند!؟
قصه سوم-
زنی گناه کار
از ترس همسرش
خود سوزی می کند!
مامور آتش نشانی چه می کند!؟
قصه چهارم-
یزید بن معاویه در دین خدا بدعت می گذارد
حسین بن علی علیهما السلام چه می کند!؟
قصه پنجم-
در محله سعادت آباد تهران
اولی، دومی را با چاقو سوراخ سوراخ می کند
مردم، پلیس، اورژانس و... جمع شده اند
دومی هنوز زنده است و کمک می خواهد
حاضرین چه می کنند!؟
بازی تمام شد!
همه چیز جدی و واقعی است
جسم نیمه جان دین خداوند،
روی سنگ فرش های دانشگاهمان
- و دانشکده ی مان –
دارد نفس های آخرش را می کشد
و از آن همه شکوه و جبروتی که از او سراغ داشتیم
جز ظواهری رنگ پریده
در گوشه های تاریک و اتاق های تنگ
و بواطنی جانکاه
چون بغض در گلوی دلسوزان حقیقی
و رگ های ورم کرده ی اندک غیرتمندان باقی مانده
چیز زیادی نمانده
و مردم و پلیس و اورژانس !!
برّ و بر نگاهش می کنند...
او کمک می خواهد
آیا کسی هست یاریش کند!؟
اینجا تهران است
اینجا دانشگاه تهران است
اینجا مبداء تحولات مملکت است
این را ولی نا اهلان و نامحرمان خوب تر فهمیدند
و اسلام عزیزمان را
کف همین دانش گاه !
دارند سر می برند
آفرین به این درایت و هوشمندی نامحرمان
آفرین به جرئت و شجاعت نا اهلان
و اف بر من؛
اف بر تو :
برادر عزیز تر از جانم
که تا توانستیم در گوش هم زبان درازی کردیم
بی آنکه ملول گردیم
و در مقابل دیدگان تاریخ انقلاب جوانمان
در قبال آنچه روی می دهد
چنان لال شده ایم که گویا خدای کریم
زبانمان نداده
و چنان کور شده ایم که گویی خالقمان
کور آفریده
شاید آنچه تا کنون در مذمت "زبان" شنیده ایم
بیشتر ناظر بود به آنچه که نباید گفته شود
و گفتنش معصیت است
امروز اما آنچه دارد کوله باری از گناه بر دوشمان می نهد
نه از جنس گفتن؛
که از جنس نگفتن است...
بلای امروز جامعه ی کوچک ما
که بدان مبتلا گشته ایم
فقدان حیایی است که با غیرت باید به مصافش رفت
و در این مصاف ،
که هزینه اش آبِ رو ،
و شمشیرش جسارت است...
آیا دین داران ؛
اندک اند؟
نویسنده: سید حسین کمالی
سوتیتر: آیا ما با یک تعاملِ win-win بین دانشگاه یا کشور خارجی و منافع کشور خودمان طرفیم؟ یا اینکه حاصل این فرایند بیشتر به نفع خود ماست و طرف خارجی به خلاف آمدِ عادت جایی خوابیده است که اتفاقاً زیرش آب میرود!؟
.
پدیدهی فرار مغزها یا همان مهاجرت نخبگان یا به قول آنهایی که در آن طرف این صورت مسئله قرار دارند:(brain drain) یک مسئلهی بسیار مهم و پیچیدهی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حتی روانشناختیست که شاید طرح بحث مفصل و راهگشا در موردش نیازمند سالها کار علمی و دقیق در تمام حوزههای مذکور باشد پس در این مقال، مجال کافی برای تحلیل جامع و همهجانبهی آن وجود ندارد و فقط خیلی مختصر و پراکنده به رویکردهای مختلف در برابر این مسئله اشاره میشود:
نویسنده: فائزه شاملو
سومین معبد سلیمان
بنا بر اعتقاد یهودیان صهیونیست، مسیحا هنوز ظهورنکرده است، عیسایی که مسیحیان به آن اعتقاد دارند پیامبری دروغین بوده و مسیحا در پی احداث سومین معبد سلیمان و انجام مراسمات خاصی ظهور می کند.
