سفر ریاست جمهوری ایران به لبنان و
استقبال تاریخی مردم لبنان از دکتر احمدی نژاد، در بیروت و جنوب لبنان را نباید در
یک چارچوب محدود چند ساله محصور کرد، چرا که ایران و لبنان در طول تاریخ به مانند
دو برادر همیشه شانه به شانه هم بوده و در مشکلات و سختی ها یار و یاور هم بوده
اند.
امروز، محدود کردن روابط ایران به
حزبالله و نشان دادن آن بعنوان یک جهش سیاسی برای ایران در خاورمیانه، تحریف
تاریخ سرشار از همکاری ایران است که فصول آن را باید در قرن های گذشته جستجو کرد.
روابط فرهنگی و سیاسی ایران و لبنان،
به پیش از میلاد مسیح و بطور دقیق به "دوره هخامنشی" و کوروش کبیر باز
میگردد. بعد از سقوط حکومت اسلامی در قرن 13 به دست مغول، جنگ های بسیاری در گرفت
تا اینکه عثمانی ها بر بخشی از خاورمیانه مسلط شده و در اواخر قرن 16 امپراطوری
فارسی صفوی با تکیه بر مذهب شیعه جعفری اثنی عشری بر سر کار آمد و تشیع مذهب رسمی
حکومت شد.
مذهب رسمی در ایران در جریان درگیری
با عثمانیها، از تسنن به شیعه جعفری تغییر پیدا کرد. در این مرحله علمای جبل عامل
لبنان به ایران آمده و مذهب شیعه اثنی عشری را در این کشور رواج دادند. از جمله
این علمای لبنانی عبارتند از: بهاء الدین عاملی از جباع، شیخ حر عاملی از جزّین و
.... و بدین ترتیب فرهنگ جبل عامل به ایران انتقال یافت و دو نسل گذشت تا از خود
ایرانیها دانشمندانی در فقه جعفری، و سایر علوم تربیت شدند .
از آن زمان حرکت تبادل فرهنگ و جمعیت
میان ایران و لبنان آغاز و با ایجاد یک جو فرهنگی زمینه برای روابط سیاسی فراهم
شد.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران،
روابط ایران و لبنان محدود به رابطه با سازمان آزادیبخش فلسطین و اپوزیسیون ایرانی
به رهبری امام موسی صدر بود؛ به گونهای که مخالفان ایرانی، لبنان را مرکزی برای
فعالیتهای خود علیه شاه ایران قرار دادند. امام موسی صدر نقش کلیدی و مهمی را در
جمعآوری ایرانیان مخالف نظام شاهنشاهی بازی میکرد. مرد شماره دو بعد از ناپدید
شدن امام موسی صدر، مصطفی چمران بوده است. آن دوره شاهد روابط همکاری میان سازمان
آزادیبخش فلسطین به ویژه جنبش فتح به رهبری یاسر عرفات در جنوب لبنان و مخصوصا
بقاع بوده است.
پس از استقرار انقلاب اسلامی ایران
در سال 1979، آرمان ایران و گروهی از جوانان شیعی در صدور انقلاب، به صورت مشترک
درآمد؛ بدین ترتیب لبنان در دهه 80 قرن گذشته به جبهه اصلی درگیری با غرب و رژیم
صهیونیستی تبدیل گشت. در این زمان حمله رژیم صهیونیستی در رسیدن به بیروت و حذف
مقاومت فلسطین منجر به شکلگیری حزبالله
در سال 1982 گردید. (1)
در این میان نبایداز نقش پررنگ رهبر کبیر
انقلاب امام خمینی چشم پوشی کرد، ایشان همواره بازگشتبه اسلام و متحد شدن را شرط
نجات فلسطین ولبنان و جلوگیری از امیال توسعه طلبانه صهیونیزم دانستهاند و همواره
با تاکید بر اینکه مسئله اصلی اسرائیل نابود کردن اسلام است، خواستار کنار گذاشتن
اختلافات از جمله اختلافات مذهبی بود. اگرچه اکثریت اعراب و مسلمانان ساکن فلسطین،
پیروان مذاهب اهل سنت بودند اما امام خمینی بعنوان یک فقیه و مرجع شیعه از هیچگونه
حمایتی نسبتبه آنان فروگذار نمیکرد. این رویه برخلاف کسانی بود که چون اهل سنت
را غاصب و کافر میدانستند معتقد بودند که سنیها دارند مجازات میشوند و حمایت از
فلسطین را به این بهانه که تقویت اهل سنت است تجویز نمیکردند.
لذا چنین استقبال گرمی از احمدی نژاد
استقبال از تمامی پیوندهای میان ایرانیان و لبنانی هاست و فراتر از یک فرد و دوره
است. چه آن زمان که محمد خاتمی با تمامی ملاحظاتش در موضع گیری بر علیه اسراییل
مورد استقبال لبنانی ها قرار گرفت و چه اکنون که احمدی نژاد به دلیل مواضع شفافش
در حمایت از مقاومت مورد استقبال قرار می گیرد و البته پرواضح است که لبنانی ها این
تفاوت ها را احساس کرده اند.
در پایان سخن معروف امام خمینی(ره)
رایاد آورمی شوم که همه ما به کرات آنراشنیده ایم ولی افسوس وصد افسوس که هنوز باورنکرده
ایم!
«برای من یک مطلب به شکل معماست و آن
این است که همه دول اسلامیه و ملتهای اسلام میدانند که درد چیست؟ میدانند که
دست اجانب در بین است که اینها را متفرق از هم بکنند، میبینند که با این تفرقهها
ضعف و نابودی نصیب آنان میشود میبینند که یک دولت پوشالی اسرائیل در مقابل مسلمین
ایستاده که اگر مسلمین مجتمع بودند و هر کدام یک سطل آب می ریختند او را سیل میبرد،
معذلک در مقابل او زبون هستند.»(2) امام راحلمان از اتحاد دول اسلامی سخن میگفت ولی
چه برسرماآمده است که در داخل نیز متحد نیستیم!!
نویسنده: غزال فدائیان
وقتی وارد دانشگاه می شوی رو در رو با سر در آن، آن چیزی که گمان می کردی
خیلی دور است را نزدیک می یابی...
قدم به قدم جلو می روی، با انسان هایی که
می شناسی و می شناسی همگام می شوی و فنی را با قدم هایت آشنا می کنی
روز ها بر تو خواهند گذشت و ایام بر تو
سپری خواهد شد، تا روزی که می فهمی قدم هایت با پله هایش رفیق شده اند! رفاقتی که
کم کم رنگ عادت به خود گرفته است...
... و تو در عادت ایام رفتی و آمدی! گاهی
دیدی و گاهی ندیدی،گذر ایام را !
آن زمان که می بینی،گاهی از خود خواهی
پرسید : اگر مرا بر گذر ایام تقسیم کنند به هر روز چقدر از "من" خواهد
رسید؟ سهم روزهای خالی از من چیست؟! من چه کاره ام در این دور گردون که هر روز می
گردد، خالی و پر می شود و یا بهتر بگویم خالی و خالی تر!
هر چه بر تو می گذرد بیشتر خواهی فهمید
که ظرف روز های خدا بی مظروف است!
می توانی تقلّا کنی برای پر کردن آن و می
توانی تنها نظاره کنی خالی بودنش را...
خواهی فهمید که روز های خدا، چیزی از جنس
خودش می خواهند تا پر شوند!
روز ها، بی نور او خالی ست...
اگر از آن هایی باشی که حرکت را شرط حیات
می دانی و برای روز های خدا ارزش قائلی
روزی از خود خواهی پرسید که ربط
"من" با این "حیات و حرکت" و با
آن " نور"؟
خواهی پرسید که ربط "من" با
این "روز های خالی" و "ظرف های بی مظروف"
؟
شنیده ای که گفته اند : اگر پر کاهی در
ته چاهی حرکت کند در حرکت آسمان ها و زمین موثر است؟!
چیزی از "بداء"، اعتقاد ناب
شیعه شنیده ای؟
شنیده ای که ظهور نور خدا در روزهای ما، قابلیت
تاخیر و تعجیل دارد؟!
وقتی که حرکت کاه درته چاه موثر است در
کائنات، حرکت تو، اگر عزم آن کنی، چه ها می کند با این عالم!
اگر کمی زنده باشی ، پندارت به تو خواهد
گفت :
... حرکت تو، تمامی حرکات تو و تمامی
آنچه که بدان می اندیشی، تمامی آنچه که می سازی و تمامی آنچه که خراب می کنی و
تمامی آنچه که می گویی و تمام آنچه که می شنوی در تاخیر و تعجیل ظهور نور خدا
در روز های ما، اثر دارد...
آخر خدا، تو را چیزی بیش از یک پر
ِ کاه می داند، او تو را عظیم تر از آن آفریده است ....
اینک
حدود 22 سال از آن پیام سرنوشت ساز گذشته است. دغدغه های آن پیر فرزانه کاملاً اثبات
شده و آنچه در پرده بود اینک کاملاً آشکار و پدیدار است. تشکل «بسیج دانشجویی» سال
هاست که شکل گرفته و در عرصه دانشگاه ها مشغول فعالیت است.
بدون
تردید تا به امروز فعالیت بسیج دانشجویی در عرصه دانشگاه ها نتایج و ثمرات گرانسنگی
برای نظام و انقلاب در برداشته که تنها در دراز مدت این ثمرات ارزنده نمایان خواهد
شد، اما به نظر می رسد، راه برای تکامل آنچه که هست، طولانی است. هنوز عرصه های جدیدی
وجود دارد که بسیج دانشجویی باید برای رسیدن به نقطه کمالی که حضرت امام خمینی(ره)
و مقام معظم رهبری برای آن ترسیم کرده اند در آنها گام بگذارد.
نکته
ای که در رابطه با حرکت «بسیج دانشجویی» واجد اهمیت است، امر «پویایی» است. بی تردید،
آنچه که «بسیج دانشجویی» تاکنون در عرصه «پایایی» و حفظ انقلاب و نظام اسلامی انجام
داده در خور تقدیر و تحسین فراوان است، اما «پایایی» نظام در درازمدت ارتباط معنی داری
با «پویایی» پیدا می کند.
یک
نظام سیاسی خصوصاً نظامی ایدئولوژیک و مبتنی بر مکتب، نظیر جمهوری اسلامی ایران، تنها
در صورتی می تواند در عرصه تحولات جهانی پایدار ـ و از آن بالاتر مؤثر ـ باقی بماند
که بتواند براساس اصول و بنیانهای خود، همواره دیدگاه ها و نظرات جدید و مبتنی بر تحولات
زمانه ارائه دهد.
بسیج
دانشجویی، «هیئت علمی» بسیج و بلکه «هیئت علمی» نظام اسلامی است. آن گونه که در عرصه
دفاع مقدس، خلاقیت های بسیجیان هر روز حماسه جدیدی را آفرید، در عرصه فرهنگ نیز علاوه
بر دفاع، باید عنصر ابتکار را نیز به کار گرفت تا نه تنها در بازدارندگی دشمن موفق
شود، بلکه در اثبات و تکثیر فکر خود نیز توفیق یابد.
دانشگاه
بنا به ذات خود عرصه تبادل و تعامل فکری و فرهنگی است. در آنجا کالایی خریدار دارد
که بوی تازگی و خلاقیت بدهد و بسیج دانشجویی باید عرضه کننده این کالا باشد.
«بسیج
دانشجویی» بر خلاف دیگرانی که به «گفتمانهای غربی و شرقی» وابسته اند و با افول هر
گفتمان دچار «ضعف تئوریک» می شود و برای غلبه بر این غش و ضعف باید منتظر گفتمان تازه
ای باشند، متصل به منبع لایزالی است که هر دم از آن می توان تازه تری چید.
اصول
متعالی اسلام و انقلاب، رهنمودهای اصولی حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری، کتب
اندیشمندان گرانقدری چون شهید آیت الله مطهری و جلال آل احمد و نیز بزرگان علمی حوزه و دانشگاه، دریای بیکرانی از
معارف هستند که با اتصال دائم بدانها می توان همیشه در جامعه و دانشگاه حرفی برای گفتن
داشت.
نکته
دیگر اینکه بر خلاف دوران جنگ نظامی، در نبرد فرهنگی آنچه که به کار می آید «کمیت»
مدافعان نیست، بلکه «کیفیت» دفاع است. امروز اکتفا نمودن به شمار اعضای بسیج و بسیج
دانشجویی، کفایت دفاع از کیان و نظام را نمی کند، بلکه مهمتر از آن توجه به کیفیت کار
است.
امروز
در عرصه دانشگاه ها عناصر خلاق، متفکر و دارای اندیشه و ابتکار فراوانی هستند که دل
در گرو آرمانهای انقلاب و نظام دارند و بسیج دانشجویی می تواند با تدوین سازوکارهایی
مناسب آنان را در مسیر تعالی و تکامل و خدمت به جامعه و انقلاب یاری دهد و با ایجاد
سازماندهی مناسب زمینه مبارزه علمی و فرهنگی، آنگونه که حضرت امام خمینی(ره) می خواستند
و مقام معظم رهبری می خواهند تحقق یابد.
زمینه
جذب این عناصر خلاق تنها در صورتی است که در مجموعه «بسیج دانشجویی» علاوه بر ظرفیتهای
کنونی که در جای خود مثمرثمر و کارآمد بوده اند، ظرفیت های جدیدی ایجاد شود که متناسب
با مقتضیات زمانه، روح پرشور جوانان مسلمان و متعهد را سیراب و آنان را به حرکت متعالی
و انقلابی امیدوار سازد آنچه که تاکنون مجموعه مؤمن بسیج دانشجویی نشان داده این است
که همگام با تحولات، توانایی خلق ابتکارات و ارائه توانمندیهایی را دارد و انشاء الله
که در این زمینه نیز مؤفق خواهد بود. چنین باد
سال
1367 نقطه عطفی در تاریخ پرفراز و نشیب انقلاب اسلامی ایران به شمار می رود. جنگ 8
ساله ای که با پشتیبانی قدرتهای بین الملی از سوی رژیم بعثی عراق بر نظام نوپای اسلامی
تحمیل شده بود، در این سال به پایان رسید و همین امر تحولات گسترده ای را در سطح داخلی
و خارجی بدنبال داشت.