سال هاست که دولت اسرائیل درحال آماده سازی مقدمات لازم جهت ساخت سومین معبد سلیمان دراورشلیم است. در کتب تحریف شده ی یهودیان آمده قبل از شروغ ساخت معبد باید مراسم تطهیر انجام شود و برای این کار گوساله ای سرخ موی قربانی شود. به همین دلیل طی پنجاه سال گذشته یهودیان با استفاده از دانش ژنتیک اقدام به اصلاح نژادی گاو برای تولید گاو سرخ مو کرده اند و اخیرا هم موفق شده اند. ولی هنوز مشکل دیگری پابرجاست و آن اینکه محل قربانی در نزدیکی کوه سینا قرار دارد که به طور کامل تحت کنترل تشکیلات خودگردان فلسطینی است، لذا اسرائیل تلاش گسترده ای را برای تخلیه این مناطق ازساکنان غیر یهودی شروع کرده است.
بیش از نیم قرن است که پروژه ی اکتشاف بقایای معبد سلیمان در طبقه ی زیرین مسجدالاقصی در حال انجام است وتونل های بسیاری در زیر مسجدالاقصی کنده و پی به طور کامل ست شده است و دراولین زلزله مسجدالاقصی فروخواهدریخت. دراین صورت تمامی تاریخ اسلام در این منطقه به فراموشی سپرده می شود و این خواست دولت اسرائیل است.
به طور ساده، صهیونیسم به جنبشی ملی برای حضور یهودیان در فلسطین و حق حاکمیت یهود بر کل سرزمین اطلاق می شود. جنبش صهیونیستی رسما در سال 1897 م. سازماندهی شد و خواستار استقرار مجدد یهودیان در فلسطین بود. این حرکت در باطن خود دارای ماهیتی سکولار بود و رهبران آن ایدئولوژی های خارجی از جمله سوسیالیسم و ناسیونالیسم را وارد یهودیت کردند. با این وجود، عاقبت جنبش صهیونیستی طرفدارانی در میان سنت های یهودی و احزاب، خصوصا بعد از واقعه ی قتل عام عده ای از یهودیان توسط هیتلر به دست آورد. این حمایت از جنبش صهیونیستی در میان بسیاری از مسیحیان، به خصوص پروتستان های طرفدار وضع احکام دینی در هر عصر، نیز آشکار شد. مسیحیانی که فعالانه و جدی از ادعای یهودیان برای بازگشت به فلسطین حمایت می کنند، مسیحیان صهیونیست شناخته می شوند.
مسیحیان صهیونیست خود را مدافع یهودیان و به خصوص اسرائیل می دانند. آنها از سیاست های اسرائیل، چه خوب و چه بد حمایت می کنند. این حمایت، ضدیت با افراد منتقد و دشمن اسرائیل را هم شامل می شود. در نتیجه، اکثر آن ها هیچگونه احساس غمخوارانه ای نسبت به فلسطینیان ندارند و مخالف هرگونه راه حل صلح طلبانه که ممکن است منجر به ملی شدن فلسطین شود هستند. از نظر آنها، خداوند این سرزمین را به یهودیان بخشیده، فلسطینیان محلی، متجاوز شناخته شده و هیچ حقی در سرزمین موعود ندارند. مسیحیان صهیونیست برای توجیه موقعیت خود، به کتاب مقدس استناد می کنند.عقاید صهیونیسم مسیحی برسه محور استوارست:
1ـ ایمان به بازگشت حضرت مسیح واینکه این بازگشت مشروط به برپایی دولت اسرائیل است.
2ـ تشکیل دولت اسرائیل واینکه برپایی این دولت محقق نخواهد شد مگر با بازگشت یهودیان به فلسطین
3ـ تنهاشریعت خداوند تورات است واین دین باید درفلسطین درمورد یهودیان اجرا شود زیراآنان ملت برگزیده خداوندند.
نکته ظریفی که در اینجا وجود دارد اینست که حمایت همه جانبه ی مسیحیان راستگرای آمریکائی از اسرائیل به معنای ایمان داشتن آنها به آئین یهودیت واحساس دوستی باایشان نیست. راستگرایان مذهبی آمریکا معتقدند حضرت مسیح تمام یهودیانی راکه به او ایما ن نمی آورند راخواهد کشت وبه این خاطر از رژیم صهیونستی حمایت میکنند که آنهارا وسیله ای برای تحقق پیشگوئیها می دانند از این رو عجیب نیست رهبران یهود از حمایت همه جانبه ی آمریکا برخوردار باشند .
برای روشن شدن اهداف آمریکا در خاورمیانه گذری به ""Armageddon یا" هرمجدون" بیندازیم .آرمگدون به معنی نبرد حق و باطل در آخرالزمان است. هم چنین این واژه نام شهری در منطقه ی عمومی شام است که بنا بر روایاتی جنگ عظیمی در آن جا رخ می دهد و مرحله حاضر از زندگی بشر در این زمان پایان می یابد. مسیحیان معتقدند که واقعه آرمگدون تنها حادثه ایست که بازگشت دوباره حضرت مسیح به زمین را ممکن می سازد. آن ها معتقدند که به زودی لشکری از دشمنان مسیح (ایران،عراق،لیبی،سودان و..)به سوی قدس رهسپار می شوند اما نیروهای مؤمن به مسیح راه این لشکر را سد کرده وهمگی در آرمگدون به یکدیگر برخوردخواهند کرد.
با نتیجه ی نهایی جنگ عراق مسیحیان صهیونیست ماجرایی را که هم اکنون در حال وقوع است، پیام آور تحقق پیشگویی ها درباره آخرالزمان میدانند. با این تفاسیر میتوان اهداف بعدی آمریکا را پیش بینی کرد. محافظه کاران برای ارزش های تحریف شده ی خود میجنگند. آن ها میخواهند زمینه ی ظهور دوباره را فراهم آورند پس عراق کافی نیست. آزادی عراق اولین نبرد بزرگ برای آزادی خاورمیانه بود! محافظه کاران نوین تأکید دارند اینک زمان ایران آزاد، سوریه ولبنان آزاد است!
نویسنده: لیلا توانا
دموکراسی... واژه ای که شاید آنرا روزانه بارها از رسانه ها و از زبان حاکمان مستکبر جهان می شنویم. اما آیا قدرت های غرب به همان اندازه که این کلمه را استعمال می کنند و پیوسته نگران نبود دموکراسی و به دنبال ایجاد آن در سایر کشورها هستند، در عمل و در نهادینه کردن این واژه در جامعه خویش موفق بوده اند؟! این گفتار قصد آن دارد تا تحلیلی هرچند کوتاه و نگاهی هرچند گذرا بر نوع دموکراسی و تامین حقوق بشر در غرب داشته باشد.
پس از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1948 در سازمان ملل متحد، کشورهای اروپایی و آمریکا همواره در باب نقض حقوق بشر در سایر کشورها ابراز نگرانی کرده و نیز گاهی عملا وارد عرصه شده اند که نظیر آن را در کشورهای خاورمیانه مانند افغانستان، عراق و پاکستان مشاهده می کنیم. ورود و تجاوز به این کشورها با عنوان ایجاد آرامش و نهادینه کردن رعایت حقوق بشر و دموکراسی، و در عمل کشتار هزاران نفر از مردم بی گناه آنها. غافل از اینکه برای برپایی دموکراسی و حقوق بشر نیازی به لشکر کشی به کیلومترها دورتر نبود و در همین کشورهای غاصب و زورگو به عینه شاهد انواع نقض حقوق بشر و نادیده گرفتن دموکراسی هستیم! نمونه های اندکی از این تناقض ها را در زیر بررسی خواهیم کرد تا برایمان روشن تر شود که حقوق بشرو دموکراسی برای قدرت های غرب تبدیل شده است به دستاویز، ابزاری برای رسیدن به منافعشان خصوصا در کشورهای خاورمیانه و هم چنین تحت تاثیر قرار دادن جوامع بین المللی.