پایان
دفاع مقدس، برای دشمنان انقلاب اسلامی به معنای پایان خصومت نبود بلکه شکست یک استراتژی
بود. عدم توفیق قدرتهای بزرگ در به زانو درآوردن انقلاب اسلامی که هدف نهایی آنان در
تحمیل جنگ 8 ساله بود، به آنان ثابت کرد که استراتژی تهاجم نظامی و استفاده از ضرب
و زور برای براندازی نظام اسلامی کارایی ندارد و دلیل عمده عدم کارایی این استراتژی
نیز نه بهره مندی ایران از تجهیزات پیشرفته و ساز و برگ فراوان نظامی، بلکه اتکای نظام
به ایمان و اعتقاد مستحکمی بود که ریشه در دل آحاد مردم داشت و هم او باعث می شد تا
جوانان و پیران این مرزوبوم تا آخرین نفس و تا پای جان در برابر هر توطئه و ترفند نظامی
ایستادگی کنند. از مقطع پایان دفاع مقدس به بعد استراتژی دشمنان انقلاب به سمت و سوی
دیگر رفت.
آنان
با رسیدن به این باور که عامل بقای انقلاب ایران، «مکتب» و «ایدئولوژی» است بنیان استراتژی
دیگری را ریختند که به جای جنگ نظامی، «تهاجم ایدئولوژیک» را به عنوان شیوه در پیش
می گرفت.
بر
این اساس، خطر ایران، خطری نظامی و اقتصادی به شمار نمی آید، بلکه ایران یک «خطر ایدئولوژیک»
است و لذا راه برخورد با تهدیدات آن، برخورد و تهاجم ایدئولوژیک و فرهنگی است و بدینسان
صبغه غالب تهاجم دشمنان از این پس فرهنگی شد و نخستین جرقه های تهاجم فرهنگی روشن گردید.ناگفته
پیدا است که در تهاجم فرهنگی اهداف اصلی که باید مورد حمله قرار گیرند, محیط های فرهنگی
اند . و لذا به زودی ردپای تهاجم در بسیاری از مراکز فرهنگی کشور چون مدارس و دانشگاهها
و حتی حوزه های علمیه نمایان شد. اما پایان جنگ, در داخل کشور نیز طلیعه تحولاتی گردید؛
برخی بر این باور بودند که اصول و ارزشهای مقدسی که در دوران دفاع مقدس مورد تاکید
حضرت امام(ره) و انقلابیون اصیل قرار داشت تنها متعلق به همان مقطع بوده وبا پایان
جنگ دوران آن ارزشها و شعارها به پایان خواهد رسید. تفکر بسیجی از جمله والاترین ارزشهای
دوران دفاع مقدس به شمار می آمد تفکری که در پناه آن,نظام اسلامی بیمه شد وحماسه ها
ی جاویدان دفاع مقدس در پرتو آن شکل گرفت. به اعتراف بسیاری از صاحب نظران و تحلیل
گران سیاسی و نظامی اگر حضور دلاورانه بسیجیان در عرصه های نبرد سهمگین 8 ساله نبود,
جنگ سرنوشتی غیر از این می یافت سرنوشتی که قطعا به نفع نظام و ملت و کشور نبود. اما
حضور اسطوره سازان بسیجی در صحنه های دفاع مقدس دشمنان را از اهداف شومشان بازداشت.
اما آیا پایان دفاع مقدس پایان عمر بسیج بود ؟
برای
حضرت امام خمینی(ره) پایان جنگ، پایان همه چیز نبود. برای ایشان پایان جنگ تازه آغاز
یک راه بود. امام خمینی(ره) بر خلاف آنان که می پنداشتند با پایان دوران دفاع مقدس
باید با تمامی شعارها و ارزشهای آن دوران وداع کرد، معتقد بود که اولاً جنگ ما اثرات
و نتایج بلند دامنه ای داشته که موجب بیداری تمامی ملتهای مظلوم و دربند و شکست شوکت
ابرقدرتهای شرق و غرب گردیده و لذا در این زمینه هیچ صحبت پشیمانی نیست و ثانیاً ارزش
ها و شعارهای زمان جنگ بایستی با همان شدت و حدت در عرصه باقی بمانند، چرا که جنگ هنوز
پایان نیافته است.
عده
ای می پنداشتند که پایان جنگ 8 ساله، پایان خصومت نظام های امپریالیستی علیه جمهوری
اسلامی ایران است، اما بینش الهی امام خمینی(ره) فراتر از این افق محدود را می دید.
او می دانست که دشمنی استکبار با انقلاب اسلامی ذاتی است و نبرد حق و باطل هیچگاه پایان
نمی پذیرد و لذا حاضر نشد به بهانه پایان جنگ، نقطه پایان بر طومار عمر ارزش ها و ساختارهای
انقلاب بگذارد. ایشان با درایت، استراتژی تهاجم فرهنگی دشمن پس از تهاجم نظامی را دقیقاً
درک نموده بود و به همین دلیل بودکه سال 67 یعنی سال پایان جنگ پیامهای ایشان بیش از
هر سال دیگری رنگ و بوی دفاع از انقلاب و ارزش ها و ضرورت مبارزه با استکبار جهانی
را دارد.
شکوه
این بینش الهی در پیام آذرماه 1367 امام خمینی(ره) ، یعنی پیام ایشان بمناسبت هفته
بسیج هویداست. ایشان در این پیام بسیج را «شجره طیبه» و «درخت تناوری» توصیف کردند
که دفتر تشکیل آن را همه مجاهدان از صدر تاکنون امضاء کرده اند.
غریبی کردن هیچ دردی را دوا نمی کند، به علاوه ی رفتن توی
تراس، فضای سبز یا پشت پرده ی تخت، ریز ریز گریه کردن. همه ی سعیتان را برای مثبت
نگاه کردن بکنید، با خوابگاهتان دوست باشید و آن را مثل خانه تان بدانید تا زندگی شیرین
شود!
همیشه در خاطر مبارک داشته باشید که هر انسانی خط قرمزها و
حریم هایی برای شخص شخیص خود دارد که بسیار به آن ها حساس است!
بیشتر رعایت حال دیگران را کردن، حتما یک جایی به دردتان می
خورد. مثلا اگر دوستان اتاق مجاورتان کنکور ارشد دارند فاتحه ی فیلم ترسناک دیدن
را بخوانید، عمرا به حرص و جوشش نمی ارزد!
خوابگاه جایی است که یاد می گیرید لیوان را بعد از چای
خوردن، توی قفسه بگذارید تا فردا هم استفاده کنید. مواجه شدن با صحنه ی میوه های
فاسد شده هم کمتر مشمئزتان می کند. آب، سفره، فریزر و حتی نمک می توانند کپک
بزنند. نگران نباشید ترم های بعد حتما خانم تر می شوید!