بر اساس ماده 18 اعلامیه جهانی حقوق بشر : “هر کس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره مند شود. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا و هم چنین متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان، و نیز شامل تمایلات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هرکسی می تواند از این حقوق، انفرادی یا جمعی، بطور خصوصی یا بطور عمومی، برخوردار باشد.” و هم چنین در ماده 19 اعلامیه مزبور مقرر می دارد : “هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود، بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.”
اما در کشور فرانسه که مهد دموکراسی و آزادی –اسمی- شناخته می شود، افرادی نظیر روژه گارودی، نویسنده و محقق فرانسوی، تنها به دلیل ترویج اندیشه و نوشتن کتابی تاریخی و طرح واقعیاتی مستند درباره صهیونیسم بین الملل و انکار هولوکاست مورد محاکمه قرار می گیرد و حتی انکار کشتار یهودیان در برخی کشورها نظیر فرانسه جرم تلقی می شود.
از نمونه های دیگر نقض آزادی در فرانسه می توان به قانون منع حجاب در مدارس و دانشگاه های آن اشاره کرد و این در حالی است که فرانسه با حدود شش میلیون مسلمان از جمله کشور های اروپایی است که به دلیل پیشینه های تاریخی بیشترین شمار مسلمانان را در خود جای داده است و مسلمانان حدود 10 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهند. هم چنین در این کشور اقلیت های دینی و نژادی به هیچ عنوان به رسمیت شناخته نمی شوند و نه تنها کرسی از پارلمان یا سایر نهاد های تصمیم گیری ندارند، بلکه توسط مقامات یا رسانه های عمومی تحقیر می شوند. و هیچ حزب یا گروهی از آنها حمایتی نمی کند.
در بالا به بخشی از نقض حقوق بشر در کشور فرانسه به عنوان مهد دموکراسی و حقوق بشر در اروپا پرداختم که شرح اینگونه تناقض ها در سایر کشورهای اروپایی در گنجایش این مقاله نیست...“تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل”
حال با چند سوال به بررسی چند نمونه کوچک از نقض حقوق بشر و دموکراسی توسط ایالات متحده می پردازیم:
- آیا حمله نظامی به افغانستان و عراق و شورش سربازان مسلح به خاک این کشورها و کشتن هزاران فرد غیر نظامی بی گناه، در حیطه احیای حقوق بشر قرار می گیرد؟ و یا تجاوز به مال و ناموس مردم بی دفاع این کشورها برای تامین منافع غاصبانه و قدرت طلبانه در مفاد اعلامیه حقوق بشر گنجانده شده است؟
- آیا وجود زندان های مخوف در اقصی نقاط جهان نظیر گوانتانامو و انجام وحشیانه ترین شکنجه ها در آنها، با وجود اینکه نمایندگان سازمان ملل به صراحت خواستار برچیده شدن آنها شدند، نشان از دغدغه ی حقوق بشر داشتن است؟
- و در آخر آیا حمایت از رژیم غاصب صهیونیستی و حملات بی رحمانه به مردم مظلوم فلسطین و کشتار ناجوانمردانه آنها و نیز تهدید مردم آزاده ایران به استفاده از سلاح های اتمی جز حقوق بشر و دموکراسی قلمداد می شود؟
و لا یحسبنّ الّذین کفروا انّما نملی لهم خیرٌ لانفسهم انّما نملی لهم لیزدادوا اثماً و لهم عذابٌ مهینٌ –ال عمران،178-
نویسنده: خدیجه رنجبری
منظور از «مبارزه» در اسلام هرگونه تلاش و فعالیت فکری و فیزیکی در جهت دفاع از کیان اسلام است. بهطورخاص زمانی که این فعالیتها ایستادگی در مقابل ظلم و تهاجم متجاوز باشد، «جهاد» نام میگیرد. در جایی که همزیستی مسالمت آمیز امکان پذیر نیست و شرافت انسانی در خطر است، اسلام دستور جهاد و دفاع می دهد.(1) از جمله خصوصیات اسلام این است که به پیروانش حس پرخاشگری و مبارزه و طرد و نفی وضع نامطلوب را می دهد. امر به معروف و نهی از منکر یعنی اگر وضع حاکم، نامطلوب و غیرانسانی بود تو نباید تسلیم بشوی و تمکین بکنی. تو باید حداکثر کوشش خودت را برای طرد و نفی این وضع و برقراری وضع مطلوب و ایده آل به کار ببری. (2)
هدف از مبارزه و جهاد در اسلام اعتلای کلمةالله است. همچنین در آیات 38 تا 41 سوره مبارکه حج داریم: «اگر خداوند به وسیله ی گروهی، جلوی تهاجم برخی دیگر را نگیرد، تمام مراکز عبادی ویران میشود و هیچکس آزادی پیدا نمیکند که خدا را به این شکل عبادت کند.» یعنی اگر دفاع از جامعه و مقدسات نباشد، هیچکس آزادی در عبادت و پرستش را ندارد و آزادی افکار از بین میرود. البته نکته مهم این است که از نظر اسلام تهاجم تنها بهمعنی حمله به سرزمین نیست؛ بلکه اگر افرادی در جامعه ی خودشان «مستضعف» واقع میشوند و مورد تهاجم هستند، وظیفه هر مسلمانی دفاع از آنها است. پس دفاع در معنای عام و به معنی مبارزه با ظلم موجود مدنظر است. (از مصادیق خاص دفاع میتوان به دفاع از حیات، دفاع از مال و ثروت و سرزمین، دفاع از استقلال، دفاع از ناموس، دفاع از اعتقادات و ... اشاره کرد.) درباره جهاد در راه احیای حق مستضعفین در آیه 75 سوره نساء اینچنین میخوانیم: «چرا در راه خدا و مردان و زنان و کودکانی که تضعیف شدهاند، پیکار نمیکنید؟ »
امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند «افضل الجهاد کلمة عدل عند امام جائر» یعنی با فضیلتترین و برترین جهادها این است که انسان در برابر یک پیشوای ستمگر، دم از عدل بزند و سخن عدل مطرح کند که این جمله حماسه های بسیاری در دنیای اسلام آفریده است.
در فقه اسلامی قواعد و روشهای کلی مبارزه بیان شده است. اما برنامهریزی و روش های خرد و نظام مند آن توسط رهبران جامعه ی اسلامی در هر عصر و زمان ارائه می گردد. مثلا تامل در شیوه ی مبارزاتی امام خمینی (ره) نشان می دهد که ایشان در جهت شکل گیری انقلاب نخست تقیه را حرام کردند و سپس شیوه و راهبرد مبارزه ی مسالمت جویانه با رژیم را پیشنهاد دادند، مبارزه ای که بر پایه ی مشارکت حداکثری شهروندان و به تعبیر امروز مبارزه ی نرم نام گرفته است.
مبارزه اسلامی با توجه به عناصر کلیدی مثل امر به معروف و نهی از منکر، عدالتخواهی و ظلم ستیزی، عدم رجوع به کفار در قضاوت (3) و اداره ی جامعه (مبارزه ی منفی) و دفاع از مظلوم تعریف میشود و اصول مبارزه براساس اصول این قواعد بدست میآید.