یک دوست خوب لزوما یک هم اتاقی خوب نیست، و یک غریبه ی
متفاوت، هم اتاقی بد. در خوابگاه با نیمه ی «غیراجتماعی» افراد باید زندگی کنی،
هرکس لزوما شخصیتی که در جامعه دارد را همه جا ندارد! این جا می فهمید متفاوت ترین
همکلاسی های دبیرستانی، می توانند بهترین هم اتاقی باشند و در این غربت، شما چقدر
به هم نزدیکید! این جا باورتان می شود می توانید با یک دانشجوی به کل متفاوت
دانشکده ی هنرهای زیبا از شهری که اسمش را نشنیده اید، کلی خاطره ی شیرین داشته
باشید!
در خوابگاه یاد می گیرید به گربه هایی که توی آشپزخانه هم
رفت و آمد دارند خوش بین باشید، یا احیانا سوسک بالداری که جز مسئول شب کسی جرات
کشتنش را ندارد. همیشه استغفار کنید و به باری تعالی پناه ببرید.
فراهم شدن امکان درس خواندن در اتاق، از موارد حقیقتا شاذ
است! توصیه می کنیم هرچه زودتر یک میز از سالن مطالعه ی خوابگاه را صاحب شوید.
ترم های اول استفاده از سینمای خوابگاه، موجب تمدد اعصاب
است! دوست و خوراکی یادتان نرود.
نمی توانید از یک دانشجوی غیرفنی توقع داشته باشید مثل شما
همیشه سرش در کتاب و پروژه باشد و غیر از دو ساعت قبل امتحان درسی بخواند.
مفیدترین راه این است که کان لم یکن تلقی شان کنید!
تنهایی ها و دلتنگی های خوابگاه فرصت خوبی برای نزدیک شدن
به خداوند هستند، لطفا با وایرلس پرشان نکنید!
پیشنهاد می شود تلفن را همیشه از سه شاخه بکشید، مگر آن
ساعت و دقیقه ی خاصی که با کسی که می خواهد تماس بگیرد هماهنگ کرده اید. اگر غفلتا
فراموش کنید بعد از اتمام حرفتان دوباره قطع کنید، خواب شبتان رسما حیف شده است!
نگران نباشید، صدایی که هم اکنون می شنوید ناشی از ترکیدن کنسروی
است که وقت شوخی و خنده با هم اتاقی ها، پاک فراموشش کرده اید. فریاد مسئول شب را
که این ظرف برای کیست جدی نگیرید، کاملا خونسرد به آشپرخانه بروید و صحنه ی چرب و
گلکاری شدن زمین و دیوارها را از دست ندهید، جهت عدم شناسایی راه تقیه در پیش
گیرید و در جمع، قربة الی الله فحشی هم نثار صاحب کنسرو بکنید!
بیت الزهرا، یا نمازخانه ی ساختمان هفتاد چمران، در سخت
ترین لحظات، یک دنیا آرامش بهتان می دهد. دوستان خوبی هم پیدا می کنید. فراموشش
نکنید...
همه ی شما در تعطیلات دلتان برای خوابگاه و هم اتاقی هایتان
تنگ می شود. بله! حتی شما دوست عزیز!
نویسنده: سیدعباس مرادی
اسمش داد می زنه که به چه درد میخورده ، راستش رو بخوای فقط
به همون درد میخوره و بس . خوابگاه یا همان خواب گاه . فقط اگه یه وقتی ساعت دو
نصف شب احساس کردی طبقه ی بالا داره رو سرت خراب میشه هیچ نترس ، زلزله نیست ! یا
طبقه بالایی سر اینکه نوبت کیه ظرفا رو بشوره دعوا شده ، یا اینکه یه آهنگ پیدا
کردن در حد تیم ملی و دارن امتحانش می کنن ;-)
اگه حال و حوصله ی شستن لباس نداری پس یا به تعداد زیاد
لباس زیر و رو بخر (پیشنهاد ما حداقل دو دست زیر و یک دست رو به ازای هر هفته
نرفتن خونه است) یا اینکه با خشکشویی روبروی دانشکده قرار داد ببند (لازم به ذکر
است که پیشنهاد دو دست لباس زیر به ازای هر هفته پابرجاست ) . "گشتم نبود
نگرد که نیست" ! اشتباه نکن هیچ سایپایی از روبروم رد نشد ، خواستم بهت بگم
اگه خودت لباسات رو میشوری دنبال جایی واسه آویزون کردنشون نباش ! فقط قربون دستت
اگه میخوای توی اتاق پهنش کنی قبلش اساسی بچلونش.
اگه اهل گفتگوی تمدن هایی پس باید به عرضت برسونم جَور شستن
ظرف و ظروف رو هم خودت به دوش بکش که تجربه ثابت کرده با تساهل و تسامح هیچ کاری
پیش نمیره ! تنها راهکار حفظ نظافت در خوابگاه برخورد تمدن هاست . ضمنا اگه توی
این برخورد یه مرتبه دیدین طرف مقابل در رفت شما هم در برین چون یا رفته با چوب و
چماق بیاد یا رفته گنده ترش رو بیاره !
هر گونه خوردنی و آشامیدنی ، لباس خوشکل ، کفش تیمیس و اساسا هر چیزی که بشه
باهاش موقتا کلاس گذاشت ، اتوو ، واکس (کفشی یا مویی) ، بروس (شایدم بروص و یا
بروث) خلاصه فرقی نمیکنه چطور باشه هرچیزی که بشه باهاش مو رو شونه کرد یا کفش رو
تمیز کرد متعلق به اموال عمومیه و هر چیزی که متعلق به اموال عمومی نیست خصوصیه !
پس اگه کسی از وسایل عمومی استفاده کرد ناراحتی نداره .
ضمنا آقای محترم اگه میخوای بری جزوه بگیری چرا اینقدر مثل
بی بی سی نظرسازی میکنی ؟ برو روبروی آینه وایسا ببین خوشتیپ هستی یا نه ؟ فقط
قربون دستت قبلش اعلام عمومی کن اینایی که پوشیدی همه اش جزو اموال عمومیه و متعلق
به همه ی بچه های دانشگاهه فردا یکی در نیاد جلوی اون خانمه که جزوه داره ضایعت
کنه !
حمومای خوابگاه مرکز استعدادهای درخشان در امور خوانندگی
است ، فقط لطف کنید واسه اینکه این استعداد ها خوب شناسایی بشن از ابراز انزجار
جدا خودداری فرمایید !
"گشتم نبود نگرد که نیست" نخیر ! اشتباه کردی یه
سایپا از جلوم رد شد . ببین به اتاق روبرویی که رشته اش گلابیه و اگه نیم ساعت قبل
از امتحان هم شروع کنه به خوندن میتونه بیست بگیره چه ربطی داره که حضرتعالی امتحان داری؟ حالا
کلاس هم میذاره برامون و بهش نمیگه امتحان . چی بود اسمش کولیز ، کوییلز ... همون
خواستم بگم برامون کلاس نذاری ما هم خودمون آخر ترم کولینز داریم !