خداوند در قرآن راجع به عدم ارتکان به ظالمان می فرماید: «و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب می شود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال، هیچ ولی و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت؛ و یاری نمی شوید.» (4)
در تاریخ معاصر راهبردهای مبارزه را می توان در شیوه ی مواجهه ی میرزای شیرازی در نهضت تنباکو، مبارزه عالمان عصر مشروطه و به ویژه شیخ فضل الله نوری با حاکمیت قاجاریه، مبارزه ی شهید مدرس با رضاخان و دیگر رهبران دینی جستجو کرد. هدف اساسی شیخ فضل الله در مقابله با رژیم قاجاریه، عدالتخانه و تحقق ارزش های اسلامی بود. او در جهت نیل به این هدف پس از مشاهده ی انحراف در روند نهضت، تز «مشروطه ی مشروعه» را ارائه کرد و در این راستا به روشنگری پرداخت و در نهایت به شهادت رسید.
1. شهید مرتضی مطهری، جهاد
2. شهید مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی
3. آیا ندیدی کسانی را که گمان می کنند به آنچه (از کتاب های آسمانی) که بر تو و بر پیشینیان نازل شده ایمان آورده اند، ولی می خواهند برای داوری نزد طاغوت و حکام باطل بروند؟ با این که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند. نساء/60
4. هود/113
* امام خمینی (ره)، جهاد اکبر، ص62، در بیان اولین گام برای مبارزه: شما موظفید خود را بسازید، قدم را الهى کنید، حبّ دنیا را از دل بیرون نمایید، آن وقت مىتوانید مبارزه کنید... کوشش کنید برای آتیه ی اسلام به درد بخورید، و خلاصه یک انسان باشید.
نویسنده: فرشته قنبری
سخت شده در این ایام راحت پرداختن به برخی مسائل اجتماعی و در امان ماندن از برخی اتهام ها. سخت است بخواهی از ضرورت های اجتماعی سخن بگویی و نشوی مصداق کسی که پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرده است. سخت است...
هدف نگارنده در این مطلب این نیست که تحلیل شخصی ارائه دهد و به تبیین نظرات خود بپردازد. مقصود این است که در کشاکش جنجال های بی نتیجه ی ناشی از عدم شناخت صحیح، برای چند لحظه به قدر خواندن این مسطور به تأمل فرو رویم در یک پدیده ی شاید بتوان گفت اجتماعی؛ مقوله حجاب یا پوشش.
برخی در انکار این حجاب از زیر پاگذاشتن حق طبیعی زن برای داشتن آزادی سخن می گویند و ادعا می کنند که پوشش زن اهانت به حیثیت انسانی او و از بین بردن کرامتش است. برخی دیگر از محدودیت ناشی از پوشش زن دم می زنند وحجاب را نوعی محرومیت زن از بروز استعدادهایش برای کار و کوشش در اجتماع می دانند. گروه دیگری استدلال جالب تری دارند و «الانسان حریص علی ما منع منه» را بهانه می کنند و حجاب اجباری را علت تمایل عده ای به بد حجابی(بهتر است خوانده شود بی حجابی) می دانند و به قول استاد بزرگوار شهید مطهری از قول امثال «فروید» دلیل می آورند که ناکامی ها معلول قیود اجتماعی اند و باید غریزه را آزاد گذاشت تا ناکامی ها و عوارض ناشی از آن پیش نیاید و اینکه اثر معمولی تحریم، تحریک بیشتر حس کنجکاوی است و اگر آزاد باشی، دیگر علاقه ای به آن موضوع مورد تحریم نداری.
اگر دقیق تر نگاه کنی به این حقیقت بسیار واضح پی می بری که مقصود از این دلایل واهی چیزی نیست جز به انحراف کشیدن اذهان خالی عده ای که به هر دلیل به دنبال حقیقت نمی روند و هر آن چه گوششان می شنود را سرلوحه کار خود قرار می دهند.