امیر آباد ... دربست امیر آباد ... چیه بابا با شما که
نیستم ، یه مطلبی هست که روم نمیشه بهتون بگم . آخه زشته ... بابا اصرار نکن دیگه
اِاِاِاِاِ ! ببین چون روم نمیشه سر بسته بهت میگم اگه صبح قرار داری (روم سیاه
بذار یه ترم بگذره) یا اینکه با استادی کلاس داری که سر دیر اومدن گیر سه پیچ می
ده ، پس تعداد افراد سوییت رو ضربدر سه کن و بهمون تعداد دقیقه زودتر از خواب
بیدار شو که هیچ کس نوبت دستشویی رفتنش رو به تو نمیده ! ... منحرف من جزو اون
دسته ای هستم که هیچ وقت جرات ازدواج مجدد نداره ، دربست گرفتنم هم واسه استادیه
که باهاش کلاس دارم !
اینجا خوابگاهه ، شاید به درد خواب هم نخوره ولی دنیایی از
خاطرات داره که فقط توی سربازی نصیب آدم میشه ! شباش تلخه و روزاش سرد ولی خاطراتش
اینقدر شیرینند که همه ی این تلخی ها و سردی ها رو جبران میکنه .
نویسنده: محمدعلی اورعی
اهمیت هدف گذاری با
یک مثال توضیح داده میشود. آن جا که سوال از هدف تحصیل در دانشگاه از یک دانشجو
میشود گاهی با صراحت تمام گفته میشود که "برای بدست آوردن درآمد بالا من
میخواهم مهندس یا دکتر بشوم ". به راستی این عیبی بزرگ است. جوانی که این طور
فکر میکند چطور درس میخواند؟ علم خود را چطور و برای چه افرادی خرج میکند؟ این فرد
در آینده با چه میزان صداقتی قرار است که کار کند؟ آیا تضمینی وجود دارد که کم
فروشی در کار نکند؟ حال این نگاه را مقایسه کنید با نگاهی که یک دانشجو به درس
خواندن و تحصیل به دید عبادت نگاه میکند.
صحبت ما از تشکل های دانشجویی است که دغدغه اساسی آنها
اسلام و انقلاب اسلامی است و به هر نحوی ،چه در اسم و چه در گفتمان آنها، آنچه رخ
می نمایاند واژه ای است به نام اسلام. حال بماند که هر کدام از اسلام چه می خواهند
و همین چه خواستن است که ارزش کلام و گفتمان آن تشکل دانشجویی اسلامی را می سازد.
آیا اسلام را برای خود می خواهد یا خود را برای اسلام و انقلاب؟ با توجه به نقش به
سزای تشکل ها، یکی از کارکردهای آنها تضمین کردن روح اسلامی دانشگاه است. یعنی
لااقل در کنار مکاتب مختلف و طرز فکرهای گوناگونی که در محیط باز دانشگاهی موجود
است یک عده جوان مومن، با اعتقاداتی اسلامی و مستدل به قرآن، احادیث و فلسفه
اسلامی در صدد ارائه و بسط مفاهیم قرآنی باشند و فطرتهای توحیدی جوانان را برای
خدمت به اسلام، زنده و بیدار نگه دارند.
خودسازی فردی که از مهمترین هدفهای یک جوان مومن است نیز
در مجموعه هایی اجتماعی نظیر تشکل دانشجویی است که تحقق می یابد. جوان به خودی خود
اجتماعی است و از انزوا و عزلت بیزار است و نحوه معاش در حال و آینده او بسته به
محیط هایی است که در آن تنفس نموده است. تعمیق فرهنگ دینی با برگزاری همایش ها و
حلقه های مطالعاتی و حلقه های بحث و گفتگو است که محقق میشود و مهمترین ضعف
محیطهای مذهبی و به خصوص دانشجویان مسلمان اطلاع ناقص و سطحی از دین است.
از مهم ترین بایستگی های یک تشکل دانشجویی مسلمان ملاک
داشتن برای جذب و دفع است که این ملاک ها باید برگرفته ازکتاب و سنت و سیره باشد و
نه خوشامد فرد، بهانه های بیهوده و حمیت های بی مورد.
تشکل اسلامی بایستی در مسائل مهم درونی و بیرونی نظام و
انقلاب جهت گیری داشته باشد و این خود نشان از تعهد آن تشکل به اسلام و انقلاب
اسلامی است. این نگاه طلب کارانه از انقلاب باید از تشکل آرمانی برچیده شود و این
سوال همواره برای مسئولین واعضا مطرح باشد که چه خدمتی به انقلاب نموده اند؟ کجا
جلوی انحرافات را در نظام اسلامی با یک موضع منطقی گرفته اند ؟
جهت
گیری به معنای حزب گرایی و تامین منافع احزاب سیاسی خارج از دانشگاه نیست بلکه به
معنای در نظر گرفتن موانع و مقاصد انقلاب اسلامی و موضع گیری با توجه به عقل و
فطرت و آموزه های دینی است. اگر یک مسئول
یا یک حزب و جریان سیاسی در جهت اهداف انقلاب حرکت کند باید از او حمایت کرد و اگر
همان فرد یا گروه خواسته و یا ناخواسته در جهت تامین اهداف دشمنان تکاپو
میکند باید با زبان دوستی و البته صریح و
روشن آن را مورد سوال قرار داد.
زمان شناسی را نیز باید به جمع بایستگی های یک تشکل اضافه
نمود. ممکن است در برهه ای از زمان درس خواندن اهم امور باشد و در زمانی دیگر
مسئله ای دیگر. انعطاف پذیری شاید واژه درستی برای بیان این مضمون
باشد و این محقق نمی شود مگر با " وَ أمَّا الْحَوَادِثُ الوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا
فیها إِلَى رُوَاةِ أَحَادِیثِنَا".
کار علمی و پژوهشی از ضروریات یک تشکل است آن چنانی که یک
تشکل می تواند محملی برای مباحثات و رفع ایرادات علمی و فنی دانشجویان باشد. با
این تعریف نه تنها تشکیلاتی بودن به کار علمی و درسی دانشجو لطمه ای نمیزند بلکه
در تقویت آن نیز موثر خواهد بود. هنگامی که درس خواندن هدف متعالی پیدا می کند
جوشش علمی مضاعف از دانشجو مشاهده می شود. هدف نیز چیزی جز عزت اسلام و مسلمین
نیست که این عزت در حال حاضر با پیشرفت علم و فناوری میسر میشود.
یکی از آفات گروه های دانشجویی اختلاف و تفرقه است. اختلاف
نام تشکل ها و سلیقه های گوناگون زمینه ی پویایی دانشگاه و دانشجوست اما این
اختلاف سلایق تا هنگام اشتراک اصول و مبادی نباید زمینه دودستگی را بوجود بیاورد.
با این ترتیب فضایی سالم فراهم میشود تا تشکل های مختلف نسبت به مسائل مختلف به
بحث و گفتگو بنشینند.در جایی که اصول اعتقادی دو گروه دانشجو متفاوت است نیز می
توان بر سر مبانی نظری بحث کرد.