سوال ما این جاست آزادی با داشتن حجاب سلب می شود یا با نداشتن آن؟ آیا استفاده ی اقتصادی از جنس زن در فروشگاه ها و مراکز تبلیغاتی با حیثیت و کرامت انسانی یک زن تطابق دارد؟ آیا آن حدی از پوشش که اسلام برای زن واجب دانسته موجب حفظ کرامت و احترام بیش تر او و در امان ماندنش از تعرض نمی شود؟
آیا آن ها که پوشش زن را خیانت به اجتماع و سبب رکود فعالیت هایش می دانند، به آسیب های بدحجابی و بی بندوباری در اجتماع اندیشیده اند؟ آیا آن ها که با تفکری خودخواهانه رفتار و پوشش نامناسب خود را تعدی به حقوق دیگران نمی دانند تاکنون به فلسفه ی حجاب در اسلام فکر کرده اند؟( آن جا که اسلام ارضای برخی تمتعات را منحصر به محیط خانواده کرده و خواسته تا تمرکز افراد اجتماع و پویایی عرصه های اجتماعی که باید با کارو فعالیت خالص توأم گردد، با این قسم رها بودن ها از بین نرود.)
آیا آن عده ای که بدحجابی را معلول اجبار می دانند، انسان را به خوبی می شناسند؟ از نظر نگارنده بعید است کسی انسان را به درستی بشناسد و نداند که برخی غرائز انسانی سیری ناپذیرند و هرچه به آن ها بها دهی، در کسب تنوع و لذت، بیش تر به پیش می روند. اشتباه فروید و امثال او در این است که پنداشته اند تنها راه رام کردن غرائز، اشباع بی حد وحصر آن هاست(1)؛ غافل از این موضوع که پیروی و تسلیم محض احساسات شهوانی شدن، تنها سبب بیش تر شعله ور شدن آن ها می شود و این سنخ غرائز همانند گرسنگی و تشنگی نیستند که دفع موضعی و مقطعی شوند مگر به دو طریق: ارضاء آن ها در حد حاجت طبیعی و جلوگیری از تهییج و تحریک آن ها. چرا که انسان طالب بی نهایت است و وقتی خواسته های روحی او در مسیر مادیات قرار گرفت در هیچ حدی متوقف نمی شود و رسیدن به هر مرحله ای میل و طلب به مرحله ی دیگر را در او به وجود می آورد.
به قول سعدی:
فرشته خوی شود آدمی ز کم خوردن وگر خورد چو بهائم بیفتد او چو جماد
مراد هرکه برآری مطیع امر تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد
نتیجه آن که تقاضاهای نامحدود نفس انجام ناشدنی است و همیشه منجر می شود به نوعی احساس محرومیت و بعد اختلال روانی(همان چیزی که در غرب بسیارشایع است). واین همان جایی است که رعایت عفاف سبب تعدیل و رام کردن غرائز می شود و آرامش روانی را هم برای زنان و هم برای مردان به ارمغان می آورد. امروز، معاشرت های آزاد و بی بندوبار دختران و پسران ازدواج را به صورت یک وظیفه و تکلیف در آورده که باید آن را با توصیه های اخلاقی و فراهم آوردن امکانات فراوان به جوانان تحمیل کرد و علتش هم در این نکته نهفته است که برخلاف سیستم اسلامی که ازدواج را پایان محرومیت می داند، در سیستم روابط آزاد، این ازدواج است که دارد خاتمه می دهد به آزادی و این جاست که ما باید نگران بنیان خانواده باشیم؛ به خاطر آسیب هایی که وارد می شود به پیوندهای خانوادگی به علت عدم رعایت عفاف و پاکدامنی؛ به خاطر سست و غیرقابل اطمینان شدن روابط اعضای یک خانواده در اثر بی بندوباری ها؛ به خاطر...
و در آخر:
واالله یرید ان یتوب علیکم و یرید الذین یتبعون الشهوات ان تمیلوا میلا عظیما
1- مسئله حجاب – شهید مطهری
2- نساء،27: وخدا می خواهد بر شما ببخشاید و کسانی که پیرو شهواتند می خواهند شما دستخوش انحراف بزرگی شوید.