لازم به ذکر است که برای رسیدن به همه وسایل و ابزار که
لازمه رسیدن به اهداف هستند نیاز به تشکل و سازمان دانشجویی واحدی نیست. آن چنان
که میتوان برای نیل به هر کدام از آنها زیر شاخه هایی در یک تشکل و یا تشکلی جدید
بنیان نهاد.
در آخر کلام را مزین میکنیم به سخنان رهبر کبیر انقلاب امام
روح الله : جوانان متعهد در طول تاریخ و خصوص دانشجویان مسلمان در نسل حاضر
و در نسلهاى آینده سرمایههاى امیدبخش اسلام و کشورهاى اسلامى هستند. اینانند که با
تعهد و سلاح و استقامت و پایدارى مىتوانند کشتى نجات امت اسلامى و کشورهاى خود باشند.
و این عزیزانند که استقلال و آزادى و ترقى و تعالى ملتها مرهون زحمات آنان است. و اینانند
که هدف اصلى استعمار و استثمارگران جهانند و هر قطبى در صدد صید آنان است؛ و با صید
آنان است که ملتها و کشورها به تباهى و استضعاف کشیده مىشوند 1
1-
صحیفه امام ج15 347
پیام به انجمن اسلامى دانشجویان در امریکا و کانادا(رسالت دانشجویان مسلمان)
..... ص : 347
نویسنده: فائزه نوروزی
کمال و غایت انسان در جهان بینی اسلامی، قرب به خداست و متصف شدن به صفات الهی. و این با توسعه به مفهوم غربی آن، یعنی پیشرفت اقتصادی با معیارها و موازینی خاص در تضاد است. مدرنیته و امروزی شدن از نگاه غربی ها جایی در آرمان جامعه ی اسلامی که همان رشد و اعتلای معنوی فرد است ندارد و پیشرفت در عرصه های مختلف علمی و صنعتی و اقتصادی، بر اساس تعریف صحیح از مبنای واقعی، خط مشی حاکمیت اسلام است. در پیشرفت به مفهوم غربی اگر گاهی سخن از توسعه ی فرهنگی هم به میان بیاید، مقصود آن فرهنگی است که در خدمت توسعه ی اقتصادی قرار دارد. در حالی که حرکت به سوی تکامل و تعالی در اسلام لزوما با توسعه ی مادی و اقتصادی همراه نیست و بلکه بالعکس، تعالی معنوی با قناعت و زهد و مصرف کمتر و ... ملازمت دارد. البته این سخن هرگز به معنی نفی پیشرفت اقتصادی در اسلام نیست بلکه اسلام موافق با آن پیشرفتی است که به تعالی و تکامل انسان کمک کند نه اینکه صرفا در جهت تمتع و لذت بیشتر باشد و به تنزل ارزش های اخلاقی و معنوی در او بینجامد.«یک توهم خطرناکى در ذهن ها وجود داشت و تزریق شده بود - شاید در بعضى از ذهنها هنوز هم این توهم وجود داشته باشد - و آن عبارت بود از توهم تقابل و تضاد میان عقلانى زیستن و توسعهیافتگى از یک طرف، و معنوى زیستن و اخلاقى زیستن از طرفى دیگر. باور شده بود براى بعضى که اگر جامعه بخواهد عقلانى و عملگرا و رونده و شتابگیرندهى در راه پیشرفت زندگى بکند، ناچار است از اخلاقیات و معنویات و دین و خدا فاصله بگیرد! اگر به همبستگى اخلاقى فکر کردیم، به معنویات دل بسته بودیم، ملاحظهى ضوابط و حدود دینى و اخلاقى را کردیم، ناچاریم از پیشرفته بودن کشور صرفنظر کنیم؛ از زندگى عقلانى چشم بپوشیم! یک چنین توهمى وجود داشته. دلائل تاریخى روشنى هم دارد این گمان باطل، و دلائل جامعهشناسى هم دارد.
آنچه که ما میخواهیم بر آن پا بفشاریم، این است که جمهورى اسلامى و حاکمیت دین و اسلام این توهم را ابطال کرده. ما می خواهیم و می توانیم هم عقلانى و منطقى و علمى و پیشرفته زندگى کنیم، هم در عین حال متمسک به ارزشهاى اخلاقى خودمان و پایبند به ایمان دینى خودمان و عامل به فرائض و لوازم زندگى مذهبى خودمان باقى بمانیم؛ بلکه در این جهت هم پیشتر برویم.» (1)
توسعه ی اقتصادی در جهان بینی اسلامی، تنها کوششی است در جهت اقامه ی عدل و ادای حکومت الهی. یعنی از بین بردن فقر مادی امری تبعی است نه اصلی، و هدف از آن دستیابی به عدالت اجتماعی است نه توسعه. در واقع هدف از پیشرفت اقتصادی در جامعه ی اسلامی، از سر راه برداشتن موانعی است که راه تعالی روحانی بشر به سوی خدا را سد کرده اند. چنانچه قرآن «لیقوم الناس بالقسط» را به عنوان هدف ارسال پیامبران بیان کرده و این اساس جامعهى نظام جمهورى اسلامى است. « هدف، عدالت و قسط اجتماعى است. جامعه، زمانى به صلاح، آبادانى، عمران و نجات حقیقى خواهد رسید که این تأمین شود.» (2)
اگر مبارزه با فقر مادی به عنوان محور و اصل اتخاذ شود، آموزش و پرورش نیز به عنوان امور تبعی در خدمت آن قرار خواهند گرفت و مدرک گرایی یکی از لوازم این نظام آموزشی است. یعنی آن وقتی که شرط تحصیل امتیازات اجتماعی و پیشرفت اقتصادی، تنها درس خواندن باشد. و اگر این شرط را از میان برداریم و مدرک آموزشی را لازمه ی کسب جایگاه اجتماعی ندانیم، بسیاری از کسانی که در صف طویل کنکورهای گوناگون انتظار می کشند از تحصیلات صرف نظر خواهند کرد. این دانشگاه دیگر محل اخلاقی برخورد عقاید و افکار نیست. تحقیق و تدریس، آن هم مطابق برنامه و در چشم انداز آرمان رشد غربی، شیوه ی تولیدی این دانشگاه قرار می گیرد.
واضح است که نهضت اسلامی از آموزش و پرورش و دانشگاه نگاهی فراتر از آنچه در غرب معمول است دریافت می کند و ان شاءالله در آینده ای نزدیک نظام آموزشی با نگاه توحیدی به همه ی امور و متناسب با آرمان های الهی انقلاب خواهدیافت و تا آن روز لاجرم باید این نظام موروثی را حفظ کنیم و در عین حال آماده باشیم تا در یک فرصت مناسب تحولات لازم را در آن انجام دهیم.