نویسنده: سارا کارگر
بحثی که این مقال، به آن می پردازد، نگاهی گذرا است به ابلاغ امر حجاب از جانب خداوند به حضرت رسول(ص) و محتوای آیات. سیر نزول این حکم بر پیامبر از جانب خداوند این مسئله را برای ما روشن میکند که با توجه به سطح فرهنگی و سطح سواد مردم آن زمان، این حکم تدریجا بر پیامبر نازل شده است. برخی از مفسرین، این مساله را چهار مرحله اى مى دانند؛ مرحله اول در ذیل آیه «واذا سألتموهن متاعاً فاسئلوهن من وراء حجاب» است، خطاب به زنان و مردان: ای کسانی که ایمان آوردهاید... هنگامی که از زنان پیامبر(ص) در موردی سوال میکنید مستقیما روبهرو نشوید و از پشت حجابی این کار را انجام دهید...که سپس دلیل این دستور را چنین بیان می فرماید: «ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن»(1) این برای دل های شما و آن ها بهتر است.
دومین مرحله، آیه ی 55 سوره ی احزاب است که خداوند بدون پوشش بودن زنان در مقابل محارم را حلال می شمارد. مرحله سوم ذیل آیه ی «یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن » است که در ادامه آیه به دلیل منطقی زیر اشاره دارد که: «ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین»(2) این برای شناخته شدن و اذیت نشدن آن ها، بهتر است.
در مرحله چهارم سیر نزول، به آیه معروف سوره احزاب میرسیم که: «قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ ویحفظن فروجهنّ ولایبدین زینتهنّ الا ما ظهر منها»(3) خداوند در این مرحله، به زنان پارسا و مؤمن فرمان مى دهد: چشمان خود را از نگاه های ناروا فرو گیرند و اندام خود را بپوشانند.
آیات حجاب در سوره احزاب را وجوب بر کل زنان مومن مى دانند و واضح است که خداوند پاکی و طهارت دل را برای همه ی مردان و زنان مومن می خواهد نه فقط همسران پیامبر (ص). در تعابیر و روایات تاریخى داریم که پیش از وجوب، حجاب بوده است «کان ذلک قبل ان ینزل الحجاب» که باید دید پیش از وجوب حجاب بر زنان پیغمبر واجب بوده و یا قبل از وجوب حجاب کلى؟ و این مطابق با اصل حکم نزول تدریجى احکام است و بدین معنا نیست که با وجود تاریخ شروع حجاب و نزول آیات نور بر وجوب حجاب بر کل نساء مومنین، بگوییم قبل از اسلام، حجابى در کار نبوده است؛ بلکه حجاب یکى از ثوابت ادیان الهى بوده که شواهد آن بسیار است ودر اسلام به حجاب کیفیت خاصى داده شد. لذا حجاب به طبیعت اختلاف زن و مرد برمی گردد که در مورد زن، کیفیت خاصى از حجاب است؛ حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر و نه به برادر وفرزندانش مىباشد، همه اینها اگر رضایتبدهند قرآن راضى نخواهد بود، چون حرمت زن وحیثیت زن به عنوان حق الله مطرح است. خداى سبحان زن را با سرمایه ی عاطفه آفرید که معلم رقت باشد و پیام آور عاطفه، اگر جامعهاى این درس رقت و عاطفه را ترک نمودند و به دنبال غریزه وشهوت رفتند به همان فسادى مبتلا مىشوند که در غرب ظهور کرده است.
آیات و روایات بسیار دیگری نیز راجع به جزئیات نحوه ی رفتار زنان وجود دارد. مثلا آیه ی «فجاءته احدیهما تمشی علی استحیاء..» (4) که اشاره به راه رفتن با حیای زنان است؛ یا پیامبر (ص) می فرمایند «هر خانمی که خود را خوشبو کند (عطر بزند) و سپس از خانه خارج شود، همواره مورد لعنت خدا و ملائکه خواهد گرفت، تا وقتی که به خانه برگردد»(5). نگاهی منطقی به این آیات نشان از آن دارد که همه این حکم ها برای آزادی و آسایش زنان و بالتبع داشتن جامعه ای آزاد است.
1. احزاب 53
2. احزاب 59
3. نور 31
4. قصص 25
5. گزیده کافی ج 5 ص 163