«امروز حرکت ما رو به جلو است؛ حرکت جهشى است و باید اینجور باشد؛ هم در زمینههاى علمى، هم در زمینههاى معنوى و اخلاقى. صنعت میتواند یک صنعت پیشرفته باشد، در عین حال ملاحظات دینى، ملاحظات اخلاقى، ملاحظات انسانى در صنعت کاملاً رعایت بشود. ما میخواهیم شما صنعتگران کشورمان، مدیران صنعت، نماد این حقیقت باشید. پایبند به دین و در همان حال و به همان استناد، پایبند به پیشرفت جهشى صنعت.» (3)
?و3. امام خامنه ای، بازدید از توانمندی های صنعت خودروسازی، 9/1/1389
2. امام خامنه ای، 29/9/1374
دهه ی شصت دهه ی امام خمینی(ره) بود و از این پس دهه ها هر چه بیابید به جز او انتساب نخواهند داشت. این او بود که هر آنچه که در تقدیر تاریخ انسان این عصر بود ظاهر کرد. حیات انسان هایی چون او نفخه ای از نفخات روح الهی است که در تن انسان می دمد، در تن زمین مرده، و آن را حیات می بخشد. امام خمینی انسانی چونان دیگران نبود؛ از قبیله ی انبیا و اصحاب آنان بود و مصداقی از مصادیق معدود ( نباءٍ عظیم ).... که هر هزار سال یکی میرسد، و مراد از این (هزار) عدد هزار نیست؛ مراد آن است که او خیل یاد آوران است و مورد خطاب «انما انت مذکر». و مخاطب این سخن آنانند که نه نامی از آنان در تاریخ های تمدن هست و نه در تاریخ های رسمی، اما زمین هرچه دارد مدیون آنهاست. اینان چون دیگر ابنای بشر از خاک روییده اند، اما چون دیگران در خاک نمانده اند و سر بر آسمان برآورده اند. و فقط هم اینانند که از حقیقت باخبرند و دیگران را نیز اینان خبر کرده اند.
تاریخ حیات باطنی بشر، تاریخ انبیاست و این تواریخ دیگر که نوشته اند ظنون نگارندگان آن هاست و راهی به حقیقت ندارد. آن ها همواره ظاهر را بی نسبت با باطن دیده اند و هر که اینچنین بنگرد همه چیز را وارون خواهد دید. چرا در تاریخ های تمد ن به انبیا و اوصیایشان اشاره ای نرفته است و اگر هم کسانی چون ویل دورانت به آن پرداخته اند،وجودشان را درهاله ای از ابهام نگاه داشته اند و درباره تعالیم انبیا سکوت کرده اند؟ انبیا برای بهبود زندگی اقتصادی مردمان -به زعم امروزی ها- که نیامده اند! آن ها قبل از هر چیز خود را «فرستاده خدا» می گفته اند و تعالیم خویش را «وحی» می نامیده اند . مدعی بوده اند که از جانب خدا آمده اند و خبر ازآسمان دارند ... و مردمان نیز می پذیرفته اند ؛ و اگر نه دین و دینداری تا کنون در کره نابود گشته بود .
بعد از چند قرن که از رنساس و هبوط بشر در مصداق کلی خویش گذشته است هنوز هم آنچه در میان مردمان اعتبار دارد تاریخ میلادی است که از زمان تولد مسیح محاسبه شده است، و تاریخ هجری است که در زمان هجرت پیامبر اسلام... و مگر نه اینکه اگر وقایع دیگری برای بشر از وقایع اهمیت بیش تری داشت، آنها را مبدآ تاریخ می گرفتند؟ اما در کتاب های تاریخ تمدن اعصار زندگی بشر را بر مبنای ابزار تولید آنها عصر سنگ و آهن و مفرغ و مس و... حالا هم عصر تکنولوژی و عصر ارتباطات و عصر فضا و فلان و بهمان نامیده اند.
امام خمینی پیامبر تازه ای نبود، اما از یادآوران بود، از مخاطبان انما انت مذکر، که عهد فطری مردمان با خداوند را به آنان یادآوری کرد و بعد از چند قرن که از هبوط بشر در مصداق جمعی کلی می گذشت ، چونان اسلاف خویش -از ابراهیم و اسماعیل تا محمد (ص)- دوره ای از جاهلیت را شکست و عصر دیگری را آغاز کرد. این عصر تازه را باید «عصر امام خمینی» نام نهاد، چنان که حق آن بود که اعصار پیشین را نیز به انبیا و اوصیا و یادیاران دیگر انتساب می کنند .و مردمان همواره چنین کرده اند ، اما تاریخ نویسان نه . زیرک ترین آنها همچون آرنورد توین بی در یکی از مفاهیمی که برای «هبوط» قایل می شود آن را «هبوط نیاکان بشر از زیستگاه هایشان در بالای درختان برای زندگی در خشکی»(!)معنا میکند. حتی «توین بی» که خودش یک متفکر ظاهراً مذهبی است ، نسبت بین دین و تمدن و باطن و ظاهر وجود انسان را درنمیاید، چه برسد به آنان که اصلا براساس ماتریالیسم دیالکتیک تاریخ را معنا کرده اند . او اصلا نمی تواند خود را از سیطره ای که داروین به طور نابخود بر تفکر او دارد رها کند و برای هبوط در همان آغاز کتاب سه معنا ذکر می کند که در چشم ما حقیقتا ابلهانه و بسیار خنده آور است . یکی از معانی همان بود که نوشتم و بعد هبوط را از لحاظ معنوی معنا می کند. به دیگر سخن آنها زمانیکه صاحب شعور و آگاهی شدند بطور معنوی هبوط نموده اند .
سومین معنای هبوط ، که خودش هم آن را غیرقابل توجیه توصیف می کند ، در ادامه همان معنای دوم است: واقعیت این است که یک موجود آگاه و ذیشعور می تواند شریر باشد ولی یک موجود بیشعور نمی تواند ...
و بالاخره حتی به ذهنش هم خطور نمی کند که شاید آنچه در کتاب های آسمانی در معنای هبوط آمده است دارای حقیقت باشد .
وجود امام خمینی و برکات آن را تنها کسانی می توانند حقیقتا درک کنند که در جست و جوی تاریخ تحول باطنی انسان بر کره زمین - که خاستگاه تحولات ظاهری اجتماعی و اقتصادی و سیاسی حیات او نیز هست- به تاریخ انبیا رجوع می کنند . هم آنانند که در صف امام خمینی می گویند: «او بت شکنی دیگر از تبار ابراهیم بود.» و یا برای تبین حقیقت مبارزه ی او با طاغوت به داستان موسی و فرعون در قرآن رجوع می کنند، ویا برای بیان شیوه ی مبارزه ی او دربرابر دشمنان انقلاب اسلامی به واقعه ی کربلا باز می گردند. خود او حتی یک بار هم نشد که برای تبیین افعال و سیاست های خویش مردم را به تاریخ های مصطلح رجوع دهد. حتی برای یک بار نگفت که «من آمده ام تا ایران را به توسعه اقتصادی برسانم.» او خود را در برابر «احیای حیات باطنی بشر» مکلف می دانست و می فرمود که چو تن باطن انسان حیات یابد، امور مربوط به دنیای او هم اصلاح خواهد شد و این لفظ «اصلاح» نیز با غایت تاریخ های تمدن از «اصلاح» فقط مشترکی لفظی است.
مسلمانان به قدرت اقتصادی تسلیحاتی نیز دست خواهند یافت، اما این امر مسلما موکول و مسبوق به یک «تحول نفسی» است که امام خمینی برای آن قیام کرده و به آن هم رسید. و بی رو دربایستی، همه ی تحولات تاریخی دهه شصت هجری و دهه هشتاد میلادی و دهه اول قرن پانزدهم هجری قمری معلول همین علت یگانه است: قیام امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی... چه دیگران این حقیقت را بفهمند و چه نفهمند. و از این پس نیز همه تحولات تاریخی درکره ی زمین در جهت تشکیل امت واحده ی اسلامی و قدرت گرفتن او در مبارزه ای بزرگ و بسیار جدی است که خواه ناخواه روی خواهد نمود .
* شهید سید مرتضی آوینی، آغازی بر یک پایان
نویسنده: به کوشش میثم زعفرانی
1) چه کسانی برای صدام عزاداری کردند؟
از شایعاتی که از زمان اعدام صدام در جامعه ایرانی رواج داشت بحث عزاداری فلسطینیان و سران حماس برای صدام ملعون بود که با پخش تصویری از یک کودک فلسطینی که عکس صدام را در دست گرفته بود، قوت گرفت. پاسخ به این سوال را می توان از مصاحبه روزنامه همشهری با یکی از سران حماس اندکی پس از اعدام صدام دریافت. او در پاسخ به خبر نگار که از او این شبهه می پرسد : "وقتی صدام اعدام شد جنبش حماس سه روز عزای عمومی اعلام کرد و او را شهید نامید.با توجه به نظر و احساس مردم ایران نسبت به صدام این اقدام چه معنایی دارد؟ "
جواب نماینده حماس:"من نمی دانم این خبر از کجا آمد وچه کسی در پس انتشار این خبر بی اساس و دروغین بود. درج این خبر با آن ابعاد گسترده برای ما هم جای سوال دارد. ما نه مراسمی برای عزاداری برگزار کردیم و نه حتی یک ساعت عزای عمومی اعلام کردیم. نه شعار دادیم و نه عکس او را بالای سر گرفتیم.این خبر ها بی اساس و دروغ است. ما معتقدیم دست هایی در پس تدوین و نشر این خبر در رسانه ها و مطبوعات ایران وجود داشته و ... "
2)زمین های مردم فلسطین را چه کسی خرید؟
یک یهودی به نام هرتزل در اواخر قرن نوزدهم خواستار ایجاد یک دولت یهودی شد و دولت را برای ظهور منجی واجب دانست. در ابتدا از سوی صهیونیست ها برخی کشور های دیگر مانند آرژانتین و... برای تشکیل این دولت مطرح شد اما در نهایت با سلطه انگلیس بر فلسطین برای تجزیه عثمانی و اعلامیه بالفور- وزیر خارجه انگلیس- سرزمین فلسطین به عنوان مکان تشکیل دولت صهیونیستی انتخاب شد و از این لحاظ نزاع آغاز گردید.یهودیان بسیاری به فلسطین مهاجرت کردند و تلاش کردند تا ساکنان اصلی فلسطین را از این منطقه بیرون کنند تا دولت کاملا یهودی خود را بنیان نهند. در ابتدا یهودیان مبادرت به خرید زمین می کردند اما پس از آنکه مفتی های فلسطین فروش زمین را حرام اعلام کردند به زور متوسل شدند. اسرائیل از آن جهت غاصب خوانده می شود که 97 درصد زمین های اسرائیل با جنگ و کشتار فلسطینیان و اخراج آنها از سرزمین هایشان به دست آورد. به عنوان مثال در سال 1948 که اسرائیل شکل گرفت ساکنان 531 روستا و شهر فلسطینی و جمعا 900 هزار نفر را از خانه و کاشانه بیرون راندند.
3) مسجد قبه الصخره یا مسجد الاقصی؟
مسجد الاقصی قبله اول مسلمین جهان است و در روایات آمده است که فتح قدس در زمان ظهور حجت مربوط به این مسجد است. مسجد قبه الصخره نیز دراسلام مکان مقدسی است زیرا مرحله دوم سفر پیامبر گرامی اسلام (ص) در شب معراج و عروج ملکوتی ایشان از این مسجد مبارک آغاز شد. مجموعه حرم قدسی از اماکن مهم در تاریخ انبیا بوده است.
اما مجموعه حرم قدسی نیز از تعرض فرهنگی صهیونیسم در امان نبوده است. امروزه به دلیل ممنوعیت عکس برداری از مسجد الاقصی توسط صهیونیسم ، تصویر مسجد قبه الصخره به جای مسجد الاقصی در نزد افکار عمومی پذیرفته شده است و عکس ها و تصویر های کمی از مسجد الاقصی در دست است. حال سوال اساسی اینجاست که هدف از این کار چیست؟
بر اساس اعتقاد مسلمین بنای مقدس مسجد الاقصی توسط حضرت سلیمان در شهر بیت المقدس بازسازی شده است اما در تفکر یهودیان و مسیحیان که به حضرت سلیمان تهمت کفر می زنند، حضرت سلیمان معبد سلیمان که محل جمع آوری بتها بود را بنا کرده است. از این رو در تفکر صهیونیست و اوانجلیکال ها ، تخریب مسجد الاقصی و ساختن معبد سلیمان برای ظهور منجی عنصری کلیدی است. لذا برای اینکه مسلمانان از تخریب مسجد الاقصی غافل بمانند، ایجاد انحراف در مصداق مسجد الاقصی امری است که صهیونیسم با قدرت رسانه ای فراماسون در دستور کار دارد.
4) مردم فلسطین ناصبی هستند یا شافعی؟
برخی رسانه های بی نام و نشان با بیان مطالبی اظهار داشتند که حماس، گروهی ناصبی و دشمن اهل بیت است. حال بایستی به تحلیل این موضوع پرداخت که حقیقتا مردم فلسطین بخصوص اهالی نوارغزه چه مذهب و عقایدی دارند.
الف) بیشتر مردم فلسطسن شافعی هستند و اتفاقا ابو عبدالله محمد ابن ادریس شافعی، رهبر این فرقه متولی غزه بوده است. در مورد شافعی بودن مردم فلسطین می توانید به منبع زیر رجوع کنید.
" الموسوعه المیسره فی الادیان و الوذاهب المعاصره ، ج 2، صفحه124 "
ب)در میان خبر های منتشر شده از تهاجم رژیم صهیونیستی ، مسجد علی ابن ابیطالب توسط جنگنده های اسرائیلی در روز 10 دی بمباران شد. چگونه ممکن است مردمی که دشمن اهل بیت هستند اسم علی(ع) را بر مساجد خود بگذارند.
ج)همچنین چندین مسجد دیگر نیز با نام اهل بیت علیهم السلام در غزه مزین شده است.
لازم به ذکر است پیروان مذهب شافعی در میان اهل تسنن نزدیکترین عقاید را با اهل تشیع دارند.